جایی برای گفتن دلتنگیها

ماجراهای یک پزشک هنوز عمومی

جایی برای گفتن دلتنگیها

ماجراهای یک پزشک هنوز عمومی

خاطرات (از نظر خودم) جالب (۴۳)

سلام: 

۱. یه پیرزنو آوردند و گفتند توی خونه فشارشو گرفتیم بالا بود٬ فشارشو گرفتم و گفتم: ۱۵ است. 

همراهش گفت: لطفا از اون دستش هم بگیرین! گرفتم٬ باز هم همون حدود بود. گفتند: توی خونه ۱۸ بود! گفتم: الان که ۱۵ است. پیرمرده که همراهش بود نشست و گفت: فشار منو هم میگیرین؟ گرفتم٬ ۱۶ بود. به بقیه شون گفت: فشار منو درست گفت!! تشکر کردند و رفتند بیرون٬ چند دقیقه بعد بهیار مرکز اومد تو و گفت: ببخشید میشه فشارسنجتونو قرض بگیرم؟ یه پیرزنو آوردند و اصرار دارند که من فشارشو بگیرم! 

۲. به خانمه گفتم: بچه تون اسهال داره؟ گفت: نه فقط از صبح داره تند تند میره دستشوئی! 

۳. پیرزنه گفت: چندتا از برگ های دفترچه بیمه مو مهر کن٬ دارم میرم مسافرت میخوام اگه اونجا حالم بد شد برم پیش متخصص. گفتم: حالا کجا میرین؟ گفت: کربلا! 

۴. پیرمرده گفت: من زخم معده دارم٬ ما قدیمیها به زخم معده میگیم بواسیر اما انگار شما دکترها بهش میگین درد مفاصل!!! 

۵. بهیار مرکز اومد تا برای گلودردش یه نسخه بنویسم٬ گفتم: آمپول میزنین؟ گفت: نه! مریضها که پشت در بودند شروع کردند به خندیدن و گفتند: دُیدُر خوش سیزَن نیزَنه! (ترجمه: دکتر خودش آمپول نمیزنه!) 

۶. پسره میگفت: من معده ام درد میکنه لطفا برام چندتا قرص جوندگی بنویسین! 

۷. به پیرزنه گفتم: باید برین آزمایش. گفت: نمیتونم برم پاهام خیلی درد میکنهُ دفترچه مو مهر کن برم شهر پیش متخصص! 

۸. خانمه گفت: سوزش ادرار دارم٬ گفتم: میتونین یه آزمایش بدین؟ گفت: برای چی باید آزمایش بدم؟! 

۹. پیرزنه گفت: شانه و زانوم درد میکنه و داشت به طرف راست بدنش اشاره میکرد٬ گفتم: فقط طرف راستتون درد میکنه؟ گفت: شانه ام فقط طرف راست. گفتم: زانوتون چی؟ گفت: اون هم فقط طرف راست! 

۱۰. پیرزنه گفت: سرم خیلی درد میکنه بیا دست بکش ببین!! 

۱۱. به خانمه گفتم: بچه تون میتونه قرص بخوره یا براش شربت بنویسم؟ گفت: قبلا که میتونست حالا رو نمیدونم! 

۱۲. پیرزنه داروهاشو که گرفته بود آورد و گفت: این شربت که برام نوشتی که خیلی کوچیکه٬ یه بزرگترشو نمی نویسی؟! 

۱۳. پیرزنه جعبه داروهاشو آورد تا از روشون براش بنویسم بعد گفت: همه جعبه قرصهای امسالو جمع کردم تا برای چهارشنبه سوری آتیش بزنم ببینم درد و مرضم میره؟! 

۱۴. باز هم خاطره آماده دارم اما امسال توی تعطیلات عید برام شیفت نگذاشتن عوضش همه تعطیلاتو آنکالم و میترسم خاطره برای آپهای بعد کم بیارم! 

امیدوارم بهم زنگ نزنن. 

توی نوروز امسال ۴-۳ روز آنکال بودم و فقط ۲ ساعت رفتم مریض دیدم

خاطرات (از نظر خودم) جالب (42)

سلام: 

1. به خانمه گفتم: مشکلتون چیه؟ گفت: گلوهام درد میکنن! 

2. مرده گفت: قرصهای فشارم تموم شده برام بنویسین. گفتم: اسمشون چیه؟ گفت نمیدونم اما نارنجیند لطفا شما بنویسین من برم بگیرم ببینم نارنجیند؟! 

3. به خانمه گفتم: مشکلتون چیه؟ گفت: دو روزه که همه تنم سردرد داره! 

4. نسخه پیرزنه رو که سرما خورده بود نوشتم و بعد گفتم: مشکل دیگه ای ندارین؟ گفت: من همه بدنم درد میکنه دیگه غیر از این چی میتونه باشه؟! 

5. به خانمه گفتم: وقتی می ایستین یا راه میرین کمردردتون بیشتر میشه؟ گفت: آره بخصوص وقتی روی کمرم می ایستم! 

6. پیرزنه گفت: قرصهای فشارم هم تموم شده برام بنویسشون. گفتم: قرصهاتون چه رنگیند؟ گفت: آخه من سواد دارم که بدونم چی رنگیند؟! 

7. به خانمه گفتم: قرصهای فشارتونو مرتب میخورین؟ گفت: نه از دیشب تا حالا 3-2 شبه که نخوردم! 

8. پسره اومد و گفت: من دیابت دارم و بهزیستی گفته اگه 18 سالَم تموم بشه منو تحت پوشش میگیره (واقعا میگیره؟) لطفا پرونده مو نگاه کنین ببینین من 18 سالم تموم شده؟! 

9. دیروز صبح پیرزنه جواب آزمایششو آورده بود ببینم. گفتم: ناراحتی داشتین که آزمایش دادین؟ گفت: نه. گفتم: پس همینطوری آزمایش دادین؟ گفت: نه دکتر نوشت! 

10. دیشب پسره میگفت: عضلات پام گرفته برام آمپول بنویس. گفتم: یه آمپول مینویسم نصفشو این طرفتون میزنن نصفشو اون طرف. گفت: من فقط عضله یه طرفم گرفته ها! 

11. دیشب یه دختر جوونو با علائم حمله عصبی آورده بودند. گفتم: حرص خورده؟ مادرش گفت: آره! برای یه چیز خوب هم حرص نمیخوره ها فقط برای چیزهای بد! بعد هم که نسخه شو نوشتم و خواستند ببرنش مادرش خواست چادر دختره رو بکنه سرش که دختره گفت: ولم کن، این چادرو بزنمش توی سرم؟! 

12. امروز صبح پیرزنه میگفت: اونقدر سرگیجه دارم که وقتی راه میرم سرم دنبالم نمیاد! 

13. امروز پیرزنه میگفت: برام سوزن الکلی بنویس ببینم قندم میاد پائین؟! (ترجمه: انسولین)

خاطرات (از نظر خودم) جالب (۴۱)

سلام: 

۱. به مرده گفتم: وقتی شکمتونو فشار میدم درد میگیره؟ گفت: این طور که شما فشار میدین نه! 

۲. به پیرزنه گفتم: توی خونه قرص فشار دارین یا براتون بنویسم؟ گفت: ندارم٬ به خدا ندارم! 

۳. به پیرزنه گفتم: چربیتون ۱۶۰ بوده. گفت: توی آزمایش قبلیم ۴۰۰ بود حالا ۱۶۰ از ۴۰۰ کمتره؟! 

۴. (این یکی مال چند ماه پیشه که تازه یادم اومد) توی مدرسه داشتیم محصلهای اول دبیرستانو میدیدیم. من نشسته بودم پشت میز معلم که چسبیده بود به نیمکت اول٬ همینطور که داشتم پرونده های بهداشتیو مهر میکردم یه لحظه نگاه کردم و دیدم یکی از دانش آموزانی که توی نیمکت اول نشسته داره فقط به امضای من نگاه میکنه و بعد اونو روی یه کاغذ تمرین میکنه! چند دقیقه بعد متوجه شدم یه دفترچه بیمه از کیفش آورده بیرون و داره آروم دستشو میبره به طرف مُهرم که فورا برش داشتم! 

۵. داشتم فشار یه مریضو با فشارسنج جیوه ای میگرفتم که گفت: ما هم تازه یه فشارسنج برای خونه خریدیم دقیقا عین همینه فقط سرش یه دایره است که یه عقربه داره! 

۶. به خانمه گفتم: قبلا هم سابقه سوزش ادرار داشتین؟ گفت: اصلا! تا خودکارو برداشتم گفت: دکتر برام «فنازوپیریدین» بنویس هروقت میخورم فورا خوب میشم! 

۷. میخواستم برای مرده که سرما خورده بود نسخه بنویسم که گفت: دکتر! برام قرص سرماخوردگی و کپسول آموکسی سیلین بنویس! خانمش آروم گفت: دیفن هیدرامین رو هم بگو! مرده گفت: اگه دکتر حالیش باشه که میدونه باید برای سرماخوردگی دیفن هیدرامین هم بنویسه! 

۸. خانمه بچه شو با اسهال و استفراغ آورده بود که براش نسخه نوشتم. گفت: دکتر خوب میشه؟ گفتم: بله. گفت: یعنی تا حالا چنین مریضی داشتین که خوب بشه؟! 

۹. برای پیرزنه نسخه نوشتم که گفت: خدا ۱۰۰۰ در دنیا و ۱۰۰ در آخرت بهت عوض بده! 

۱۰. میخواستم برای خانمه نسخه بنویسم که گفت: دکتر برای من قرص ننویس٬ شربت برای من بهترین قرصه! 

۱۱. (۱۶+) خانمه گفت: دفترچه بیمه مو مهر کن برم پیش متخصص ازم «پاپ اسمیر» بگیره. گفتم: خانم مامای همین جا هم میگیره. گفت: خاک به سرم٬ اون فامیلمونه٬ روم نمیشه ...مو بهش نشون بدم! 

۱۲. پیرزنه گفت: دفترچه مو مهر کن برم پیش دکتر قلب. چند روز پیش رفتم پیش دکتر .... اما انگار چیزی حالیش نبود میخوام برم یه دکتر دیگه. گفتم: چرا چیزی حالیش نبود؟ گفت: آخه بهم گفت قلبت مشکل داره! 

 ۱۳. به خانمه گفتم: آمپول میزنین براتون بنویسم؟ گفت: بله. شوهرش گفت: نه وقت نداریم! گفتم: مگه زدن آمپول چقدر وقت میخواد؟ گفت: مگه آمپول همون نیست که آویزون میکنن و قطره قطره ازش میاد؟! 

۱۴. به خانمه گفتم: آبریزش بینی هم دارین؟ گفت: من اصلا از بالا آبریزش ندارم فقط از پائین آبریزش دارم!! 

۱۵. دیشب خانمه بچه شو با اسهال و استفراغ آورده بود و گفت: دکتر خواهش میکنم فقط یه داروئی بنویس که خوب بشه مجبور نباشیم بستریش کنیم. 

بعد که نسخه شو نوشتم گفت: میدونین چرا اینقدر اصرار دارم تا بستری نشه؟ گفتم: نه. 

دست بچه شو که توی آستین بود آورد بیرون و دیدم دست راستش انگشت وسط نداره! مادره گفت: این بچه مادرزادی اینطوریه٬ یه بار بستری شد همه استادها و دانشجوها و پرستارها و ... تا مستخدمهای بخش پشت سر هم می اومدند دست بچه مو نگاه کنند! 

بعدنوشت: حالا که این پستو خوندین این پستو هم ببینین!  

این پستو هم که لابد خوندین 

حالا اینو بخونین 

اگه این پست دوست خوبمون لژیونلا رو هم خونده باشین لابد این یکی براتون آشناست!!!


بقیه پستهارو چک نکردم!!

بعدتر نوشت: به نظر شما اون دوستمون خودش وبلاگشو حذف کرد (با کامنت خصوصی که براش گذاشتم) یا آقای شیرازی (مسئول بلوگفا) زحمتشو کشید؟ (با گزارش تخلفی که بهش دادم)

کار هر کدوم که بود ایول داره این سرعت عمل اما فکر کنم یه دشمن برای خودم تراشیدم!

خاطرات (از نظر خودم) جالب (40)

سلام: 

1. یه خانم باردار با سوزش ادرار اومده بود. گفتم: هیچ داروئی نخوردین؟ 

گفت: دوبار رفتم دکتر و برام دارو نوشتن اما من نخوردم. گفتم: چرا؟ گفت: خوب حامله ام خو! 

2. پیرزنه میگفت: شونه ام اونقدر درد میکنه که انگار «جونم» همین جاست! 

3. به خانمه گفتم: این داروهارو که خوردی دردت بهتر شد؟ گفت: دردم سبکتر شد اما بهتر نه! 

4. خانمه دختر 17 ساله شو با ترشح ... آورده بود و میگفت: آقای دکتر براش یه دارو بنویس زودتر خوب بشه آخه دختره، حالا باز اگه زن بود طوری نبود! 

5. به مرده گفتم: میخواین پیش کدوم دکتر برین تا دفترچه تونو مهر کنم؟ گفت: میرم پیش پزشک! 

6. به مرده که با استفراغ و اسهال اومده بود گفتم: چیز ناجوری نخوردین؟ گفت: من هربار حلورده (اسم محلی حلوا شکری) میخورم اینطور میشم، حالا خوبم کنین من دیگه غلط بکنم حلورده بخورم! 

7. خانمه یه پماد واژینال کلوتریمازول 1% آورده بود و میگفت: این درصدش کم بود خوب نشدم یه داروی قویتر میخوام مثل «این» و یه پماد بتادین واژینال 10% بهم نشون داد! 

8. خانمه میگفت: مادربزرگم خیلی پیره نتونست بیاد لطفا داروهاشو براش بنویسین. درحال نوشتن دوسه بار بهش گفتم: بفرمائین بنشینین اما ننشست. وقتی داروهای مادربزرگشو نوشتم گفت: خوب حالا دیگه نوبت خودم شد و روی صندلی نشست! 

9. دختره میگفت: من سرفه هام خشکه و با هر سرفه هم یه خلط میاد بیرون! 

10. یه دختر 10 ساله رو با دل درد آوردند. وقتی نسخه شو نوشتم مادرش گفت: آقای دکتر اجازه هست با این تابلو (چارت اسنلن) ببینم چشمش ضعیف نباشه؟ گفتم: بفرمائین! خانمه دخترشو در چند متری چارت نگه داشت و بعد شروع کرد یکی یکی علامتهای روی چارتو ازش پرسیدن و دختره درحالی به مادرش جواب میداد که داشت از دل درد به خودش میپیچید!! 

11. به خانمه گفتم: تپش قلب هم دارین؟ گفت: آره یه مدتیه استرس دارم تپش قلب هم میگیرم. وقتی از در مطب رفتند بیرون شوهرش گفت: راستشو بگو چرا استرس داری؟! 

12. خانمه با سوزش ادرار اومده بود. گفتم: تکرر ادرار هم دارین؟ گفت: تند تند ادرار دارم اما از ترس سوزش نمیرم دستشوئی! 

13. خانمه میگفت: چند روزه که هرچقدر نفس عمیق میکشم «جون» توی پاهام نمیره! 

14. یه نوزاد 15 روزه رو با سرفه و آبریزش بینی آورده بودند. پدرش میگفت: آقای دکتر! به این بچه کوچیک که نمیشه دارو داد، به نظر من داروهاشو بدیم به مادرش وقتی مادره بهش شیر میده دارو هم وارد بدنش میشه!

خاطرات (از نظر خودم) جالب (۳۹)

سلام 

۱. برای یه مرد جوون نسخه نوشتم. وقتی میخواست از روی صندلی بلند بشه یه مکثی کرد و گفت: ببخشید آقای دکتر! چند روزه که یکی از سینه های خانمم ورم کرده و درد میکنه به نظر شما چی میتونه باشه؟ گفتم: بچه شیر میده؟ گفت: آره. گفتم: فکر نمیکنم مشکل خاصی باشه اما برای اطمینان فردا صبح که یه خانم دکتر هست بیارینشون تا معاینه بشن. گفت: واقعا مشکلی نیست؟ الان سه روزه که ما فقط دونفری میشینیم کنار هم و گریه میکنیم میگیم سرطان سینه گرفته! 

۲. مرده با دندون درد اومد و گفت: من با کپسول خوب نمیشم برام آمپول بنویسین. وقتی نوشتم گفت: حالا اصلا پنی سیلین برای دندون درد خوب هست؟! 

۳. به خانمه گفتم: توی خونه هیچ داروئی به بچه تون دادین؟ گفت: استامینوفن بهش دادم اما ساده بود از اونها نبود که روشون نوشته ضد درد و ضد تب! 

۴. به خانمه گفتم: بچه تون که اصلا تب نداره اینقدر نگران تبش هستین! گفت: آخه این بچه مثل همه تب نمیکنه وقتی خیلی تب داره فقط یه کم دستهاش گرم میشه! 

۵. برای بچه شربت سرماخوردگی کودکان نوشتم. چند دقیقه بعد پدرش با شیشه شربت اومد تو و گفت: آقای دکتر روی این شیشه شربت نوشته فاقد «اتانول» میباشد. یعنی به درد بچه ها میخوره؟! (توضیح: اتانول همون الکل خوردنیه!) 

۶. به پیرزنه گفتم: پیش کدوم متخصص میخواین برین تا دفترچه تونو مهر کنم؟ گفت: به من گفتن یه مریضی دارم که اسمش «روماتولوژی»ه باید برم پیش دکتر همین مریضی! 

۷. به خانمه گفتم: کدوم آزمایشگاه میخواین برین؟ گفت: به نظر شما اون آزمایشگاهی که بهتره٬ بهتره؟! 

۸. مرده گفت: من قرص نمیتونم بخورم اما کپسول میخورم. وقتی نسخه شو نوشتم گفت: کپسول از قرص قویتره دیگه مگه نه؟! 

۹. داشتم یه پیرزنو معاینه میکردم که متوجه شدم یکی از شیشه های عینکش ساده و سفیده اما اون یکی دودیه! ناخودآگاه به عینکش نگاه میکردم که همراه پیرزنه عینکشو برداشت و تمیز کرد و سفید شد! بعد هم گفت: تعجب نکنین آقای دکتر! این خانم هر روز کلی سیگار میکشه و فقط هم سیگارو این طرف لبش میگذاره و میکشه! 

۱۰. مرده گفت: برام چندتا استامینوفن هم بنویس. گفتم: از کدوم نوعش میخواین؟ گفت: از اون صورتی ها! (بروفن!) 

۱۱. پیرزنه گفت: داروهامو بیشتر بنویس. من نمیتونم مرتب بیام آخه خونه ام خیلی دوره. خونه ام بعد از خونه «مش پرویز»ه! 

۱۲. میخواستم فشار خون خانمه رو بگیرم که شروع کرد به کشیدن نفس عمیق!! 

۱۳. داشتم مریض میدیدم که یه پسر جوون اومد تو و گفت: آقای دکتر من یه سوال دارم. گفتم: بفرمائین. گفت: من الان کلاس اول دبیرستانم و خیلی دوست دارم که دکتر بشم. اما نه از این دکتر الکی ها که میان اینجا و مریض میبینن! 

من یا باید جراح قلب بشم٬ یا متخصص مغز و اعصاب٬ یا داروی «ایدز»و کشف کنم!! گفتم: خوب؟ 

گفت: میشه یه نامه بهم بدین تا یه بار توی اتاق عمل راهم بدن تا ببینم میتونم جراحیو ببینم و تحمل کنم یا از همین حالا مسیر زندگیمو عوض کنم؟! 

۱۴. پیرزنه گفت: رفتم پیش دکتر «خ» متخصص قلب (همون ارسلان که توی دانشگاه نماینده کلاسمون بود) گفته قلبت باید عمل بشه. گفتم میترسم گفت اگه عمل نکنی یا شب سکته میکنی یا روز حالا دارم از سکته کردن میترسم یعنی راست گفته؟! 

۱۵. به خانمه گفتم: فشارتون ۱۲ است. با وحشت گفت: واقعا ۱۲ است؟ گفتم: بله مگه همیشه چند بود؟ گفت: همیشه طبیعی بود!  

پی نوشت: کاش یکی به من میگفت چطور وقتی من دارم از بانک مسکن ۱۸ میلیون تومن وام میگیرم و باید ۳۰ میلیون پس بدم سود وام میشه ۱۱ درصد؟! 

بعدنوشت: رسیدن پیج رنک وبلاگم به عدد ۳ رو به خودم و همه خوانندگان این وبلاگ تبریک عرض میکنم امیدوارم موقتی نباشه!

خاطرات (از نظر خودم) جالب (38)

سلام 

1. مرده پسر 5 ساله شو آورده بود و آروم بهم گفت: ببخشین آقای دکتر! بهش قول دادم که آمپولش نمیزنین! گفتم: باشه. در حال نوشتن نسخه بودم که پسره گفت: راستی من همیار پلیسم، توی خونه مون یه شمشیر هم دارم! باباش گفت: بسه دیگه بابا آمپول نمینویسه! 

2. به پیرزنه گفتم: سرفه هاتون خلط هم داره؟ گفت: نمیدونم، یه چیزهائی با سرفه از گلوم میاد نمیدونم همون خلطه یا چیز دیگه؟! 

3. میخواستم گلوی یه بچه 3-2 ساله رو ببینم که پدرش گفت: بیخود زحمت نکشین دکتر، دهنشو به هیچ عنوان باز نمیکنه تازه الان «چوبتون»و هم میگیره! چند ثانیه بعد بچه در یه حرکت ناگهانی «آبسلانگ»و از دستم کشید، وقتی داشتند میرفتند بیرون مرده گفت: چند لحظه دیگه میاد چوبتونو پس میده و چند لحظه بعد بچه برگشت توی مطب، آبسلانگو داد دستم و دوید بیرون!! 

4. میخواستم شروع کنم به نسخه نوشتن که خانمه گفت: ببخشید آقای دکتر! من به حساسیت پنی سیلین دارم! 

5. پیرزنه اومد توی مطب و گفت: دو ساعته که بیرون نشسته ام تا نوبتم بشه. بعد دفترچه بیمه شو داد دستم و گفت: حالا خدا کنه برگ داشته باشه! 

6. مرده میگفت: من چند وقته که از پشت سینوزیت دارم! گفتم: یعنی چی؟ گفت: آخه پشت سرم درد میکنه! 

7. داشتم برای خانمه نسخه مینوشتم که گفتم: آمپول میزنین یا کپسول بنویسم؟ گفت: آمپول که نمیزنم معده ام هم درد میکنه نمیتونم کپسول بخورم! 

8. نصف شب خانمه با شوهرش اومد و گفت: احساس میکنم یه چیزی رفته توی گوشم. اتوسکوپ رو گذاشتم توی گوشش که بلافاصله یه مورچه دوید و اومد توی سر اتوسکوپ. فورا اتوسکوپو از گوشش آوردم بیرون. شوهرش گفت: چی شد دکتر؟ گفتم: یه مورچه بود درش آوردم. بعد هرچقدر گشتم اثری از مورچه ندیدم به محض اینکه اتوسکوپو خاموش کردم مورچه از سر اتوسکوپ اومد بیرون! 

9. پیرمرده میگفت: دارم برای فشار آتنولول و تریامترن-اچ میخورم اما فشارم پائین نمیاد. حالا این بار فقط تریامترن-اچ بنویسین ببینم پائین میاد؟! 

10. برای پیرزنه نسخه مینوشتم که گفت: لطفا برام قرص قند هم بنویسین گفتم باشه. بلند شد و رفت طرف در که وسط راه برگشت و گفت: قرص قند نوشتین؟ گفتم: بله. رفت بیرون و بعد دوباره درو باز کرد و گفت: کاش قرص قند هم برام نوشته بودین! 

11. سونوگرافی خانمه رو دیدم و گفتم: شما کیست تخمدان دارین براتون دارو مینویسم دفترچه شو باز کردم که دیدم مال یه مرده! گفتم: نمیشه توی این براتون دارو بنویسم مال یه مرده گفت: شما بنویسین من اون برگه اش که توی دفترچه میمونه پاره میکنم! 

12. خانمه بچه نوزادشو آورده بود و میگفت: دیروز نافش افتاد. گفتم: اشکالی نداره حالا مگه خونریزی چیزی داره که اینقدر نگرانین؟ گفت: کجاش؟! 

13. دیشب ساعت 3 نصف شب یه آقائی اومد و گفت: دکتر بهم گفته هروقت بیماریت عود کرد باید این آمپولو بزنی توی سرم و تزریق کنی لطفا برام یه سرم بنویسین. حرفش منطقی نبود اما براش نوشتم. چند دقیقه بعد مسئول پذیرش اومد و گفت: چرا براش سرم نوشتی دکتر؟ این آقا معتاده و هروقت مواد گیرش نمیاد چندتا آمپول از اینور و اونور جور میکنه و چون نمیتونه به خودش تزریق کنه میاد اینجا به یه بهونه ای سرم میگیره و بعد وقتی کسی حواسش بهش نیست آمپولها رو میزنه توی سرم خودش! 

پی نوشت: قبلا هم گفته بودم چقدر خوش شانسم. امروز صبح رفتم بانک مسکن برای گرفتن وام خونه که گفت: باید پایان کار و پروانه ساخت خونه رو هم بیاری زنگ زدم به فروشنده که هرچقدر گشت پیداشون نکرد و فقط کپی هاشون پیدا شد که حالا باید هفته بعد ببرم شهرداری برابر با اصلشون کنم!

خاطرات (از نظر خودم) جالب (۳۷)

پیش نوشت: 

سلام 

به لطف اون کارمند مخابرات یه خط جدید تلفن بدون پی سی ام خریدم که پریروز وصل شد٬ دیشب هم من شیفت بودم و حالا در خدمت شما هستم. 

به فروشنده خونه هم گفتم: خط تلفنتونو نمیخوایم که گفت: خودم میبرمش. 

به هرحال از لطف دوستان که در طول این غیبت چند روزه نگرانمون شده بودند ممنون. 

ببخشید که وقتش نیست به همه تون سر بزنم و یکی یکی تشکر کنم. 

۱. خانمه اومد و گفت: دکتر! من چند روز پیش اومدم و بهتون گفتم: دفترچه بیمه مو مهر کنین تا برم پیش دکتر زنان اما شما اشتباه نوشتین! دفترچه شو دیدم و گفتم: خوب من هم که نوشتم دکتر زنان! گفت: نه من فقط منظورم این بود که دکترش زن باشه وگرنه من میخواستم برم دکتر گوش و حلق و بینی! 

۲. یه خانم با جواب سونوگرافی که متخصص ارولوژی براش نوشته بود اومد. گفتم: کلیه هاتون مشکلی نداره اما تخمدونتون کیست داره باید برین پیش دکتر زنان. گفت: برم پیش دکتر زنان؟ پس دیگه نمیخواد برم پیش متخصص؟! 

۳. به خانمه گفتم: فشارتون ۱۴ است. گفت: اشتباه میکنین٬ من هیچوقت فشارم اینقدر نبوده٬ وقتی فشارسنجو باد کردین دقت کردم بیشتر از همه دکترها دستمو باهاش فشار دادین فکر کنم برای همین بیشتر نشون داده! 

۴. به پیرزنه گفتم: دفترچه تون برگ نداره نمیشه براتون دارو نوشت. گفت: خواهش میکنم! گفتم: نمیشه مادر آخه اصلا برگ نداره. دستشو بالا زد و گفت: پس اقلا فشارمو بگیر! 

۵. مرده اومد و گفت: دیروز اومدیم اینجا و همکارتون برای بچه مون نسخه نوشت٬ اما شربت آموکسی سیلینش شکست٬ لطفا یکی دیگه توی دفترچه اش بنویسین. درحال نوشتن بودم که همینطوری پرسیدم: راستی چطور شکست؟ گفت: هیچی! دیدیم روش نوشته توش آب جوشیده بریزین ما هم آب جوش توش ریختیم شیشه اش ترکید! 

۶. پسره گفت: سرما خورده ام. گفتم: چند روزه؟ گفت: چند روزه! 

۷. به خانمه گفتم: بچه تون به جز استفراغ مشکل دیگه ای نداره؟ گفت: چرا! وقتی داره استفراغ میکنه نمیتونه آب دهنشو قورت بده! 

۸. به پیرزنه گفتم: فشارتون بالاست. گفت: میدونم هروقت حرص میخورم میره بالا. گفتم: خوب سعی کن حرص نخوری. گفت: برادرم بدون اینکه به من چیزی بگه دختر مردیو عقد کرده که توی جوونی منو طلاق داد و یه زن دیگه گرفت٬ انتظار داری حرص نخورم؟! 

۹. دختره گفت: من کم خونی دارم برام چند بسته قرص اسید سولفوریک هم بنویس! گفتم حتما اشتباه شنیده براش اسید فولیک نوشتم. چند دقیقه بعد اومده میگه: من اسید سولفوریک میخواستم چرا برام اسید فولیک نوشتین؟! 

۱۰. خانمه میگفت: برای بچه ام یه آزمایش کامل بنویسین اما لطفا توش آزمایش خون نباشه آخه بچه ام اذیت میشه! 

۱۱. گوشیو گذاشتم روی سینه خانمه و گفتم: نفس بکشین .... یکی دوبار یه نفس نصفه و نیمه کشید و گفت: ببخشین من از بچگی بلد نیستم نفس بکشم!!  

۱۲. مرده گفت: دفترچه بیمه بچه مو مهر کن میخوام ببرمش پیش دکتر ... مهرش کردم که گفت: بی زحمت یه برگه دیگه دفترچه شو هم مهر کن آخه من این دکترو میشناسم هروقت میریم پیشش اول کلی آزمایش مینویسه بعد دارو میده! 

۱۳. پسره میگفت: چند روزه بدون سابقه قبلی سر کار چرت میزنم. گفتم: کارتون چیه؟ گفت: از سه روز پیش یه جا به عنوان نگهبان شب استخدام شدم!! 

۱۴. خانمه میگفت: آقای دکتر گاهی تب بچه ام به ۳۵ درجه هم میرسه! 

۱۵. به پیرزنه گفتم: مشکلتون چیه؟ گفت: یادتونه چند سال پیش تلویزیون یه سریال داشت که دختره دستشو میلرزوند و میگفت این اعصاب منه؟ گفتم: بله گفت: چقدر بهش میخندیدم حالا خودم هم مثل اون شدم! 

۱۶. برای دختره نسخه نوشتم که مادرش گفت: این لکه هم روی پوست دستش افتاده گفتم: از کی؟ دختره گفت: یک هفته است. مادرش گفت: نه الان یک ماهه که داره کم کم بزرگ میشه. دختره گفت: جدی؟ من تا یک هفته پیش بهش دقت نکرده بودم! 

۱۷. خانمه گفت: از این شربت چقدر به بچه ام بدم؟ گفتم: روزی سه قاشق. گفت: سه قاشق سرصاف؟! 

۱۸. (خواندن این یکی برای افراد زیر ۱۸ سال توصیه نمیگردد!) 

یه پسر جوون دفترچه بیمه یه دختر جوونو آورده بود و میگفت: براش یه سونوگرافی بنویسین با یه آزمایش کامل. گفتم: چه آزمایشی؟ سونوگرافی از کجا؟ یه کم مکث کرد و بعد گفت: راستش من و این خانم پنج ماهه که عقد کردیم. دیشب متوجه شدم که «سینه هاش» صافه! درضمن خیلی هم لاغره البته فکر نکنم ربطی داشته باشه چون خاله ام هم همینقدر لاغره اما سینه هاش بد نیست!! حالا حتما یه سونوگرافی از سینه هاش بنویس و از «بییییییب»!!!

خاطرات (از نظر خودم) جالب (۳۶)

سلام: 

۱. مَرده اومده بود و میگفت: من سالی دوبار پنادر میزنم تا سرما نخورم. یکی بهار و یکی پائیز! الان هم اومدم تا برام بنویسی! (من که خودم تا حالا پنادر نزدم) 

۲. فشار خون پیرمرده زیاد بود. یه آمپول «لازیکس» براش نوشتم و گفتم: آمپولو که زدین چند دقیقه بیرون بشینین تا بعد دوباره فشارتونو بگیرم. دیگه ازش خبری نشد٬ از مطب اومدم بیرون هرچقدر گشتم نبود. بعد متوجه شدم از محوطه درمونگاه رفته بیرون و نشسته توی حیاط!  

۳. به پیرمرده گفتم: سرفه هاتون خلط هم داره؟ یه فکری کرد و بعد گفت: نمیدونم شاید هم داشته باشه! 

۴. ساعت ۲ صبح بود که گفتند مریض داریم٬ رفتم بیرون دیدم سه تا مرد آوردند که هر سه تا صورت و سینه و دستهاشون پر از انواع زخمه و از طرفی به شدت سیاه٬ اما پشت سر و کمرشون کاملا سالم و سفیده! بعد که شرح حال گرفتم فهمیدم هر کدوم یه میله گذاشته بودن روی گاز پیک نیک تا داغ بشه برای کشیدن تریاک که پیک نیک منفجر شده! (هرسه شونو فرستادیم بیمارستان) 

۵. یه زن جوون با شوهر و مادرش اومده بودند. تا منو دیدند گفتند: اینجا خانم دکتر نیست؟ گفتم: امشب نه انشاءالله فردا صبح شیفت یه خانم دکتره. اول کلی به دولت و اداره بهداری و ... فحش دادند که چرا هر شب یه پزشک زن توی درمونگاهها نیست٬ بعد با هم مشورت کردند که به من بگن یا نه؟ درنهایت گفتند: این خانم سرما خورده اما آزمایش بارداری هم داده که قراره فردا جوابشو بگیره٬ موقع دارو نوشتن مواظب باشین شاید باردار باشه! 

۶. خانمه بچه شو آورده بود و میگفت: این گلوش درد میکنه. لطفا نگاه کنین چرک توی گلوشه یا گلوش عفونت داره؟! 

۷. ساعت حدود ۱۰ شب به پسره گفتم: سرماخوردگیتون از کِی شروع شده؟ گفت: شروع سرماخوردگی من برمیگرده به ساعت پنج تا پنج و نیم! 

۸. به مَرده گفتم: این دفترچه بیمه که مال خودتون نیست. گفت: مشکلی نیست توی همین بنویسین! 

۹. خانمی دخترشو آورده بود و میگفت: چند روزه که پشت گوشش قرمز شده ببینین! نگاه کردم و گفتم: بله قرمزه. گفت: آره آخه من خودم رابط بهداشتیم اونقدر بهمون یاد دادن که بفهمم قرمزه! 

۱۰. به پیرزنه گفتم: توی آزمایشتون قند و چربیتون طبیعیه. گفت: یعنی لازم نیست مراعات کنم؟ خدا رو شکر! 

۱۱. پیرزنه میگفت: دو سال پیش دلم درد میکرد٬ کیسه صفرامو عمل کردند خوب شد. از چند روز پیش دوباره درد گرفته فکر کنم عود کرده! 

۱۲. پیرزنه میگفت: رفتم پیش متخصص گفت: همه مشکلاتت عصبیه. حالا لطفا شما یه نامه بنویسین که من مشکلاتم عصبیه هروقت شوهر و بچه هام خواستند اذیتم کنند بهشون نشون بدم! 

۱۳. خانمه جواب آزمایش قند خونشو آورده بود و میگفت: آقای دکتر! آزمایشمو دادم و بعدش چند روز قرص نخوردم تا متوجه بشین که باز هم لازمه قرص بخورم یا نه؟! 

۱۴. یه آقائی ساعت یک و نیم نیمه شب اومده بود درمونگاه و قرص جلوگیری از بارداری اورژانسی میخواست!! 

۱۵. امروز صبح توی سیاری یه درمونگاه روستائی از یه مرد متولد ۱۳۴۱ پرسیدم: آمپول میزنین براتون بنویسم؟ گفت: نه. مادرش که اتفاقا اونجا بود گفت: این از وقتی عقل رس شد دیگه نگذاشت بهش آمپول بزنیم٬ به جز واکسنی که موقع رفتن به سربازی بهش زدند. مَرده سرشو آورد جلو و آروم گفت: خبر نداره که همونو هم نزدم٬ هر طور بود پیچوندمش! 

پی نوشت: من اینجا هم هستم.

خاطرات (از نظر خودم) جالب (35)

سلام: 

1. خانمه با درد شکم اومده بود و گفت: بهم گفتند نوشابه بخور دلت خوب میشه، من یه بطری نوشابه خانواده خوردم اما بهتر نشد! 

2. خانمه میگفت: به بچه ام شربت «بَرهَم گُزین» دادم اما بهتر نشد! (ترجمه: برم هگزین) 

3. به پیرمرده گفتم: آمپول میزنین یا کپسول بنویسم؟ گفت: هرچی خودت به عقلت میرسه بنویس! 

4. خانمه اومده بود و میگفت: چون سینه هام درد میکرد رفتم پیش متخصص و برام سونوگرافی نوشت و گفت: از هر دو سینه ات برات نوشتم، حالا که رفتم سونو بهم میگه: بخواب روی تخت، دکتر برات سونوگرافی از رحم نوشته! 

5. خانمه میگفت: رفتم پیش متخصص گفته: دوتا از پرده های گوشت سوراخ شده! 

6. پیرزنه میگفت: مدتیه کم خواب شدم، ساعت 10 شب که میخوابم ساعت 6 صبح بیدار میشم. گفتم: خوش به حالت! 

7. به خانمه گفتم: مشکلتون چیه؟ گفت: چند روزه که احساس میکنم وقتی راه میرم، بدنم جلوتر از خودم حرکت میکنه! 

8. برای پیرزنه نسخه نوشتم که گفت: راستی آقای دکتر! من هر شب «چیز» بچه میخورم برام بنویس! (ترجمه: آسپیرین بچه) 

9. یه بچه رو با سرماخوردگی آورده بودند، به مادرش گفتم: از چشمش هم آبریزش داره؟ گفت: این هروقت گریه میکنه هم از چشمش اشک نمیاد چه برسه به حالا! 

10. فشار دختره رو گرفتم و به مادرش گفتم: فشارش خیلی پائینه، میتونین بمونین براش یه سرم بنویسم؟ گفت: حالا بذار چند دقیقه بشینه شاید فشارش بیاد بالا! 

11. پیرزنه میگفت: چند روز بود توی گوشم خارش داشت و من هم میخاروندمش«!» حالا چند روزه که گوشم درد گرفته. با اتوسکوپ یه نگاه توی گوشش کردم و برخوردم به یه سر کامل و بزرگ کبریت به رنگ صورتی! 

12. خانمه دو بچه سرماخورده شو آورده بود و میگفت: به نظر شما یکی از این دوتا از اون یکی گرفته یا همه خونواده با هم سرماخوردگی گرفته ان؟! 

13. دیشب ساعت 5 صبح از خواب بیدارم کردند که دیدم یه خانم اومده و میگه: دو هفته است که زایمان کردم و از همون موقع سینه هام ورم دارن و درد میکنن! 

پی نوشت: همونطور که آنی گفت خبری از بازگشت والدین گرامی از عربستان نیست. 

ظاهرا وجود یکی از اعضاء خانواده ما توی یه هواپیما باعث تاخیرش میشه! 

بعد نوشت: صبح امروز (پنجشنبه) اومدند 

جالبه دیروز اونجا عید غدیر داشتن امروز اینجا!

خاطرات (از نظر خودم) جالب (۳۴)

سلام: 

۱. میخواستم برای خانمه نسخه بنویسم که گفت: هر قرصی میخواین برام بنویسین تزریقیشو بنویسین! 

۲. یه مرد جوونو که از درد سینه به خودش میپیچید آوردند. دویدم جلو که مسئول داروخونه گفت: عجله نکن دکتر! تا حالا چندبار اینطوری آوردنش اما هربار نوار قلبش سالم بوده. 

بعد از گرفتن نوار از همراهش پرسیدم: چه مواقعی اینطور میشه؟ گفت: هروقت مشروب میخوره! حالا چرا اینطور میشه؟ گفتم: حتما زیاد میخوره! گفت: آره پس دیگه بهش میگم کم بخوره! 

۳. بهم خبر دادن که یکی از بهیارهای محترم پول تزریق آمپولو از مریض میگیره و میگذاره جیبش. به مسئول پذیرش سفارش کردم مواظب باشه کسی بدون قبض نره توی تزریقات. چند دقیقه بعد مسئول پذیرش اومده میگه: به مریضه برای تزریق آمپول قبض دادم و میبینم به بهیار هم داره پول میده٬ وقتی اومد بیرون بهش گفتم: دیگه اونجا چرا پول دادی؟ گفت: خوب اینجا پول قبضو دادم اونجا پول آمپولو مگه مشکلی داره؟! 

۴. به پیرمرده گفتم: آمپول میزنین براتون بنویسم؟ گفت: نه اینقدر آمپول زدم که دیگه آمپول توی تنم فرو نمیره! 

۵. دختره میگفت: تا حالا چندبار اومدم دکتر و سرماخوردگیم خوب نشده. گفتم: داروهاتو مرتب میخوری؟ گفت: نه اما این بار شما بنویسین قول میدم مرتب بخورم! 

۶. برای خانمه قرص پنی سیلین نوشتم که گفت: لطفا به جاش کپسول آموکسی سیلین بنویسین. نوشتم و میخواستم قبلیو خط بزنم که گفت: خطش نزنین آخه به پسرم قول دادم برای او هم دارو میگیرم! 

۷. به خانمه گفتم: درد پاتون وقتی راه میرین بدتر میشه؟ گفت: نه وقتی میشینم بهتر میشه! 

۸. ساعت سه و نیم صبح از خواب بیدارم کردند. به مریض گفتم: مشکلتون چیه؟ گفت: داشتم وزنه میزدم عضله پام گرفت! 

۹. خانمه اومد و گفت: آمپول نمیزنم٬ من هم براش کپسول نوشتم. وقتی رفت بیرون شوهرش اومد تو. گفتم: آمپول میزنین؟ گفت: خانمم چی گفت؟ گفتم: کپسول گرفت. گفت: پس برای من آمپول بنویسین! 

۱۰. خانمه چند قلم دارو آورد و گفت: اینها رو برام بنویس. گفتم: داروخونه درمونگاه اینها رو نداره از بیرون میگیرین؟ گفت: آره مشکلی نیست. 

چند دقیقه بعد مسئول داروخونه اومده و میگه: دکتر شما که میدونین ما اینها رو اینجا نداریم چرا مینویسین اومده به من گیر کرده که چرا اینها رو ندارین؟! 

۱۱. خانمه میگفت: بچه مو یه بار دیگه آوردم براش شربت «الکتریکی» نوشتند خوب نشد! 

توضیح: اخیرا یه سری شربت «اریترومایسین» برای درمونگاهها اومده که اسم تجارتیشون «اریتروکی»ه! 

۱۲. به پیرمرده گفتم: این قرصها رو روزی یکی میخورین؟ گفت: نه گفتم: پس روزی چندتا؟ گفت: شبی یکی میخورم! 

۱۳. خانمه جواب «کولونوسکوپی» شوهرشو آورده بود که توش سرطان «آدنوکارسینوما» دیده بودند. گفت: پیش کدوم دکتر بریم؟ گفتم: دکتر .... گفت: خدا بگم چکارش کنه. بردیمش پیش همون دکتر. چیزیش نبود فقط «بواسیر»شو میخواست عمل کنه. بعد از اون این بلا به سرش اومد!