جایی برای گفتن دلتنگیها

ماجراهای یک پزشک هنوز عمومی

جایی برای گفتن دلتنگیها

ماجراهای یک پزشک هنوز عمومی

خاطرات (از نظر خودم) جالب (279)

سلام

1. صبح وقتی سوار ماشین شبکه شدم راننده گفت: باید خانم دکتر ... را هم ببریم. شما خونه شونو بلدین؟ گفتم: نه بلد نیستم. راننده گفت: دیشب پشت تلفن فقط اسم خیابونو گفت. رفتیم توی اون خیابون و بعد راننده به خانم دکتر زنگ زد و گفت: ما الان توی خیابون ... هستیم. خونه شما کجای خیابونه؟ خانم دکتر گفت: ما یه سمند داریم یه کوییک. الان هردوشون جلو خونه مون پارک شدن. از روی ماشینها میتونین خونه رو پیدا کنین!

2. داشتم توی درمونگاه به کامنتها جواب میدادم که خانم مسئول پذیرش گفت: دکتر! دوساعته با کی داری چت میکنی؟!

3. پسره گفت: من مشکل معده دارم نمیتونم کپسول بخورم. گفتم: پنی سیلین میزنین؟ گفت: اگه آروم میزنن بله اما اگه میخوان سریع خالیش کنن نه!

4. خانمه گفت: برام آزمایش بنویس. گفتم: چه آزمایشی؟ گفت: آزمایش خون! هر آزمایشی اینجا از خون میگیرن بنویس!

5. خانمه گفت: برام آزمایش بنویس. وقتی نوشتم گفت: حالا اینو ببرم داروخونه؟!

6. یه بچه را آوردند که انگشتشو بریده بود. گفتم برن توی تزریقات تا انگشتشو بخیه کنه. چند لحظه بعد صدای خانم مسئول تزریقاتو شنیدم که داشت به مادر بچه میگفت: زخمش عمیقه ببرینش بیمارستان. وقتی سرم خلوت تر شد رفتم توی تزریقات و گفتم: زخم اون بچه که خیلی عمیق نبود چرا همین جا بخیه شو نزدین؟ خانم مسئول تزریقات گفت: راستش من تا حالا فقط دو سه بار روی دست کسی که بخیه میزده نگاه کردم اما خودم تا حالا بخیه نکردم! این هم بچه بود جرات نکردم!

7. نسخه پیرزنه را که نوشتم گفت: من خیلی بدبختم یه کمکی بهم بکن. گفتم: پول نقد ندارم کارت دارم. کارتشو درآورد و گفت: شماره شو یادداشت کن وقتی سرت خلوت شد دویست تومن بزن به کارت! بعدا که به آقای مسئول پذیرش گفتم گفت: این از همه پول میگیره ولش کنین!

8. پیرزنه گفت: اون قدر سرم درد میکنه که پاهامو میلرزونم!

9. خانمه گفت: برای من قرص ننویس. خیلی حالت تهوع دارم نمیتونم قرص بخورم. فقط سرم و آمپول. بعدا اومد و گفت: سرمو زدم بهتر شدم حالا دارو خوراکی نمیخواد برای توی خونه؟!

10. خانمه به پسر چهار پنج ساله اش گفت: بیا بشین روی صندلی تا دکتر گلوتو ببینه. اما بچه سر جاش ایستاد. مادرش گفت: چرا نمیشینی؟ بچه گفت: اول بوس! و همون جا ایستاد تا بالاخره مادرش بوسش کرد و بعد نشست روی صندلی!

11. یه خانم سرما خورده را دیدم و بعد گفتم: چندتا قرص سرماخوردگی براتون مینویسم ... که شوهرش گفت: ننویسین توی خونه داریم. خانمه گفت: نه بنویسین. شوهرش گفت: خب کلی توی خونه داریم. برای چی بنویسه؟ خانمه گفت: اگه خودت بهتر میدونی منو برای چی آوردی دکتر؟ خودت بهم دارو میدادی!

12. (15+) یه مرد حدودا سی ساله اومد توی مطب و گفت: خانمم سقط کرده. یه کد رهگیری بهم بدین ببرمش پیش متخصص زنان. کدملی که روی قبض بود زدم توی کامپیوتر و بعد گفتم: ببخشید فکر کنم کدملی را اشتباه دادین. این مال یه بچه 15 ساله است. گفت: خب خانممه دیگه مشکلش چیه؟!

پ.1. چند روز پیش که سیستم قطع شد میخواستم این پست را بگذارم. بعد همین طوری گفتم: وقتی سیستمها وصل شدند این پست را میگذارم. که امروز وصل شدند! (البته سامانه سیب هنوز کمی مشکل داره)

پ.ن2. شرمنده جناب "پرنده توتو" فکر کنم باز هم باید پیامی که برام فرستاده بودین تکرار کنین!

پ.ن3. جناب "بروبچه های خواننده" عزیز! جواب دکتر پرسیسکی وراچ را براتون ایمیل کردم. ضمنا ایشون به همه دوستان سلام رسوندند و قول دادند به زودی پست جدیدی بگذارند. متاسفانه ظاهرا هنوز نتونستن کارشونو توی آلمان شروع کنند.

سیستم

سلام

از صبح امروز سیستم نسخه نویسی بیمه های روستایی و درمانی قطعه.

نسخه ها را طبق دستور شبکه روی کاغذ نوشتیم اما کسانی که میخوان برن پیش متخصص از صبح نشستن توی درمونگاه.

امیدوارم ربطی به موشک باران دیشب نداشته باشه.

خاطرات (از نظر خودم) جالب (278)

سلام

1. خانمه با درد دندون اومده بود بهش گفتم: پیش دندون پزشک نرفتین؟ گفت: نه پدرش فوت کرده امروز نیومده. اواخر وقت که مریض نداشتیم از مطب اومدم بیرون که دیدم دندونپزشک طرحی مرکز هم توی سالنه. از آقای مسئول پذیرش پرسیدم: خانمه گفت پدر دندون پزشک فوت کرده امروز نیومده! آقای مسئول پذیرش هم گفت:پدر دستیارش فوت کرده نیومده. خیلی از مردم اینجا دستیار دندون پزشکو که بومیه و باسابقه دندون پزشک میدونن نه دندون پزشکهای طرحی که میان و یکی دو سال بعد هم میرن!

2. توی یک سوپرمارکت برای خونه خرید کردم و رفتم پای صندوق. خانمه داشت خریدها را حساب میکرد که همکارش اومد جلو و گفت: ببخشید! شما پزشکید؟ گفتم: بله. به خانمی که پشت صندوق بود گفت: دیدی گفتم دکترها از قیافه شون مشخصه؟! بعد یه نگاه دیگه توی صورتم کرد و گفت: متخصص اطفال هم هستین! گفتم: نخیر عمومی هستم. (احتمالا منو با یک متخصص اطفال که دیده بود اشتباه گرفته بود!)

3. خانمه بچه شو با استفراغ آورده بود. گفتم: اسهال هم داره؟ گفت: از دیروز شکمش کار نکرده که ببینم اسهال داره یا نه!

4. برای یه بچه که توی بغل مادرش بود نسخه نوشتم. مادره گفت: ببخشید خودم هم از دو شب پیش دارم سرفه میکنم. چی باید بخورم؟ گوشیو گذاشتم روی سینه مادره و گفتم: نفس بکشید. مادره، بچه توی بغلش و پسر پنج شش ساله همراهش همزمان شروع کردند به کشیدن نفس عمیق!

5. برای خانمه نسخه نوشتم. کد رهگیری را هم نوشتم و میخواستم بدم بهش که یکدفعه دیدم اسم و فامیل روی قبض با اسم و فامیل توی کامپیوتر با هم فرق دارند. وقتی بررسی کردم متوجه شدم یک رقم از کدملی مریضو اشتباه زدم و نسخه به اسم کس دیگه ای ثبت شده. اون نسخه را حذف کردم و از اول نوشتم. فقط نمیدونم اگه برای صاحب اون کدملی اولی پیامک رفته باشه چه فکری کرده؟! (معمولا وقتی یک رقمو اشتباه میزنیم سامانه خطا میده و مگه چنین کدملی وجود ندارد. از این نظر هم برام جالب بود)

6. به مرده گفتم: بفرمایید. گفت: من دیروز در یک بازه زمانی سه ساعته اسهال داشتم!

7.(14+)  پیرمرده گفت: چند روز پیش جراحی کردم. حالا جای عمل خیلی درد داره. گفتم: چه عملی کردین؟ گفت: سنگ مثانه داشتم. خانمش سرشو آورد جلو و گفت: یکی از بیضه هاشو درآوردن. روش نمیشه بگه. مرده یکدفعه داد زد: دهه! دهه! بعد هم سرشو انداخت پایین!

8. خانمه گفت: این بچه اصلا شربت نمیخوره. وقتی میخوام بهش شربت بدم اون قدر خودشو تکون میده که میترسم شربته بریزه روی ریه اش!

9. به پسره که با اسهال اومده بود گفتم: توی مدفوعتون خون هم بود؟ گفت: شک دارم! گفتم: چرا؟ گفت: امروز صبح لبو خورده بودم. حالا نمیدونم این خون بود توی مدفوعم یا اثرات لبو!

10. خانمه بچه شو آورده بود و گفت: مدتیه یاد گرفته تا گلوش درد میگیره تب میکنه!

11. تصادفا به یکی از خانم دکترها برخوردم که چند سال پیش توی ولایت طرح بود و حالا تخصص گرفته. با هم صحبت کردیم و بحث روزی شد که عماد را بردم پیش متخصص پوست. خانم دکتر گفت: پیش چه دکتری هم بردیش! گفتم: چطور؟ گفت: توی یک بیمارستان بودیم. او تخصص پوست میخوند و من هم تخصص .... یکی از همکاران بهش رسید و یه سوال درباره مشکل پوستیش ازش پرسید. خانم دکتر هم یه دستگاه پوز (کارتخوان) از جیبش درآورد و گفت: یه ویزیت بکش تا جوابتو بدم!

12. خانمه بچه شو با تب آورده بود. چوب برداشتم تا گلوشو ببینم اما دهنشو باز نمیکرد. مادرش گفت: چوبو بدین به من تا بهش بدم. بعد چوبو گذاشت دم دهن بچه و گفت: اینو بخور! اما باز هم بچه دهنشو باز نکرد. مادره به من گفت: حالا حتما باید برای تبش اینو بخوره؟!

پ.ن1.میخواستم این پست را چند روز زودتر بگذارم اما گفتم صبر کنم دوستانی که احیانا توی ایام نوروز سفر بودند هم پست قبلیو بخونن!

پ.ن2.  با لطف خانم دکتر خ بعد از مدتها بعضی از مطالب این وبلاگ در یک نشریه جدید چاپ شد. طبیعتا چون اسم واقعیمو اونجا ثبت کردن از بردن اسم نشریه معذورم!

پ.ن3. توی خیابون مرده بهم گفت: من هرچندماه یکبار میام به شهر شما. و هربار توی مغازه کبابی که اینجا بود غذا میخوردم اما انگار مغازه را جابجا کردن. شما آدرس جدیدشونو دارین؟ گفتم: جابجا نشدن مغازه را کلا جمع کردن. گفت: چه حیف. خیلی ممنون. و رفت. به نظر شما باید بهش میگفتم علت جمع شدن مغازه شون فروش کباب گوشت الاغ بوده؟!

خاطرات (از نظر خودم) جالب (277)

سلام

1. به مرده گفتم: کپسول بنویسم یا آمپول میزنین؟ همراهش گفت: آمپول براش بنویس. توی آبادی همین یه نونوا هست. سه روزه کلّ ده بدون نون مونده!

2. مرده با درد دست و پا اومده بود. گفتم: کار سنگینی نکردین؟ گفت: چرا اما با دستم بار بلند کردم با پام که نکردم!

3. مرده گفت: چند روزه که تند تند میرم دستشویی. ببخشید که دکتری!

4. (15+) مرده داشت مشکلشو برام میگفت که یه نفر از مریضهایی که پشت در ایستاده بودند سرشو کرد تو و گفت: آقای ... ایشون دکتر عمومی هستند. برای مشکلات جنسی که داری باید بری پیش یه دکتر دیگه! مریضه هم سرشو برگردوند و چشمش که به اون یکی افتاد گفت: بههههههه!آقا ... چطوری؟ بعد هم رفت و باهاش دست و روبوسی کرد و برگشت و نشست روی صندلی!

5. (17+) آزمایشهای مرده را نگاه کردم و گفتم: آزمایشهاتون سالمه فقط ویتامین "دی" تون پایینه. گفت: ببخشید اینی که میگین از بالا بودن میزان سکس هم میشه؟!

6.  من معمولا از مریضها میپرسم که کپسول میخورن یا آمپول میزنن.  نسخه یکی از مریضها را که نوشتم در مطبو باز کرد و رفت بیرون. یکی از پیرزنهایی که بیرون ایستاده بود منو دید و گفت: این دکتره شیفته؟ این که انگار چیزی حالیش نیست! وقتی میرم پیشش میپرسه چی برات بنویسم؟ خب من اگه بلد بودم که پیش تو نمیومدم. تو مثلا دکتری! به روی خودم نیاوردم تا پیرزنه اومد تو. نسخه شو نوشتم و گفتم: چندتا کپسول هم براتون نوشتم. گفت: میشه آمپول بنویسی؟ گفتم: نه آمپول به دردتون نمیخوره بفرمایید! با صورت کج رفت بیرون!

7. پیرزنه را که دیدم گفتم: شما چربی ندارین؟ گفت: نمیدونم خیلی وقته که آزمایش ندادم. گفتم: خب پس یه آزمایش براتون مینویسم جوابشو که آوردین براتون دارو مینویسم. گفت: این حالت از چربی هم میشه؟ گفتم: بله میشه. گفت: خب میشه چندتا قرص چربی برام بنویسین؟ بعد که جواب آزمایشمو گرفتم اگه نداشتم دیگه نمیخورم. یه بسته قرص چربی هم براش نوشتم و رفت. چند روز بعد جواب آزمایششو آورد که گفتم: خداروشکر چربی نداشتین. گفت: پس دیگه قرص چربی نخورم؟ گفتم: نه نیازی نیست. از مطب که رفت بیرون به بقیه مریضها گفت: اون روز که اومدم میگه باید قرص چربی بخوری! هرچقدر گفتم من تا حالا سابقه چربی نداشتم گفت باید بخوری. حالا امروز میگه نباید بخوری!

8. مرده گفت: دیشب اون قدر بدنم یخ کرده بود که تکیه دادم به بخاری اما نسوختم!

9. آقای مسئول پذیرش گفت: من روز انتخابات سر صندوقها بودم. یه آقایی هم به عنوان نماینده یکی از کاندیداها اونجا بود و نظارت میکرد. وقتی رای گیری تموم شد و رایها را شمردیم اون کاندیدا توی اون صندوق حتی یک رای هم نداشت! به نماینده اش گفتم: پس تو خودت هم به این کاندیدا رای ندادی؟ گفت: من اصلا قبولش ندارم فقط برای پولش اومدم.  حالا هم گفتم حتما بالاخره دو سه تا رای اینجا داره که فکر کنین یکیشون مال منه!

10. مرده گفت: من دوست دکتر ... (یکی دیگه از پزشکانی که توی اون درمونگاه شیفت میدن) هستم. گفتم: به سلامتی. گفت: اجازه بدین الان بهشون زنگ میزنم و گوشی را میدم بهتون تا بهتون بگه چی باید برام نسخه کنین!

11. (18+) (خواندن این بند برای خانمها توصیه نمیشود! ) (بعدنوشت: خیلی فکر کردم که این مورد را بگذارم یا نه؟ و حالا که گذاشتمش باتوجه به بازخوردهایی که از بعضی از دوستان گرفتم حذفش میکنم. با عرض پوزش از سودابه خانم که کامنتشونو هم به دلیل اشاره مستقیم تایید نکردم. به امید کاهش انحراف ذهن بعضی ها و این که دیگه با شنیدن یکی و دوتا و سه تا و ... فقط یاد ورزش باستانی بیفتیم )

12. کد رهگیری داروها را که دادم دست مرده گفت: اینو بدم داروخونه خودش میدونه چکار کنه؟!

پ.ن1. در این ساعات که 1402 تموم شده و 1403 هنوز شروع نشده (به گفته دوستی 1402/5) امیدوارم سالی که در پیش رو داریم برای همه مون پر از سلامتی و خوشبختی و رسیدن به آرزوهامون باشه.

پ.ن2. باز هم گه گاه برای عسل قصه میگم. شب براش قصه گفتم و بعد خودم هم کنار تختش خوابم رفت. نصف شب بیدارم کرد و گفت: دلم درد میکنه. بهش دارو دادم. هنوز یک دقیقه نگذشته بود که گفت: میگم شما چنین بیماری را توی دانشگاه نخوندین؟ گفتم: چطور؟ گفت: آخه با قرصی که بهم دادی خوب نشدم! (البته چند دقیقه بعد از هوش رفت)