جایی برای گفتن دلتنگیها

ماجراهای یک پزشک هنوز عمومی

جایی برای گفتن دلتنگیها

ماجراهای یک پزشک هنوز عمومی

منتظریم

سلام

پیش از هر چیز لازمه از همه شما دوستان عزیز  سپاسگزاری کنم.

نمیدونم چرا به اینجا میگن فضای مجازی چون همدلی شما خیلی از دوستان خارج از این فضا بیشتر بوده.

بگذریم، بالاخره شیمی درمانی رو شروع کردیم. روز اول بدون هیچ مشکلی سپری شد و کلی امیدوار شدیم اما از روز دوم عوارض کم کم خودشونو نشون دادند، یه روز تهوع، یه روز ضعف، یه روز درد معده و..... و هرروز باید با یه داروی جدید برم خونه شون.

متاسفانه اخوی گرامی هم که توی این مدت خیلی کمکشون بود رفت تهران و کار پدر بزرگوار سنگین تر شد.

حالا دیگه فقط میتونیم درمانو ادامه بدیم و امیدوار باشیم.

پ.ن۱: خوشبختانه مشکلات ساخت خونه جدید درحال حل شدنه(دست کم یه خبر خوب هم داشته باشیم)

پ.ن۲: دوست گرامی که توی کامنت خصوصی سوال پرسیده بودین، همون روز جوابتونو دادم اما ظاهرا ایمیلتون مشکل داره.

پ.ن۳: وقتی یه پست درباره یکی از دوستان دوران دانشگاه نوشتم که از کشور خارج شده بود پیامهای خصوصی داشتم از دوستانی که برام گفته بودند اونها هم بی سروصدا مهاجرت کرده اند. اما چند روز پیش و بعد از نوشتن این پستها درباره بیماری مادر بسیار شوکه شدم وقتی پیام خصوصی از یکی از دوستان مجازی دریافت کردم که گرچه تا به حال از نزدیک زیارتشون نکردم براشون احترام فوق العاده ای قائلم و متوجه بیماری مشابه ایشون شدم، متاسفانه اجازه ندارم اسمشونو بنویسم اما امیدوارم ایشونو هم از دعای خیر خودتون فراموش نکنید.

فعلا

بعدنوشت: آبانای گرامی! عقد ازدواجتونو بعد از بهتر شدن حال مادرتون بهتون تبریک میگم امیدوارم همیشه شاد و پیروز و سربلند باشید.

درد را از هر طرف که بخوانی درد است

سلام

آخر پست قبلی گفتم امیدوارم بتونم قانون این وبلاگو رعایت کنم و بیشتر از سه پست غیر از خاطرات پشت سر هم نگذارم اما نشد. از همه شما عذرخواهی میکنم اما واقعا نتونستم.

بعد از چند روز بستری و بهتر شدن حال عمومی قرار بود مادرم مرخص بشه، اما یکدفعه دچار تنگی نفس شد و کم کم به جایی رسیدیم که بدون اکسیژن قادر به تنفس نبود. سی تی اسکن جدید یه مشکل جدیدو نشون داد، تجمع مایع در ریه، و در نهایت ناچار شدند آبو با گذاشتن یه لوله مخصوص تخلیه کنند.

مادر هنوز بستریه و همچنان دچار ضعف و بی حالی شدید. و از طرفی همه آزمایش ها و تصویر برداری ها علتو مشخص نکرده.

واقعا عذاب آوره وقتی میبینم مادر در حال صحبت با افرادی که برای ملاقات اومدن یکباره به خواب میره و دقایقی بعد بیدار میشه و سراغشونو میگیره.

برام دردناکه وقتی میبینم اون زن پر جنب و جوش با زحمت و با کمک قادره چند قدم راه بره.

دیروز پزشک معالجش اعتراف کرد که علت این ضعف شدیدو نمیدونه و من نگرانم که وقتی همه متخصصان جراحی که باهاشون صحبت کردم معتقد بودند این نوع سرطان خیلی زود در بدن پخش میشه و هر تصمیمی که داریم چه جراحی و چه شیمی درمانی باید هرچه زودتر انجام بشه ما داریم زمان باارزشو از دست میدیم.

احتمالا به زودی از محضر متخصصان محترم دیگه استفاده کنیم.

پ.ن۱: به گرفتاری های اخیر بستری شدن دایی گرامی در بخش قلبو هم اضافه کنید. خنده دار این که داروشو اینجا پیدا نکردند و پسرخاله گرامی که ساکن کشور آفریقایی کنیاست قراره از اونجا براش بفرسته!

پ.ن۲: برای سلامتی همه مادرها دعا کنید.