جایی برای گفتن دلتنگیها

ماجراهای یک پزشک هنوز عمومی

جایی برای گفتن دلتنگیها

ماجراهای یک پزشک هنوز عمومی

سال نو

سلام 

یه سال دیگه هم گذشت 

سالی که توی اون چندتا دوست جدید پیدا کردم چه توی دنیای واقعی و چه توی دنیای مجازی 

و همینطور چندتا دوستو هم از دست دادم هم توی دنیای حقیقی و هم مجازی که از خودم ناراضی نیستم چون مقصر نبودم  

بعضی از دوستان هم که همه جای نت فعالند اما معلوم نیست چرا فقط وبلاگشونو آپ نمیکنند؟

شاید مهمترین درسی که امسال گرفتم این باشه که همونطور که نباید دروغ گفت لازم نیست که همه حقیقتو هم گفت 

پ.ن: عماد (که از چند روز پیش نرفته مدرسه) چند روز پیش به محض ورود به خونه بهم گفت: بابا برات یه جوک بگم؟ 

گفتم: بگو 

گفت: یه نفر نمک میخره برای اینکه مورچه ها نرن سراغش روش نوشت فلفل!!! 

مخاطب خاص نوشت: 

آآآه ....

ابجی واذب حسرات علفارکونی مدری التهوبالغیر مدری نسونی؟

خاطرات (از نظر خودم) جالب (۴۳)

سلام: 

۱. یه پیرزنو آوردند و گفتند توی خونه فشارشو گرفتیم بالا بود٬ فشارشو گرفتم و گفتم: ۱۵ است. 

همراهش گفت: لطفا از اون دستش هم بگیرین! گرفتم٬ باز هم همون حدود بود. گفتند: توی خونه ۱۸ بود! گفتم: الان که ۱۵ است. پیرمرده که همراهش بود نشست و گفت: فشار منو هم میگیرین؟ گرفتم٬ ۱۶ بود. به بقیه شون گفت: فشار منو درست گفت!! تشکر کردند و رفتند بیرون٬ چند دقیقه بعد بهیار مرکز اومد تو و گفت: ببخشید میشه فشارسنجتونو قرض بگیرم؟ یه پیرزنو آوردند و اصرار دارند که من فشارشو بگیرم! 

۲. به خانمه گفتم: بچه تون اسهال داره؟ گفت: نه فقط از صبح داره تند تند میره دستشوئی! 

۳. پیرزنه گفت: چندتا از برگ های دفترچه بیمه مو مهر کن٬ دارم میرم مسافرت میخوام اگه اونجا حالم بد شد برم پیش متخصص. گفتم: حالا کجا میرین؟ گفت: کربلا! 

۴. پیرمرده گفت: من زخم معده دارم٬ ما قدیمیها به زخم معده میگیم بواسیر اما انگار شما دکترها بهش میگین درد مفاصل!!! 

۵. بهیار مرکز اومد تا برای گلودردش یه نسخه بنویسم٬ گفتم: آمپول میزنین؟ گفت: نه! مریضها که پشت در بودند شروع کردند به خندیدن و گفتند: دُیدُر خوش سیزَن نیزَنه! (ترجمه: دکتر خودش آمپول نمیزنه!) 

۶. پسره میگفت: من معده ام درد میکنه لطفا برام چندتا قرص جوندگی بنویسین! 

۷. به پیرزنه گفتم: باید برین آزمایش. گفت: نمیتونم برم پاهام خیلی درد میکنهُ دفترچه مو مهر کن برم شهر پیش متخصص! 

۸. خانمه گفت: سوزش ادرار دارم٬ گفتم: میتونین یه آزمایش بدین؟ گفت: برای چی باید آزمایش بدم؟! 

۹. پیرزنه گفت: شانه و زانوم درد میکنه و داشت به طرف راست بدنش اشاره میکرد٬ گفتم: فقط طرف راستتون درد میکنه؟ گفت: شانه ام فقط طرف راست. گفتم: زانوتون چی؟ گفت: اون هم فقط طرف راست! 

۱۰. پیرزنه گفت: سرم خیلی درد میکنه بیا دست بکش ببین!! 

۱۱. به خانمه گفتم: بچه تون میتونه قرص بخوره یا براش شربت بنویسم؟ گفت: قبلا که میتونست حالا رو نمیدونم! 

۱۲. پیرزنه داروهاشو که گرفته بود آورد و گفت: این شربت که برام نوشتی که خیلی کوچیکه٬ یه بزرگترشو نمی نویسی؟! 

۱۳. پیرزنه جعبه داروهاشو آورد تا از روشون براش بنویسم بعد گفت: همه جعبه قرصهای امسالو جمع کردم تا برای چهارشنبه سوری آتیش بزنم ببینم درد و مرضم میره؟! 

۱۴. باز هم خاطره آماده دارم اما امسال توی تعطیلات عید برام شیفت نگذاشتن عوضش همه تعطیلاتو آنکالم و میترسم خاطره برای آپهای بعد کم بیارم! 

امیدوارم بهم زنگ نزنن. 

توی نوروز امسال ۴-۳ روز آنکال بودم و فقط ۲ ساعت رفتم مریض دیدم

خاطرات (از نظر خودم) جالب (42)

سلام: 

1. به خانمه گفتم: مشکلتون چیه؟ گفت: گلوهام درد میکنن! 

2. مرده گفت: قرصهای فشارم تموم شده برام بنویسین. گفتم: اسمشون چیه؟ گفت نمیدونم اما نارنجیند لطفا شما بنویسین من برم بگیرم ببینم نارنجیند؟! 

3. به خانمه گفتم: مشکلتون چیه؟ گفت: دو روزه که همه تنم سردرد داره! 

4. نسخه پیرزنه رو که سرما خورده بود نوشتم و بعد گفتم: مشکل دیگه ای ندارین؟ گفت: من همه بدنم درد میکنه دیگه غیر از این چی میتونه باشه؟! 

5. به خانمه گفتم: وقتی می ایستین یا راه میرین کمردردتون بیشتر میشه؟ گفت: آره بخصوص وقتی روی کمرم می ایستم! 

6. پیرزنه گفت: قرصهای فشارم هم تموم شده برام بنویسشون. گفتم: قرصهاتون چه رنگیند؟ گفت: آخه من سواد دارم که بدونم چی رنگیند؟! 

7. به خانمه گفتم: قرصهای فشارتونو مرتب میخورین؟ گفت: نه از دیشب تا حالا 3-2 شبه که نخوردم! 

8. پسره اومد و گفت: من دیابت دارم و بهزیستی گفته اگه 18 سالَم تموم بشه منو تحت پوشش میگیره (واقعا میگیره؟) لطفا پرونده مو نگاه کنین ببینین من 18 سالم تموم شده؟! 

9. دیروز صبح پیرزنه جواب آزمایششو آورده بود ببینم. گفتم: ناراحتی داشتین که آزمایش دادین؟ گفت: نه. گفتم: پس همینطوری آزمایش دادین؟ گفت: نه دکتر نوشت! 

10. دیشب پسره میگفت: عضلات پام گرفته برام آمپول بنویس. گفتم: یه آمپول مینویسم نصفشو این طرفتون میزنن نصفشو اون طرف. گفت: من فقط عضله یه طرفم گرفته ها! 

11. دیشب یه دختر جوونو با علائم حمله عصبی آورده بودند. گفتم: حرص خورده؟ مادرش گفت: آره! برای یه چیز خوب هم حرص نمیخوره ها فقط برای چیزهای بد! بعد هم که نسخه شو نوشتم و خواستند ببرنش مادرش خواست چادر دختره رو بکنه سرش که دختره گفت: ولم کن، این چادرو بزنمش توی سرم؟! 

12. امروز صبح پیرزنه میگفت: اونقدر سرگیجه دارم که وقتی راه میرم سرم دنبالم نمیاد! 

13. امروز پیرزنه میگفت: برام سوزن الکلی بنویس ببینم قندم میاد پائین؟! (ترجمه: انسولین)

خاطرات (از نظر خودم) جالب (۴۱)

سلام: 

۱. به مرده گفتم: وقتی شکمتونو فشار میدم درد میگیره؟ گفت: این طور که شما فشار میدین نه! 

۲. به پیرزنه گفتم: توی خونه قرص فشار دارین یا براتون بنویسم؟ گفت: ندارم٬ به خدا ندارم! 

۳. به پیرزنه گفتم: چربیتون ۱۶۰ بوده. گفت: توی آزمایش قبلیم ۴۰۰ بود حالا ۱۶۰ از ۴۰۰ کمتره؟! 

۴. (این یکی مال چند ماه پیشه که تازه یادم اومد) توی مدرسه داشتیم محصلهای اول دبیرستانو میدیدیم. من نشسته بودم پشت میز معلم که چسبیده بود به نیمکت اول٬ همینطور که داشتم پرونده های بهداشتیو مهر میکردم یه لحظه نگاه کردم و دیدم یکی از دانش آموزانی که توی نیمکت اول نشسته داره فقط به امضای من نگاه میکنه و بعد اونو روی یه کاغذ تمرین میکنه! چند دقیقه بعد متوجه شدم یه دفترچه بیمه از کیفش آورده بیرون و داره آروم دستشو میبره به طرف مُهرم که فورا برش داشتم! 

۵. داشتم فشار یه مریضو با فشارسنج جیوه ای میگرفتم که گفت: ما هم تازه یه فشارسنج برای خونه خریدیم دقیقا عین همینه فقط سرش یه دایره است که یه عقربه داره! 

۶. به خانمه گفتم: قبلا هم سابقه سوزش ادرار داشتین؟ گفت: اصلا! تا خودکارو برداشتم گفت: دکتر برام «فنازوپیریدین» بنویس هروقت میخورم فورا خوب میشم! 

۷. میخواستم برای مرده که سرما خورده بود نسخه بنویسم که گفت: دکتر! برام قرص سرماخوردگی و کپسول آموکسی سیلین بنویس! خانمش آروم گفت: دیفن هیدرامین رو هم بگو! مرده گفت: اگه دکتر حالیش باشه که میدونه باید برای سرماخوردگی دیفن هیدرامین هم بنویسه! 

۸. خانمه بچه شو با اسهال و استفراغ آورده بود که براش نسخه نوشتم. گفت: دکتر خوب میشه؟ گفتم: بله. گفت: یعنی تا حالا چنین مریضی داشتین که خوب بشه؟! 

۹. برای پیرزنه نسخه نوشتم که گفت: خدا ۱۰۰۰ در دنیا و ۱۰۰ در آخرت بهت عوض بده! 

۱۰. میخواستم برای خانمه نسخه بنویسم که گفت: دکتر برای من قرص ننویس٬ شربت برای من بهترین قرصه! 

۱۱. (۱۶+) خانمه گفت: دفترچه بیمه مو مهر کن برم پیش متخصص ازم «پاپ اسمیر» بگیره. گفتم: خانم مامای همین جا هم میگیره. گفت: خاک به سرم٬ اون فامیلمونه٬ روم نمیشه ...مو بهش نشون بدم! 

۱۲. پیرزنه گفت: دفترچه مو مهر کن برم پیش دکتر قلب. چند روز پیش رفتم پیش دکتر .... اما انگار چیزی حالیش نبود میخوام برم یه دکتر دیگه. گفتم: چرا چیزی حالیش نبود؟ گفت: آخه بهم گفت قلبت مشکل داره! 

 ۱۳. به خانمه گفتم: آمپول میزنین براتون بنویسم؟ گفت: بله. شوهرش گفت: نه وقت نداریم! گفتم: مگه زدن آمپول چقدر وقت میخواد؟ گفت: مگه آمپول همون نیست که آویزون میکنن و قطره قطره ازش میاد؟! 

۱۴. به خانمه گفتم: آبریزش بینی هم دارین؟ گفت: من اصلا از بالا آبریزش ندارم فقط از پائین آبریزش دارم!! 

۱۵. دیشب خانمه بچه شو با اسهال و استفراغ آورده بود و گفت: دکتر خواهش میکنم فقط یه داروئی بنویس که خوب بشه مجبور نباشیم بستریش کنیم. 

بعد که نسخه شو نوشتم گفت: میدونین چرا اینقدر اصرار دارم تا بستری نشه؟ گفتم: نه. 

دست بچه شو که توی آستین بود آورد بیرون و دیدم دست راستش انگشت وسط نداره! مادره گفت: این بچه مادرزادی اینطوریه٬ یه بار بستری شد همه استادها و دانشجوها و پرستارها و ... تا مستخدمهای بخش پشت سر هم می اومدند دست بچه مو نگاه کنند! 

بعدنوشت: حالا که این پستو خوندین این پستو هم ببینین!  

این پستو هم که لابد خوندین 

حالا اینو بخونین 

اگه این پست دوست خوبمون لژیونلا رو هم خونده باشین لابد این یکی براتون آشناست!!!


بقیه پستهارو چک نکردم!!

بعدتر نوشت: به نظر شما اون دوستمون خودش وبلاگشو حذف کرد (با کامنت خصوصی که براش گذاشتم) یا آقای شیرازی (مسئول بلوگفا) زحمتشو کشید؟ (با گزارش تخلفی که بهش دادم)

کار هر کدوم که بود ایول داره این سرعت عمل اما فکر کنم یه دشمن برای خودم تراشیدم!

امتحان دادیم

سلام 

دیروز کلید اولیه امتحانو توی سایت زدند و من هم نشستم و نمره ام رو حساب کردم. 

قبل از اینکه شروع کنم گفتم: خدایا! یا یه نمره خوب بیارم که مطمئن باشم قبول میشم یا یه نمره ای که همین حالا خیالم راحت بشه و شروع کنم به درس خوندن برای سال بعد و ظاهرا خدا دعامو مستجاب کرد چون گزینه دوم درست از آب دراومد!! 

البته انتخاب رشته میکنم اما بهتره خودمو گول نزنم چون عملا ممکن نیست که با این نمره قبول بشم. 

پس وعده ما با دوستان قدیمی بازهم بعد از امتحان سال آینده توی دانشکده پزشکی اصفهان! 

دیشب که داشتم جوابها رو از توی سایت درمیاوردم تازه متوجه چند اشتباه وحشتناک توی جوابهام شدم، مثلا توی یه سوال یه بچه قرار بود 12 ساعت NPO بشه و من میزان سرم مورد نیازشو از توی فرمول برای 24 ساعت درآوردم و بدون اینکه تقسیم بر دو کنم جوابو انتخاب کردم! 

خودمونیم اگه یه لحظه حواسمو جمع نمیکردم نزدیک بود برای بچه ای که پدرش هموفیلی داره هم پیش از عمل فاکتور انعقادی تجویز کنم! 

البته فکر نکنین همه سوالها هم به همین راحتی بودا!! 

اما بیشتر از همه دلم برای اون سه تا سوالی میسوزه که جواب درستشونو پاک کردم و اشتباهشون کردم (تا حالا چندین بار توی امتحانات تستی مختلف چنین بلائی سرم اومده و درس نگرفتم) جالب اینکه فقط همین سه تا رو هم جوابشونو عوض کردم! 

پ.ن1 : عماد همیشه عاشق آسانسور و آسانسور بازی بود و همیشه دعا میکرد که یه خونه بخریم که آسانسور داشته باشه! اما از وقتی اومدیم اینجا آسانسور بازی هم از سرش افتاده چرا؟  

چون دستش به دکمه ای که مال طبقه ماست نمیرسه و اگه بره آسانسور بازی باید چند طبقه رو پیاده بیاد بالا! هر روز ظهر که از مدرسه میاد در خونه رو براش باز میکنیم و وقتی سوار آسانسور شد ما از بالا دکمه آسانسورو میزنیم!  

پ.ن2: عماد اخیرا به کمک مادرش یه وبلاگ درست کرده. خدائیش به نظر من فعلا براش زوده اما اگه دوست داشتین بهش سر بزنین اینجاست. (حکایت ما هم شده مثل حکایت معتادان عزیز که سعی میکنن اعضای خونواده شونو هم معتاد کنن!! 

پ.ن3: تا همین الان 14 مورد برای خاطرات (از نظر خودم) جالب بعدی آماده شده! اما فردا که دیگه آپ نمیکنم و سه شنبه هم که شیفتم پس یا چهارشنبه یا پنجشنبه با پست جدید در خدمتتون خواهیم بود.  

پ.ن۴: من اینجا هم هستم