جایی برای گفتن دلتنگیها

ماجراهای یک پزشک هنوز عمومی

جایی برای گفتن دلتنگیها

ماجراهای یک پزشک هنوز عمومی

خاطرات (از نظر خودم) جالب (۲۱۶)

۱. صبح رفتم توی یه مرکز شبانه روزی. خانم دکتری که شب پیش شیفت بود گفت: به نظر شما با این مسئول پذیرش چکار کنم؟ گفتم: چطور؟ گفت: دیشب ساعت دو از خواب بیدارم کرده و میگه یه نفر اومده و میگه من چندتا گوسفند دارم یکی شون از صبح ادرار نکرده!

۲. به پیرمرده گفتم: برای معده تون از این کپسول ها نوشتم که باید هرروز صبح بخورین. گفت: من هیچ وقت از این کپسول ها نخوردم، همیشه از این قرص زردها میخوردم. گفتم: باشه عوضش میکنم. کپسولو خط زدم و قرص نوشتم. پیرمرده گفت: اما هیچ وقت معده ام خوب نشد، حالا میخوای این بار از این کپسول ها بنویس ببینم بهتر میشه؟! (اون قرص زردهارو هم که جمع کردن!)

۳. نسخه مرده را که نوشتم گفت: میشه یه بسته از این قرص هم برام بنویسید؟ گفتم: یه بسته صدتایی؟ گفت: نه بابا من یه بسته صدتایی میخوام چکار؟ یه بسته ده تایی کافیه. چند دقیقه بعد برگشت و گفت: ببخشید میشه بکنیدش یه بسته صدتایی؟ گفتم: من که همون اول ازتون پرسیدم. گفت: شرمنده من فکر کردم منظورتون از یه بسته صدتایی صدتا ده تاییه!

۴. داشتم برای یه پسر ده دوازده ساله نسخه می نوشتم که مادرش گفت: آقای دکتر! شما که دکترین بگین، دکتری خوبه یا حمالی؟ گفتم: چطور؟ گفت: هرچقدر که بهش میگم بشین درستو بخون اصلا گوش نمیده، فقط عاشق اینه که خودشو برسونه خونه عموش که چندتا گاو توی خونه دارن. زیر پای گاوهارو تمیز کنه و باهاشون بازی کنه!

۵. مرده گفت: دلم ورم کرده. گفتم: غذا که میخورین بهتر میشه یا بدتر؟ گفت: درد نمیکنه که بگم بهتر میشه یا بدتر فقط ورم داره!

۶. برای مرده نسخه می نوشتم که گفت: من تا یک هفته پیش فکر میکردم پزشکی خیلی ساده است، مینشینین و چهارتا خط می‌ نویسین و کلی پول میگیرین اما از هفته پیش متوجه شدم که چقدر کارتون سخته. گفتم: مگه هفته پیش چه اتفاقی افتاد؟ گفت: زنم شد منشی یکی از همکارهای شما!

۷. پیرمرده گفت: من تازه یه زن گرفتم، داروی خوب برام بنویس بیوه نشه یهویی! (برگ اول دفترچه شو نگاه کردم، ۸۵ سالش بود!)

۸. خانمه بچه شو آورده بود و گفت: از چند روز پیش کف پاش ترک خورده وقتی ادرار میکنه میگه کف پاش میسوزه!

۹. به پیرمرده گفتم: بفرمائید. گفت: تکلم ادرار دارم! (ترجمه: تکرر ادرار)

۱۰. نسخه پسره رو که نوشتم دفترچه شو برداشت و از مطب رفت بیرون، بعد به دوستش گفت: باز هم به این، اون دکتر اون روزی که دیگه هیچی حالیش نبود!

۱۱. به خانمه گفتم: دفترچه تونو بدین تا نسخه تونو بنویسم. گفت: توی پذیرشه داره برام نوبت میگیره حالا دارومو بنویس!

۱۲. پیرزنه گفت: پس من این همه قرص فشار میخورم پس چرا همه اش فشارم بالاست؟ گفتم: روزی چندتا قرص فشار میخورین؟ گفت: یکی!

پ.ن۱: خلوت شدن تعداد درمونگاه ها و بالاتر رفتن سطح فرهنگ مردم تعداد سوتی هارو کم کرده. احتمالا از این به بعد فاصله بین پستها بیشتر میشه.

پ.ن۲: روز بهورز، و روز علوم آزمایشگاهی و روز روان شناس با تاخیر و روز معلم، روز کارگر و روز ماما پیشاپیش مبارک (اگه روزی رو فراموش کردم شرمنده!)

پ.ن۳: عسل چند کلمه انگلیسی ازم می پرسه و معنی شونو براش میگم. بعد میگه: اگه امتحان زبان صد نمره داشته باشه من نمره بالاتر از صد بهت میدم! (فقط امیدوارم جناب B این پستو نخونه )