جایی برای گفتن دلتنگیها

ماجراهای یک پزشک هنوز عمومی

جایی برای گفتن دلتنگیها

ماجراهای یک پزشک هنوز عمومی

خاطرات (از نظر خودم) جالب (274)

سلام

1. خانمه گفت: من به آموکسی سیلین حساسیت دارم برام ننویس. به جاش از اون کپسول پونصدها بنویس که نصفشون سبزه نصفشون طوسی!

2. به پیرزنه گفتم: بفرمایید. گفت: من همیشه شصت کیلو بودم. حالا دیدم شدم شصت و یک کیلو!

3. پسره گفت: برام یه دارو بنویس که زودتر خوب بشم. من کارگرم. اگه یه روز نرم سر کار پول ندارم. درحال نوشتن نسخه بودم که گفت: راستی دیشب کلی مشروب خریدم و خوردم. از اون هم میشه؟!

4. توی یکی از مراکز دوپزشکه بودم که یه مریض بدحال آوردند. هم من و هم خانم دکتر رفتیم بالای سرش. وقتی حالش کمی بهتر شد و دیدم خانم دکتر هم اونجاست، برای دیدن مریضهایی که پشت در هر دو مطب جمع شده بودند رفتم توی مطب. چند دقیقه بعد خانم دکتر اومد و گفت: مریضه بهتر شده اما هنوز مشکل داره. به نظر شما چکارش کنم؟ .... ببخشید چکارش میخواین بکنین؟! گفتم: باشه خودم میرم سراغش!

5. شیفتو از یکی از خانم دکترها تحویل گرفتم. چند دقیقه بعد مسئول پذیرش اومد و گفت: میگم این خانم دکتر حالش خوبه؟ گفتم: چطور؟ گفت: "اومده به من میگه کسی را به اسم ... توی این شهر میشناسی؟ گفتم نه چطور؟ گفت چند هفته پیش اومد پیشم و گفت اینجا باغ دارم من هم ..... تومن بهش پول دادم و برنامه شیفتهامو هم بهش دادم تا برام میوه بیاره اما هنوز خبری نشده!"

6. مرده گفت: دکتر! تو که انگار سنّی نداری. چرا این قدر پیر شدی؟ چند سالته؟ وقتی سنّمو گفتم گفت: تو که از من بزرگتری. پس مشکلی نیست. واقعا پیر شدی!

7. شب توی یه مغازه بودم که یکی از خانم دکترها بدون حجاب وارد شد و به محض دیدن من اول سلام کرد و بعد فورا شالش را کشید روی سرش!

8. یه خانم دکتر جدید اومد برای طرح که اتفاقا توی کوچه خودمون زندگی میکنن. یک روز که با هم از سر کار برمیگشتیم گفت: چه خوبه که توی یک کوچه زندگی میکنیم. روزهای اول باید دوساعت برای راننده هایی که میخواستن بیان دنبالم آدرسمونو میگفتم. اما حالا فقط میگم توی کوچه دکتر ...!

9. پسره گفت: از دیشب بدن درد دارم. گفتم: کجای بدنت درد میکنه؟ انگشت کوچیک دست چپشو نشون داد و گفت: اینجا!

10. (14+) دختره گفت: دیشب اومدم اینجا و سرم زدم. میخواین بهتون نشون بدم؟ گفتم: نشون بدین! آستینشو بالا زد و چسب روی چین آرنجشو بهم نشون داد! جرات نکردم براش آمپول بنویسم!

11. مرده خانمشو آورده بود و گفت: چند روزه گلوش درد میکنه و سرفه هم میکنه. حالا اول گلوشو نگاه کن بعد یه گوشی بگذار روی سینه اش بعد هر دارویی که لازمه بنویس! راستی قبل از نوشتن فشارشو هم بگیر!

12. خانمه گفت: این بچه را چندبار آوردم اینجا و خوب نشده. میخوام ببرمش پیش متخصص. داشتم براش ارجاع میزدم که پرسید: حالا ببرمش پیش متخصص چی براش مینویسه؟!

پ.ن۱. به گفته آنی پسرخاله گرامی و خانواده دوباره راهی کانادا شدن. درصورت ارسال خبرهای تکمیلی به استحضار شما خواهد رسید 

پ.ن۲. اینو باید توی پی نوشت های پست پیش مینوشتم اما سه تاش تکمیل بود :

میخواستم بنویسم روز شنبه ۲۵ آذر رکورد بازدید از وبلاگم با ۴۹۲۲ بازدید شکسته شد که با ۱۱۹۸۷ بازدید در پنجشنبه هفتم دی شگفت زده شدم و به پشتیبانی بلاگ اسکای پیام دادم و خواستم بررسی کنند که این بازدیدها واگعیه با کیکه؟! آخه هرروز هزار و خرده ای بازدید و یکدفعه توی یک روز خاص این همه؟ به طوری که میانگین بازدید روزانه درطول یک ماه گذشته را به نزدیک ۲۵۰۰ رسوند.

پ.ن۳. با عماد توی خیابون و سوار ماشین هستیم و طبق معمول یکی از آهنگهای رپشو گوش میده. یه ماشین با دو سرنشین دختر و یه آهنگ بلند شش و هشت ازمون سبقت میگیره. عماد سرشو تکون میده و میگه: واقعا ببین تفاوت از کجاست تا کجا! گفتم: حالا کی گفته آهنگ تو بهتره؟!

نظرات 39 + ارسال نظر
لیمو شنبه 7 بهمن‌ماه سال 1402 ساعت 08:56 ق.ظ https://lemonn.blogsky.com

سلام. باز من خبردار نشدم و جا موندم :(
۱. بنده خدا تلقینی بوده. آب تزریق میکردین میگفتین پنی سیلینه خوب میشد.
۲. سطح دغدغه ی اکثر مسن ها -ـــ-
۳. داشت دلم میسوخت که...
۴. بنده خدا دیر یادش اومده گردن گیرش خرابه
۵. دل ساده خانم دکتر فقط
۶. شما باید از همون انگار میفهمیدین نقشه ش چیه.
۷. مگه نمیگفتن دکترها محرمن!؟
۹.
۱۱. بروشور طرز معاینه مرحله به مرحله ایشون بوده
۱۲. دکتر واقعا میخوام بدونم چه جوابی بهشون دادین.
پ.ن۳: اعتماد به نفسش خیلی خوبه. همینجوری ادامه بده عالیه.

سلام من مقصر نیستم به خدا!
1.
2. اما نه در این حد
3. me too
4. دیگه خیلی مشکل نداشت اما چون خانم دکتر زیاد از این مریضها ندیده بود ترسیده بود.
5. دیگه بیش از حد ساده بود!
6.بله دیر متوجه شدم
7. نه برای بقیه دکترها. منفی در منفی میشه مثبت
9.
11. کاش برای همه مراحل زندگی این قدر منظم باشه.
12. گفتم حالا ببرینش هرچیزی که صلاح بدونن مینویسن!
پ.ن3. هر چیزی حدی داره!

شایسته دوشنبه 2 بهمن‌ماه سال 1402 ساعت 09:06 ق.ظ http://vidaat.blogfa.com

درود بر شما که وبلاگتو بروز رسانی میکنی. همه در < پویش احیای همدلیهای وبلاگی > شرکت کنیم.
( vidaat.blogfa.com )

ممنون از لطف شما

منجوق دوشنبه 2 بهمن‌ماه سال 1402 ساعت 09:01 ق.ظ

Negar دوشنبه 2 بهمن‌ماه سال 1402 ساعت 04:15 ق.ظ https://zanekhoshbakht.blogsky.com/

سلام دکتر مثل همیشه با خوندن خاطراتتون هم خندیدم هم یه کم برای بعضی هاشون غصه خوردم.
حرف خیلی خوبی به عماد زدید که امیدوارم بهش فکر کنه. چون آدم یه جایی تو زندگی می فهمه که خودش رو به دلیلهای نادرستی بالاتر از بقیه می دیده.
خانم دکتری که وارد شد و آشنا دید شالش رو کشید بالا درک می کنم.

سلام ممنون از لطف شما
من هم امیدوارم
بله بله

. یکشنبه 1 بهمن‌ماه سال 1402 ساعت 02:02 ب.ظ

ممنون از کاربر رها. من همون مفنامیک اسید رو یه دوز ۵۰۰ خوردم. از فرداش رو به بهبود رفت. الان دیگه کلا قطع شد. اما اسم دارو رو یادداشت می‌کنم اگه دوباره پیش اومد.

چه خوب که مشکل حل شد
اما واقعا ترانکسامیک اسید قوی تره tranexamic acid

رها یکشنبه 1 بهمن‌ماه سال 1402 ساعت 10:26 ق.ظ http://rahashavam. blogsky.com

سلام جناب دکتر عذر میخوام که دخالت میکنم تو امور پزشکی اون خانومی که مشکل خونریزی شدید پریود داشتن بهتر از مفنامیک، ترانگزامیک اسید 500 جواب میده عالیه برای کاهش خونریزی پریود

سلام
بله حق با شماست
من فراموش کرده بودم
اثر خیلی خوبی داره.
امیدوارم که کامنت شما را بخونن

مادر خونه شنبه 30 دی‌ماه سال 1402 ساعت 10:08 ب.ظ

کاش یه راننده اسنپ بودین!!
اینجوری زود به زود پست می ذاشتین
مام چشمون خشک نمی شد به در

چرا انقد سفت شدن وا نمیدن


شاید بعد از بازنشستگیم
کیا سفت شدن؟

. جمعه 29 دی‌ماه سال 1402 ساعت 06:55 ب.ظ

عذرخواهیم به خاطر پرسیدن سوال و ایجاد مزاحمت در وبلاگ شخصی‌تون بود. خیلی خیلی ممنونم که وقت گذاشتین. مفنامیک اسید که اثر نداشت. گزینه‌های دیگه رو امتحان می‌کنم. البته دلیلش استرس زیادیه که این ماه تحمل کردم.

خواهش میکنم
امیدوارم مشکل هرچه زودتر حل بشه

. جمعه 29 دی‌ماه سال 1402 ساعت 06:36 ب.ظ

عذر می‌خوام برای قطع خونریزی قاعدگی که خیلی طولانی شده چه دارویی باید مصرف کرد؟

یک چیز طبیعی نیازی به عذرخواهی نداره.
معمولا از داروهایی مثل مفنامیک اسید یا ناپروکسن استفاده میشه
اگه جواب نداد میتونین از داروهای هورمونی استفاده کنید. مثلا قرص پروژسترون.

. پنج‌شنبه 28 دی‌ماه سال 1402 ساعت 11:44 ق.ظ

خیلی متشکرم

خواهش میگردد

. پنج‌شنبه 28 دی‌ماه سال 1402 ساعت 09:27 ق.ظ

می‌خواستم بدونم مصرف سلکوکسیب ۱۰۰ برای کسی که بیمار مسنی که فشار خون داره و دارو می‌خوره اشکال نداره؟ برای تسکین دردهای آرتروز می‌خورن. و اینکه در روز چندتا میشه خورد؟

این دارو میتونه فشار را بالاتر ببره
ضمنا با بعضی از داروهای ضد فشار خون مثل لوزارتان و کاپتوپریل و والسارتان تداخل داره.
بنابراین باید با احتیاط کامل و در کمترین میزان ممکن مصرف کنند.
البته متاسفانه تقریبا همه مسکن ها فشار خون را بالا میبرند.

لیدا پنج‌شنبه 28 دی‌ماه سال 1402 ساعت 01:37 ق.ظ

عماد بنظرم خیلی احساس با کلاسی کرده

دقیقا

. چهارشنبه 27 دی‌ماه سال 1402 ساعت 04:55 ب.ظ

سلام. با عرض معذرت اجازه دارم یه سوال پزشکی بپرسم ازتون؟

سلام
بفرمایید
اگه بدونم درخدمتم

فرزان چهارشنبه 27 دی‌ماه سال 1402 ساعت 09:00 ق.ظ

اره واقعی واقعی
استرس میگیرم،میخورم،عذاب وجدان میگیرم که خوردم،حالم بد میشه،استرس میگیرم،دوباره میخورم و این چرخه همین جور ادامه داره تا امتحانا تموم شه
اما سریع بعدش برمیگرده حالت اول

دقیقا اصلا معلوم نیستی میگن تو این اهنگا،من از بس سنتی گوش دادم اگه یجایی رپ بزارن حتی نمیتونم تمرکز کنم ببینم چی میگه از بس تند تند حرف میزنن ،گوشم به همون صدای اروم عادت کرده

عجبا
انیمیشن پرویز و پونه یه قسمت داره از هفت تا پسر یه پیرمرد که رپ میخونن.
یعنی محشره!!

. سه‌شنبه 26 دی‌ماه سال 1402 ساعت 09:05 ب.ظ

سلام.من همیشه یواشکی میام‌اینجا.میخونم و رد میشم.و خدایی با بعضی از پست ها بقدری میخندم که حد نداره

سلام
خوش اومدین
حالا چرا یواشکی؟

فرزان سه‌شنبه 26 دی‌ماه سال 1402 ساعت 04:57 ب.ظ

سلام
مرسی خاطره گذاشتید
مورد ۲.نمیدونه اینجا یه بنده خدایی فقط سر امتحانا ۳کیلو ناقابل اضافه کرده
۴.این داستان خانم دکتر مریض بنداز
۷.اقای دکتر احیانا قیافتون به ادمای سختگیر خشک نمیخوره؟
پ.ن.اخر...هیچ وقت نتونستم رپ گوش کنم،نمیتونم باهاش ارتباط بگیرم،نمیدونم چرا...

از عسل کمتر میگید

سلام
خواهش
2. واقعا؟
4. خانم دکتر استرسی!
7. نه به خدا!
پ.ن آخر. مسئله اینه که خیلی شون معنی درست و حسابی هم ندارند!
آخه کار خاصی نکرده که بنویسم!

پریمهر سه‌شنبه 26 دی‌ماه سال 1402 ساعت 09:29 ق.ظ https://parimehr.blogsky.com

سلام دکتر
7: قیافتون به حراستیا میخوره مگه؟
11: بابای من مراحل آشپزی رو مرحله به مرحله برای مادرم توضیح میده و هر بار داعواشون سر همینه
پ.ن 1: حالا چرا از قول آنی خانم میگید، قرار بود اسم ایشون رو نیارید دیگه

سلام
من و حراست؟
11. پس درک میکنین من که اصلا آشپزی بلد نیستم
پ.ن1. خب میگفتم به قول یه بنده خدا؟

Marjan Emami سه‌شنبه 26 دی‌ماه سال 1402 ساعت 04:56 ق.ظ

سلام، خیلی برام‌جالبه که عماد و پسر من چقدر شبیه هم فکر می کنن. پسر کن هم هر کسی که سلیقه اش باهاش متفاوته رو از بالا نگاه می کنه.

سلام
احتمالا اقتضای سنشونه

خاموش دوشنبه 25 دی‌ماه سال 1402 ساعت 10:44 ب.ظ

سلام من خواننده خاموش شما هستم آقای دکتر و همیشه میخونمتون و روزی غلو نباشه بیست بار چک میکنم وبلاگتون رو، یعنی خواستم بگم آمار وبلاگتون غلط نیست ببینین چند نفر مثل من خاموش هی میان چک میکنن، ولی پست امروز برام جالب بود چون بیشتر در مورد خانم دکترا بود.
در مورد اون خانم دکتر که شما رو دید و شالش رو کشبد سرش چون احترام براتون قائل بوده به نظرم

سلام
خوشحالم که روشن شدین
ممنونم اما وقتی بازدیدها همیشه روزی هزار و خرده ای باشه و بعد توی یک روز بشه یازده هزار و بعد دوباره برگرده روی هزار و خرده ای کمی غیرمنطقیه (یادمه روزی که بازدیدهام از شصت به هفتاد رسید چقدر ذوق کردم یادش به خیر)
پس امیدوارم دیگه هیچکس بهم احترام نگذاره

روشنا دوشنبه 25 دی‌ماه سال 1402 ساعت 07:04 ب.ظ

سلام، مرسی که می نویسین...
نمی‌دونم چرا به نظرم اومد خانوم دکترای این پست همه شون یه نفر بودن.

سلام خواهش
نه اتفاقا چهار نفر متفاوت بودند.

دزیره دوشنبه 25 دی‌ماه سال 1402 ساعت 08:50 ق.ظ https://desire7777.blogsky.com/

مورد 6و 7و 11 بینظیر بود بود دکتر جان در چنین موقعیت هاییبرخوردتون چیه دوست دارم بدونم فکر کنم این حتی از خود خاطراتتون جالب تر باشه

از لطفتون سپاسگزارم
دیگه عادت کردم جلوشون خودمو خونسرد نشون بدم! (تازه من کلاس بازیگری هم نرفتم)

مادر خونه دوشنبه 25 دی‌ماه سال 1402 ساعت 08:25 ق.ظ

حقیقتا هچ!
فقط میتونم حواسم پرت کنم که بیشتر نخندم

صبا دوشنبه 25 دی‌ماه سال 1402 ساعت 06:33 ق.ظ https://gharetanhaei.blog.ir/

مورد ۲ فقط همین مشکلش بود؟

مورد ۹ واکنش شما چی بود؟

مورد ۱۱ خوبه آقاهه بهتون گفت چیکار کنید و گرنه چی کار می کردین؟

و حدس بزنین علتش چی بود؟ یبوست
ما هیچ ما نگاه ...
واقعا دستش درد نکنه

آسمان دوشنبه 25 دی‌ماه سال 1402 ساعت 03:41 ق.ظ http://avare.blog.ir

شماره 2 رو خیلی اصغر فرهادی طور تعریف کردین خب بعدش چی شد؟
شماره 4 هم من نکتشو نگرفتم. یعنی میخواس بندازه گردن شما؟
برام جالبه بدونم شماره 9 بچه بود یا آدم بزرگ؟ :)

هیچی مشخص شد که علتش یبوستشه
دقیقا
دوازده ساله

مارس دوشنبه 25 دی‌ماه سال 1402 ساعت 02:39 ق.ظ

۱
۳
۴
۶
۱۱
۱۲
پ ن پ ۱

ممنون از لطف شما
پ ن پ؟

مادر خونه یکشنبه 24 دی‌ماه سال 1402 ساعت 10:02 ب.ظ

منی که تو جلسه م و هی میگم نخند نخند نخند ، تو نباید بخندی مورد 10


چقدر به موضوع جلسه توجه میکنین

زهره یکشنبه 24 دی‌ماه سال 1402 ساعت 09:42 ب.ظ

سارا یکشنبه 24 دی‌ماه سال 1402 ساعت 09:32 ب.ظ https://15azar59.blogsky.com

سلام
۱: سبز و خاکستری شما با سبز و خاکستری مد نظر ایشون احتمالا فرق داشته ( چونکه اقایون رنگ شناسیشون ضعیفه از اون نظر)
۲: پس ما چی بگیم ۶۰ کیلو بودیم میریم رو وزنه یهو شدیم ۸۰ کیلو و جهان دگرگون میشود

سلام
1. دیگه این قدر هم مختل نیست
2. دقیقا

مامان خانومی یکشنبه 24 دی‌ماه سال 1402 ساعت 03:34 ب.ظ http://mamankhanomiii.blogfa.com

مورد دو همسر منه همیشه وزنش رو یک عدد ثابت هست ۱۰۰ گرم اضافه یا کم بشه تعجب میکنه میگه چرا ۱۰۰ گرم اضافه یا کم شده؟! جالبه برام رو یه وزن سالها ثابت بمونی

خوش به حالشون

من یکشنبه 24 دی‌ماه سال 1402 ساعت 02:53 ب.ظ

ولی این دفعه گیر داده بودید به خانم دکترها، قضیه چیه؟


باورکنید من به ترتیب مینویسم

نسیم یکشنبه 24 دی‌ماه سال 1402 ساعت 01:51 ب.ظ

6 و 7 و 9

ممنون

الی یکشنبه 24 دی‌ماه سال 1402 ساعت 01:26 ب.ظ

من هم واقعا از آهنگهای رپ خوشم نمیاد
با پسر خاله بیشتر ارتباط بگیرید برای آینده بچه ها خوبه یه موقع مجبور بشید بفرستیدشون اون طرف ، البته اگه شخصیتی داشته باشه که بشه روش حساب کرد

سلیقه است دیگه اما من هم با شما هم نظرم.
چشم

مینا یکشنبه 24 دی‌ماه سال 1402 ساعت 08:40 ق.ظ

شماره ۱ منظور خانومه پنی سیلین بوده

توصیفشون به آموکسی سیلین میخورد.
پنی سیلین ها سفید و گچی هستند.

لیدا یکشنبه 24 دی‌ماه سال 1402 ساعت 01:56 ق.ظ

مورد۷

ممنون از لطف شما

رها شنبه 23 دی‌ماه سال 1402 ساعت 09:51 ب.ظ

این مریضها نمیدونن ناخواسته لبخندی بر لب ما و شما میارن

این مریضها نمیدونن شما چقدر به من لطف دارین.
نمیدونم بعد از بازنشستگی چطور این وبلاگو ادامه بدم؟!

پگاه شنبه 23 دی‌ماه سال 1402 ساعت 09:29 ب.ظ

خیلی عالی بودن
حسن ختام هم که حرف عماد بود
نمی‌دونستم برای رپ کلاس بالاتری قایل میشن!
امار سایت هم خودمون بالا بردیم آقای دکتر انقدر که برای پست جدید چک کردیم

سپاسگزارم
ممنون
توی یکی از ترانه هاشون میگفت: اگه عرضه نداری رپ بخونی برو پاپ بخون! (البته جمله دقیقشو یادم نیست)
شما لطف دارید اما آخه یهو یه روزآمار این همه بره بالا و بعد برگرده پایین عجیبه.

مریم شنبه 23 دی‌ماه سال 1402 ساعت 05:37 ب.ظ https://marmaraneh.blogsky.com/

سلام
آقای دکتر لطف میکنید تفاوت ۱۴+با ۱۲+و ۱۸+بفرمایید؟

سلام
بیشتر به برداشت شخصی خودم برمیگرده و این که چقدر گنگش بالاست

زهره شنبه 23 دی‌ماه سال 1402 ساعت 03:58 ب.ظ https://shahrivar03.blogsky.com/

شمارۀ 5 حالش خوبه فقط هنوز بدبین نشده.

اون هیستوری پاک کردن چی شد راستی؟ من منتظر اون موضوع بودم تو پی نوشت ها. نرفتید دیگه اون درمانگاه؟

کاش میشد که هیچ وقت نشه
توی همون پست اضافه کردم. درست شد خوشبختانه.

زری.. شنبه 23 دی‌ماه سال 1402 ساعت 03:48 ب.ظ http://maneveshteh.blog.ir

واقعا چه اعتماد به نفسی داره عماد؟ خوب بهش گفتید :))

در مورد اون خانم، اصلا چرا میخواستید جای سرم را ببینید؟ خب سرم زده دیگه :) دیدن نداره که! :)

خانم همکارتون که با دیدن شما روسری را رو سرش کشیده، احتمالا ته ذهنش از شما یه حس ناامنی داشته که احتمال داره براش دردسر درست کنید.

بله
آخه فکر کردم چیز خاصیه که میگه
من که به قول یه نفر مثل کبریت بی خطرم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد