جایی برای گفتن دلتنگیها

ماجراهای یک پزشک هنوز عمومی

جایی برای گفتن دلتنگیها

ماجراهای یک پزشک هنوز عمومی

خاطرات (از نظر خودم) جالب (277)

سلام

1. به مرده گفتم: کپسول بنویسم یا آمپول میزنین؟ همراهش گفت: آمپول براش بنویس. توی آبادی همین یه نونوا هست. سه روزه کلّ ده بدون نون مونده!

2. مرده با درد دست و پا اومده بود. گفتم: کار سنگینی نکردین؟ گفت: چرا اما با دستم بار بلند کردم با پام که نکردم!

3. مرده گفت: چند روزه که تند تند میرم دستشویی. ببخشید که دکتری!

4. (15+) مرده داشت مشکلشو برام میگفت که یه نفر از مریضهایی که پشت در ایستاده بودند سرشو کرد تو و گفت: آقای ... ایشون دکتر عمومی هستند. برای مشکلات جنسی که داری باید بری پیش یه دکتر دیگه! مریضه هم سرشو برگردوند و چشمش که به اون یکی افتاد گفت: بههههههه!آقا ... چطوری؟ بعد هم رفت و باهاش دست و روبوسی کرد و برگشت و نشست روی صندلی!

5. (17+) آزمایشهای مرده را نگاه کردم و گفتم: آزمایشهاتون سالمه فقط ویتامین "دی" تون پایینه. گفت: ببخشید اینی که میگین از بالا بودن میزان سکس هم میشه؟!

6.  من معمولا از مریضها میپرسم که کپسول میخورن یا آمپول میزنن.  نسخه یکی از مریضها را که نوشتم در مطبو باز کرد و رفت بیرون. یکی از پیرزنهایی که بیرون ایستاده بود منو دید و گفت: این دکتره شیفته؟ این که انگار چیزی حالیش نیست! وقتی میرم پیشش میپرسه چی برات بنویسم؟ خب من اگه بلد بودم که پیش تو نمیومدم. تو مثلا دکتری! به روی خودم نیاوردم تا پیرزنه اومد تو. نسخه شو نوشتم و گفتم: چندتا کپسول هم براتون نوشتم. گفت: میشه آمپول بنویسی؟ گفتم: نه آمپول به دردتون نمیخوره بفرمایید! با صورت کج رفت بیرون!

7. پیرزنه را که دیدم گفتم: شما چربی ندارین؟ گفت: نمیدونم خیلی وقته که آزمایش ندادم. گفتم: خب پس یه آزمایش براتون مینویسم جوابشو که آوردین براتون دارو مینویسم. گفت: این حالت از چربی هم میشه؟ گفتم: بله میشه. گفت: خب میشه چندتا قرص چربی برام بنویسین؟ بعد که جواب آزمایشمو گرفتم اگه نداشتم دیگه نمیخورم. یه بسته قرص چربی هم براش نوشتم و رفت. چند روز بعد جواب آزمایششو آورد که گفتم: خداروشکر چربی نداشتین. گفت: پس دیگه قرص چربی نخورم؟ گفتم: نه نیازی نیست. از مطب که رفت بیرون به بقیه مریضها گفت: اون روز که اومدم میگه باید قرص چربی بخوری! هرچقدر گفتم من تا حالا سابقه چربی نداشتم گفت باید بخوری. حالا امروز میگه نباید بخوری!

8. مرده گفت: دیشب اون قدر بدنم یخ کرده بود که تکیه دادم به بخاری اما نسوختم!

9. آقای مسئول پذیرش گفت: من روز انتخابات سر صندوقها بودم. یه آقایی هم به عنوان نماینده یکی از کاندیداها اونجا بود و نظارت میکرد. وقتی رای گیری تموم شد و رایها را شمردیم اون کاندیدا توی اون صندوق حتی یک رای هم نداشت! به نماینده اش گفتم: پس تو خودت هم به این کاندیدا رای ندادی؟ گفت: من اصلا قبولش ندارم فقط برای پولش اومدم.  حالا هم گفتم حتما بالاخره دو سه تا رای اینجا داره که فکر کنین یکیشون مال منه!

10. مرده گفت: من دوست دکتر ... (یکی دیگه از پزشکانی که توی اون درمونگاه شیفت میدن) هستم. گفتم: به سلامتی. گفت: اجازه بدین الان بهشون زنگ میزنم و گوشی را میدم بهتون تا بهتون بگه چی باید برام نسخه کنین!

11. (18+) (خواندن این بند برای خانمها توصیه نمیشود! ) (بعدنوشت: خیلی فکر کردم که این مورد را بگذارم یا نه؟ و حالا که گذاشتمش باتوجه به بازخوردهایی که از بعضی از دوستان گرفتم حذفش میکنم. با عرض پوزش از سودابه خانم که کامنتشونو هم به دلیل اشاره مستقیم تایید نکردم. به امید کاهش انحراف ذهن بعضی ها و این که دیگه با شنیدن یکی و دوتا و سه تا و ... فقط یاد ورزش باستانی بیفتیم )

12. کد رهگیری داروها را که دادم دست مرده گفت: اینو بدم داروخونه خودش میدونه چکار کنه؟!

پ.ن1. در این ساعات که 1402 تموم شده و 1403 هنوز شروع نشده (به گفته دوستی 1402/5) امیدوارم سالی که در پیش رو داریم برای همه مون پر از سلامتی و خوشبختی و رسیدن به آرزوهامون باشه.

پ.ن2. باز هم گه گاه برای عسل قصه میگم. شب براش قصه گفتم و بعد خودم هم کنار تختش خوابم رفت. نصف شب بیدارم کرد و گفت: دلم درد میکنه. بهش دارو دادم. هنوز یک دقیقه نگذشته بود که گفت: میگم شما چنین بیماری را توی دانشگاه نخوندین؟ گفتم: چطور؟ گفت: آخه با قرصی که بهم دادی خوب نشدم! (البته چند دقیقه بعد از هوش رفت)