جایی برای گفتن دلتنگیها

ماجراهای یک پزشک هنوز عمومی

جایی برای گفتن دلتنگیها

ماجراهای یک پزشک هنوز عمومی

خاطرات (از نظر خودم) جالب (263)

سلام

1. مرده گفت: هر دو بازوم درد میکنه و شبها میسوزه. ازش شرح حال گرفتم و نسخه شو نوشتم و رفت. وقتی از مطب رفت بیرون همراهش بدو بدو برگشت توی مطب و گفت: میدونی دستش چرا درد میکنه؟ هی زنشو مجبور کرد فرش ببافه و برد و فروخت و خرج کرد حالا این به جای دردهای دست زنشه!

2. (18+) داشتم گوشهای یه بچه را نگاه میکردم و بچه هم درحال گریه کردن بود. خواهرش گفت: گریه نکن. دکتر الان منو هم می..ه!

3. خانمه گفت: برای آزمایش بیتا اومدم. گفتم: خب چرا خودش نیومده؟ گفت: نه خودم میخوام آزمایش بیتا را بدم. تازه فهمیدم منظورش "بتا"ست (آزمایش بتا هاش سی جی برای تشخیص بارداری)!

4. خانمه گفت: بچه ام از روز جمعه مریض بود حالا گواهی را هم از جمعه براش بنویس. گفتم: خب جمعه که مدرسه شون تعطیل بوده گواهی نمیخواد. گفت: میخوام معلمشون بفهمه خیلی مریض بوده!

5. فرم ارجاع به متخصص را مهر کردم و دادم به خانمه. گفت: دفعه پیش رفتم شهر گفتند چرا این مهر را نداره. حالا این مهر را داره؟!

6. پیرزنه گفت: سه ماه پیش برای MRI نوبت گرفتم. هفته بعد نوبتم میشه. حالا برام یه MRI بنویس تا برم!

7. به خانمه گفتم: شما باید برین ماموگرافی. گفت: آزاد یا دولتی؟!

8. خانمه گفت: این آزمایشو ماما برام نوشت گفت بیارم بزنین توی سیستم برم شهر بگیرم. گفتم: باشه. فقط این آزمایش نیست سونوگرافیه. گفت: اون وقت برای این آزمایش باید ناشتا باشم؟ گفتم: هیچ فرقی نمیکنه این سونوگرافیه نه آزمایش. گفت: آهان! خیلی ممنون. حالا هر آزمایشگاهی که برم میگیرن؟!

9. خانمه گفت: برام آزمایش بنویس تا برم. گفتم: چه آزمایشی میخواین بدین؟ گفت: خب من که نمیدونم چه مشکلی دارم که بگم چه آزمایشی!

10. پسره گفت: یه آمپول برام بنویس. آمپول شیش سیلندر میگن چی میگن؟! بعدا فهمیدم آمپول 6.3.3 میخواد!

11. داشتم برای یه بچه نسخه مینوشتم که مادرش بهش گفت: مامان! آمپول میزنی که دکتر برات بنویسه؟ بچه گفت: من آب مصنوعی هم نمیخورم. اون وقت آمپول بزنم؟ گفتم: آب مصنوعی دیگه چیه؟ مادرش گفت: ORS را میگه!

12. مرده اومد توی مطب و گفت: من فقط دوتا پنی سیلین میخوام! براش نوشتم و کد پیگیری را دادم دستش. گفت: حالا چی نوشتی؟ گفتم: پنی سیلین. گفت: چندتا؟ گفتم: دوتا! بلند شد و رفت!

پ.ن1. توی چند سال اخیر فیلمهای ایرانی که توی اونها فقط چند روز از زندگی یه خانواده بدبخت را نشون میدن حسابی رواج پیدا کرده. حالا نمیدونم علتش جوایزیه که فیلمهای این چنینی توی سالهای اخیر گرفتن یا هزینه کمتری که نیاز دارن یا ... خلاصه که توی چند هفته اخیر دوتا فیلم دیدم (درخونگاه و دوزیست) که واقعا هیچ مفهومی ازشون استنباط نکردم و از اول تا آخرش فقط داد و فریاد و توی سر هم زدن چندتا آدم بدبخت و بیچاره بود! فیلم "شیطان وجود ندارد" را هم دیدم و باوجود موضوع بکری که داشت و غافلگیری وحشتناک پایان اپیزود اولش نتونستم باهاش ارتباط بگیرم (توضیح بیشتری نمیدم تا داستان فیلم اسپویل نشه) اما برخلاف آنی من از فیلم "گربه سیاه" خوشم اومد. فقط نفهمیدم چرا کسی که به قول خودش روزی سه چهار میلیون درآمد داره با اون وضعیت زندگی میکنه؟!

پ.ن2. عسل همراه کلاسشون رفتن به یکی از کارخونه های شیر پاستوریزه برای گردش علمی. وقتی که برگشتند گفتم: چطور بود؟ گفت: من دیگه هیچ وقت شیر پاکتی نمیخورم!

خاطرات (از نظر خودم) جالب (262)

سلام

1. وقتی خانمه مشکل بچه شو گفت ازش پرسیدم: بچه تون لوزه نداره؟ گفت: چرا بردیمش پیش متخصص گفت لوزه داره اما هنوز سِوُّمه زیاد بزرگ نشده!

2. (18+) راننده مرکز که سن بالائی داشت بهم گفت: چقدر زمونه خراب شده دکتر! گفتم: چطور؟ گفت: دیروز سر راه یه خانمو سوار کردم گفت: وضع مالی ما زیاد خوب نیست میخوای بریم یه جا س.ک بزنم؟ بهش گفتم بعد از یه عمر زندگی با نون حلال حالا بیام با تو برم دزدی؟!

3. خانمه گفت: از دیشب فقط آب پیاز مالیدم کف پای بچه ام ببینم تبش میاد پائین؟! (منتظر کامنت یک رزیدنت میمانیم)

4. خانمه گفت: پهلوم اون قدر درد میکنه انگار خودت با لنگه کفش کوبیدی اونجا!

5. مرده گفت: من هر دو نوع قرص قند را میخورم برام بنویس. گفتم: روزی چندتا قرص میخورین؟ بدون این که قرصی با خودش آورده باشه گفت: یکی از اینا دوتا از اونا!

6. توی درمونگاه بودم که برق رفت. پیرزنه اومد نوبت بگیره که مسئول پذیرش بهش گفت: برق رفته دکتر نمیتونه نسخه بنویسه باید صبر کنی. پیرزنه گفت: مگه دکترتون برقیه؟!

7. یکی از خانمهای مسئول داروخونه بعد از این که نسخه مینوشتم تقریبا برای نصف نسخه ها میومد توی مطب و میپرسید: ببخشید اینی که نوشتین فلان داروئه؟ وقتی نسخه ها الکترونیکی شد خوشحال شدم که دیگه این مشکلو باهاش ندارم اما هنوز وقتی به اون درمونگاه میرم خانمه میاد و میگه: این چیزی که توی کامپیوتر زدین فلان داروئه؟!

8. نسخه مرده را نوشتم و کد رهگیری پنج رقمی را دادم دستش. یه نگاه به عدد کرد و گفت: آمپول برام ننوشتی؟!

9. با یکی از همکاران درباره یکی از متخصصین گوش و حلق و بینی ولایت صحبت میکردیم. گفت: چند سال پیش یه بچه از روی درخت افتاده بود و طوری زبونشو گاز گرفته بود که نصفش کنده شده بود. وقتی بچه را بردند بیمارستان دکتر ... میاد بالای سرش و میگه برین اون نصف زبونشو پیدا کنین و بیارین. میرن و اون قسمتو میگردن و پیداش میکنن و دکتر بچه را میبره اتاق عمل و زبونشو پیوند میزنه. گفتم: زبون کلی رگ و عصب داره. پیوندش به این راحتی نیست. بعد چی شد؟ گفت: هیچی چند ماه بعد خانواده بچه از دکتر شکایت کردند. گفتند دیگه نمیتونه مثل قبل حرف بزنه!

10.(این خاطره مال تابستون سال پیشه که الان یادم اومد)  یکی از راننده ها که خونه اش تقریبا آخرین خونه شهر محل سکونتشه گفت: دیشب در کشوئی گلخونه خونه مونو بستم دیدم درست بسته نمیشه. بازش کردم و دوباره محکم بستمش که دیدم بسته نمیشه چند بار دیگه هم باز و بسته اش کردم و یکدفعه موقع باز کردن در جنازه یه مار افتاد روی زمین!

11. پیرزنه گفت: برام یکی از اون آمپولها بنویس که تا بازش میکنن بوش میاد!

12. به خانمه گفتم: توی خونه هیچ داروئی هم خوردین؟ گفت: نه فقط همون داروهای خودمونو خوردم!

پ.ن1. مراسم چهلم پدر آنی پنجشنبه برگزار شد و دوباره زندگی به روال عادی خودش برگشت. البته با یک جای خالی توی قلب همه مون که هیچ وقت پر نخواهد شد.

پ.ن2. یکی از دوستان برام یه ویدیو فرستاده از یه شهر کوچیک توی یکی از کشورهای خارجی که تنها دکترش داره میره. و توی اون ویدیو اعضای شورای شهر اونجا اعلام میکنن هر پزشکی بره اونجا هم کرایه خونه شو میدن هم سالی یک میلیون دلار حقوق! اما .... این ایرانه که بهشت پزشکانه! (بعدنوشت: این هم لینکش! ظاهرا بعضی از دوستان نتونستن باور کنن!)

پ.ن3. به عسل میگم: چرا نمره دیکته زبانت این قدر کم شده؟ همیشه خیلی بیشتر میشد که! گفت: این بار تصمیم گرفتم تقلب نکنم هرچیزی که واقعا بلدم بنویسم!

بلاگ اسکای را خدا آزاد کرد!

سلام

وقتی اینترنت محل کارمون به اینترانت تبدیل شد ما فقط چهارنوع وبلاگ را میتونستیم باز کنیم: پرشین بلاگ، میهن بلاگ، بلاگ اسکای و بیان.

دوتای اولی که منهدم شدند و از چند هفته پیش اون دوتا هم دیگه باز نشدند. درواقع من به جز سایتهای نسخه نویسی فقط میتونستم سه چهارتا سایت خاص را باز کنم.

اما از چند روز پیش بلاگ اسکای دوباره باز شده نمیدونم چطور؟! اما بیان همچنان برام باز نمیشه. و به همین دلیل احتمالا از این به بعد کمتر به دوستان بیانی سر میزنم شرمنده.