جایی برای گفتن دلتنگیها

ماجراهای یک پزشک هنوز عمومی

جایی برای گفتن دلتنگیها

ماجراهای یک پزشک هنوز عمومی

اسباب کشی دوباره

سلام

الان درحال جمع آوری اسباب و اثاثیه منزل دارم این پستو مینویسم.

کلی برای پستی که میخوام امروز بنویسم نقشه کشیده بودم که ظاهرا امکانش نیست.

خلاصه که داریم از این خونه میریم.

امروز قرار بود برم پیش فروشنده خونه تا تلفن اون خونه رو به اسمم کنه و برم روش اینترنت بگیرم اما یکدفعه خودشو زد به اون راه و گفت من این شماره تلفنو لازم دارم!

خلاصه که درنهایت خط تلفنشو از اونجا برد و یه خط تلفن جدید برای من خرید که قرار شده یک هفته دیگه وصل بشه.

بدون تلفن هم که نمی شه برم دنبال گرفتن اینترنت پرسرعت.

پس تا دست کم یک هفته دیگه خداحافظ.

راستی یه چیز جالب.

نه به این خونه که توش هرروز دیش برون بود و نه به خونه جدید که براش دیش مرکزی گذاشتن برای سه تا ماهواره ای که اینجا هم میگرفتیم.

ببینم میتونم امشب افتتاحیه جام کنفدراسیونهارو مستقیم و بدون سانسور ببینم؟

خاطرات (از نظر خودم) جالب (102)

سلام

۱. به خانمه گفتم: دارو چیزی به بچه تون دادین؟ گفت: بله! از دیروز تا حالا سه تا قاشق دیفن خورده! (با تکیه فراوان و تشدید روی هر دو حرف کلمه سه)

۲. ساعت دوازده و ربع شب مرده اومده بود و می گفت: از یک ماه پیش وقتی آرنجمو خم می کنم درد می گیره!

۳. به پیرمرده گفتم: هیچ داروئی مصرف نکردین؟ گفت: چرا اومدم دکتر. اما قرص هائی که بهم داد هیچ اهمیتی نداشت!

۴. پیرزنه گفت: از این فشارسنج های دیجیتال خریدم روزی بیست بار فشارمو باهاش میگیرم طوری نیست؟!

۵. خانمه گفت: من هیچوقت توی این درمونگاه نمیومدم اما هفته پیش دیدم یه نفر چهاردست و پا اومد اینجا و وقتی برگشت بیرون خوب شده بود حالا من هم اومدم!

۶. (۱۸+) خانمه گفت: میخواستم بیام اینجا پیش شما دیدم دفترچه ام برگ نداره مال دخترمو آوردم حالا میشه شما مال دخترمو پاره کنین؟!

۷. خانمه گفت: برام آزمایش حاملگی خون بنویسین. گفتم: آزمایشگاه اینجا این آزمایشو نداره. گفت: چرا خودم پرسیدم گفتند داریم. براش نوشتم. رفت و برگشت و گفت: نداشتن بی زحمت آزمایش ادرار بنویسین!

۸. خانمه گفت: بچه ام یه بار هم تشنج کرده. گفتم: تب کرد و بعد تشنج کرد؟ گفت: نه وقتی یکدفعه گرفتیمش زیر آب یخ تشنج کرد!

۹. به مرده گفتم: دیگه هیچ ناراحتی نداشتین؟ گفت: چرا دهنم بو میده. الان من باهاتون حرف زدم خفه نشدین؟!

۱۰. پیرمرده با خانمش (که بعدا فهمیدم تازه با هم ازدواج کرده اند) اومدند. پیرمرده گفت: بی زحمت یه داروی خوب براش بنویس ۱۳۶۳ تا سکه براش هزینه کردم!

۱۱. به مرده که بچه شو با سرفه آورده بود گفتم: گلوش هم درد میکنه؟ گفت: نه ولی اشکالی نداره حالا گلوشو هم نگاه کن!

۱۲. خانمه گفت: میخواستم دندونمو بکشم دندونپزشک گفت برو فشارتو بگیر. فشارشو گرفتم و گفتم: فشارتون ۱۴ است. خب برو به دندونپزشک بگو چند بوده!

پ.ن۱: شرمنده از همه دوستانی که نتونستن پست قبلو بخونن. دوستانی که اونو خوندن حتما بهم حق میدن که رمزدارش کردم.

پ.ن۲: باتوجه به اینکه پست قبل توسط خیلی از دوستان خونده نشد میخواستم زودتر آپ کنم که دیدم بلاگ اسکای داره خونه تکونی میکنه و امکانش نیست باز هم شرمنده. (هنوز به فرم جدیدش هم عادت نکردم)

پ.ن۳: امروز بالاخره کلید خونه جدیدو تحویل گرفتیم تا ببینیم کی اسباب کشی کنیم؟ حالا یه نفر بهمون گفته شما که آخرش خونه سه خوابه میخواین همین حالا اینو بفروشین و یه سه خوابه بخرین! نمی دونم این کارو بکنیم؟ نکنیم؟!

پ.ن۴: دارم شماره آخر سپیدو میخونم که توش نوشته: معاون وزیر بهداشت فرموده اند هر زن ایرانی باید پنج یا شش فرزند داشته باشد. عماد میگه: یعنی شما هم باید پنج یا شش فرزند داشته باشید؟ میگم: آره دیگه دستوره! تا چند دقیقه ای درحال نگاه کردن به اطراف خونه و لابد محاسبه محل قرارگیری هرکدوم از بچه ها بود!

پ.ن۵: امروز دونفر از کاندیداهای ریاست جمهوری ولایت ما هستن. با هم دعواشون نشه یهو؟!

فقط از ترس خوندن فامیل رمزدار شد!

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.