جایی برای گفتن دلتنگیها

ماجراهای یک پزشک هنوز عمومی

جایی برای گفتن دلتنگیها

ماجراهای یک پزشک هنوز عمومی

دوباره؟؟ (2)

سلام

از همه  شما دوستان برای محبتتون ممنونم.

برای خواهرم برای سیزدهم آبان نوبت عمل زده شده. دکترش هم اصرار کرده به شرطی عمل میکنه که پدرم اول بره پزشکی قانونی و رضایت ویژه بده چون محل توده به شدت به عروق و اعصاب حیاتی نزدیکه.

تا ببینیم چی میشه.

ببخشید اگه باعث ناراحتی شما شدم.

دوباره؟؟

سلام

ظاهرا قرار نیست زندگی برای یه مدت طولانی روی خوششو بهمون نشون بده.

چند روز دیگه دومین سالمرگ مامانه. بابا بعد از گذشت زمان و تعویض خونه و همسایه شدن با اخوی کم کم داشت خودشو پیدا میکرد و حتی قرار بود بعد از مراسم با خانواده اخوی گرامی و خواهرم بعد از چند سال یه مسافرت چند روزه هم برن.

دو سه هفته پیش خواهرم اومد خونه ما تا برای تورم بدون دردی که زیر استخون فکش پیدا شده بود براش دارو بنویسم. چون سابقه عفونت دندون داشت براش آنتی بیوتیک نوشتم که بعد از چند روز گفت کوچک تر شده اما از بین نرفته. بالاخره خواهر گرامی رفت پیش متخصص و سی تی انجام داد که توی جوابش تومور کاروتید بادی دیده شده اون هم هر دو طرف و توصیه شد که هرچه سریع تر جراحی بشه. فردا اخوی خواهرمو میبردش اصفهان پیش فوق تخصص جراحی عروق تا ببینیم چی میشه.

هیییییی ...

خاطرات (از نظر خودم) جالب (237)

سلام

1. خانمه گفت: ما الان همه مون توی خونه کرونا داریم. الان باید توی خونه هم با ماسک باشیم؟!

2. توی مرکز واکسیناسیون کرونا بودم. مرده اومد و گفت: من الان واکسن زدم. بهم گفتن برای درد باید فقط استامینوفن ساده بخورم. گفتم: بله درسته. گفت: من هرچندوقت یک بار میگرنم عود میکنه و با استامینوفن اصلا بهتر نمیشه. اون وقت چکار کنم؟!

3. (18+) یک شیفت شب وحشتناک را گذروندیم. صبح فردا خانم مسئول داروخونه که میخواست شیفت را به همکارش تحویل بده گفت: دیشب آقای دکتر تا صبح منو ترکوند!

4. یه خانم باردار همراه با شوهرش اومدند پیشم. وقتی خواستم نسخه شو بنویسم سامانه تامین اجتماعی را باز کردم و دیدم اسم یه خانم هست و اسم یه آقا. من هم خانمه را انتخاب کردم و نسخه را نوشتم. چند لحظه بعد مرده اومد توی مطب و گفت: مسئول داروخونه میگه نسخه نیومده به چه اسمی نوشتین؟ اسم خانمه را گفتم. گفت: نههه چون خانمم دفترچه نداشت من به اسم خودم براش نوبت گرفته بودم!

5. (18+) آقای مسئول پذیرش گفت: چای درست کردم اگه دوست دارین بیائین توی آبدارخونه بخورین. داشتم چای می ریختم توی لیوانم که خانم مسئول داروخونه اومد توی آبدارخونه و گفت: دکتررر! من میخواستم سرشو بخورم!

6. خانم مسئول داروخونه گفت: اون پلیسه که اون روز اومد یادتونه؟ گفتم: بله. گفت: توی شیفت قبلیم با خانم دکتر ... یه مریض چاقو خورده آوردن و به 110 زنگ زدیم. همون پلیسه اومد و یه نگاه به مریض کرد و رفت بیرون و به سرباز همراهش گفت: بنویس وقتی رسیدیم درمونگاه دیدیم مریضو قبلا اعزام کردن بیمارستان!

7. خانمه گفت: یه چیزی برای بچه ام بنویس. چند روزه که گوشش درد میکنه. اون قدر روغن زیتون ریختم توی گوشش که فکر کنم تا حالا کل مغزش چرب شده!

8. توی مرکز واکسیناسیون کرونا خانمه گفت: من باردارم و از چند روز پیش تب و سرفه و بدن درد دارم. میتونم واکسن بزنم؟ گفتم: بهتره اول تست بدین یا برین پیش متخصص. گفت: دیروز پیش متخصص بودم گفت کرونا داری!

9. پیرزنه چند نوع قرص گذاشت روی میز و گفت: اینها رو برام بنویس. وقتی نوشتم گفت: حالا برم داروخونه ببینم چی برام نوشته!

10. نسخه خانمه را که نوشتم دفترچه شو برداشت و گفت: حالا اینها رو آزاد نوشتی یا توی دفترچه؟!

11. چند روز به جای یکی از همکاران که رفته بود مرخصی رفتم توی یک مرکز دو پزشکه. بعد از چند روز من رفتم یه درمونگاه دیگه و یه خانم دکتر فرستادن اونجا. ظهر خانم دکتری که توی اون درمونگاه کار میکنه پیام داد که: این دیگه کیه؟ از صبح تا ظهر با هم مریض دیدیم حالا خانمه با بچه اش رفته پیشش خانمه را دیده بچه را ندیده گفته ببرش پیش اون یکی خانم دکتر تا تعداد مریضهامون مساوی باشه!

12. خانمه در حالی که می اومد توی مطب به مریض دیگه ای که پشت در بود گفت: تو هم میای پیش همین دکتر؟ اون یکی گفت: نه! اینو که آل ببردش! اما چند دقیقه بعد در باز شد و اومد پیش خودم. نمیدونم اون یکی دکتر را چرا نپسندیده بود؟!

پ.ن1. با گرفتن یک وام دیگه پول کناف کار و بخش اعظم پول کابینت کار را دادم. اما حالا باید ماهی پنج تا قسط وام بدم. البته تا دی ماه که دوتا از وامها با هم تمام میشن. اما خبر خوش این که پدر بزرگوار تماس گرفت و گفت: اون وامی که برات گرفتم را بهت بخشیدم. دیگه اصل پول را هم نمیخواد برگردونی

پ.ن2. در آخرین لحظات وقت اداری برام پیامک اومد و دیدم سی هزار تومن از حسابم توی بانکی که سال پیش ازش وام گرفتم کسر شده. روز بعد رفتم بانک که بهم گفتند: شما این وام را با عنوان تعمیر مسکن گرفتین. دیروز بازرس داشتیم و بهمون ایراد گرفت که چرا کسی را نفرستادیم خونه تون تا ببینه کجاش به تعمیر نیاز داره؟ ما هم ناچار شدیم یک برگ گزارش بنویسیم که خونه تون بازدید شده و بگذاریم روی پرونده. حق القدم کسی که مثلا اومده و خونه تونو دیده هم سی هزار تومنه!

پ.ن3. آدم از عسل هم رکب بخوره خیلی حرفه ها! عماد داشت توی گوشیش یه کلیپ میدید که یه پیرمرد چندبار با یک لهجه خاص کلمه "پدرسگ" را تکرار میکرد. (احتمالا بعضی تون دیدینش) همون وقت میخواستم عسلو صدا کنم که ناخودآگاه رو به عسل بلند گفتم: پدرسگ! آروم نگاهم کرد و گفت: بله خودم هستم بفرمائید!

بعدنوشت: صبح امروز (چهارشنبه چهاردهم مهر) متوجه شدم که سرکار خانم طیبه هم در غم مرگ مادرشون به سوگ نشستند. صمیمانه بهشون تسلیت میگم و امیدوارم غم آخرشون باشه.