جایی برای گفتن دلتنگیها

ماجراهای یک پزشک هنوز عمومی

جایی برای گفتن دلتنگیها

ماجراهای یک پزشک هنوز عمومی

خاطرات (از نظر خودم) جالب (267)

سلام

1. (14+) خانم مسئول داروخونه گفت: نه تا شربت ... تاریخ نزدیک دارم مینویسینشون؟ وقتی نوشتمشون اومد و گفت: هر چقدر به دکتر خودمون گفتم ننوشتشون. مرسی که هستی!

2. مسئول آزمایشگاه یکی از مراکز از اونجا رفت و یه مسئول جدید برای اون آزمایشگاه اومد. آخر وقت که میخواستیم برگردیم دیدم همه نمونه هائی که گرفته داره با خودش میاره. گفتم: اینها رو برای چی میارین؟ گفت: حقیقتش من پرستارم و اصلا چیزی از آزمایشگاه نمیدونم. بهم گفتند موقتا برو اونجا که صدای مردم بلند نشه هر روز آخر وقت نمونه هائی که گرفتی بیار خودمون آزمایشهاشونو انجام میدیم!

۳. به پیرزنه گفتم: بفرمائید. گفت: چند روزه وقتی گوش پاک کن را میکنم توی گوشم سرفه ام میگیره! (بعدنوشت: به کامنت جناب یکی زیر همین پست دقت بفرمائید)

4. شیفت شب بودم و درمونگاه غلغله بود. به مرده گفتم: درد سینه ای که میگین اصلا به درد قلبی نمیخوره و باید مال معده تون باشه. گفت: حالا اگه میشه یه نوار قلب هم بنویسین تا من خیالم راحت بشه. براش نوشتم و رفت پذیرش و قبض گرفت و بعد هم رفت توی اتاق گرفتن نوار قلب دراز کشید تا مسئول تزریقات آمپول یه مریض دیگه را  بزنه و بیاد سراغش. درمونگاه اون قدر شلوغ بود که بلافاصله اون مریض از ذهنم پاک شد و مشغول دیدن مریضهای بعدی شدم. حدود نیم ساعت بعد و وقتی کمی سرم خلوت تر شده بود  یادم به اون مریض افتاد. میخواستم برم و از پذیرش بپرسم مرده چی شد که یکدفعه در اتاق گرفتن نوار قلب باز شد و مرده ازش اومد بیرون و قبضشو پاره پاره کرد و پاشید توی صورت مسئول پذیرش و درحال گفتن یک سری کلمات مثبت شونزده رفت بیرون! مسئول پذیرش هم اومد توی مطب و گفت: ای وای اون قدر شلوغ بود که اصلا یادم رفت برم و به مسئول تزریقات بگم بیاد نوارشو بگیره!

5. نسخه بچه را که نوشتم رو کرد به پدرش و گفت: آمپول هم نوشت؟ گفتم: نه ننوشتم. خیالت راحت. پدرش گفت: اتفاقا این بچه آمپول دوست داره برای همین میپرسه!

6. یکی از اقوام یه مرخصی استعلاجی طولانی مدت ازم میخواست. گفتم: اصلا در این حدی که شما میخواین من نمیتونم بنویسم. باید یه متخصص براتون بنویسه. گفت: مهرساز آشنا دارم. بگم یه مهر متخصص داخلی براتون بسازه؟!

7. داشتم مریض میدیدم که یک خانواده جیغ زنان ریختند توی درمونگاه. از مطب پریدم بیرون و گفتم: چی شده؟ خانمه گفت: بچه ام بدون سابقه قبلی یکدفعه تشنج کرده. کارهای اولیه را براش انجام دادیم و داشتیم برای اعزام به بیمارستان آماده اش میکردیم و بچه هم همچنان بیهوش بود. مادر بچه اومد بالای سر بچه و گریه کنان گفت: چشمهاتو باز کن دخترم بیا با هم بریم مغازه میخوام برات بستنی توت فرنگی بخرم. یکدفعه بچه چشمهاشو باز کرد و گفت: من بستنی قیفی دوست دارم! و دوباره چشمهاشو بست!

8. داشتم برای مرده درباره بیماریش توضیح میدادم و او هم با دقت به صورتم خیره شده بود.وقتی بلند شد که بره گفت: ببخشید یه شوره توی ابروتون هست پاکش کنید!

9. ظهر داشتیم با ماشین اداره از درمونگاه برمیگشتیم. شیشه ماشین نیمه باز بود. یکدفعه یه حشره خورد به شیشه کنار من و یه مایع زردرنگ بخشی از شیشه را پر کرد. ساعت ده و نیم شب بود که سَرَمو خاروندم و یکدفعه یک پای سوسک از لای موهام افتاد زمین!

10. یکی از خانم دکترها ازم پرسید: بچه ای که توی استوری های این چند روز دکتر ... توی واتس آپ هست بچه شه یا نوه اش؟ گفتم: نمیدونم من اصلا استوری های ایشونو نمیتونم ببینم. گفت: من هم همین طور من هم توی گوشی شوهرم دیدم. با هم دوستند. گفتم: خب از شوهرتون چرا نپرسیدید؟ گفت: آخه شوهرم خبر نداره که من رمز گوشیشو میدونم!

11. خانمه چهارتا جعبه خالی قرص گذاشت روی میز و گفت: اینها قرصهای مادر شوهرم هستند. بنویسشون. گفتم: باشه. اما این دوتا قرص یکی هستند فقط کارخونه هاشون با هم فرق داره. گفت: یعنی یکی شونو نیاوردم؟ آخه سه نوع قرص میخوره. گفتم: خب اینها هم سه نوعند دیگه. گفت: واقعا؟ سه نوعند؟!

12.  خانمه گفت: این بچه مشکل قلبی داره. دیروز رفتیم امامزاده ... تا خوبش کنه و اونجا شب زیر کولر گازی خوابیدیم. حالا قلبش که خوب نشده هیچی سرما هم خورده!

پ.ن1. برای اولین بار در طول تاریخ میانگین بازدید روزانه (در طول یک ماه) از این وبلاگ از مرز هزار نفر گذشت (و البته مجددا به زیر هزار برگشت) از لطف همه دوستان ممنون.

پ.ن2. بعد از چند سال مصرف دارو و بهبود آزمایشاتم و ثابت موندن اونها در دو آزمایش دیگه با فواصل یک ساله با وجود گذشت دو سال از قطع داروها پزشکم خواست تا دو سال دیگه برای تکرار آزمایشات برم پیشش و باز هم نیازی به دارو نیست. آخیششششش (ممنون که سوال بیشتری نمیپرسید!)

پ.ن3. ما هر سال باتوجه به وضعیت اقتصادی و آب و هوا و ... محلی را برای مسافرت تعیین میکردیم و بعد میرفتیم سراغ تعیین زمانش. اما امسال ماجرا برعکسه. به این ترتیب: زمان سفر: اواخر شهریور. مکان: هر شهری که عماد قبول شد! فقط نمیدونم اگه دانشگاه ولایت قبول شد چکار کنیم . ضمن این که توی کنکور جداگانه تربیت بدنی هم شرکت کرد.

نظرات 56 + ارسال نظر
عاطفه پنج‌شنبه 9 شهریور‌ماه سال 1402 ساعت 04:21 ب.ظ http://atipsychology01.blogfa.com

اقای دکتر بخدا راست میگم
من اینقدر بی ادب نیستم همچین کامنتی بذارم
اصلا کامنت من اینجا نیست با اینکه ثبت شد

حالا مگه من گفتم دروغ میگین؟
یعنی میگین حذفش کنم؟

عاطفه پنج‌شنبه 9 شهریور‌ماه سال 1402 ساعت 04:17 ب.ظ http://atipsychology01.blogfa.com

اقای دکتر من برای شما کامنت گذاشتم ولی نیست به جاش یکی به اسم عاطفه برای شما کامنت گذاشته من اون نیستم

واقعا؟
اما من فقط همین کامنت را با اسم شما دیدم!
فردا که برگشتم خونه حتما به وبلاگتون هم سر میزنم

آسو چهارشنبه 1 شهریور‌ماه سال 1402 ساعت 03:52 ب.ظ

سلام اقای دکتر وقتتون بخیر
نمیدونم چی شد یهو یاد اون پسر افتادم که از نورگیر خونتون افتاد پایین اخرش نفهمیدین اونجا چکار داشت

سلام

ظاهرا هنوز کمرش مشکل داره. اما دیگه هیچ خبری ازشون نشد. حتی پول تعمیر نورگیر را هم ندادند!

Marjan Emami دوشنبه 30 مرداد‌ماه سال 1402 ساعت 01:31 ب.ظ

سلام، بله، حق با شماست. دیدن همه دنیا عملا امکان پذیر نیست.
باید میگفتم انشالله سفر های بیشتری بتونید برید. یعنی هم خدا پول بیشتر و هم وقت آزاد بهتون بده.

سلام
ممنون از لطفتون
من هم امیدوارم

Marjan Emami جمعه 27 مرداد‌ماه سال 1402 ساعت 03:59 ق.ظ

سلام آقای ربولی، ممنون بابت پست عالی. خیلی بامزه بود. میگم من خیلی این علاقه خانواده شما به سفر رفتن رو دوست دارم. انشالله میسر بشه که همه دنیا رو با هم ببینید.
دنیا دیدن بهتر از دنیا خوردنه
ما هم خیلی سفر دوست داریم ولی با کار و مدرسه بچه فقط سالی یه بار امکان پذیره. البته اونم بعد از یک سال پس انداز و تازه نه مسافرت لوکس.
این استان ما هم خیلی جاهای دیدنی داره ولی یه ذره طبیعتش خشنه یعنی باید اهل آف رود - جاهای خارج از جاده آسفالت - رفتن و چادر زدن و این چیزا باشی.
ایران زیبا هم‌ جاهای دیدنی زیاد داره. از طبیعت زیبای شمال تا کویر تا کوه های سر به فلک‌کشیده تا خلیج زیبای فارس و ….

انشالله عمری باشه که همه رو ببینیم

سلام
ممنون از لطف شما گرچه عملا غیرممکنه
بله میدونم البته شهرتون خیلی قشنگه
بله همی طوره. امیدوارم

فرزان چهارشنبه 25 مرداد‌ماه سال 1402 ساعت 09:06 ب.ظ

سلام
وای اره اقای دکتر سریال دکتر هاوس خیلی خوبه
مخصوصا فصلای اولش
وقت کردید حتما ببینید

سلام
اگه فرصت شد چشم

مینو چهارشنبه 25 مرداد‌ماه سال 1402 ساعت 01:38 ق.ظ http://milad321.blogfa.com

سلام
شغل پزشکی به نظرم یکی از سخت ترین کارهای دنیا هست.چه خوب که شما میتونید نکات جالب این شغل را هم ببینید و با بقیه به اشتراک بذارید.
دو سه هفته میشه که دارم سریالی به اسم House میبینم که در واقع اسم یک پزشک هست وماجراهاش مربوط به یک تیم تشخیص پزشکی در آمریکای تقریبا دو دهه قبل میشه.نفس آدم بند میاد .اینقدر وضعیت های حاد تشخیصی منشون میده که دیشب کابوس میدیدم.
توصیه میکنم اگه وقت داشتید این سریال را ببینید.

سلام
از لطفتون سپاسگزارم.
تعریف این سریال را قبلا هم شنیدم اما هنوز ندیدمش. گرچه معمولا فرصتی برای دیدن سریال هم ندارم. اما اگه فرصت بشه چشم.

مریم سه‌شنبه 24 مرداد‌ماه سال 1402 ساعت 12:08 ق.ظ http://mabod.blogsky.com

سلام جناب دکتر
خداقوت و پرتوان باشید
بابت پی نوشت ۲ خیلی خوشحال شدم ، الهی که تا پایان عمر هیچوقت محتاج دارو نباشید و همیشه سلامت و عاقبت بخیر باشید
‌درمورد عماد خان هم هرچی که به مصلحت و خیرش هست ان شالله اتفاق بیفته
الهی آمین
به برکت صلوات بر محمد ص و آل محمد ص :
اللهم صلی علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم

سلام
مثل همیشه شما خیلی به من لطف دارید
سپاسگزارم

لیلا شبهای مهتابی دوشنبه 23 مرداد‌ماه سال 1402 ساعت 04:24 ب.ظ http://www.yalda4000.blogfa.com

همشون عالی بودن

سپاسگزارم

مریم دوشنبه 23 مرداد‌ماه سال 1402 ساعت 05:55 ق.ظ

عماد چی کار کرد ؟ دولتی قبوله یا ازاد؟ خواهشا دکتر اگر خراب کرده توسری اش نکن تنها چیزی که تو این مملکت ارزشی نداره تحصیلاته! بفرستش تو بازار آهن تو ساختمون سازی یا شغل ازاد و....اینهمه درس خوندیم هنوز هشتمون گروهه نو هست خواهش کتک نزن بهش یا با کمربند بزنی اش اگه رتبه اش خراب شده مدارا کن باهاش گناهداره

رتبه اش اومد که چندان تعریفی نشد. خودش که معتقده اشتباه شده و اعتراض زده اما بعید میدونم تغییر خاصی بکنه.
متاسفانه جربزه رفتن توی بازار را هم نداره. البته خودم هم نداشتم و برای همین به این نتیجه رسیدم که فقط با درس خوندن میتونم یه زندگی آبرومند برای خودم درست کنم.
کتک؟ شوخی میکنین دیگه؟

طیبه دوشنبه 23 مرداد‌ماه سال 1402 ساعت 12:12 ق.ظ http://parandehdararamesh.blogfa.com/

سلام آقای دکتر خدا قوت
من ده بار برای این پست اومدم و کامنت ها و پاسخ ها رو خوندم ولی برای شماره یک هنوز قانع نشدم چرا مثبت ۱۴
اما الان به فکرم رسید یعنی ممکنه به خاطر این باشه که مسئول داروخانه بهتون گفته مرسی که هستی....واقعا؟ به همین دلیل مثبت ۱۴ ؟
الان دیگه انگار درصدهای دروس کنکور هم اومده .فقط آرزو دارم عمادعزیز و پدر و مادرش خوشحال باشند .انشالا بهترین ها در انتظارش باشه و براش رقم بخوره

سلام
بله دیگه شرمنده من یه کم ندید بدیدم
ممنون از لطف شما اما ظاهرا که نه

لیمو شنبه 21 مرداد‌ماه سال 1402 ساعت 10:22 ق.ظ https://lemonn.blogsky.com/

سلام و روز بخیر
۱. چرا مثبت چهارده؟
۲. و اینگونه بود که سبیل کلفت محل حامله اعلام شد لابد!
۳. عه!!
۵. همون بچه مردم که والدین میزنن تو سر بچشون
۶. چه متفکر خب میگفت همون یه مهر الکی بسازه بزنه بره دیگه! اما از ممارستش خوشم اومد. پاش بیفته مدرک شناسایی هم جعل میکنه.
۷. چهره مامانش دیدن داشته
۹. وایییی دکترر
۱۰. یا خدا
۱۱. منم قاطی کردم دیگه
۱۲. عالی و منطقی
پ.ن: دکتر معروف شدین رفته
پ.ن۲: سلامت باشید همیشه.
پ.ن۳: امسال کلا هرچی عماد بگه.

سلام
1. خب دیگه ما ندید بدیدیم!
2.
3. باور کنین!
5. دقیقا
6. یعنی ممکنه خودش ساخته باشه و زده باشه؟
7. واقعا
9.
10. واقعا یا خدا!
11. حق دارین
12. ظاهرا تعجب هم کرده بود که قلبش خوب نشده!
پ.ن : دوستان لطف دارند.
پ.ن2: سپاسگزارم
پ.ن3: دقیقا

مریم شنبه 21 مرداد‌ماه سال 1402 ساعت 04:43 ق.ظ

مورد ۵ احتمالا بخاطر جایزه بعد امپول بوده چون دختر منم دقیقا همین جوری بود . بهش کفته بودم هر بار بهت سوزن بزنن بعدش میریم کافی شاپ و هر چی خواستی سفارش بده. واسه واکسن که خوب دردش هم کمه تو راه اتاق تزریقات آواز میخوند و بالا پایین میپرید و همه به عقلش شک کرده بودن.

حق با شماست.
ممکنه برای همین بوده

زهره جمعه 20 مرداد‌ماه سال 1402 ساعت 11:41 ب.ظ https://shahrivar03.blogsky.com/

آقای دکتر... تا شنیدم جوابها اعلام شد یاد خونۀ شما افتادم...
ان شا اله که بهترینها پیش بیاد و همیشه به شادی و خوشی باشید کنار هم و حتی اگر از نتیجه راضی نبودید و به نظرتون توانایی های پسرتون بیش از این هست؛ نذارید شادی و خوشی خونه تون تحت تأثیر قرار بگیره...
ببخشید دیگه فضولی حسابش نکنید. دلم میخواد به هر کنکوری هرچقدر کم هم که میتونم کمک کرده باشم

ممنونم
دیشب موفق نشدیم رتبه شو ببینیم. ظاهرا همه به سایت حمله کرده بودند!
خواهش میکنم. چشم.

مریم و سعید. جمعه 20 مرداد‌ماه سال 1402 ساعت 08:27 ب.ظ

راستی دکتر جان
سالهاست که خاطرات از نظر خودتون جالب
برای ما مخاطبان هم جوری جالبه که
بعد از یکبار خوندن و کامنت گذاشتن
باز هم بر میگردیم
میخونیم
و کامت هم می‌گذاریم
آفرین به قلم گیرای شما

شما و سایر دوستان خیلی به من لطف دارند.
ممنون از همگی

صفا جمعه 20 مرداد‌ماه سال 1402 ساعت 12:36 ب.ظ http://Mano-tanhae-va-omid.blogsky.com

مثل همیشه عالی بودن مطالبتون . از همه جالبتر درخواست بستنی وسط تشنج بود

از لطف شما سپاسگزارم

Bahar پنج‌شنبه 19 مرداد‌ماه سال 1402 ساعت 07:45 ق.ظ http://Bahariraniarchitect

بچه که باشی با به خوراکی تمام مریضیت رو فراموش می کنی.

واقعا
کاش آدرستونو کامل مینوشتین.

محمد رها چهارشنبه 18 مرداد‌ماه سال 1402 ساعت 09:56 ب.ظ http://Ikhnatoon.blogfa.com

مورد ۷ خنده دار بود و ۹ جالب. مابقی چنگی به دل نمیزدن

ممنون از لطف شما

صاد چهارشنبه 18 مرداد‌ماه سال 1402 ساعت 04:04 ب.ظ http://daftar-naghashi.blogfa.com/

وااااای منم موقع استفاده از گوش پاک کن سرفه ام میگیره ! فک میکردم خیلی یونیکممم حیفففف شد


اما خارج از شوخی هر کسی یونیکه
موفق باشید

زهره چهارشنبه 18 مرداد‌ماه سال 1402 ساعت 12:42 ق.ظ https://shahrivar03.blogsky.com/

یعنی بعد از هر پستتون یک فوروم باز میشه تحلیل و بررسی که سوژه هایی که اونجا مطرح میشه خودش قابلیت یک وبلاگ جداگانه شدن داره :)
به 11 نخندید آقای دکتر! باور کنید من هم هر چقدر تمرکز داشته باشم باز وقتی برم پیش پزشک همینجوری گیج میزنم (ایموجی میمونی که دستاش روی چشماش هست الآن جاش خالیه).

یعنی قشنگ حس میکنم میگم سلام طرف متوجه میشه من چقدر از مرحله اطلاعات دارویی و پزشکی پرتم... کوچکترین سؤال پزشک ازم میشه اثبات قانون نسبیت! ما بی سوادها رو درک کنید لطفاً

دوستان همیشه به من لطف دارند. من همیشه از کامنتهاشون یاد میگیرم.
چشم. اما به خدا ما لولو نیستیم

یکی سه‌شنبه 17 مرداد‌ماه سال 1402 ساعت 10:30 ب.ظ

سلام
داشتم فکر می کردم پیرزنه گوش پاک کن را خیلی توی گوشش فرو می کرده تحریک می‌شده سرفه اش می گرفته که گفتم خوبه تو نت ببینم داره جوابش را با نه؟ که دیدم دقیقا همین پاسخ را داده. عنوان مقاله اش هم هست: چرا وقتی گوش پاک کن را در گوش فرو می کنیم سرفه می کنیم؟

سلام
بله حق با شماست. الان خودم هم سرچ کردم.
من اینو نمیدونستم. ممنون

جان دو سه‌شنبه 17 مرداد‌ماه سال 1402 ساعت 08:00 ب.ظ https://johndoe.blogsky.com/

4. یه بار رفته بودم پشتیبانی اینترنتی ایرانسل برای یه مشکلی و طرف هم آنلاین شد و سوالم رو پرسیدم و اینقدر دیر کرد و حوصله ام سر رفت من به جاش ازش معذرت خواهی کردم که ببخشید مزاحمتون شد و بستم و آخر سر هم توی نمره دهی پایین‌ترین رو بهش دادم نمی دونم تاثیر داشت یا نه

6. اگه درست یادم مونده باشه زمانی که تو چاپ و گرافیم بودم سمت ما این شکلی بود که برای ساخت مهر برای دکترها و ایضا یکی دو مورد چاپی دیگه برای سایر مشاغل باید حتما نامه یا مدرکی چیزی ازشون بگیریم که تایید بشه دکتر و کارشون این هست هستند بعد مهرشون رو طراحی کنیم و بسازیم اگر نکنیم بعدا دردسرزا هستند حالا نمی دونم بقیه جاها این طوری بود یا نه

9. یاد انیمیشن رنگو افتادم که صحنه ابتدایی فیلم جایی بود که مارمولک و حشرات و ... توی یه بزرگراه از روی شیشه این ماشین به اون ماشین پرتاب میشدند

7. سه چهارسال پیش یه شب تو خونه بودم یهو صدای جیغ و داد همسایه بلند شد و رفتم تو حیاط دیدم خانمه بچه‌اش رو بغل کرده و فکر کنم مثل همین مورد تشنج کرده بود و بلند داد می زد که نفس نمی کشه و کلا از لحاظ دست پاچگی و استرس نمی دونست چی کار کنه که خدارو شکر بیمارستان دو کوچه پایین تر از ما بود سریع رسوندنش

10. این که چه طور فهمیده واقعا جای سواله

با آروزی موفقیت برای عماد

4. امان از اون سایتها که هر چند ثانیه میگه شما نفر ...م در صف انتظار هستید!
6. بله درسته اما ظاهرا مهرسازش آشنا بود!
9. بله کارتون قشنگی بود. بعد هم اون آرمادیلو (؟) که ماشین از روش رد شده بود اما عمر این بیچاره به این چیزها قد نداد!
7. بله واقعا برای پدر و مادر سخته و همین طور برای ما که عملا هیچ امکاناتی توی درمونگاهها نداریم.
10. خانمها را دست کم نگیرین
سپاسگزارم.

مریم و سعید. سه‌شنبه 17 مرداد‌ماه سال 1402 ساعت 05:29 ب.ظ

دم بچه ی شماره ۵گرررم

واقعا

مونا سه‌شنبه 17 مرداد‌ماه سال 1402 ساعت 01:48 ب.ظ

دخترم ۱۰ ساله ام دیشب تنهایی پشت لپ تاب بود. یه دفعه مورد ۷ رو برام تعریف کرد. گفتم کجا خوندی؟ گفت یه جایی توی لپ تاب کلیک کردم و این جوک ها رو داره. خیلی جالبن. نگران شدم که کجا رفته توی کامپیوتر و نکنه جوک های بی ادبی هم داشته باشه. یک ساعت بعد که کارم تموم شد و خواستم بخوابم گفتم مامان کجا این جوک رو خوندی؟ دیدم از آدرس هایی که ذخیره کرده بودم رفته اینجا و خونده. گفت: این سایت رو اومدم و جالب بود و مثل کتاب خانه درختی که جالبه و تند تند میخونم این رو هم خوندم!!

خوش آمد میگم به دوست کوچولوی جدیدم.
بهشون توصیه میکنم بعضی از مطالبو که کنارش یه مثبت و یه عدد هست نخونن
عسل هم این کتابو دوست داره. همین طور کتاب یادداشت های یک بچه چلمنگ!
یادش بخیر زمانی که اسم شما مد شده بود و برادران ارزشی چندان ازش خوششون نمی اومد چون از اولین اسامی غیرمذهبی جدیدی بود که ترند شده بود

گیسا سه‌شنبه 17 مرداد‌ماه سال 1402 ساعت 01:22 ب.ظ

۱_من نفهمیدم چرا باید (+)دار باشه
۷_
۹_
پ.ن۳_پارسال این موقع منم استرس اینو داشتم که کجا قبول میشم

۱. گفتم نکنه شیطون یکیو گول بزنه
۷. من آخرش نفهمیدم واقعا مشکل داشت یا ما را گذاشته بود سر کار!
۹. ایضا
پ.ن۳. تا ببینیم قسمت چی میشه

تیلوتیلو سه‌شنبه 17 مرداد‌ماه سال 1402 ساعت 10:26 ق.ظ https://meslehichkass.blogsky.com/

سلام جناب دکتر
خب طبق معمول بلاگ اسکای که هیچی از پست جدید شما به من نگفت
خوبه خودم سر میزنم


1- چه همکاری متقابلی
2- والا تو این مملکت هیچی بعید نیست
حالا خوبه خانم پرستار را جای یه جراحی چیزی نفرستادند اتاق عمل
3- تنظیماتش را برگردوندید به حالت کارخانه
4- چه بی اعصاب بود... خب میومد میگفت منو یادتون رفته - دید که چقدر شلوغه که
5- یعنی یکی هم پیدا شد که بگه آمپول دوست دارم
6- ... مملکت گل و بلبل
7-من که میگم این بچه های دهه نود گوزیلا هستند
8- اصلا نشنیده شما چی داشتید میگفتید... همه حواسش به ابروهاتون بوده ...
9- اخه اینو چرا تعریف میکنید... اخه چراااااااااااااااااااااااااا
10- اعتماد بین همسران چه میکنه... هزارماشالا
11- باهوش کی بودن ایشون؟
12-

پ ن 1: والا از این قلم گیرا و اینهمه مطالب جالب اصلا بعید نیست ... یکی از بهترینها هستید

پ ن 2: نباید بپرسیم ولی میتونیم نگران بشیم که... حالا خدا را شکر که همه چیز بهتر هست و خودتون میگید که اوضاع تحت کنترله

پ ن 3: همونم شکر... اینطوری پیش بریم تا سرخیابون رفتن هم کمی سخت میشه

سلام
دیگه وقتی شما بفرمایید که چرا هنوز تولد دارید آپ میکنیم دیگه
۱. متقابل؟ چه سودی برای من داشت آخه؟
۲. واقعا
۳. نه دکمه اش زنگ زده بود
۴. واقعا
۵. من هم تعجب کردم
۶. واقعا و ... تو ...!
۷. و حتی بالاتر از آن!
۸. من هم همین فکر را کردم!
۹. شرمنده
۱۰.
۱۱. امیدوارم بالاخره فهمیده باشه جریان چیه!
۱۲. ایضا
پ.ن۱. شما لطف دارید
پ.ن۲. خوشبختانه فعلا که مشکلی نیست.
پ.ن۳. شما که هر روز نرخنامه جدید براتون میاد این ماییم که حقوقمون ثابته

م سه‌شنبه 17 مرداد‌ماه سال 1402 ساعت 09:11 ق.ظ

برای مورد 3 یه جوک قدیمی یادم اومد
طرف میره دکتر میگه نمیدونم صبحها که صبحانه میخورم چرا چشم چپم خیلی درد میگیره
دکتر میپرسه صبحانه چی میخوری
طرف میگه نون و پنیر با چای شیرین
دکتر میگه قاشق چایخوری رو ازتو استکان در بیار که نره تو چشمت


حالا من باید به این بنده خدا چی میگفتم؟ وقتی نفس میکشی گوش پاک کنت را دربیار؟

سمیرا سه‌شنبه 17 مرداد‌ماه سال 1402 ساعت 01:52 ق.ظ

خواستم فقط عرض ادب و ارادت کنم، ممنونم بابت پست های عالی

سلامت باشید

یک عدد مامان دوشنبه 16 مرداد‌ماه سال 1402 ساعت 09:16 ب.ظ http://Kidcanser.Blogsky.com

اون دختربچه یعنی فیلم بازی کرده؟!
امیدوارم عماد یکجای جذاب توریستی قبول بشه

باور کنید آخرش نفهمیدم!
اما اعزامش کردم. بره بیمارستان و بگن چیزی نیست بهتر از اینه که چیزیش باشه و نره بیمارستان!
ممنونم اما یه کم سختی بکشه هم بد نیست!

الهه دوشنبه 16 مرداد‌ماه سال 1402 ساعت 04:23 ب.ظ

سلام .شماره 2.مگه نباید نمونه های خون در شرایط خاصی نگهداری بشه یعنی نمونه ها سالم جابجا میشن .شماره 7واقعا کمیک تراژیکه من درحالی که میخندیدم عذاب وجدان داشتم از اینکه نکنه واقعا تشنج کرده بوده ومن به یه مریص میخندم .انشاءالله همیشه سلامت باشین .انتظار رو دوست ندارم مخصوصا از نوعی که مربوط به آینده و زندگی بچم باشه ولی بهش دچارم .انشاءالله یه مسافرت توپ برین وسفرنامه بذامون بنویسین .صد البته که آرزوی موفقیت برای عماد خان کاملا مستتره در این آرزو.

سلام
توی محیط های مخصوص و داخل یخدان. حالا این که تا چه حدی مشکل داره من اطلاعات کاملی ندارم.
بله کاملا درست میگین. خودم هم گیج شدم.
ممنونم اما مسئله اینه که ممکنه طوری بنویسم که شهر دانشگاهی عماد لو نره

روشنا دوشنبه 16 مرداد‌ماه سال 1402 ساعت 03:54 ب.ظ

سلام
امروز داشتم پست جدیدتون رو می‌خوندم خصوصا اون مورد هفتمی، فکر کردم از این نوشته ها یه فیلم سینمایی ژانر کمدی درجه یک و پر فروش میشه ساخت خودتون بنویسیدش.

سلام
شما لطف دارید
واقعا فکر میکنین کسی برای این چرندیات حاضره پول هم بده؟!

منجوق دوشنبه 16 مرداد‌ماه سال 1402 ساعت 10:16 ق.ظ http://manjoogh.blogfa.com

1- به خودت نگیر نگران داروها بوده از ذوقش یه چیزی گفته.
2- بینوا
3- این که خوبه من هر وقت گوش پاک کن میکنم تو گوشم خندم میگیره
4- اگرم مشکل قلبی نداشته حالا حتما داره
5- این احتمالا از همون بچه هاییه که آدم فضایی ها پرت کردن رو کره زمین
6- عجب فامیل هایی دارین و عجب پیشنهاد بی شرمانه ای کرده. فکر کرده تخصص برا شما مهم بوده. بهش می گفتید من چون قصد ازدواج داشتم نرفتم تخصص بخونم.
7- به جان خودم یکی بچه رو بی خبر از مادرش هیبنوتیزم کرده بوده. شایدم کار خود مامانه بوده.
8- دکتر حالا درسته همکارات کشته مرده تو ان و پیرزنها هم دنبالتن ولی به خودت برس دیگه.
9- میگن در عملیات انتحاری همین شکلی میشه و البته اول سر طرف قطع میشه، یه کم میگشتی شاید کله اشم پیدا میکردی.
10- الحق که دکترا حقش بوده. معلومه که ایشون سهمیه ای نبوده و باهوشه.
11- احتمالا کله سوسکه رو لای موهات دیده کلا حساب کتاب یادش رفته.
12- امامزاده عاقلی بوده غیر مستقیم فرستادتش پیش اونی که باید از اولش میومد. ولی دلم سوخت برای مادری که همه راه ها رو امتحان میکنه برا خوب شدن جگرگوشه اش.

1. بله حق با شماست. از بس کسی بهم محل نگذاشته اینجوری شدم
2. واقعا
3. باز این منطقی تره
4. حتما
5. بعید نیست.
6. همینو بگو
7. یعنی؟
8. حالا برای یه شوره؟!
9. اتفاقا در اولین فرصت رفتم حمام اما چیزی پیدا نکردم!
10. واقعا
11. یه روز دیگه بودا
12. بله حق با شماست.

شیرین دوشنبه 16 مرداد‌ماه سال 1402 ساعت 07:17 ق.ظ

واقعا مرسی که هستی!
یعنی هنوزم کسی هست گوشی شوهرشو چک کنه یواشکی اونم خانم دکتر!؟

ایشالا همیشه سلامت باشین ونیاز به داروودرمان وآزمایش نداشته باشین

خواهش
ظاهرا که هست.
سپاسگزارم.

لیدا دوشنبه 16 مرداد‌ماه سال 1402 ساعت 03:48 ق.ظ

همه خاطرات خوب بودن،اما پی نوشت بد جوری کنجکاوم کرد

ممنونم
کنجکاوی نداره اون هم حالا که همه چیز تموم شده.

زهرا دوشنبه 16 مرداد‌ماه سال 1402 ساعت 02:48 ق.ظ

سلام.
مدرک تحصیلی مسئول آزمایشگاه باید علوم آزمایشگاهی باشه؟
و اینکه فقط یک نفر در آزمایشگاه هست؟
( من چون سال اول علوم آز هستم پرسیدم، قصد جسارت و مچ گیری ندارم، حمل بر بی ادبی نباشه)

سلام
بله
معمولا بله. اما گاهی توی درمونگاه هائی که خیلی شلوغ هستند دونفری کار میکنن.
خواهش میکنم. موفق باشید.

صبا دوشنبه 16 مرداد‌ماه سال 1402 ساعت 01:50 ق.ظ https://gharetanhaei.blog.ir/

مورد ۷ واقعی بود آیا

اون اقوامتون خب بگو تو که مهرساز آشنا داری دیگه چرا مزاحم بقیه میشی

مورد ۱۲

بله
چه عرض کنم؟ امیدوارم با اسم من مهر نسازه فقط!
ظاهرا انتظار داشت با یه ویزیت کل مشکلاتشو حل کنه

صحرا دوشنبه 16 مرداد‌ماه سال 1402 ساعت 01:31 ق.ظ http://Sahra95.blogsky.com

آقای دکتر یه سوال، توی بیمارستانهای ایران هم وقتی یه نفر با درد قفسه سینه میاد باید معاینات کامل سکته قلبی مثل نوار قلب و آزمایش خون رو برای مریض انجام بدن فارغ از اینکه دلیلش چی میتونه باشه؟ میپرسم چون اینجا اکثر بیمارستانها پروتکلشون اینه انجام بدن حتی توی کلینیکها هم مریض رو بلافاصله میفرستن اورژانس

بفرمائید.
توی بیمارستانها بله. اما من توی درمونگاه های کوچیک شبانه روزی توی شهرهای کوچیک شیفت میدم که به جز نوار قلب هیچی نداریم. اگه توی معاینه مشکوک شدیم یا نوار قلب مشکلی داشت مریضو میفرستیم بیمارستان.

نیلی دوشنبه 16 مرداد‌ماه سال 1402 ساعت 01:22 ق.ظ

وای بعضیاش خیلی باحال بودن مخصوصا ۶ عاشق حل مسئله اش شدم میخواست مهر داخلی واستون بیاره واااای
مورد ۷ رو فقط نفهمیدم حالا واقعا بیهوش بوده دختره یا خودشو به بیهوشی زده؟ اخه نمیشه که کسی خودشو به بیهوشی بزنه و دکترا نفهمن که

ممنون
راستش خودم هم شک دارم. وقتی ازش رگ میگرفتن کمی گریه کرد اما به نظر نمیرسید کاملا هوشیار باشه.

مادر خونه دوشنبه 16 مرداد‌ماه سال 1402 ساعت 12:07 ق.ظ Http://n1393.blogsky.com

صرفا چون گفتید نپرسید میخوام بپرسم (بلادور دکتر،چتونه؟)

خب بپرسید.
کیه که جواب بده؟

عاطفه یکشنبه 15 مرداد‌ماه سال 1402 ساعت 11:48 ب.ظ

سلام
همیشه میخونم و لذت می برم ولی حس کامنت نیست
صرفا از روی بد جنسی اومدم سوال بیشتری بپرسم، البته چون قبلا سوالی نپرسیدم الان اگر حالتون رو هم بپرسم سوال بیشتری حساب میشه!
خب سوالی نپرسم یا سوال بیشتری؟
اصلا از سوال خوشتون نمیاد یا فقط از بیشتر پرسیدن ؟!!!
ضمنا اون عددی که اونجا آخر کامنت ماهی نوشته احتمالا شماره تایید برای ارساله

سلام
شما لطف دارید.
اختیار دارین. اگه حالمو بپرسین من هم میگم خیلی ممنون خوبم!
شما هر سوالی دارین بپرسین. اگه بدونم جواب میدم.
بله ممکنه ممنون.

عسل بانو یکشنبه 15 مرداد‌ماه سال 1402 ساعت 11:12 ب.ظ

به مورد 7 خیلی خندیدم، بیشتر به جک شبیه بود.
حالا واقعا بچه تشنج کرده بود یا داشت فیلم بازی می کرد؟
اعزام شد؟

بله واقعا
کاملا هوشیار نبود. احتمالا واقعا تشنج کرده بود.

رها یکشنبه 15 مرداد‌ماه سال 1402 ساعت 10:54 ب.ظ

امیدوارم جای خوبی قبول بشه که مسافرتتون کامل بشه

ممنونم

سحر یکشنبه 15 مرداد‌ماه سال 1402 ساعت 10:05 ب.ظ http://senatorvakhanomesh.blogfa.com

همه شون لبخند برامون می یاره هرچند تلخ
مرسی ازتون
ولی پ.ن۳خیلی خوب بودماهم منتظر سفرنامه تون هستیم

بله
خواهش
ممنون

امیر حسام یکشنبه 15 مرداد‌ماه سال 1402 ساعت 09:43 ب.ظ https://bimoghadame.blogsky.com/

سلام؛
3. احتمالاً گوشش عفونت نداشته؟
با آرزوی سلامتی.

سلام
بعید میدونم. آخه ربطی به سرفه نداره.
ممنونم

نجمه یکشنبه 15 مرداد‌ماه سال 1402 ساعت 08:55 ب.ظ https://najmaa.blogsky.com/

سلام
مورد یک چرا ۱۴+ بود؟ والا با این نسل جدید نهایت با اغماض۵
بدترین چیز تو دنیا از نظر من انتظار و امیده
خداروشکر سلامت هستین.
انشالله که نتیجه کنکور هم خیلی خوب بوده

سلام
خب من دیگه از نسل قدیم هستم
چرا بدترین؟
ممنونم
من هم امیدوارم.

سارا یکشنبه 15 مرداد‌ماه سال 1402 ساعت 08:53 ب.ظ http://15azar59.blogsky.com

سلام
۴: بیچاره آقاهه فکر کنم اگر نمیومد بیرون تا صبح اونجا بود
۷: اوا یعنی تمارض کرده بود یا واقعا مریض بود
۱۰ : مردم چه کارایی بلدن گوشی هک میکنن رمز گوشی کش میرن
.
پ.ن۲: خبر سلامتی بهترین خبر دنیاست ایشالا همیشه سلامت باشید

پ.ن۳: من به فرزند گفته بودم فقط میتونه دانشگاه سر کوچمون بره ولی موقع انتخاب رشته دانشگاه اون دور دورها رو هم انتخاب میکردیم و همش میگفتم اگر قبول بشه و بره اونجاها من تنهایی چکار کنم ولی خدا رو شکر همین سر کوچه قبول شد

سلام
احتمالا!
یه مشکلی داشت اما مطمئن نیستم چی بود.
واقعا
ممنونم
خب خدارو شکر

شارمین یکشنبه 15 مرداد‌ماه سال 1402 ساعت 07:41 ب.ظ

سلام.
هنوز دارم به مورد ۷ می‌خندم.
واکنش مامانش چی بود؟

سلام
حق دارین
خیالش کمی راحت تر شد.

فرزان یکشنبه 15 مرداد‌ماه سال 1402 ساعت 06:01 ب.ظ

سلااااام

وای مورد یکمنم گاهی موقع ها که ذوق مرگ میشم یه چیزایی میگم که بعدش میگم کاش میمیردم اینجوری نمیگفتم
۵نیمفهمم چه شکلی یه بچه میتونه عاشق امپول باشه؟؟؟اخههههه چرااااااا
تبریک بابت بازدید از وبلاگتون،هرچند زودگذر بوده،ایشالله که همیشگی بشه
و البته شما همیشه جواب بدید کامنت ها را
خداروشکر که نیاز به دارو ندارید
ایشالله که کامل خوب بشید و‌هیچ وقت نیاز نباشه دارو بخورید
پ.ن ۳__ما ام قرار بود پارسال طبق محل دانشگاه من بریم سفراما خوب من یکی از شهر های خود اصفهان در اومدم و.....کنسل شداما امیدوارم عماد یجای خوش آب و هوا بیوفته دانشگاهشا که سفر خوبی برای شما بشه


قراره یه اردوی جهادی بریم توی یکی از روستا های کهگلویه و بویر احمد،فعلا امروز مصاحبش بود،یچیزای نامربوطی میپرسیدن که اصلا من هنگ کرده بودمفعلا منتظرم ببینم انتخاب میشم یا نه،هوووف کاش بشه

سلام بر همکار گرامی
حالا بنده خدا چیز ناجوری هم نگفت من سوء استفاده کردم
چه عرض کنم؟
من هم امیدوارم
چشم
ممنون
ممنونم
نمیدونم تا ببینیم قسمتش چی باشه.
به به. کمک به مردم به جای خودش همین رفتن یه اکیپ هماهنگ با هم خیلی خوبه.

مهربانو یکشنبه 15 مرداد‌ماه سال 1402 ساعت 05:20 ب.ظ http://baranbahari52.blogsky.com/

2-بنده خدا فکر کن هر روز چقدر نمونه جیش و پی پی با خودش حمل می کرده
5- مشکوک به مازوخیسم
6-
7-یعنی همه رو گذاشته بود سر کار؟
8-
9-
10-چه غم انگیزه این روابط
12-
پ1: چه عالی
پ2: خدا رو شکر
پ3: به سلامتی باشه هر چی براش پیش میاد

2. بله. و البته خون.
5. بعید نیست.
6. دقیقا
7. مطمئن نیستم.
8. حالا امیدوارم به حرفهام هم گوش داده باشه!
9.
10. موافقم
12. دکتر امامزاده نتونست کاری بکنه
پ.ن1. ممنون
پ.ن2. ممنونم
پ.ن3. بله اگه تهران قبول شد باید یه اتاق براش خالی کنین

یک عدد دل پلاسیده یکشنبه 15 مرداد‌ماه سال 1402 ساعت 04:13 ب.ظ

خوش به حال عماد که باباش شمایین

شما لطف دارین.
قابل توجه عماد

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد