جایی برای گفتن دلتنگیها

ماجراهای یک پزشک هنوز عمومی

جایی برای گفتن دلتنگیها

ماجراهای یک پزشک هنوز عمومی

نظرسنجی (پست ثابت سابق)


سلام

از زمانی که این وبلاگو افتتاح کردم گه گاه بعضی از خوانندگان محترم کامنت میگذارن و از فاش شدن اسرار بیماران ابراز نارضایتی میکنن. نمونه اش کامنتهای بعضی از دوستان در پست آخرم. درحالی که من مطالب این وبلاگ را فاش کردن اسرار بیماران نمیدونم.

بنا به پیشنهاد خانم نسرین (که من به تجربه شون ایمان دارم) تصمیم گرفتم این موضوع را به نظرسنجی بگذارم.

 

 

پس ممنون میشم اگر به سوالات زیر صادقانه پاسخ بدین. قول میدم تا جایی که امکان داشته باشه همه کامنتها را تائید کنم مگر مواردی مثل فحاشی و امثالهم.

۱. آیا به نظر شما مطالب این وبلاگ توهین به بیماران و فاش کردن اسرار اونهاست؟

۲. آیا شما راضی هستید اگر در مطب پزشک (یا اصلا هرجای دیگه ای) سوتی بدین مثل این وبلاگ بدون ذکر نام و مشخصات درج بشه؟ 

۳. آیا خودتون حاضر هستین سوتی که دادین بنویسین؟ (توی وبلاگ خودتون یا حتی همین جا) اینو میتونم به عنوان یک فراخوان برای جمع آوری سوتی های وبلاگستان هم محسوب کنم. (اگه واقعا حاضرین یه نمونه نشون بدین )

الان یه نظرسنجی هم در همین مورد گوشه وبلاگ میگذارم.

باتشکر

نظرات 166 + ارسال نظر
زری .. چهارشنبه 15 اردیبهشت‌ماه سال 1400 ساعت 10:43 ب.ظ http://maneveshteh.blog.ir

ای بابا، کلا ما تو این مملکت نیاز داریم تو مفهوم کلمات بازنگری جدی کنیم. نمیفهمم چطور روایت اتفاقهایی که با مریض ها براتون پیش اومده را برملا کردن راز و اسرار مریض میدانند؟!
+ خیر، بله، بله
+ هی دارم فکر میکنم میبینم اصلا یادم نمیاد سوتی ای داده باشم، این مریض هایی که خیلی دقیق هستند و مسلط به اوضاع هستند، دقیقا نسخه ی دوم مامان من هستند :)))

موافقم
ممنون از لطف شما

ارزو چهارشنبه 15 اردیبهشت‌ماه سال 1400 ساعت 10:22 ب.ظ

سلام آقای دکتر
منم خواننده ی نیمه خاموش تقریبا قدیمی هستم و میشه گفت بیشتر به ذوق پست خاطرات میام.
اگه برم دکتر و سوتی باحالی بدم چرا که نه که باعث لبخند بقیه بشه؟از نظر من که خیلی هم خوبه

سلام
ممنونم

ماجد چهارشنبه 15 اردیبهشت‌ماه سال 1400 ساعت 10:06 ب.ظ

سلام دکتر جان
خیلی سپاس
1-خیر
2-بله
3-همین امروز عصر رفتم محل قدیمی مون حلیم بگیرم، رسیدم گفتم صبح بخیرکلی با همسایه قدیمی خندیدم. خداییش تازه از خاب پاشده بودم

سلام
ممنون از لطف شما

ستاره چهارشنبه 15 اردیبهشت‌ماه سال 1400 ساعت 09:13 ب.ظ

سلام.
از نظر من که این وبلاگ، هیچ نشانه ای از افشای اسرار و توهین به بیماران نداره اما گاهی فکر می کنم که اگه بیماران شما، این وبلاگ را کشف کنند چی پیش میاد؟
در مورد سوتی های خوانندگان یاد یک خاطره افتادم که شاید از نظرتون بیمزه باشه ولی خوب به هر حال یک سوتی هست دیگه:
یکبار رفته بودم دندونپزشکی و خوب با توجه به شرایطی که از نظر خودش بود،دوتا آمپول بیحسی به لثه ام زد، دیگه شما تصورش رو بکنید که وقتی از زیر دست دندونپزشک آمدم بیرون با لثه ای که خیلی ورم داشت چه جوری بودم. خلاصه با همون لثه اومدم از دکتر سوالی بپرسم، خواستم بگم : ببخشید...... یک دفعه از دهانم پرید: ببوخشیند، نمی دونم دکتر اینو شنید یا نه. چون دیگه بلافلاصله بعدش در حالی که احساس می کردم صورتم سرخ شده، ازش خداحافظی کردم و سریع از مطب خارج شدم....

سلام
بستگی داره چه آدمی کشفش کنه
جالب بود ممنون

سمیرا چهارشنبه 15 اردیبهشت‌ماه سال 1400 ساعت 09:06 ب.ظ

سلام آقای دکتر
خجالت زده‌ام که معمولا کامنت نمیذارم ولی چهار سالی هست که وبلاگ شما رو مدام میخونم. بدون رودروایسی اگر خاطرات سوتی‌ها نباشه دیگه نمیام

سلام
خجالت چرا؟
ممنون از لطف شما

بهار چهارشنبه 15 اردیبهشت‌ماه سال 1400 ساعت 08:57 ب.ظ

خیر
بله.
بله

ولی فکر می‌کنم این نظر دوطرفه نیست.
اگه سوتی پزشک‌مون را بنویسیم (البته به جز شما)، اغلب ناراحت بشن.

ممنونم
من که ناراحت نمیشم اما درباره بقیه نمیتونم نظر بدم

شارمین چهارشنبه 15 اردیبهشت‌ماه سال 1400 ساعت 04:48 ب.ظ http://behappy.blog.ir

من الان یه نگا به کامنتها انداختم متوجه شدم منظورتون از سوالر۳، سوتی در برابر پزشکه!
خب البته اونم دارم
مثلا یه بار زیر دست دندونپزشکی بودم که فامیل دستیارش عین فامیل من بود. بعد هر بار می‌گفت خانم امیریان من با همون دهان باز می‌گفتم: بله؟ آقای دکتر هم محل نمی‌ذاشت و من از ادامه‌ی حرفش می‌فهمیدم با من نیست.

شارمین چهارشنبه 15 اردیبهشت‌ماه سال 1400 ساعت 04:40 ب.ظ http://behappy.blog.ir

سلام.

در مورد سوال ۱ که نظر منو تو وبم خوندید.
سوال ۲: اگه مثلا من وبلاگ یه پزشکی رو بخونم و یه روز وقتی از مطب یه پزشک برمی‌گردم ببینم تو اون وبلاگ چیزی نوشته که خودم بفهمم در مورد منه (سوتی باشه ولی بدون تمسخر بنویسه؛ مثل شما) کلی می‌خندم و می‌گم چه دکتر باحالی! البته شاید هیچ وقت به روش نیارم که وبش رو می‌خونم، و قطعا تو مراجعات بعدیم بیش‌تر حواسم رو جمع می‌کنم که سوتی ندم. و حتی شاید حساس بشم که از اون دکتر سوتی بگیرم

سوال ۳ هم بله. تا حالا پیش اومده از سوتی‌های خودم تو وبلاگم بنویسم. حتما خوندید.

سلام
ممنون از لطف شما

بی‌نام محترم! چهارشنبه 15 اردیبهشت‌ماه سال 1400 ساعت 03:46 ب.ظ

اگه دیگه نخواین خاطرات از نظر خودتون جالب رو بذارین پس اصلا تعطیلش کنین بره!!! جذابیت وبلاگتون به همینه. بذارین یه خاطره هم بگم براتون. یه‌بار رفته بودم بیمارستان یکی از نزدیکانم رو که پزشک هستند ببینم. من رو برد توی اتاق استراحت پزشکان. خودش یه‌کاری براش پیش اومد رفت که انجام بده، زود برگرده. در همون فاصله یه آقای دکتری در حالی که یه عکس رادیولوژی رو بالا گرفته بود و داشت نگاهش می‌کرد اومد تو و رو به جمع گفت: «بچه‌ها توی کدوم ماه‌ها دیه دوبرابره!؟» معلوم بود یه گندی زده به کار مریض! من یهو بُعد طنز ماجرا اومد جلوی چشمم. این‌قدر خندیدم که از اتاقشون بیرونم کردن!

ممنون از لطف شما
پس باید تلاشمو بکنم بقیه پستهامو هم جذاب تر بنویسم!

نسرین چهارشنبه 15 اردیبهشت‌ماه سال 1400 ساعت 03:17 ب.ظ https://yakroozeno.blogsky.com/

اوایلی بود که زیپ های نامریی مد شده بود و بلد نبودم بدوزم. هر کی می آورد تعمیر کنم می گفتم: جنس این زیپا خوب نیست، قشنگه ولی زود خراب میشن.
اگه بازهم می گفت عیب نداره زیپ نامریی بجاش بذار می گفتم: چرخ مخصوص داره که فقط تو کارخونه ها دارن!!! و مجبورشون می کردم زیپ عادی بخوان
آخر دیدم نمیشه، باید یاد بگیرم. زنگ زدم به خیاطی که ماهر بود بهم گفت پایه مخصوصش پنج دلاره، بخر و بنداز رو چرخت در عرض دو دقیقه می دوزیش.
معلوم شد هم من درست می گفتم هم دوست خیاطم.
زیپ های نامریی کیفیتشون خوب نیست و پایه در عرض چند دقیقه زیپ را راحت می دوزه.
______________
خانمی پارچه آورد گفت برام روتختی بدوز. گوشه هاشو هم پیله بگذار تا راحت بکشم روی تخت با آستری.
هر دو رو دوختم بعد هر کاری کردم دیدم همون گوشه ها اشکال پیدا میکنه و پیله ها می پیچه بهم!
ای داد... چکار کنم؟
هر دو رو اطو کردم و زنگ زدم بیا ببر آماده هست.
اومد گفت اینا چرا جدان؟
گفتم چون اینجوری شستنشون آسونتره!
باور می کنید با خوشحالی و تشکر برداشت برد؟
_____________________
وقتی شروع به کار کردم، خیلی چیزا رو بلد نبودم، اما خوبیش به این بود که هر چی بهم نشون میدادن عین خودش در می آوردم. چون کار خیاطی رو دوست داشتم و تنها کاری بود که مجبور نبودم از خونه برم بیرون که پسرم تنها بمونه.
یکبار زنی یه کوسن آورد که شکلش عادی نبود. گفت اینو چند جا بردم نتونستن بدوزن، بهم گفتن شاید تو بتونی. می تونی؟
گفتم بعله. من همه چی می تونم بدوزم.
کوسن و پارچه رو گذاشت و رفت. رویه قدیمی رو شکافتم و کردم الگو و رویه جدید را دوختم. خدا وکیلی عالی شد! زنگ زدم بیاد ببره. اومد و اولش کلی تعریف و براوو براوو کرد و پول داد. بعد هی دیدم توی کیسه دنبال یه چیزی می گرده. پرسید رویه ای که بهت دادم کو؟!
منهم دل و جگر رویه را از سطل آشغال اتاق کارم آوردم دادم تحویل... باید، باید، باید بودین و قیافه شو می دیدین
هیچوقت حتی لته پاره های کسیو دور نمیریزم. بعد دوختم بهش دادم.
_______
بسه یا بازم بگم؟

ممنون
گرچه دومی تخصصی بود زیاد سردرنیاوردم!

زهره چهارشنبه 15 اردیبهشت‌ماه سال 1400 ساعت 02:57 ب.ظ

خیر
بله
بله

ممنون

ترانه ی باران چهارشنبه 15 اردیبهشت‌ماه سال 1400 ساعت 01:43 ب.ظ

۱-نه اصلا
چه اشکالی داره آخه

۲-بله
۳-منکه همش سوتیامو تو وبلاگم می‌نویسم:D

ممنونم

نسرین چهارشنبه 15 اردیبهشت‌ماه سال 1400 ساعت 01:34 ب.ظ https://yakroozeno.blogsky.com/

اوایلی بود که کار پرده قبول می کردم و تازه همسرم رفته بود و خیلی ناراحت بودم و از دستش می خوردم.
خانمی اومد برای اتاق دخترش پرده دوختم برد و شب زنگ زد و گفت: یک قسمت از پرده را وارونه دوختی!
هول شدم و گفتم: تقصیر شوهرتونه!


همیشه مردهای بیچاره مقصرند!

.. چهارشنبه 15 اردیبهشت‌ماه سال 1400 ساعت 12:55 ب.ظ

خودم که رشتم مرتبطه اگه شرایط شغلی اینجور رشته ها رو بگم خودش متوجه عمق فاجعه میشه و کلا سراغ تجربی نمیاد خودم با دید دیگه ای وارد رشتم شدم و بعد متوجه قضایایی شدم که واسه من قابل تحمل نبود و دیگه تو اون حرفه فعلا فعالیت نمیکنم تا جایی که شاید سختی هاش برام قابل تحمل تر بشه شایدم به کل بیخیال شم.
...
من اصلا سوتی ندم روزم شب نمیشه:
ماجراهامم گاهی تعریف می کنم و تو خونه می خندیم
البته زودم فراموش میشه
-یه بار من که موقتا کارشناس پژوهش دانشکدم زنگ زدم رئیس و گفتم گواهی ها رو آماده کردم کی دانشکده تشریف دارید واسه امضا، طرف گفت شنبه هستم بعد من گفتم پس شنبه میام خدمتتون میرسم؛ خودم هم از مدل گفتنم حس کردم قراره برم دعوا حالا چه برسه به طرف

-یه بار از رئیس خواستم اعضای داوری مجازی رو تعیین کنه بعد گفتم باشه مشکلی نیست میشه به اونا هم ارسال کرد (انگار من رئیس اونم).

-یه بار با یکی از اساتید که خیلی اهل تعارف و تشریفات بود صحبت می کردم انقدر تعارف تیکه پاره کردیم که نهایتا قاطی کردم به جای اینکه بگم لطف می کنید گفتم لطف می کنم


جالب بودند
ممنون
خودم سابقه یک مورد مشابه آخری رو دارم اما با یک کلمه مشابه!

خورشید چهارشنبه 15 اردیبهشت‌ماه سال 1400 ساعت 11:32 ق.ظ

سلام ربولی جان
۱- خیر
۲- بله
۳- حتما

تا زمانی که هویت فرد مشخص نباشه، بنظرم مطالبی که می نویسین، فاش کردن اسرار بیماران محسوب نمیشه

سلام
از لطف شما سپاسگزارم

زهره چهارشنبه 15 اردیبهشت‌ماه سال 1400 ساعت 10:53 ق.ظ

سلام جناب دکتر من خواننده تقریبا خاموشم و همیشه از نوشته های شما لذت می برم خاطرات شما که نه اسمی درش هست نه مکانی فکر نمی کنم مشکلی داشته باشه لطفا به نوشتن ادامه بدید

سلام
ممنون از لطف شما

رسول چهارشنبه 15 اردیبهشت‌ماه سال 1400 ساعت 10:26 ق.ظ

یک نکته دیگه را فراموش کردم اضافه کنم
این وبلاگ ورود و خروج بهش آزاده هر کس مشکلی داره با مطالب میتونه نیاد و نخونه .
شما دکتر جان برای خوندن و نظر دادن تو مطالبتون ما ها را تهدید کردید یا گروگان گرفتید مگه ؟
هر کس خوشش نیومد نیاد

یادتون نیست اون بار که گروگان گیری کرده بودم؟
ممنون

رسول چهارشنبه 15 اردیبهشت‌ماه سال 1400 ساعت 10:23 ق.ظ

1- اصلا توهین نیست خیلی از خوانندگان خود شمارا هم نمیشناسن و فکر میکنم بالای 98 درصدشون اصلا شما را ندیده اند خیلی ها نمیدونن شما کدوم قسمت از ایرانید حالا چه برسه به بیمارانتون .
2- بله چرا که نه وقتی کسی که مطلب رو میخونه نه من رو میشناسه نه من رو میبینه و نه اصلا میدونه من کجام اینجوری باعث میشه یکم روحیش بهتر بشه اینقدر بخیل شدیم که همین رو هم از همدیگه دریغ میکنیم
3- بله حتما پیدا میکنم ارسال میکنم

سپاسگزارم

.. چهارشنبه 15 اردیبهشت‌ماه سال 1400 ساعت 10:21 ق.ظ

به نظر من وبلاگ شما خیلی خوبه
وقتی اسم و فامیل طرف مشخص نیست چه اسراری داره فاش میشه!!! اصلا اینطور نیست.
من خودم خیلی دوست دارم با مشاغل مختلف و خاطراتشون آشنا شم در واقع یه جورایی حس فضای شغلی و استفاده از تجربیات آدماست.
طنز لازمه زندگی ما آدماست فضای شغلی علوم پزشکی کلا سنگین و جدیه و اگه زندگی آدمای این حرفه هم با همون جدیت باشه آدم نابود میشه.
.......

شاید بی ربط باشه ولی یه درخواسته:
یه چیزی که واقعا جاش از نظر من تو جامعه ما خالیه اینه که
هر فردی با تجربه کاری در شغل های مختلف کتابی در رابطه با تجربیات و خاطرات خودشون بنویسن تا افراد قبل از ورود به رشته و شغل خاص با تمام جوانب اون آشنا شن یعنی از نظر من نیاز جامعه ماست. افراد زیادی رو دیدم که بعد از سال ها تحصیل تو یه رشته؛ متوجه شدن با توجه به شرایط شغلی فرضا ساعات کاری طولانی شیفتای زیاد و درهم مسئولیت بالا محیط کاری خشن و یا روحیات خاصی که اون شغل نیاز داره امکان زندگی مورد نظرشون در اون شرایط فراهم نیست و شاید باید از صفر شروع کنن و... اگر چنین کتابی باشه بسیار مشتاقم که واسه فرزندم و آشنایی و انتخاب درستش خریدار چنین کتاب هایی باشم.

ممنون از لطف شما
فرزندتونو بفرستین اینجارو بخونه
احتمالا اصلا پزشکیو توی انتخاب رشته نمیزنه!

مرضیه چهارشنبه 15 اردیبهشت‌ماه سال 1400 ساعت 10:21 ق.ظ http://because-ramshm.blogfa.com/

سلام
اتفاقا خیلی ام جالبه تازه فرهنگ سازی ام میشه
من خودم توو خونه ام یه مواردیش رو برای پدر و مادرم و اعضای خانواده میخونم و میگم اینا رو یه دکتر نوشته از سوتی مریض هاش
هم میخندیم هم تقریبا مراعات میکنیم وقتی دکتر میریم

سلام
ممنونم
پس بگو چرا مدتیه تعداد سوتی ها کمتر شده!

دختر شیرازی چهارشنبه 15 اردیبهشت‌ماه سال 1400 ساعت 07:56 ق.ظ

وااااا مردم چه بیکارن به چه چیزایی گیر میدن
بزار دکتر
چه ربطی به فاش شدن داره آخه؟؟؟

چشم
ممنون

الف چهارشنبه 15 اردیبهشت‌ماه سال 1400 ساعت 04:15 ق.ظ

جناب دکتر من چند سالی است که خاموش میخوانم.فقط اومدم بگم که خیلی زیاد پیش اومده که با خواندن نوشته های شما از ته دل خندیده ام وبعد از خدا آمرزش مادر گرامیتان را خواسته ام.
لطفا ادامه بدید وبه ایرادهای بنی اسرائیلی توجه نکنید

ممنونم

آنا چهارشنبه 15 اردیبهشت‌ماه سال 1400 ساعت 02:42 ق.ظ

من از وبلاگ شما دیادیا رو شناختم
امشب اومده بودم بگم چقدرررررر دلم براش تنگ شده ... کاش ما رو ول نمیکرد...
اما تو نظر سنجی هم شرکت مینمایم!
خب حالا چ اشکالی داره ما با سوتی کسی بخندیم!
منم راضیم جایی سوتی دادم بی اسم و اینا بیان بشه
حالا تو دنیاااااا این همه غم! ی نفر با سوتی من بخنده خیلی هم خوشحال میشم!
من خیلی وقته دکتر نرفتم ! تابستون باید برای مسائل زیبایی و از این سوسول بازیا برم ! ب همین ماه رمضون قسم!!!! سوتی دادم میام براتون تعریف میکنم شما اینجا بگید!
همه دور هم بخندیم!

بعد از وبلاگشون توی فیس بوک باهاشون در تماس بودم. اما متاسفانه مدتهاست نمیتونم وارد فیس بوک بشم نمیدونم چرا
بله واقعا نوشته های جذابی داشتن. امیدوارم هرجا هستن موفق باشن.
ممنون برای لطفتون

ویرا بانو چهارشنبه 15 اردیبهشت‌ماه سال 1400 ساعت 02:19 ق.ظ http://bano-vira.blog.ir/

سوتی برادر زاده 2 و نیم ساله من
عصری گیر داده بود به در اتاق من و یه ذرشو کَند
شب باباش اومده خونه بدو بدو بهش گفته بابا در عمه (....) رو کندم
مامانش برده بودش دکتر، دکتر پرسید چند سالشه مامانش گفت سه سال
با اعتماد بنفس برگشت گفت دو سال و نیممه
مامانشو ضایع کرد


امان از دست این وروجک های شیرین زبون

سحر چهارشنبه 15 اردیبهشت‌ماه سال 1400 ساعت 01:38 ق.ظ

من خواننده خاموشتونم آقای دکتر. خیلی قلمتون رو دوست دارم. نگاه طنز و انعکاسش به مردم که لحظلتی خنده به لبهاشون بیاد اونهم بدون اسم بردن از کسی یه هنره.
هنرتون برقرار

سپاسگزارم

اراز چهارشنبه 15 اردیبهشت‌ماه سال 1400 ساعت 01:36 ق.ظ

به نظرم این نظر سنجی اشتباهه چون خوانندگان نودونه درصدی رو با اون یک درصد مساوی دونستید
میپرسید چرا اینو میگم ؟؟

من چون خواننده پروپا قرص پست ها و کامنت ها هستم

به ضرص قاطع میگم :
تو بدترین حالت نهایتا کمتر یک درصد مخالف وجود داره و بیش از نودونه درصد این وبلاگ رو دوست دارند و ایرادی بهش وارد نمیدونن به همون دلایلی که همه تکرار کردند و اون یک درصد فیلسوف از درک مسائل به این سادگی عاجزاند

ضمنا "یوما " چون آدرس وبلاگش رو اشتباه نوشته باز نمیشه
شما این رو کپی پیست کنین

https://um-ma.blogsky.com

نظر موافق شما برام خیلی باارزش بود
ممنونم
برای آدرس وبلاگ یوما هم ممنونم

mi86 چهارشنبه 15 اردیبهشت‌ماه سال 1400 ساعت 12:32 ق.ظ

سلام آقای دکتر من در نهایت شرمندگی چراغ خاموش میام و میخونم و میخندم و میرم
جواب سوال اولتون خیر هست از نظر اخلاق پزشکی شما عکس پرونده بیمار بستری یا ازمایش و گرافیهاش رو هم اگر مشخصات فردی رو مخدوش کنید و منتشر کنید بعنوان کیس ریپورت هرجایی افشای اسرار بیمار نیست حتی انتشار عکس فرد با مخدوش کردن بخشهایی مثلا چشم که فرد قابل شناسایی نباشه
2. هیچ مانعی نداره. خودم هم ممکنه تعریف کنم و بخندم.
3. چندین ساله بجز دندان پزشک مطب دکتر غریبه نرفتم اونجاهم که دهن رو اندازه اسب ابی باز میکنی و حرف نمیتونی بزنی بعدشم که انقدر کارپول میزنن بجای لب از لب باز کنی باید با پتو تف جمع کنی

سلام
دشمنتون شرمنده
از لطفتون ممنونم

Maneli چهارشنبه 15 اردیبهشت‌ماه سال 1400 ساعت 12:07 ق.ظ

من یک خاطره یادم افتاد
تازه اومده بودم کانادا
زبانم خیلی خوب نبود
شدید تب داشتم رفتم دکتر
دکتر گفت
What can I do for u?
من:
I'm so hot
دکتر؛
It's true, what else??

بعد که اومدم بیرون از مطب فهمیدم چه اشتباهی کردم


فکر کنم دکتر بنده خدا هم متوجه شده اشتباهی گفتین

Maneli سه‌شنبه 14 اردیبهشت‌ماه سال 1400 ساعت 11:59 ب.ظ

سلام
من یک عدد خواننده خاموشم
که چشمم هم چند روزه اذیته ولی گفتم کامنت بذارم
خیلی پستهاتون رو دوست دارم
ما حتی نمیدونیم شما کجا هستین
بیمارا رو هم که نمیشناسیم
خیلی هم جالبه برامون
من که استاد سوتی دادن هستم
الان یادم نیست البته
ولی مطمئنم اگر دکتر برای دوستاش تعریف کنه ناراحت نمیشم

سلام
ممنون که با وجود حال بدتون کامنت گذاشتین
از لطف شما سپاسگزارم

من سه‌شنبه 14 اردیبهشت‌ماه سال 1400 ساعت 08:03 ب.ظ

یه عده هستن که دوس ندارن کسی تو کارشون دخالت کنه اما خودشون بصورت شیزوفرنی اسکیزوفرنی واری در مورد هر چیزی احساس افاضه فضل دارن، فک کردم منصرفتون کرد از خاطره نویسی داشتم نفرینش میکردمااا
۱.خیر چون اسمی برده نمیشه و همه سوتی میدن
۲.بله چه اشکالی داره یکی لبخند بزنه درحالی که خودمم خندیدم با سوتیم
۳. +۱۸ دوران خدمت یه دفتر تو رکنی که بودم غیب شد در اتاقای رکنای دیگه رو میزدم میگفتم دفتر ما تو اتاق شماس انقد پیدا نشد خسته شدم اتاق اخری به یه سروان گفتم ببخشید دفتر ما تو شماس بماند که در جواب چی بار من و رییس رکن ما کرد

ممنون از لطفتون
میشه حدس زد جوابشون توی چه مایه هائی بوده!

ریحانه سه‌شنبه 14 اردیبهشت‌ماه سال 1400 ساعت 05:46 ب.ظ

سلام آقای دکتر
اون قدیم ها وبلاگ خانم دکتری را میخوندم که دچار بیماری بود ولی علی رغم تمام بیماریش با قدرت ادامه میداد. ایشون به همراه همسرشون در خارج ایران اقامت داشتند و بعد از چند مدت متاسفانه ایشون فوت شدند. و آخرین پست وبلاگ شون توسط خواهرشون نوشته شده بود. با این عنوا با تشکر از روح برگردانان
متاسفانه الان هرچی گشتم وبلاگ شون را پیدا نکردم. فکر کنم کل آرشیو مغزم را زیر و رو کردم.
دکتر نفیس عزیز امید وارم که همیشه شاد و سلامت باشی. برایت بهترین ها را آرزو دارم و از این اشتباه لپی عذرخواهم.

فکر کنم منظورتون دکتر روژین باشه
لینکشون توی وبلاگ هست با نام مهربانی شما چه رنگی است؟

بهار سه‌شنبه 14 اردیبهشت‌ماه سال 1400 ساعت 05:06 ب.ظ http://Searchofsmile.blog.ir

۱.نه ۲.بله ۳.اگه چیز بانمکی یادم بیاد مینویسم!

سپاسگزارم

مهربانو سه‌شنبه 14 اردیبهشت‌ماه سال 1400 ساعت 04:17 ب.ظ https://baranbahari52.blogsky.com/

۱- به هیچ عنوان
۲-بله چه اشکالی داره واقعا؟ کلی هم میخندیم
۳-فراوون نوشتم و مینویسم
الان میرم یکم کار دارم میام کلی سوتی هامو مینویسم

ممنونم دوست خوبم
شما همیشه به من لطف دارین
امیدوارم هرچه زودتر از شر این ویروس هم راحت بشین
پس منتظریم

محبوبه سه‌شنبه 14 اردیبهشت‌ماه سال 1400 ساعت 04:17 ب.ظ

سلام. من خیلی کم کامنت می ذارم براتون. ولی این بار اولا خواستم بگم من از وقتی وبلاگ شما رو خوندم بهتر و دقیق تر در نظر پزشک دقت میکنم به صحبتی که میکنم. پس پست هاتون آموزنده هم هستن. ولی گاهی احساس میکنم که در باره پست های که می نویسیم و شامل سوتی در اصطلاحات تخصصی تر بوده چون اختلاف هست در میزان اطلاعات و دانسته های یک دکتر و مردم عادی، ممکنه وجود یه جور نگاه بالا به پایین در ذهن تداعی بشه. البته گاهی نه همیشه... ولی در کل وبلاگ تون فضای دوست داشتنی داره و ابدا افشای اسرار و یا تمسخر دیگران نیست. موفق باشین

سلام
ممنون برای نظرتون
اون موردو هم چشم بیشتر دقت میکنم

M سه‌شنبه 14 اردیبهشت‌ماه سال 1400 ساعت 04:16 ب.ظ

۱_ خیر خیلی هم عالیه
۲_ بله
۳_ بله

سپاسگزارم

ریحانه سه‌شنبه 14 اردیبهشت‌ماه سال 1400 ساعت 03:59 ب.ظ

سلام آقای دکتر ربولی عزیز.
نمیدونم اولین بار شروع به خوندن وبلاگ تون کردم؟
ولی به هر حال باشروع زمان دانشجویی بود سال 89 و بعدآن یکی از کارهای روتینم شده سرزدن به وبلاگ تمام اون هایی که طی این سال ها دنبالشون کردم. که البته بعضیهاشون الان بینمون نیستند. مثل دکتر نفیس عزیز (روحش شاد و قرین رحمت) تا دکتر پرسیسکی وراچ ( راستی هر کی آدرس وبلاگ شون را داره خوشحال میشم به منم بگه. آخه حیفه ننویسند) . الیته که بماند در این دنیای پر هیاهو که همه در دنیای مجازی غرق شده اند بازهم وبلاگ هایی پیدا میشن که ما سالیان درازی با آنها خاطره داریم. باتک تک پست های آن ها ما هم خندهایم. و گاهی هم با نویسنده هم ذات پنداری کرده ایم. یاد گرفته ایم که نویسنده مذکور را نه بر اساس ظاهر بلکه بر اساس اندیشه هایش بشناسیم. و حتی ندانیم که طرف مذکور در کدام نقطه از این سرزمین است. و تنها راه ارتباطی مان کلماتی باشد که بر صفحه ظاهر میشود. و این همان ارتباط است فرااز تمام قضاوت ها.
ببخشید پست به درازا رفت. ولی جواب سوالات شما را خدمتتون عرض میکنم.
اولین کامنت من در طی این سالیان
1. خیر من به شخصه ناراحت نمیشم. در این زمانه ای که همه با در این شرایط دشوار قرار داریم هستند کسانی که با نوشتن لبخند به لب دیگران میارن. البته بماند که در این جا نامی از کسی ذکر نمیشود.
2.من سوتی زیاد نمیدم ولی اگه زمانی جایی سوتی که لبخندرا بر لبان دیگران بیاره .مشکلی ندارم. چون اسمی از من برده نمیشه و کسی من را نمیشناسه. شایدم خودمم هم اومدم برای دکتر کامنت گذاشتم
3. پاسخ سئوال سوم یکم برام سخته. اینم به دلیل درونگرا بودنم هست. اما ممکنه همون سوتی را به طریقی دیگه تعریف کنم.

ولی به هر حال اینجا هم یک جامعه کوچک از جامعه هست که افرادش تصمیم گرفتند با هم دیگه از طریق این صفحات مجازی با هم در ارتباط باشند. از یک دیگر یاد بگیرند به نظرم با قدرت به نوشتن ادامه بدید. این نظریک خواننده قدیمی اما خاموش بود که اینجا در این زمان روشن شد. با آرزوی سلامتی برای شما و همه دوستانی که از اینجا من باهاشون آشنا شدم.
با احترام
14 اردیبهشت 1400

سلام
دیدن اولین کامنت از خوانندگان قدیمی همیشه لذتبخشه
ممنون از لطف شما فقط دکتر نفیس هنوز با آنی در ارتباطه چیو روحش شاد و قرین رحمت؟!

نسرین سه‌شنبه 14 اردیبهشت‌ماه سال 1400 ساعت 03:32 ب.ظ https://yakroozeno.blogsky.com/

یه دکتر جدید اومده بود تو کلینیک نزدیک خونمون. رفتم پیشش.
گفت معاینه تون بکنم یا بفرستم پیش متخصص؟!!!
گفتم نمی دونم!
گفت پس می فرستمت پیش متخصص... کدوم یکی رو بنویسم؟
___________
دکترم را چند ساله عوض نکردم چون خیلی دکتر خوبیه. تشخیصش خوبه و داروی بیخودی نمیده. وقتی برم پیشش برای نسخه گرفتن ده دقیقه ای از مطبش میام بیرون اما اگر بپرسه حالت چطوره و بگم بد نیستم، فوراً میگه: با من حرف بزن... چهل دقیقه کمتر باهام وقت نمیگذرونه. اسمش دکتر بولن هست.
یه بار ازم خواسته بود وزن کم کنم و پیاده روی را شروع کنم. بعد از دو هفته برگردم پیشش.
وقتی وارد اتاقش شدم گفت برو روی وزنه. رفتم. هیچ غلطی نکرده بودم...
از روی وزنه اومدم پایین. همینطور که سرش پایین بود پرسید چقدر؟ گفتم وزنه تون خرابه، سوال بعدی؟
اونقدر خندید که افتاد رو سرفه.
___________
یه بار دیگه می خواست فشار خونمو بگیره. گفت دیگه صحبت نکن و یه نفس عمیق بکش... به چیزای منفی فکر نکن. لم بده به صندلی و حرف نزن تا دستگاه دقیق نشون بده.
نمیدونم چرا شروع کردم به توضیح دادن که خیلی مواظب نمک و چربی بودم اما گاهی سردرد می گیرم و فکر می کنم فشارم بالا میره که سر درد می گیرم. جالبه که همون موقع ها آسمم هم شدیدتر میشه... بنظرتون بخاطر استرسه یا چیز دیگه است؟
گفت: حرف نزنی می تونم بگم!
________________________
یه بار رفتم پیشش. پرسید حالت چطوره، گفتم اگه خوب بودم که پیش شما نمی اومدم ولی اعتراضی ندارم، باید بگم خوبم. فقط اومدم نسخه تجدید کنم. شما چطورید؟
آهی کشید و گفت: راستش روز سنگینی داشتم.
گفتم: حالتون خوب نیست؟ بیاید صندلی هامونو امروز عوض کنیم... کمی خندید. شبیه خودش گفتم: با من حرف بزن... چهل دقیقه وقت دارید. باز هم خندید و گفت: حالم خوبه.
________
سوتی ها رو دارم فکر می کنم لامصب این سن نمیذاره یادم بیاد. یادم آمد باز خدمت میرسم.

ممنونم دوست خوبم
اما خودمونیم شما میتونین یه وبلاگ جدید برای سوتی هاتون بسازین!

sara.s سه‌شنبه 14 اردیبهشت‌ماه سال 1400 ساعت 03:30 ب.ظ

خیر-بله-بله

سپاسگزارم

مهسا سه‌شنبه 14 اردیبهشت‌ماه سال 1400 ساعت 03:08 ب.ظ

١- بنظر من اصلا بد نیست و مشکلی نداره چون اسم مشخصات طرف که نمیدین اخه که یکی بخواد بیاد این وسط بشناسه و واسش مثلا شاید بد شه
٢- منم سوتی بدم اسم و ادرس و ... من نباشه اره بابا بیان بنویسم دورهم به اون طرف که سوتی داده میخندیم (مثلا من نبودم واسه اون طرف میخندم

سپاسگزارم

صبا سه‌شنبه 14 اردیبهشت‌ماه سال 1400 ساعت 02:36 ب.ظ http://gharetanhaei.blog.ir/

سلام.
۱) خیر. کاش اون بنده خدا تعریفش از اسرار و راز رو می گفت.
۲) بلی
۳) بلی، تو وبلاگ خودمان از سوتی بدتر هم می نویسیم

سلام
ممنون از لطف شما

نل سه‌شنبه 14 اردیبهشت‌ماه سال 1400 ساعت 11:47 ق.ظ

+یک مامانبزرگم، خدا بیامرز، به دکترهای مرد میگفت:نگاه برادر اینجام درد میکنه. سرم سنگینه، نگاه برادر... کلا برادر میدونست.
+یک مامانبزرگ دیگه ام ،خدابیامرز،که عاشق دکتر بود، چون بهش توجه میکرد و با خونسردی به حرفهاش گوش میداد.
هیچ مشکلی نداشت، میرفت دکتر و یکی یکی از درد ناخن پاهاش شروع میکرد میومد تا ریشه موهاش
هردفعه هم دکتر میگفت:مادر بگو کجات درد نمیکنه، راحتتری و دارو تقویتی مینوشت و تامام
بعد باهم کلی میخندیدن، تا یک هفته،دوهفته دوباره
+بنده خدا سرم غذا بهش وصل کرده بودن، همراهش گفت:سرم وصل کردن به رحمش.
+بنده خدا هم مشکل مثانه داشت، یکی میگفت:فلانی مشکل مثتانه پیدا کرده.
+مثبت۱۸
آب لوله کشی خونه قطع بود، قبلش کلی تمرین کردم که نگم:آبمون قطعه، یا آب حامد(اسم مستعار بلوار) قطعه و... .
بگم:آب لوله کشی منطقه حامد چرا قطعه؟
و من چی گفتم؟
همون که نباید میگفتم و خودم نفسم حبس شد که قهقه نزنم
با این اسم گذاریاشون.
اصن فانتزیمه اون طرف خط باشم، یکی اینجوری بگه:بگم خدا شفاش بده، یا به من چه،یا... و قطع کنم.
+سرکلاس هم میخواستم خلاصه وار پسوند پاورپوینت بگم.
گفتم:من اون پی پیو پرینت کردم.
خودم کف زمین بودم.
+یکبار هم رفتم از اون سماور بزرگها داخل دانشگاه ابجوش بریزم. فلاسک آب کردم. برگشتم. وقتی رسیدم فهمیدم آب سرد بوده
+مثبت ۱۴
دیروز روی روغن مینوشتم سرخ کردنی یا پخت و پز
اومدم خلاصه بنویسم:سرخ
مامانم گفتن:سرخ کردنی بنویس
بلند گفتم:حتما کردنی باید باشه؟معلومه دیگه سرخ کردنیه، فعل هم میخواد.
+به نونوا گفتم:۲تومن نون بدین.
بعدش پرسیدم چقدر شد
+قرار بود سفر کاری بریم و مسلما اقا و خانم باهم بودیم.
همکار آقا میخواست بگه:فلانی هم میاد(فلانی یک آقای بسیار مهم بود) و در سفر آدم چیزهای خوب میتونه از فلانی یاد بگیره و.. .
گفت:فکر کن کنار فلانی که زیرشلوار پاشه میخوابی. میتونی کلی یادبگیری.
و خودش فهمید چی گفت

فعلا پایان

ممنون از لطف شما
اون آخری بیشتر مثبت دار بودا

نل سه‌شنبه 14 اردیبهشت‌ماه سال 1400 ساعت 11:11 ق.ظ

سلام
به نظر من که عالیه وبلاگت، تازه بیشتر لطفا
آخه ۹۰٪سوتیهایی که مینویسی، سوتی بریتیشی هست نه سوتی ایرانی
از اینهایی که لبخند میاره روی لب، نه قهقهه.
اسرار کسی هم فاش نشده، خیلی چیزها هم یادگرفتیم.

من اینقدر سوتی دادم که نگو، تازه خودمم تعریف میکنم هار هار میخندم.

از برجسته ترین سوتیهای یکسال اخیرم که بیشتر از ۵۰-۶۰بار تکرار شده، جابجایی بیان:صبح بخیر،شب بخیر،عصربخیر!
هر دفعه هم بعدش میگم:دهنتو ببندی نمیگن لالی!بگو وقت بخیر!
ساعت۸شب رفتم خونه مدیرساختمون زدم و میگم:عصر بخیر!
اقا هم نه گذاشت نه برداشت گفت:شبه دخترم،شب بخیر.
من پرروتر گفتم:باشه حالا،شبتون بخیر

واقعیتش اصن نمیدونستم ساعت ۸شب شده، فکر میکردم ساعت پنج، شش هست

سوتی پزشکی الان یادم نیست، ولی از سوتیهایی که نوشتی، منم مشترکا داشتم

سلام
ممنونم

پرنده گولو سه‌شنبه 14 اردیبهشت‌ماه سال 1400 ساعت 11:11 ق.ظ

سلام به دکتر عزیز
هم راضی ام
هم به نظرم بد نیست
هم حاضرم با ذکر نام بگم سوتی خودمو
والله

سلام
شما که کامنتهای ما را جواب ندادین
باز هم به من که جواب میدم!

لاله سه‌شنبه 14 اردیبهشت‌ماه سال 1400 ساعت 09:59 ق.ظ

سلام سوال یک که جوابم خیر هست چون بدون نام ذکر میشه
بله
بستگی داره سوتی چی باشه اگه خیلی دیگه بد نباشه مشکلی ندارم

سلام
ممنونم

می سا سه‌شنبه 14 اردیبهشت‌ماه سال 1400 ساعت 09:44 ق.ظ

1- خیر
2- بلی
3- واقعا چیزی یادم نمیاد الان، ولی دائم السوتی هستم

سپاسگزارم

م سه‌شنبه 14 اردیبهشت‌ماه سال 1400 ساعت 08:46 ق.ظ

سلام
1.خیر
2.بله
2.بله
من خودم اول سوتی بودم بعد دست و پا در آوردم

یک هفته پیش تو یه جلسه کاری اسم همه رو اونقدر اشتباه گفتم که معاون برگشت گفت تو هیچ کسی رو مخاطب قرار نده حرفاتو بزن هرکسی قسمت مربوط به خودشو برداشت میکنه

سلام
ممنون

رافائل سه‌شنبه 14 اردیبهشت‌ماه سال 1400 ساعت 07:50 ق.ظ http://raphaeletanha.blogsky.com

سلام.
۱- خیر. آخه وقتی ما طرف رو نمیشناسیم چه سری؟ چه رازی؟
۲_البته، اصلا نود درصد خاطرات بامزه ی ما که برای دیگران تعریف میکنیم همون سوتی هاییه که قبلا دادیم. تازه این چیزایی که شما مینویسی که سوتی نیست!
۳_چرا که نه؟ من اصلا نمیفهمم دقیقا به چی اعتراض شده؟ شما نه اسمی میبرید نه محل زندگیتون مشخصه، اینایی که مینویسید چه ربطی به آبرو و اعتبار دیگران داره؟؟؟؟؟؟
حالا اگر یکی خودش سوتی های مشابهی داشته و با خوندن این خاطرات یاد خودش افتاده دلیل نمیشه که ما هم یاد ایشون بیفتیم.
تازه از وقتی من وبلاگ شما رو میخونم فهمیدم وقتی میرم دکتر چه سوتی های باحالی میدم.

سلام
از لطف شما سپاسگزارم
کامنت خصوصی تون هم دریافت شد ممنون

ب سه‌شنبه 14 اردیبهشت‌ماه سال 1400 ساعت 06:23 ق.ظ

من به ‌‌واسطه شغلم سالیان سال با اسرار مراجعین سر و کار داشتم. اکثر قریب به اتفاق مطالبی که شما می‌نویسید مشمول تعریف کلمه اسرار مراجعینتون نمی‌شه. نام کسی هم که ذکر نمی‌شه! پس راحت باشید. می‌توانم بگم سوتی گفتاری نداشتم ولی سوتی‌هائی مثل ارسال یه پیام تلفنی به فرد ثالث یا اشتباه در هویت اشخاص تا دلتون بخواد ... گاهی نتایج این کارهام بسیار شرم‌آور و خنده‌دار بوده

سپاسگزارم

شبنم سه‌شنبه 14 اردیبهشت‌ماه سال 1400 ساعت 04:56 ق.ظ

۱. خیر به هیچ وجه ما اونا رو نمیشناسیم و حتی اونا اسرار بیمار نیست والا ما به سوتی نمیگیم سر حالا بعصی ها میگم درک نمی کنم
۲. بله حتما بنویسین دیگران بخندن و شاد بشن حتی برای ثانیه ای
۳. شاید زیاد که خودمم متوجه نشدم ولی یکیش این بود که سالها گذشته و من هنوز یادم میاد از ته دل می خندم:
رفتم دندون پزشکی دکتر در حالی که دندانهام رو می دید پرسید کارتون چیه؟ من گفتم کارمند .... هستم!!
فقط نمی دونم چرا دکتر بدون لبخند زدن حتی! گفت نه کار دندون پزشکیتون چیه؟

از لطف شما سپاسگزارم

سارا سه‌شنبه 14 اردیبهشت‌ماه سال 1400 ساعت 04:43 ق.ظ

من اولین باره که براتون کامنت میگذارم.
من از خواندن بعضی از موردهای خاطراتتون احساس خوبی پیدا نمیکردم به نظرم این حق بیماره که حرفهایی که به پزشکش میزنه کاملا محرمانه باقی بماند.
به نظر من اینکار شاید باعث بشه به مرور زمان بعضی بیمارها از اینکه یک وقت اشتباهی بکنند مشکلشون رو به طور کامل بیان نکنند.

خوشحالم که کامنت گذاشتین
ممنونم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد