جایی برای گفتن دلتنگیها

ماجراهای یک پزشک هنوز عمومی

جایی برای گفتن دلتنگیها

ماجراهای یک پزشک هنوز عمومی

خاطرات (از نظر خودم) جالب (۲۰۶)

سلام

۱. پسر یکی از خانم دکترها با دوچرخه تصادف کرد و دماغش شکست. خانم دکتر مرخصی گرفت و من به جاش رفتم توی درمونگاهشون. پیرمرده اومد و گفت: خانم دکتر نیست؟ گفتم: نه امروزو مرخصی گرفتن. گفت: حتما یه سر رفته آمریکا و بیاد، دکتره دیگه!

۲. (۱۲+) خانمه گفت: دو سه بار اومدم اینجا و خوب نشدم. حالا خواهر شوهرم اسم چندتا دارو برام فرستاده میگه اینها خوبن، برام مینویسین؟ گفتم: چه داروهایی هستن؟ گوشی شو گذاشت جلوم و از روی نوشته های توی گوشی داروها رو براش نوشتم. (خواهشا وقتی با چادر و مقنعه و هدبند و ساق دست میرین بیرون که نامحرم نگاهتون نکنه عکستونو با تاپ و شلوارک روی صفحه نمایش گوشی تون نگذارید!)

۳. پیرزنه گفت: دلم یه طوری میشه! گفتم: درد میکنه؟ گفت: نه یه طوری میشه. گفتم: حالت تهوع دارین؟ گفت: نه یه طوری میشه. گفتم: ضعف میره؟ گفت: نه یه طوری میشه. .... نهایتا چندتا قرص معده و دل پیچه براش نوشتم و رفت. چند دقیقه بعد دخترش اومد و گفت: مادرم که دلش درد نمیکنه چرا این قرصهارو براش نوشتین؟ گفتم: حقیقتش نفهمیدم مشکلشون چیه؟ گفت: مادرم آلزایمر داره، گاهی الکی میاد درمونگاه!

۴. خانمه گفت: سرما خوردم. گفتم: گلودرد دارین؟ گفت: نه. گفتم: سرفه میکنین؟ گفت: نه. گفتم: پس چطور سرما خوردین؟ گفت: سرگیجه دارم!

۵. خانمه گفت: کمرم درد میکنه ازش MRI هم گرفتم. گفتم: جوابشو نیاوردین؟ گفت: جوابش خونه است، گفتم این که انگلیسی نوشته کسی حالیش نمیشه برای چی بیارمش؟!

۶. به خانمه گفتم: چربی تون بالاست. گفت: چربی برای چی بالا میره؟ گفتم: معمولا مال مواد غذائیه. گفت: پس من دیگه مواد غذائی نمیخورم!

۷. (۱۳+) خانمه گفت: هروقت هوا سرد باشه و برم بیرون فورا لرز می‌کنم. فکر کنم یه جای بدنم یه سوراخ داره سرما میاد تو!

۸. به پیرزنه گفتم: سرفه تون خلط داره؟ گفت: آخه ما که این چیزا حالیمون نمیشه!

۹. پیرزنه گفت: قرصهای قندمو هم نوشتی؟ گفتم: بله نوشتم. گفت: کاش بیشتر می نوشتی. گفتم: اتفاقا بیشتر نوشتم. گفت: دستت درد نکنه و رفت!

۱۰. پیرزنه گفت: دو هفته بود قرص قند نداشتم به جای اونها هم قرص فشار خوردم!

۱۱. به پیرزنه گفتم: به اندازه دو ماه براتون قرص نوشتم که زود تموم نشه. گفت: اون وقت قرصهاشون تازه اند؟!

۱۲. به مرده گفتم: اشتهاتون خوبه؟ گفت: آرههههه، صبح چهارتا نون خوردم!

پ.ن۱: مامان مشغول شیمی درمانیه و حالش بهتره. اما دکترش به پدر بزرگوار گفته: باتوجه به سن و بیماریهای دیگه و محدودیت هایی که برای تجویز داروهای شیمی درمانی هست عملا نباید انتظار ریشه کنی بیماریو داشته باشید. نهایتا میشه تا مدتی خاموشش کرد. تا ببینیم دفعه بعد کی و از کجا دوباره شروع میشه 

پ.ن۲: آخرین سقف خونه جدید هم زده شد. انشاالله به زودی چیدن دیوارها شروع میشه.

پ.ن۳: عسل و دوستانش توی کلاس زبان کل کل عجیبی با هم دارن سر این که آخرین کسی که میان دنبالش کیه؟! هربار میرم دنبالش میپرسم: آخر که نشدی؟ میگه: نه (مثلا) سوم شدم. (یعنی الان دو نفر دیگه توی مرکز موندن) اگه هم آخر بشه تا یکی دو ساعت اوقاتش تلخه. یه روز توی خیابون بودم که یه کار غیرمنتظره پیش اومد. وقتی کارم انجام شد دیدم داره دیر میشه، پس تا دم ماشین دویدم و بعد هم با آخرین سرعت رفتم دم کلاسشون. عسل منو دید و اومد بیرون و پشت سرش یه پسر با مادرش از مرکز بیرون اومدن. گفتم: خب آخر که نشدی. گفت: داشتم آخر میشدم، الان که مامان آدرین اومد دنبالش دیدم داره آب میخوره. گفتم چکار کنم که آخر نشم؟ یکدفعه گفتم ای وای آدرین آب خوردی الان توی راه دستشوییت میگیره بیا همین جا برو دستشویی. خوب شد تا از دستشویی نیومده بود بیرون تو رسیدی وگرنه دیگه نمیدونستم چکار کنم!

نظرات 57 + ارسال نظر
ایرانی سه‌شنبه 15 مرداد‌ماه سال 1398 ساعت 10:25 ب.ظ

سلام این طرز خاطره نویسی رو ندیده بودم موفق باشید بسیار بسیار کار جالبی هست.

سلام
سپاسگزارم

بهار دوشنبه 14 مرداد‌ماه سال 1398 ساعت 07:41 ق.ظ http://Searchofsmile.blog.ir

از دست این دخترای بلا و پسرای ساده
عسل خیلی باحال سر آدرین و گول مالیده

واقعا
خدا به داد همسر آینده اش برسه

ریزوریوس چهارشنبه 9 مرداد‌ماه سال 1398 ساعت 01:44 ق.ظ http://risorius.blog.ir

این بچه های دوم همه شون زبل اند
مورد سه خیلی برام جالب بود. اینکه در مواجهه با چنین مواردی چیکار باید کرد ... خیلی پیچیدس.

این پستتون خیلی جالب بود در کل

واقعا!
ممنون از لطف شما

امیلی یکشنبه 6 مرداد‌ماه سال 1398 ساعت 07:53 ق.ظ https://shahrghese.blogsky.com

سلام دکتر به دل من که نشست شعر زیبایی
خوشبحال عسل خانوم حس زیبای پدر دختری دلنشین می نویسید .......
پدر مهربانم به رحمت خدا رفتند عاشق شعر بودند وبلاگ شعرهای شهریار را گذاشته ام خوشحال می شوم سر بزنید

سلام
ممنون
خدا رحمتشون کنه
چشم

خلیل چهارشنبه 2 مرداد‌ماه سال 1398 ساعت 10:15 ب.ظ http://tarikhroze4.blogsky.com

سلام،

رقابت همه جا هست و البته بین چه ها زیباتر است!

سلام
بله درسته

kata دوشنبه 31 تیر‌ماه سال 1398 ساعت 09:31 ب.ظ http://chapol.blogsky.com

عالی بود کلی خندیدم
میتونم جایی استفاده کنم؟

خنده تون مستدام
نیکی و پرسش؟

لیلا دوشنبه 31 تیر‌ماه سال 1398 ساعت 12:17 ب.ظ

تمام خاطرات جالب بود کلی خندیدم. دلتون همیشه شاد

سپاسگزارم
خنده تون مستدام

من یکشنبه 30 تیر‌ماه سال 1398 ساعت 11:13 ق.ظ

سلام دکتر
من همونم که میام میگم کارتونو اینجا ادامه بدید...ممنون

سلام
کار خوبی میکنین

مرجان شنبه 29 تیر‌ماه سال 1398 ساعت 07:52 ب.ظ http://mahroo1371.blogfa.com/

سلام
مثل همیشه عالی
عجب بلا شده عسل

سلام
ممنون
واقعا

دکتر قهوه ای شنبه 29 تیر‌ماه سال 1398 ساعت 01:59 ق.ظ http://drqahvehi.blogfa.com

سلام شماره ۵ و ۹ عالی بود باورم نمیشه تاریخ رو نگاه کردم دیدم هنوز هم مینویسی واقعا آفرین بر دست و بر بازوی تو وبلاگ نویس قدیمی روم نمیشد کامنت بذارم بخاطر غیبت کبری و بدقولیم برای برگشتن به بلاگفا، اما واقعا دلم نیومد

سلام
ممنون
امیدوارم واقعا قصد برگشتن داشته باشید

هانیه(تنهاییِ ماه) جمعه 28 تیر‌ماه سال 1398 ساعت 05:44 ب.ظ http://hanjan517.blogfa.com

آقای دکتر چقدر دلنشین مینویسید..
مخصوصن وقتی راجع ب دخترتون عسل که مینویسد من با خوندنش فارغ از هر دغدغه ای چند ثانیه لبخند میزنم...

ممنون از لطف شما
لبخندتون جاودان

mina جمعه 28 تیر‌ماه سال 1398 ساعت 02:26 ب.ظ

اون قسمت کرگدن ... رو حذف کنین لطفا

چشم

mina جمعه 28 تیر‌ماه سال 1398 ساعت 02:26 ق.ظ http://shabodeltangi.blogfa.com

یعنی از نوشته هاتون خوشم میاد چندسالی هست میخونم نوشته هاتون رو ولی از قالبش خوشم نمی اومد یک جور خیلی قدیمی بود
چرا اسمش برای من تغییر کرده مثلا اون جمله سمت راست در مورد ربولی حسن کور نیست دیگه
دکتر چندتا نظر براتون از من فرستاده شد چندتاش زیادی شد رو حذف کن

ممنون
دیگه ما پیر و پاتال ها به یه چیزی عادت کنیم ولش نمیکنیم
کلا چیزهایی که خودم اضافه کرده بودم حذف شده مثلا اون بخشی که تعداد بازدیدهامو می دیدم یا پیج رنک گوگل و ....
نمیشه حذف کنم آخه سوال یکیه ولی جوابها متفاوته

mina پنج‌شنبه 27 تیر‌ماه سال 1398 ساعت 09:54 ق.ظ

خوب شد این قالب وبلاگتون عوض شد اینقدر بدم می اومد با اون عکس اون گوشه یک حس بدی بهم دست میداد باور کنید خدا را شکر قالب عوض شد اگر کار شما نبوده اونا هم دقمرگ شده بودن از این قالب زشت قبلی
هم اسم وبلاگتون زشت بود هم قالبش الان خوب شده

پس شانس آوردین از الانم عکس نگذاشتم

mina پنج‌شنبه 27 تیر‌ماه سال 1398 ساعت 09:53 ق.ظ

خوب شد این قالب وبلاگتون عوض شد اینقدر بدم می اومد با اون عکس اون گوشه یک حس بدی بهم دست میداد باور کنید خدا را شکر قالب عوض شد اگر کار شما نبوده اونا هم دقمرگ شده بودن از این قالب زشت قبلی

اما اسم وبلاگ که عوض نشده!

تیردخت چهارشنبه 26 تیر‌ماه سال 1398 ساعت 11:28 ب.ظ http://stayhungrystayfoolish.blog.ir/

سلام
چقدر پزشک عمومی بودن سخته! خدا صبر بده بهتون.
به امید بهبودی مادر گرامی .
بوس به عسل خانوم

سلام
از همین الان خودتونو آماده کنین!

ویرا بانو چهارشنبه 26 تیر‌ماه سال 1398 ساعت 08:41 ب.ظ http://bano-vira.blog.ir/

نه منظورم حرفتون بود که گفتید یعنی برا من عکسشو عوض کرده و براتون نقشه کشیده بود

آهان از اون لحاظ

شارمین سه‌شنبه 25 تیر‌ماه سال 1398 ساعت 02:39 ب.ظ http://behappy.blog.ir

سلام.


مورد ۵ از همه بامزه تر بود

ان شالله یکی از همین روزها بیاید از سلامتی مادر بنویسید.

سلام
ممنون
من هم امیدوارم

ویرا بانو دوشنبه 24 تیر‌ماه سال 1398 ساعت 01:32 ب.ظ http://bano-vira.blog.ir/

سلام سلام
آقای دکتر همه پستتون به کنار کنجکاویتون واسه نظر خانم شماره دو قابل تامله

سلام سلام
خانمه که نظر نگذاشته هنوز؟

Samaneh دوشنبه 24 تیر‌ماه سال 1398 ساعت 12:15 ب.ظ http://mylovelylife.blog.ir

فقط عسل و دیگر هیچ

ممنون

Atena دوشنبه 24 تیر‌ماه سال 1398 ساعت 01:05 ق.ظ

عجب!!!
اقا مابعدازمدتهااومدیم وبتون فک کردیم اشتباهی اومدیم

خانم من خودم هم تعجب کردم!
اصلا نمیدونم چرا عوضش کردن

رافائل شنبه 22 تیر‌ماه سال 1398 ساعت 07:50 ب.ظ http://raphaeletanha.blogsky.com

همه ی اون خاطرات بامزه یه طرف اون زرنگی عسل جون یه طرف. ندیده عاشقشم. خدا براتون حفظش کنه.
ان شاءالله که مامان سلامتیشون رو به دست میارن و دیگه بیماری عود نمیکنه. توکل به خدا.

ممنون از لطف شما

مینو شنبه 22 تیر‌ماه سال 1398 ساعت 07:49 ب.ظ http://milad321.blogfa.com

من هم تو دلم یک طوری میشه.نکنه آلزایمر گرفتم؟

خدا نکنه

نیلو شنبه 22 تیر‌ماه سال 1398 ساعت 04:54 ب.ظ http://nil-nil.blogfa.com

فقط شماره 2 و 5
خدا حفظ کنه این عسل بانو رو... عاشق شگردهاش هستم...

ممنونم

نیلو شنبه 22 تیر‌ماه سال 1398 ساعت 04:51 ب.ظ http://nil-nil.blogfa.com

فقط شماره 2 و 5
خدا حفظ کنه این عسل بانو رو... عاشق شگردهاش هستم...

ممنونم

امیر جمعه 21 تیر‌ماه سال 1398 ساعت 11:29 ب.ظ http://yahazratzahra.blogfa.com/

شماره 1 : الان شبکه یک داره از بیکاری بعضی از پزشک ها میگه...
شماره 3 : عزیزمممم
شماره 10 : چه باحاللللللللل (بالاخره تلقین میکنن به خودشون که این قرص هم همون تاثیر رو داره؟؟ درسته؟؟ بی تاثیر نیست؟؟)
------
چقدر خوشحال شدم برای سقف خونه... ایشالا دیوار ها هم تکمیل میشه و......
---------
ایشالا مامان از قبل خیلی بهتر بشن....ایشالا دیگه از جایی شروع نشه و ریش کن بشه این بیماری لعنتی...
---------
روابط پدر با فرزنداشون رو خیلی دوست دارم،همیشه احساس میکنم پدر خوبی میشم یک روز....
--------
ممنون بابت پست جدید...ظاهر وبلاگ هم که نو شده!!!

از لطف شما ممنونم
من نمیدونم چرا فرمت وبلاگ عوض شده اصلا اجازه نگرفتن

نسیم جمعه 21 تیر‌ماه سال 1398 ساعت 10:25 ب.ظ http://www.mannevesht73.blogfa.com

سلام
مبارکه
یعنی منم باید قالب عوض کنم از زمان پالئوزوئیکی درش بیارم؟

سلام
ممنون
اما کار من نبوده

محبوبه جمعه 21 تیر‌ماه سال 1398 ساعت 09:59 ق.ظ

آفرین به این دختر زرنگی که دارین... بوس محکم از صورتش

ممنون

بی مار جمعه 21 تیر‌ماه سال 1398 ساعت 01:37 ق.ظ

آقا این درجات مثبت خاطرات رو چگونه تعیین میکنید؟
حدس میزنید شدت برانگیخته شدن ما چقدره؟
بی زحمت یدونه +17.5 بنویسید ببینیم چجوریه

دقیقا
اگه پیش اومد چشم

لیدا پنج‌شنبه 20 تیر‌ماه سال 1398 ساعت 11:00 ب.ظ

چه عسل شیرینی.بوس براش.با ه کدومشون قاه قاه خندیدم اما دکباره شمارش یادم رفت:

ممنون
شماره کی یادتون رفت؟!

ابانا پنج‌شنبه 20 تیر‌ماه سال 1398 ساعت 04:46 ب.ظ http://med84.blogfa.com

سلام.‌چقدر فرمت وبلاگ عوص شده!
هنوز چ سادگی هایی تو مردم وجود داره مثه مورد ۵!
حرکت و نقشه ی عسل خیلی جالب بود. رندانه و کودکانه!

سلام آره خودم هم تعجب کردم! باور کنید کار من نیست!
واقعا
ممنون

ابانا پنج‌شنبه 20 تیر‌ماه سال 1398 ساعت 04:45 ب.ظ http://med84.blogfa.com

سلام.‌چقدر فرمت وبلاگ عوص شده!
هنوز چ سادگی هایی تو مردم وجود داره مثه مورد ۵!
حرکت و نقشه ی عسل خیلی جالب بود. رندانه و کودکانه!

ابانا پنج‌شنبه 20 تیر‌ماه سال 1398 ساعت 04:45 ب.ظ http://med84.blogfa.com

سلام.‌چقدر فرمت وبلاگ عوص شده!
هنوز چ سادگی هایی تو مردم وجود داره مثه مورد ۵!
حرکت و نقشه ی عسل خیلی جالب بود. رندانه و کودکانه!

دکتر تمام وقت پنج‌شنبه 20 تیر‌ماه سال 1398 ساعت 09:55 ق.ظ http://Harfhayedivane.blog.ir

وای چه باحاله عسل...خیلیم باهوشه

ممنون

[ بدون نام ] چهارشنبه 19 تیر‌ماه سال 1398 ساعت 05:19 ب.ظ

مورد ۳ اصلا خوب نبود
یعنی شما الکی دارو میدید بدون دلیل!
۵ خیلی خوب بود

حق با شماست اما باور کنید چاره دیگه ای نداشتم
نشسته بود منتظر دارو!
ممنون

رها چهارشنبه 19 تیر‌ماه سال 1398 ساعت 03:30 ب.ظ

الان منظورتون اینه بلاگ اسکای با من مشکل داره پس نیام دیگه!

چی بگم والا
از بلاگ اسکای بپرسین

رها چهارشنبه 19 تیر‌ماه سال 1398 ساعت 02:33 ق.ظ

چرا هر بار همه ملت رو جواب میدین من رو یادتون میره؟! آدم حس میکنه مزاحم!

باور کنید من جواب داده بودم شاید بلاگ اسکای با شما مشکل داره!
جوابمو دوباره نوشتم

انه سه‌شنبه 18 تیر‌ماه سال 1398 ساعت 09:50 ب.ظ http://manopezeshki69.blogsky.com

ای جانم به عسل چه ترفندی

واقعا

شیرین سه‌شنبه 18 تیر‌ماه سال 1398 ساعت 01:28 ب.ظ

خیلی باحالی دکترجان
خیلی خندیدم مرسی که بااین خاطرات باعث میشی خستگیمون دربره
یه سوال خندت نمگیره ازاین حرفاورفتاراشون؟؟ جرات میکنی بخندی!؟
ماشالا به عسل جون خداحفظش کنه
دخترایه گوله نمکن شیرین زبون وباهوش

مخ لسیم
خنده تون مستدام
جرات ندارم جلوشون بخندم
واقعا

رها سه‌شنبه 18 تیر‌ماه سال 1398 ساعت 01:08 ب.ظ

فقط اونجاش ک دیگه نمیدونستم چی کار کنم !
ما هم از این کل کلا داشتن بچه هامون اما من توشون نبودم. دیر و زودش برام اصلا فرق نداشت هم مقام اول و کسب کردم هم آخر! هم ی بار همه رفتن یک ساعت بعد اومدن دنبال من

اتفاقا کار درستو شما کردین اما خب بچه اند دیگه

ساناز سه‌شنبه 18 تیر‌ماه سال 1398 ساعت 11:11 ق.ظ http://sanaz2020.blogsky.com

سلام و خسته نباشین
مورد ۲، این بنده خدا دکتر رو محرم فرض کرده، مگه غیر از اینه؟
عسل خانم هم که عسله دیگه، قند و نبات

سلام
یعنی برای من عکسشو عوض کرده بود؟!
ممنون

طیبه سه‌شنبه 18 تیر‌ماه سال 1398 ساعت 10:47 ق.ظ http://almasezendegi.mihanblog.com/

سلام دکتر مهربون
من که با فرمایشتون درباره ی مورد2 موافقم.فازشون چیه؟حواس پرتی ؟نه قبول نمی کنم
درباره 6 شاید منظورش این بوده باشه دیگه موادغذایی خام مصرف نمی کنم،می پزمشون
راستش آقای دکتر ایشالا بیماری مادر رو خاموش کنند که همین هم خیلی خوبه.ایشالا مجددا اتفاق نمیفته و دیگه از هیچ جا شروع نمیشه و کاملا سالم زندگی می کنند

سلام
ممنون از لطف شما

شیرین سه‌شنبه 18 تیر‌ماه سال 1398 ساعت 09:36 ق.ظ http://khateraha95.blogfa.com/

الهییییی بگردمممممم
بچه رو چشم انتظار نزار اقای دکتر
--
خدا انشالله سلامتی بده به مادر گرامی پیری همینه دیگه خدا انشالله حفظشون کنه
گاهی به مامی میگم بیخودی قرصهاتو قطع نکنی میگه نه مامان جان من دیگه معتادشونم
طفلکها با قرص و دارو سر پا هستن
--
دکتر یه سوال شما اینها رو برای خانمتون تعریف میکنید همش حس میکنم این خاطرات رو برای خانمتون تعریف نید بلند بلند میخنده و لذت میبره نمیدونم چرا این حسو دارم

چشم!
واقعا، البته بیشتر مجبورن بهشون معتاد بشن
برای آنی بیشتر اونهایی را تعریف میکنم که نمیشه اینجا نوشت!

[ بدون نام ] سه‌شنبه 18 تیر‌ماه سال 1398 ساعت 12:07 ق.ظ

سلام. به امید خبرهای خوش. خیلی خندیدم دستتون درد نکنه

سلام
خنده تون مستدام دوست ناشناس من

سویل دوشنبه 17 تیر‌ماه سال 1398 ساعت 09:29 ب.ظ http://www.nursesevil.blog.ir

ان شاالله مادرتون زودتر حالش خوب بشه


وای چقدر عسل بامزه ست ، این خاطره رو که ازش خوندم کلی ذوق کردم و گفتم آدمی که یه دختر به این شیرینی داره دیگه چی از خدا میخواد ؟ خدا واسه هم حفظتون کنه

ممنون
یکی دیگه!

منجوق دوشنبه 17 تیر‌ماه سال 1398 ساعت 07:36 ب.ظ http://manjoogh.blogfa.com

با این کار عسل نشون داد ایندش روشنه
مبارک سقف خونه باشه
ایشالا که بیماری مادر دیگه از هیچ کجا شروع نکنه

اون پیرزنه که به جای قرص قند قرص فشار خون میخورده عشقه اینقدر متعهد به تعداد قرص هایی که باید بخوره

امیدوارم
ممنون
آره واقعا برام جالب بود

الی دوشنبه 17 تیر‌ماه سال 1398 ساعت 06:38 ب.ظ http://mamanemicrooei.blogfa.com

ای قربون عسل بلا،وروجک چه نقشه هم کشیده

واقعا

[ بدون نام ] دوشنبه 17 تیر‌ماه سال 1398 ساعت 06:38 ب.ظ

ای قربون عسل بلا،وروجک چه نقشه هم کشیده

واقعا

مهربانو دوشنبه 17 تیر‌ماه سال 1398 ساعت 02:59 ب.ظ http://baranbahari52.blogsky.com/

مورد 2 رو خیلی دیدم اینا همون هایی هستن که طبق عادت کاری رو انجام میدن و اصلا فلسفه و دلیلش رو نمی دونن

دقیقا

سیمین دوشنبه 17 تیر‌ماه سال 1398 ساعت 01:01 ب.ظ http://ariakhan.persianblog.ir

فقط عسل
من همیشه از آخر نوشنه هاتونو میخونم.
خدا رو شکر فعلا مادر بهترن ای کاش میشد ریشه کن شه این بیماری از تمام مردم.
به بقیه هم خندیدم ممنون

ممنون
کلی زحمت کشیدم آخرش هم نشد براتون کامنت بگذارم!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد