جایی برای گفتن دلتنگیها

ماجراهای یک پزشک هنوز عمومی

جایی برای گفتن دلتنگیها

ماجراهای یک پزشک هنوز عمومی

خاطرات (از نظر خودم) جالب (۷۶)

سلام:

۱. (۱۲+) پیرزنه گفت: کمرم اون قدر درد میکنه که انگار خودت پریدی روی کمرم!

۲. (۱۶+) مرده اومد توی مطب و گفت: میتونم راحت حرف بزنم؟ گفتم: بفرمائین. گفت: امشب جشن نامزدی پسرمه. اما شلواری که قراره بپوشه خیلی تنگه. اگه میشه یه دارو براش بنویسین که امشب وقتی چشمش به دخترهای توی مجلس می افته آبرومون نره (توی دلم گفتم: خدا به داد اون دختر بدبخت برسه)

۳. به پیرزنه گفتم: فشارتون بالاست. از خونه تا اینجارو پیاده اومدین؟ گفت: آره ولی مال اون نیست. وقتی میخواستم راه بیفتم یه قرص فشار گذاشتم زیر زبونم تا اثرشو خنثی کنه!

۴. پسره گفت: هروقت چشمهام اینطوری میشن میرم دکتر دوتا قطره برام مینویسه خوب میشم حالا شما هم همون قطره هارو بنویسین. گفتم: چه قطره هائی بودن؟ گفت: روشون نوشته بود قطره استریل چشمی!

۵. بچه وقتی وارد مطب شد به مادرش گفت: اینجا آمپول هم میزنن؟ گفتم: نه اصلا نترس ما اینجا آمپول نداریم. مادرش گفت: برعکس این به شدت به آمپول علاقه داره دکتر!

۶. مرده پسر دوساله شو آورده بود و گفت: این چند روز که مریضه خیلی از بین رفته دکتر. و وقتی دید دارم به صورت کاملا تپلش نگاه میکنم گفت: این طوری نگاهش نکن دکتر! این قبلا هر «لپ»ش اندازه کله من بود!

۷. خانمه بچه شو با درد چشم آورده بود. درحال نوشتن نسخه گفت: آمپول نمینویسین؟ بچه گفت: آمپول بزنن به چشمم؟!

۸. یه قوطی حاوی سه بسته قرص برای مریض نوشتم. از داروخونه مرکز گرفت و رفت. چند دقیقه بعد برگشت و گفت: قرصی که بهم دادن ببینین. نگاه کردم و دیدم یه بسته قرص سالم و پلمپ شده است اما کاملا خالی از قرص!

۹. پیرمرده گفت: سرفه هام خلط داره میخوای ببینین؟ گفتم: آره پیرمرده گفت: میخواستم بیارمش ترسیدم ناراحت بشی. موبایلشو درآورد و زنگ زد به خونه و به پسرش گفت: زیر تختم یه پلاستیک خلط هست که درشو گره زدم برش دار و بیار درمونگاه!

۱۰. خانمه گفت: از چند روز پیش داره از یکی از چشمهای بچه ام آب میاد. گفتم: کدوم چشمش؟ یه فکری کرد و به بچه اش گفت: از کدوم چشمت آب میاد؟!

۱۱. به خانمه گفتم: بچه تون آمپول می زنه براش بنویسم؟ گفت: این چون تیروئید داره مرتب ازش خون میگیرن دیگه نمیتونه پنی سیلین بزنه!

۱۲. به دختره گفتم: کجای شکمتون سفت میشه؟ گفت: دلم سفت میشه نه شکمم!

پ.ن۱: چند شب پیش مهمون داشتیم. عماد رفت دستشوئی و بعد نمیدونم چرا قفل در دستشوئی هرز شد و دیگه باز نشد. اول من، بعد مهمونهامون، و بعد یکی از همسایه ها سعی کردیم و نتونستیم بازش کنیم و بالاخره مجبور شدیم زنگ بزنیم آتش نشانی. چند دقیقه بعد از آتش نشانی با خونه تماس گرفتند تا مطمئن بشن مزاحمتی درکار نیست و بعد با یکی از اون ماشینهای بزرگ نردبون دار اومدند، قفل در دستشوئیو شکستند و رفتند!

پ.ن۲: کسی خبر داره عاقبت طرح مرخصی زایمان آقایون چی شد؟ اگه آشنا دارین بگین تا عسل به دنیا نیومده تصویبش کنن!

پ.ن۳: کسی میدونه حکمت این که بعضی از دوستان برام کامنت خصوصی میگذارن که این پست خیلی قشنگ بود چیه؟ 

پ.ن۴: خوشبختانه دوست خوبمون دیادیا پستهاشونو برگردوندند. خوشحال شدم.


نظرات 90 + ارسال نظر
پرنیان چهارشنبه 18 تیر‌ماه سال 1393 ساعت 04:56 ب.ظ

٢. وااای ، باید یه چیزی می دادین بدتر می شد
٩. بیماراتون چه علاقه ای به نمونه اوردن دارن، مثه اون خانوم که تو قوطی آناناس.....


واقعا

مهدی جمعه 5 آبان‌ماه سال 1391 ساعت 02:27 ب.ظ http://manabash.blogfa.com/

تا اینجا اومدم پایین. به اخرش که رسیدم خبرتون می کنم

لطف می کنین

هانیه شنبه 10 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 02:10 ب.ظ

اول و دوم خیلیبود پیر زنه واقعا خجالت نکشید اون حرف رو زد

ظاهرا که خجالت نکشید!

خلوت دل چهارشنبه 7 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 03:36 ب.ظ http://khalvated.blogsky.com

سلام

و علیکم السلام

ani چهارشنبه 7 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 05:05 ق.ظ http://blueberries.blogfa.com


کاشکی بابا ها هم مرخضی داشتن واقعا لازمه!

چه عجب یه نفر از ما طرفداری کرد!

زبل خانوم سه‌شنبه 6 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 08:44 ب.ظ http://zebelestan.blogsky.com

ما استادامون جالب تر مریضامونن...حال داشتم می نویسم...

2. چه پسری....

پس منتظرم
واقعا

miss-apple دوشنبه 5 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 06:59 ب.ظ

شما به آدم میگین شجاع آدم باورش می شه!:دی

دلیلی نداره باورش نشه!

miss-apple دوشنبه 5 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 06:58 ب.ظ

جالب بود!

ممنون

miss-apple دوشنبه 5 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 06:58 ب.ظ

جالب بودن

ممنون

ترنم جمعه 2 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 04:09 ب.ظ

http://jamshidi021.blogfa.com/post-305.aspx

این آدرس کجا هست آیا؟

باران جمعه 2 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 12:36 ق.ظ http://barane-deltangiha.blogfa.com

سلام ...
مرسی که سر میزنید
این شعر رو یه خواننده خونده که این روزا زیاد گوش میدم...
شمام حتما اهل ترانه و خوانندگی هستید...؟

سلام
خواهش
ترانه بله اما خوانندگیو نه!

fifi پنج‌شنبه 1 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 09:04 ب.ظ http://zanaane.blogsky.com

بچه رو دیگه دکتر جون. مگه عمادو میدادن دست شما؟؟؟

اختیار دارین
هروقت عماد شبها آروم نمیشد من بدبخت باید توی خونه میگردوندمش!

دختر بهار پنج‌شنبه 1 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 08:04 ب.ظ

سلام
یه پست بود راجع به آقازاده که اصرار دارن تو املا "پیاز" رو با دوتا "ی" بنویسن. خواستم بیام نظر بدم، ولی وخ نکردم، الانم دیگه پیداش نمیکنم.

باید بگم خدممتون که حق با ایشونه. یعنی اصلا چیز عجیبی نیست این مساله. در فارسی قدیم واقعا برای Y و برای I نیاز بوده که دوتا "ی" نوشته بشه، متون خیلی قدیمی رو که ببینین حتما به مثلا "پییاز" می رسید. ولی بعدا به مرور زمان "ی" مصوتی که قبل از "ی" صامت میومده، یعنی I که قبل از Y میاد، در اون صامته(Y) ادغام شده و دیگه نوشته نمیشه، ولی اگه بعد از صامت بیاد مثل "تبیین" یا "تعیین" نیازه که نوشته بشه حتما، و قابل حذف نیست. حالا کافیه این مطالب رو به طریقی که یه پدر نمونه بلده، برای ایشون توضیح بدین

بازهم لازمه که یادآوری بکنم که اگر بدونن که حق باهاشونه ولی رسم الخط اینجوری ایجاب میکنه، احتمالا راحت تر کنار میان با این قضیه

سلام
ممنون از لطفتون
یه چیزی هم یاد گرفتیم

غوغا در جزیره متروک پنج‌شنبه 1 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 07:51 ب.ظ

دکتر من منتظرم آپ کنید کامنت اولی بشم
الان خیلی هپی ام دیروز زانوی غم بغل کرده بودم که مهلت ارسال مقاله تموم شده و من مقاله امو کامل نکرده بودم الان رفتم دیدم مهلتش تمدید شده

شرمنده هنوز هم باید منتظر بمونین!

پسر شیطون چهارشنبه 31 خرداد‌ماه سال 1391 ساعت 07:59 ب.ظ http://narcist.blogfa.com

هه هه هه ، لطفاً اگه میشه خاطرات(+n) بیشتر بذارید! آخه باحالترن!

هو هو هو
نمیای نمیای حالا هم که میای این چیه مینویسی اخوی؟!

دکتر پرتقالی چهارشنبه 31 خرداد‌ماه سال 1391 ساعت 02:35 ب.ظ

این عماد خان هم حسابی واسه خودش اتیش میسوزونه ها. عسل بانو که به دنیا اومد سفارش میدم دائم الکار شوید دکتر جان.

حسابی
ممنون امیدوارم سر کارم نگذارین!

friend چهارشنبه 31 خرداد‌ماه سال 1391 ساعت 11:24 ق.ظ http://mansiiivakil.blogfa.com

پس شما هم خوندین اون کتاب فوق العاده رو؟
سپاس از تبریکتون دوست عزیز

با اجازه تون
خواهش میگردد

کنکوریه بدبخت چهارشنبه 31 خرداد‌ماه سال 1391 ساعت 08:19 ق.ظ

اگه شما با این خاطرات با مزه تون نبودین احتمالا من دچار افسردگی حاد میشدم!!!!!!!واسم دعا کنیدددد جمیعا

اگه این پستها واقعا چنین اثری داره پس خدارو شکر!

[ بدون نام ] چهارشنبه 31 خرداد‌ماه سال 1391 ساعت 03:50 ق.ظ

سلااااااااام.
این خلطوفیلیا که گفتین خیلی باحال بود!!!!!!!!!!!!!!!!
اگه یه زمانی گذرم به ش ک افتاد حتما میام دیدنتون!(احتمالا الان قیافه تون این شکلی شده!)
پیشاپیش میلاد عسل بانو رو تبریک میگم.
ای جانم عماد فکر می کرده چه طور از فن دستشویی بیاد بیروووووووووووون؟
باید از دکتر ژیلا به خاطر نوشتن ای موضوع تشکر کنم!چرا خودتون ننوشتینش؟

سلااااااااااام
ممنون از لطفتون اما من باید منتظر چه کسی باشم آیا؟

بهار چهارشنبه 31 خرداد‌ماه سال 1391 ساعت 02:24 ق.ظ

سلام
ببخشین میشه منو راهنمایی کنین؟
من الان سوم تجربی هستم و خیلی به پزشکی علاقه دارم میشه یه کوچولو از تجربه هاتون رو واسم بگین از قبل کنکور و اینکه شما خیلی خیلی زرنگ بودین،که الان پزشک هستین؟؟؟؟؟کلا چه جور آدما میتونن مث شما شه؟خواهش جواب بدین...آدرس ایمیلم رو گذاشتم.منتطرتون هستم و اینکه واقعا چجوری باید باشم...فک میکنم وضعیتم رو درک میکنین و سوالمو لطف میکنین جواب میدین.اگه هم از وضعیت درسیم اطلاعاتی رو خواستین بگین من زود جواب میدم

سلام
کاش این سوالو از یه نفر دیگه میپرسیدین
من سال 1371 کنکور دادم و دیگه فکر نمیکنم اطلاعاتی که هنوز فراموشم نشده به درد شما بخوره
اما راستشو بخواین من توی دبیرستان چندان هم شاگرد زرنگی نبودم اما خدائیش برای کنکور خیلی درس خوندم خیییلی

مرجان سه‌شنبه 30 خرداد‌ماه سال 1391 ساعت 08:10 ب.ظ http://mahroo1371.blogfa.com

سلام
حسین (ع) و عباس (ع) و سجاد(ع) ! پازلی که خدا خودش برای روزهای شعبان چیده است

سلام
دستش درد نکنه

داداش سه‌شنبه 30 خرداد‌ماه سال 1391 ساعت 06:24 ب.ظ

ببخشید اسممو تو نظر قبلیم نذاشتم همون نظری ک کلی تعجب کردم از این طرح؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

خواهش میشود
اما الان توی خیلی از کشورها اجرا میشه ها!

[ بدون نام ] سه‌شنبه 30 خرداد‌ماه سال 1391 ساعت 06:22 ب.ظ

طرخ مرخصی زایمان اقایان؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
چجور طرحیه؟مگه اقایان زایمان میکنن؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

آره دیگه
به قول یکی از اساتیدمون توی دانشگاه به محض به دنیا اومدن بچه بند نافش از مادر کنده میشه و می چسبه به پدر تا آخر عمر

داداش سه‌شنبه 30 خرداد‌ماه سال 1391 ساعت 06:17 ب.ظ

+۱۲و+۱۶ یعنی چی؟

یعنی خوندن این مطلب فقط برای افراد بزرگ تر از این سنین مجاز است

[ بدون نام ] سه‌شنبه 30 خرداد‌ماه سال 1391 ساعت 03:24 ب.ظ

ها؟

ترنم سه‌شنبه 30 خرداد‌ماه سال 1391 ساعت 02:15 ب.ظ

اینجا تنها جاییه که من برای خوندن جواب به کامنتهاش وقت میذارم

همه خاطراتتون یه طرف ، جوابایی که شما به کامنتا میدین یه طرف دیگه

شما لطف دارین
ممنون

سارا سه‌شنبه 30 خرداد‌ماه سال 1391 ساعت 04:59 ق.ظ http://tajrobe2010ss.blogfa.com

سلام
با اجازتون شمارو لینک کردم.
امیدوارم همواره موفق باشید

سلام
اجازه ما هم دست شماست
ممنون

سارا سه‌شنبه 30 خرداد‌ماه سال 1391 ساعت 04:15 ق.ظ http://tajrobe2010ss.blogfa.com

سلام
وبلاگ جالبی دارید
امیدوارم همواره موفق باشید

سلام
ممنون
وهمچنین

من از همه بهترم سه‌شنبه 30 خرداد‌ماه سال 1391 ساعت 01:14 ق.ظ http://2khtare-khoof.blogfa.com/

سلام
عسل تو راه دارین؟
به سلامتی!
مبارکه دکتر!

سلام
بفرمائین زنبوریم دیگه!
سلامت باشین

دانشمنگ سه‌شنبه 30 خرداد‌ماه سال 1391 ساعت 12:38 ق.ظ

سلام.حال شما؟
مورد ۲ خیلی مورددار بود.خودداری هم خوب چیزیه یعنی تا این حد...
این پدر مادرا با توجیه بچه هاشون به این خاطرات رونقی میدن ها...
احتمالا میخوان ریا نشه دکتر
ما هم بسی خوشحال گردیدیم

سلام ممنون
خودم هم برای شماره ۲ تعجب کردم
احتمالا باباش سابقه شو میدونسته!
ممنون

من و هسملی سه‌شنبه 30 خرداد‌ماه سال 1391 ساعت 12:13 ق.ظ http://manohasmali.blogfa.com

امر دیگه ای نیست؟! نمی تونم بیام که! تو هم می دونی نمی تونم مهمون دعوت میکنی!!!

آره دیگه
شما که فعلا آپ هم نمیتونین بکنین چه برسه به مهمونی رفتن!

فضایی دوشنبه 29 خرداد‌ماه سال 1391 ساعت 10:46 ب.ظ http://crazywriten.mihanblog.com/

دکتر ممنون که سرزدی

اما یه نکته چرا من میام اینجا کامنت میذارم میایین سر می زتنید ولی کامنتم اینجا نیست؟
من نمیبینمش؟

خواهش
اما من کامنتتونو تائیدش کردم به مولا!

fifi دوشنبه 29 خرداد‌ماه سال 1391 ساعت 10:11 ب.ظ http://zanaane.blogsky.com

دکتر جان دمت گرم دیگه.دستت درد نکنه حالا جفت پا میپری رو کمر پیرزنای مردم؟؟؟
باید میپریدی رو کمر اون برادری که نامزدیش بود. خانواده ای رو راحت میکردی والا!!!
دکتر جان تو ایران تا مادرزن هست این مرخصی برا آقایون تصویب نمیشه.میخوای بمونی خونه چیکار؟ دست شما هم نمیدنش.

گفت انگار من که نپریدم خو!
چیو دستم نمیدن مرخصیو؟!

مستانه دوشنبه 29 خرداد‌ماه سال 1391 ساعت 08:56 ب.ظ

دوتا خواهری که گفتین رو نمیشناسم چطور؟

هیچی
فقط چون هم فامیل بودین گفتم

نگار دوشنبه 29 خرداد‌ماه سال 1391 ساعت 06:34 ب.ظ http://drnegar.lxb.ir

یه سوال فنی:
عماد نترسید؟گریه نکرد؟

یه جواب فنی
ترسید ولی گریه نه! (مرد که گریه نمیکنه!!)

دکتر ژیلا دوشنبه 29 خرداد‌ماه سال 1391 ساعت 05:41 ب.ظ http://www.drjila.com

درود
واقعا این پستتون هم خنده دار بود هم شگفت انگیز
آخ جون اون خاطره ی تو دستشویی گیر افتادن عمادو برای ما تعریف کرده بودید حضوری بقیشم من بگم که عماد توی این فاصله با خودش فکر می کرده که چطوری خودشو نجات بده و از فن دستشویی بیرون بیاد
میگم دکتر شرمنده که ظرفهاتونو هنوز نیاوردیم

درود
ممنون از لطفتون
چند روز پیش به آنی گفتم چون ما چهار نفریم و شما دو نفر باید ما یک بار بیائیم و شما دوبار پس باز هم نوبت شماست که تشریف بیارین
همون موقع ظرفهارو هم بیارین
عماد که از این تخیلات زیاد داره!

فضایی دوشنبه 29 خرداد‌ماه سال 1391 ساعت 03:03 ب.ظ http://crazywriten.mihanblog.com/

۵تا۸

مرخصی آقایون برا زایمان ؟!

ممنون
آره عجیبه؟
ایضا

سراب دوشنبه 29 خرداد‌ماه سال 1391 ساعت 12:02 ب.ظ http://lotusland.blogfa.com

سلام
بعد چند وقت داشتم تو اینترنت گشت وگذار میکردم گفتم بیام وسلامی عرض کنم
خاطراتتون مثل همیشه جالبند
راستی تو چندتا از خاطراتتون نوشته بودین که بعضی از بیماراتون میگن گلوهام درد میکنه من اول فکر میکردم این مختص همون شهره ولی جایی که الان کار میکنم با اینکه جز اصفهانه اکثرا اینا میگن انگار اپی دمی شده

سلام
خوش اومدین
واقعا؟ یادمه یکی از اهواز هم کامنت گذاشته بود و همینو نوشته بود

مرجان یکشنبه 28 خرداد‌ماه سال 1391 ساعت 10:54 ب.ظ

سلام
مگه اقایون مرخصی زایمان دارن؟جل الخالق!


تازه امروز شنیدم حق مهدکودک هم داریم.بعضی ادارات میدن!از جمله بانک.

سلام
بله توی خیلی از کشورها هست
حق مهدکودک توی اداره ما هم هست و مختص زنان شاغله

ترانه یکشنبه 28 خرداد‌ماه سال 1391 ساعت 10:26 ب.ظ

از دست شماره 9 سرمو میکوبم تو دیواااار

چرا؟ دیوارو خراب میکنی که!

[ بدون نام ] یکشنبه 28 خرداد‌ماه سال 1391 ساعت 06:51 ب.ظ

سلام

کارخونش آتیش بگیره تا شلوار تنگ نسازن

میگم دکتر کافور تجویز میکردی

تله تکست شبکه3باز خاطرات شمارو زده اینبار آدرس وبلاگتون رو ایمیل کنید واسشون تا حداقل تکراری نزنن

سلام
والا!
توی داروخونه محله شما هست؟
جدا؟ برم ببینم

[ بدون نام ] یکشنبه 28 خرداد‌ماه سال 1391 ساعت 06:48 ب.ظ

سلام

کارخونش آتیش بگیره تا شلوار تنگ نسازن

میگم دکتر کافور تجویز میکردی

دکتر باز تله تکست شبکه 3 خاطرات شمارو زده اینبار آدرس وبلاگتون رو ایمیل کنید تا حداقل خاطرات تکراری نزنن

سلام
والا!
توی داروخونه محله شما هست؟
جدا؟ برم ببینم

friend یکشنبه 28 خرداد‌ماه سال 1391 ساعت 06:15 ب.ظ

راستی منم به آمپول خیلی علاقه دارم
خوراااااااکمه

واقعا؟

friend یکشنبه 28 خرداد‌ماه سال 1391 ساعت 06:14 ب.ظ http://mansiiivakil.blogfa.com

این پست از قبلی خیلی باحال تر بود... مخصوصن اون پسره.... وااااااااااااای خیلی باحال بود کلی خندیدم...
حالا چنین قرصی هم هست؟؟؟؟
آخییییی عسل قراره دخترتون باشه؟؟؟
نازی
فکر کنم منظور کامنت خصوصیا اون پسره بوده ...

ممنون
اما کدوم پسره؟ شماره دو؟
قرصی که برای این مسئله باشه که نه اما این مسئله جزء عوارض بعضی از داروها هست که میشه ازش سوء استفاده کرد

باران یکشنبه 28 خرداد‌ماه سال 1391 ساعت 04:51 ب.ظ http://barane-deltangiha.blogfa.com

سلام دکتر خوبید..
۲-بیچاره نامزدش
۴-عزیزم چه بچه نترسی
۶-حالا واقعا داشت از بین میرفت ؟
۸-چه باحال
۹- واقعا میخواستید ببینید؟؟؟؟وای خدا حتما زیر تختش خلط ُ دندون مصنوعی واااااااااای
۱۱- چه ربطی داشت؟؟؟
۱۲- آخی شاید دلش گرفته بوده نمیدونسته
حتما عماد خیلی ترسیده بوده ..بیچاره ها از بس ملت زنگ میزنن میذارنشون سر کار چک کردن یه وقت مزاحم نباشید
اصلا در مورد مرخصی آقایان نشنیده بودم زایمان خانما چه ربطی به آقایان داره......

سلام ممنون
ممنون از نظرتون
اما توی خیلی از کشورها مرخصی زایمان برای آقایون هم وجود داره

من و هسملی یکشنبه 28 خرداد‌ماه سال 1391 ساعت 05:42 ق.ظ http://manohasmali.blogfa.com

می گم دکتر جان حالا که داری عسل دار میشی یه عکس خانوادگی اینجا بزارید، من که جز عکس کودکی شما و عماد، بقیه رو ندیدم!
لطفا به درخواستم سریعا رسیدگی کنید!!

شما هم میتونین مثل دکتر میثم و خانمشون تشریف بیارین و یه دل سیر مارو تماشا کنین!

شهرزاد یکشنبه 28 خرداد‌ماه سال 1391 ساعت 01:18 ق.ظ

سلام آقای دکتر
مدتیه که هر از گاهی میام اینجا و میخونم و میخندم و دلم باز میشه و براتون آرزوی سلامتی و خوشبختی میکنم و میرم! این بار فکر کردم بی ادبیه که آدم از خوندن یه متن لذت ببره ولی از نویسنده اش تشکر نکنه. پس خیلی ممنونم که وقت میذارین و شاهکارهای بیمارا رو مینویسین

سلام
شما لطف دارین
به نظر من هم حیفه که همه دنیا از این افراد شاهکار بی خبر باشن!

نجمه رستمی شنبه 27 خرداد‌ماه سال 1391 ساعت 09:25 ب.ظ http://roshana14.persianblog

۱
۲
۳
۹
۱۲
عماد
مرخصی زایمان
پرسیسکی
برای همش میخواستم نظر بدم والا خفه میشدم !!!
این بهترین راه بود.

ممنون که لطف کردین و نظر دادین

خانوم معلم شنبه 27 خرداد‌ماه سال 1391 ساعت 09:03 ب.ظ

بعد از مدت هاااا سلام بر شما..
خوبین؟
آقای دکتر این پستتون لایک لایک لایک!
خیلی بامزه بودن مریضاتون..
من جای شما باشم اصلا خسته نمیشم از بس اینا گوله نمکن!
1. گاهی این پیرزنا خیلی اپن مایند میشن!همچین آدم خودش چشماش چارتا میشه!
2.شاید باباهه میخواس پسرشو بهانه کرده!

9. بیچاره از سادگیش بوده
10. مامان منم دقیقا همینجوره..بچگی یکی از پاهام نگو دررفته بعداینا دلشون نیومده منو ببرن پیش دکتر ..مامان همش میگه میترسم درآینده مشکل ساز بشه برات! بعد هی میگم مامان آخه پای چپ یا راستم؟میگه دیگه اونقدرشم یادم نی!!!البته نکته قبال توجه اینه که من همچین سنی ام ندارما!!!!!
الهییییی عماد جون الان حسابی ترسیده قربونش برممممم ..
پس کم موند برای اومدن عسل خانوم ..چشمتون روشن..ایشالا ب سلامتی

سلام از ماست
یادتون باشه که من فقط گوله نمکهاشونو مینویسم
1.واقعا
2.راست میگینا به این دیگه فکر نکرده بودم
عماد همون وقت ترسید اما الان دیگه نه!
ممنون

مرجان شنبه 27 خرداد‌ماه سال 1391 ساعت 06:52 ب.ظ http://mahroo1371.blogfa.com

سلام
۹ تقریبا معده م رو به هم ریخت
ولی کلا خیلی خندیدم
روحیه گرفتم
فردا امتحان حقوق تجارت دارم . امروزم یکی دیگه داشتم . با نصف روز وقت در عین بی روحیه گی داشتم وبتونو میخوندم . روحیه گرفتم شاد شدم. الان می رم که حسابی بخونم .

راستی ؛ چرا آتش نشانی ؟ قفل درو نمی تونستید بشکنید ؟!!! آتش نشانی واقعا واسه قفل دستشویی اومد؟ یادمه چند سال پیش خونه یکی از معلمام جزغاله شد ، تازه آتش نشانی بی یال و کوپال و نردبون از راه رسید !!! :دی

سلام
شرمنده
خوشحال شدم
ما فکر کردیم آتش نشانی کار خاصی میکنه فکر نمیکردیم فقط میاد و فرت قفل درو میشکنه و میره!
شاید اینجا خیلی بیکار بودن حوصله شون سر رفته بوده!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد