جایی برای گفتن دلتنگیها

ماجراهای یک پزشک هنوز عمومی

جایی برای گفتن دلتنگیها

ماجراهای یک پزشک هنوز عمومی

خاطرات (از نظر خودم) جالب (۲۵) + پی نوشت

سلام

این بار بی مقدمه میرم سراغ خاطرات:

۱. میخواستم برای یه پسر ۱۲ ساله نسخه بنویسم که پدرش گفت: این نمیتونه کپسول بخوره آقای دکتر و بعد آهسته تر گفت: البته من موندم که چطور میتونه پاستیل و پفک و ... رو بخوره اما کپسولو نه؟ پسره برگشت طرف پدرش و گفت: آخه کپسولو میشه جوید؟!

۲. این بار وقتی بچه گفت: من آمپوووول نمیزنمممممم پدرش گفت: یعنی چه؟ مگه آمپول آدم خورکه؟!

وسط نوشت (!) : زیاد جالب نبود؟ شرمنده بقیه شون جالبترن ...

۳. خانمه میگفت: هروقت اینطور میشم یه «سوزن» میزدم خوب میشدم. گفتم: چه سوزنی؟ گفت: نمیدونم اما انگار اسمش «آمپول» بود!

۴.  به یه پیرزن که با گلودرد اومده بود گفتم: سرفه هم میکنین؟ گفت: مگه الان زمستونه که سرفه کنم؟!

۵. یه دختر ۱۶ ساله رو آوردند که روی هر دو بازوش کهیر زده بود. پدرش میگفت: این هر وقت استرس داره یا کتاب میخونه کهیر میزنه!

۶. برای یه بچه یک سال و نیمه که با اسهال اومده بود پودر «او آر اس» نوشتم. پدرش گفت: آقای دکتر هروقت روی اینها آب میریزیم نمیخوره اما خشکشو خیلی دوست داره با قاشق میخوره اشکالی نداره؟!

۷. چند ماه پیش بود که شیفت صبح بودم و مسئول امور درمان زنگ زد و گفت: یه پزشک تازه کار داره میاد گفتم زودتر بیاد یه کم راهنمائیش کنین ... کم کم دیدم ساعت از ۲ هم گذشت و نیومد. زنگ زدم شبکه که گفتند: چون این خانم دکتر تا حالا ولایت  نیومده توی اصفهان اشتباها سوار اتوبوس شهر ..... (در ۶۰ کیلومتری ولایت) شده و رفته اونجا حالا هم داره برمیگرده ولایت! خوب دیگه نمیخواد چیزی یادش بدین تا اومد برید خونه!

۸. به مَرده گفتم: چربیتون بالاست گفتم: باور کنین تقصیر من نیست! محل کارم مازندرانه اونجا هم حتی برای صبحونه بهمون برنج میدن (راست میگفت آیا؟)

۹. مَرده میگفت: مدتیه که ناراحتی گوارشی دارم و یه «آروغ» های خارج از منطقه میزنم!!

۱۰. به مَرده گفتم: آمپول میزنین یا براتون کپسول بنویسم؟ گفت: هرطور که صلاح میدونین برام کپسول بنویسین!

۱۱. یه دختر جوونو آوردند که عموش تازه فوت کرده بود و حالت حمله عصبی و تنگی نفس داشت. براش سرم و آرامبخش نوشتم و گفتم: دورشو خلوت کنین فقط یه نفر پیشش باشه.

یه ربع بعد یکی از همراهانش اومد و گفت: آقای دکتر! این که بدتر شده٬ الان لرزش هم پیدا کرده. رفتم دیدم اون یه نفر که ایستاده بالای سرش تقریبا هر ۱۰ ثانیه یه بار داره یه «پاف» از اسپری سالبوتامول که از خونه براش آورده بودند میزنه توی دهنش!!

۱۲. به خانمه گفتم: خانم ماما گفت سونوگرافی حاملگی براتون بنویسم؟ گفت: نه سونوگرافی از جنین!

۱۳. بچه هی به مادرش اشاره میکرد و میگفت: بگو برام شربت کاکائوئی بنویسه! گفتم: چی میخواد؟ مادرش گفت: دیفن هیدرامین کامپاند!!

و خاطرات این بار از دانش آموزان بدو ورود ...

۱۴. به مادره گفتم: بچه تون سابقه هیچ بیماری نداره؟ گفت: نه فقط انگار اینجا گفتن یه کم اضافه وزن داره. باور کنین وقتی میخواستم فشار خونشو بگیرم «کاف» فشارسنج همه دور بازوشو پر نمیکرد!!

۱۵. یکی از بچه ها تا اومد تو گفت: میخواد بهم آمپول بزنههههههههههههههه

مادرش گفت: نه آمپول نمیزنه. بچه یه نگاه کرد به تخت معاینه گوشه اتاق و گفت: ایناها برام رختخواب هم پهن کرده!

۱۶. به خانمه گفتم: وزن بچه تون زیاده گفت: بردمش پیش متخصص. گفت: چون قدش یه کم کوتاهه این طور به نظر میاد!

۱۷. به خانمه گفتم: توی خونواده تون سابقه هیچ بیماری ندارین؟ گفت: نه.

بچه آروم گفت: مامان! سابقه یعنی چی؟ مادرش گفت: یعنی بیماری!

پ.ن۱: هنوز کاملا مطمئن نیستم اما احتمالا کم کم داره مشکلی که دو سه پست قبل نوشتم حل میشه. در اینجا باید از یکی از همشهریان عزیز ناشناسم که توی یه شهر دیگه ناراحتی قلبی پیدا کرد تشکر کنم (چی؟ نفهمیدین چی گفتم؟ خوب اونی که باید بفهمه فهمید!) خوب امیدوارم واقعا حل شده باشه

پ.ن۲: الان مدتهاست که از طرف اداره مون بهمون کارت دستگاه خودپرداز بانک رفاهو دادن و چند ساله که قراره حقوقمونو به اون بریزن٬ برای دریافت حق الزحمه نشریه سپید ناچار شدم یه کارت از بانک تجارت بگیرم٬ یه بار یه مقدار پول گذاشتیم توی بانک مسکن که برای دریافت سودش بهم یه کارت این بانکو دادند٬ چند روز پیش از سپید تماس گرفتن که قراردادمون با بانک تجارت به هم خورد٬ برید یه کارت بانک پارسیان بگیرین.

امروز رفتم آخرین قسط واممو توی بانک ملت پرداخت کردم و خواستم اون ودیعه که اول کار گذاشته بودیمو پس بگیرم که مسئولش گفت: چرا میخوای بگیریش بیا یه کارت عابربانک ملت برات باز کنم پولهارو بریز اونجا! گفتم: قربونت نمیخوام! (راستی یادم رفته بود که امسال شبکه بهداشت ولایت  یه کار خارق العاده کرده بود و به مناسبت روز مرد یه کارت هدیه ۲۰۰۰۰ تومنی بهمون داد که از اون موقع تا حالا داریم خرجش میکنیم و تمام نمیشه!!

نظرات 58 + ارسال نظر
فاطیما پنج‌شنبه 5 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 01:02 ق.ظ http://fatimapic64.blogsky.com/

اسمم یادم رفت!
شرمنده

خواهش

[ بدون نام ] پنج‌شنبه 5 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 01:01 ق.ظ

سلام
این 8ش دروغ بوده والا
کی گفته مازندران صبحونه هم برنج میخورن؟؟
بعدشم برنچ چه ربطی به بالا رفتن چربی داره؟
مگه اینکه برنجشو آب و روغن زیادی بدن که تو شمالبه خاطر عطر و بوی طبیعی برنج کم پیش میاد!!!

سلام
نمیدونم والا
اون که اینطور میگفت

مریم جمعه 26 فروردین‌ماه سال 1390 ساعت 08:28 ب.ظ

سلام!شبکه شما به شمام کارت سفر داده؟ به بابای ما داده ولی کاریش نمیشه کرد! حوصله مون سر رفته بود البته اگه مثه دوستم نگید مگه کنکوریام حوصله دارن؟
اخه هروقت بهش میگم دلم واست تنگ شده میگه مگه کنکوریام دل دارن؟
دارم ارشیوتون میخونم! سیو میکنم میخونم!!

سلام
دو سه سال پیش اسم ما رو نوشتن که بهمون بدن اما هنوز که خبری نشده
شما لطف دارین
اما امیدوارم من مانع از قبولیتون توی رشته دلخواهتون نشم

من(رها)! چهارشنبه 4 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 06:31 ب.ظ

نه!!!
گفتم که خودمم امکان داشت اشتباه کنم!!! پس هیچی نمی گم!!!

آهان

من(رها)! چهارشنبه 4 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 12:21 ق.ظ

۷.یعنی خدایی!!! یعنی خدایی!!! یعنی خدایی!!! شاید منم بودم این اشتباه رو می کردم!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
۱۵. رختوخابم پهن می کنید شما؟!!!!
یعنی روشون شد ۲۰ تومن!!!

اصلا شما تا حالا اومدین این طرفا؟
برای بعضی از مریضها!!
خوب اداره ماست دیگه

[ بدون نام ] چهارشنبه 17 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 01:52 ق.ظ

اسم گلتون؟ سرب
ایمیل قشنگتون؟
وبلاگ هم دارین؟


خوشوقتم

وروجک دوشنبه 25 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 12:22 ق.ظ http://jighestan.blogfa.com

این بالاییه منم از ذوقم یادم رفت اسممو بنویسم

آهان!

[ بدون نام ] دوشنبه 25 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 12:13 ق.ظ

وااااااااااای مورد۳.۴.۶.۱۰.۱۷خیلی جالب و خنده دار بود
مورد ۸ هم واقعیت داره شک نکنید
مورد۹یه ذره توضیح بدین ممنون میشم

ممنون
واقعا؟
احتمالا منظورش خارج از محدوده بوده
راستی شما؟

Medical Education Blog شنبه 16 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 06:51 ب.ظ http://www.medicaleducation.blogfa.com

_________________________________

وبلاگ آموزش پزشکی
_________________________________

Medical Education Blog
_________________________________

http://www.medicaleducation.blogfa.com
_________________________________

Medical Students
Medical Educators
Clinical Teachers
General Practitioners
Family Physicians
Medical Residents
Medical Specialties
Medical Subspecialties
Medical Fellowships
Medical Schools
Medical Ethics
Medical Textbooks
Medical Technologies
_________________________________

TARGET AUDIENCE
The Medical Education Blog is relevant to deans, curriculum planners, medical teachers, researchers, education support staff, medical students, residents and trainees across the different phases of medical education in undergraduate, graduate, and continuing medical education
_________________________________

آدرس پست الکترونیک:
medlogger@gmail.com
_________________________________

آتیش پاره شنبه 16 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 05:04 ب.ظ

یک فروند کامنت خصوصی و اینا!!

خواندیم
ممنون

آتیش پاره شنبه 16 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 08:02 ق.ظ http://www.miss-atishpare.blogsky.com

ااااااااااااااااااا بیست هزار تومن؟ ااااااااااااا دکتر وضعتون خوبه ها ااااااااااااااا دکتر وامی چیزی نمیدین این همه پولو میخواین چیکار اخه بدین من در راهای خیر خرجش کنم!! و در آخرم بازم ااااااااااا

سلام
چه عجب از این طرفا
آره بابا حسابی ولخرجی کردن!!

مظهرگلی جمعه 15 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 01:05 ق.ظ http://mazhar-goli.blogfa.com

۹

باور کن

آتی پنج‌شنبه 14 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 04:27 ب.ظ http://www.ati-70.blogfa.com

سلام
من آپم

سلام
جدی؟!
میرسیم خدمتتون

یک جراح پنج‌شنبه 14 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 03:06 ب.ظ http://1jarah.blogfa.com

واقعا" رو واقعا" پرسیدین یا داشتین مسخره م میکردین؟؟؟
آره واقعا"!!!
راستی فکر کنم شما تنها همکاری هستین که هی میاین وبم!
انقدر خوشحال میشم شما میاین!
مرسی
آره خوب ناشنواها هم دل دارن ولی حال اون دخترا گرفته شد دلشونم واسه شون سوخت

واقعا!

xبانو! پنج‌شنبه 14 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 01:49 ب.ظ http://delneveshteha-007.blogfa.com/

الــــــــهــــــــی خوب بچه بیچاره راست میگفته دیگه واسش رختخواب هم پهن کرده بودید

رختخواب

لژیونلا پنج‌شنبه 14 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 01:24 ب.ظ

سلام و تشکر از جوابتون.
اختیار دارین آقای دکتر. ما باید پیش شما لنگ بندازیم.
از کجا تهیه میشه؟ من کلا نخوندمش!

سلام
خواهش
توی دکه ها نیست
فقط با پست برای اعضاء گروه پزشکی ارسال میشه
مطالبشو میتونین توی سایتش هم بخونین

خاله آذر پنج‌شنبه 14 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 02:13 ق.ظ http://www.khaleazar.blogfa.com

کم واسه مردم رختخواب پهن کنید دکتر!!

ما برای خودمون هم رختخواب پهن نمیکنیم و روی تخت میخوابیم

دوردست خودم پنج‌شنبه 14 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 01:19 ق.ظ http://www.mesle-ye-roya.blogfa.com/

گزینه ۶ خیلی با مزه بود.
دارم توی بلاگ اسکای هم تار می تنم.
مثل این عنکبوت های پیر خرفت
که هر جا می رم از خودشون یه اثری می زارن.
لینکش رو می زارم توی بلاگفا.

وااا
دور از جون!

زندگی جاریست... پنج‌شنبه 14 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 12:27 ق.ظ http://parvazz.wordpress.com/

سلام
3.
6 .
7 .
9 .
خلاصه می نمائیم کلا
پ . ن 1 : خوشحالم که مشکل حل شد.

خودمونیم واقعا خلاصه نوشتینا!

یک جراح چهارشنبه 13 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 09:59 ب.ظ http://1jarah.blogfa.com

من حتی با موشو قورباغه هم مشکلی ندارم!
خیلی از دخترا مشکل دارن!
من راحت حاضرم تشریحشون کنم
خیلیم میحاله!!!

واقعا؟

یک جراح چهارشنبه 13 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 09:57 ب.ظ http://1jarah.blogfa.com

قربان شما

مخلصیم!

آتی چهارشنبه 13 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 05:00 ب.ظ http://www.ati-70.blogfa.com

دوباره سلام
میگم این آدرس وب آنی خانم چی
بگین شاید ایشون مارو تحویل گرفتن
ازیر همین کامنت برام بنویسید مقسی

سلام
www.ngh2.blogsky.com

آتی چهارشنبه 13 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 04:52 ب.ظ http://www.ati-70.blogfa.com

سلام علیکم و رحمه الله
من همیشه میام و وبتون میخونم ولی نظر نمیذارم چون شما هم نمیایید وبم نظر بذارین
ولی من وبتون خیلی دوست میدارم
راستی من هم وقتی عصبانی میشم بدنم کهیر میزنه علتش چی

و علیکم السلام و رحمه الله و برکاته
چشم مزاحم میشویم!

کیمیاگر چهارشنبه 13 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 03:53 ب.ظ http://parsartist.blogfa.com

سلام.یعنی عاشق اون بچه پاستیلیم!!
راستی آره تو مارندران یکی از خوشمزه ترین غذاها برنج سردیه که صبح میخورن و بش میگیم:بچ پلا!!

سلام و همچنین
ای بابا یکی میگه میخوریم یکی میگه نمیخوریم!

شهاب حسینی چهارشنبه 13 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 12:46 ب.ظ http://www.roozneveshtam.blogfa.com

سلام دکتر جون!

مثل همیشه مطالب زیبای شما ، خواندنیست .

دو پست آخر رو خوندم

داستان شما و آنی ... تقریبا مثل من و آنی ماست !

سلام مهندس جون
چه عجب!
جدی؟ یعنی شما هم رفته بودین لردگان؟!

مانگی سو چهارشنبه 13 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 11:40 ق.ظ http://mangisoo.blogfa.com/

سلام. جالب بود!
اما جالبتر پست قبلی تون بود که کمی دیر خوندمش. اما یه سوال؟
نمی شد حالا یه کمی احساس قاطی نوشته هاتون می کردین؟ ناسلامتی اگه الان نمی خواین بگین اون دوره نامزدی رو رو ابرا سیر می کردین. از من به عنوان آبجی کوچیکه به شما نصیحت: یکی از قشنگترین چیزایی که یه خانوم دوست داره از شوهرش بشنوه تعریف احساس آقا از لحظه های اول دیدارشونه... نمی دونم چرا بعضی آقایون احساساتشون رو پنهون می کنن؟ اگه می گفتین که بعد از یکی دو روز احساس کردین نیمه گمشده تون رو پیدا کردین یا رو ابرا راه می رین یا خیلی حرفای دیگه خیلی از دوستای وبلاگی یه کمی ازتون یاد می گرفتن
می خوام ازتون قول بگیرم تو پست بعدی اعتراف می کنین که خیلی شیفته آنی جون ما شدین... خب؟
درست که آقای دکتر بودین اما خب حتما آنی جون ما خیلی خیلی خانووووم بوده که شما رو به زانو در آورده مگه نه؟؟؟؟؟
ببخشید دیر اومدم حالا هم که اومدم با دعوا اومدم اما من همیشه به این حصار نامرئی که دور مردای ایرانی یا شاید هم جهان سومی هست اعتراض دارم...

سلام
این مسائلو به خودش گفتم دیگه نمیام اینجا بنویسم که!!

بابک چهارشنبه 13 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 12:55 ق.ظ http://babaktaherraftar.blogfa.com

سلام
اقا موارد ۹ و ۱۰ خیلی با حال بود زدم زیر خنده خانمم می پرسه برای چی می خندی اومدم مورد ۹ رو ترجمه کنم بر بر به من نگاه کرد و گفت احتمالا خوب متوجه نشدی...خارج از منطقه چه ربطی به اروغ داره ....حالا من هر چی می گم نکته اش تو همینه اصلا براش خنده دار نبود

سلام
توصیه:
برای ترجمه موارد مناسبتری انتخاب شود

مژگان امینی چهارشنبه 13 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 12:34 ق.ظ http://mozhganamini.persianblog.ir

اگه یک وقت کارت بانک پاسارگاد خواستند من حاضرم شماره حسابم را بدم .تعارف نکنید

خیلی ممنون اتفاقا اونجا پارتی هم داریم

یک دانشجوی اقتصادی سه‌شنبه 12 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 09:28 ب.ظ

یاشاسین شهرداری شهرکرد..حالا این شهرداری چه رنگیه؟؟

باورت میشه تا حالا بازیهاشو ندیدم؟
فکر کنم آبی باشه

ارام سه‌شنبه 12 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 08:20 ب.ظ http://pattern-lady.blogfa.com

سلام دکتر
بعد مدتها کلی با خوندن این خاطرات خندیدم. من که همه اش با مشکلات مریضام دست به گریبانم اما خوب هر چیزی یه صفایی داره. شاد باشین

سلام
پس شما هم به درد ما دچارین

سارای سه‌شنبه 12 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 07:30 ب.ظ http://zeddehaal.persianblog.ir/

سلام دکتر جان!!!
مورد 9 خیلی توووپ بود! آروغ خارج از منطقه!!

راستی شماره 8 هم واقعیه!..یه سری جاها تو شمال کشور صبحونه همیشه کته می خورن..

سلام
خوب کجاش بالاخره؟

medisa سه‌شنبه 12 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 07:00 ب.ظ

slm dr rabuli

3-15-16
fogholade budan.khob man chera pezeshki nazadam akhe?

سلام
حالا هم دیر نشده
البته به شرطی که بیائین ولایت ما

مجتبی از دورک اناری سه‌شنبه 12 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 04:49 ب.ظ

آره دکی جون. دو تا بچه داره. بابا خیلی باهوشی همه رو یادت هست . راستی محض اطلاع منم زن نگرفتم. سبزه کوه نیومدی؟

ما اینیم دیگه
سبزکوه که بهورز نداشت!!

یک دانشجوی اقتصادی سه‌شنبه 12 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 12:28 ق.ظ

سلام...
... آمپول...
ظاهرا با برکت بوده که تموم نشده..

سلام
آره حسابی!

یک جراح دوشنبه 11 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 10:09 ب.ظ http://1jarah.blogfa.com

سلام! به به به!!! قدم رنجه فرمودین دکتر جان!
دکتر جان از شما دیگه انتظار یه همچین حرفیو نداشتم:))
من به جان خودم هیچ مشکلی با گوشتو خونو هزار جور چیز اینجوریه دیگه ندارم.
فقط از این سوسکه خیلی چندشم میشه. شما دیگه چرا این حرفو میزنین آخه؟:))))
..
.
.
نه بابا ما باهم مشکلی نداریم تازه خیلیم همدیگرو دوست داریم.
ولی اینکه کار اون یکیو بذارن به حساب طرف مقابل خیلی ظلمه دیگه!
نه؟؟؟

سلام
خوب این هم حرفیه

مرجان خانم دوشنبه 11 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 09:33 ب.ظ


اقا ما اسم شما رو یاد گرفتیم

میشه حدس زد از کجا!

دکتر نفیس دوشنبه 11 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 09:02 ب.ظ

یکی دیگه به نفع پیش کسوتان!
پرچم سفید!

ما که خودمون اهل جوانگرائی هستیم!
سلام برسونین

سحر دوشنبه 11 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 08:46 ب.ظ

سلام
از شما مدیر وبلاگ و تمام بازدید کنندگان این وبلاگ درخواست می کنم که این فایل را مطالعه بفرمایید...
به خیلی از سوال ها پاسخ می دهد و خیلی از سوال ها را مطرح می کند...
لینک های دسترسی:
http://rapidshare.com/files/410597887/file.pdf
یا
http://www.lon.ir/up/uploads/1280835294.pdf

سلام
چشم

سمیرا دوشنبه 11 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 06:40 ب.ظ http://rangarang2.blogfa.com

وسط نوشت؟
بامزه بودن
۹ هم خیلی باحال بود

ممنون

مرجان دوشنبه 11 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 06:17 ب.ظ

"پس اون بنده خدا کجا رفته بود کار بالاخره؟!"
اصلا متوجه این جمله نشدم!

بابا آقای دکتر شما هیچ کاره بیدین.همینطوری گفتم به جان خودم.چون شما تو اون مجله مینویسین گفتم معرفیش میکنم که نوشته هاش رو بخونین.حالا نمیدونم اصلا آدرس سایت گروهی دانشگاه رو دادم یا نه!

آخه یه مازندرانی هم گفته بود ما این جوری نیستیم!
پس اگه صلاح دونستین آدرسشونو هم مرحمت کنین

مجتبی از دورک اناری دوشنبه 11 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 04:42 ب.ظ

راستی دکترِِ: آبیته یا قرمزته یا زردته؟یا؟

ما هوادار تیم ولایتیم که فعلا دسته دو بازی میکنه![:Shttp::]

مجتبی از دورک اناری دوشنبه 11 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 02:44 ب.ظ

سلام. طاهری دامادمونه. بله . ۱۵ دی ۸۸ صاحب یه پسر شدند خدا رو شکر. ازتون ممنون دکی جون.

سلام
خوب خدا رو شکر
امیدوارم اسمش بلند آوازه بشه
بهورز آبشاران (سر.... سابق) هم که شوهر کرد لابد!

مرجان دوشنبه 11 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 01:33 ب.ظ

بابا منم گیلانیم.به خدا فقط ناهار برنج میخوریم!اطرافیان رو هم که میشناسم همینطور.ما حتی افطار هم برنج نمیخوریم!اما میدونم چه گیلان چه مازندران بعضی خانواده ها بخصوص در روستا و دروقت کشاورزی به غیر از ناهار برنج میان وعده میخورن.چی چی میگویید شما زیاد جدی نگیرین.این کره ای ها رو نمیبینین صبحونه برنج میخورن؟از این حرفا زیاده.برنامه غذایی جدید برامون نوشتندست شما درد نکنه.

===
آقای دکتر ممنونم.حالا به اونی که میخوام بگم میگم.ببینم راضی میشه؟.اگه راضی شد آدرس سایتش میدم نوشته هاش رو بخونین و معرفیش میکنم کیه !

پس اون بنده خدا کجا رفته بود کار بالاخره؟!
خواهش میشود
حالا چرا به من بگین؟
من چکاره بیدم؟!

لژیونلا دوشنبه 11 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 01:02 ب.ظ

سلام.
آروغ خارج از منطقه! خیلی باحال بود.
همچنین نظر کارشناسانه متخصص در مورد وزن بچه.
شما الان چند تا کارت بانکی دارین؟

سلام
ممنون
چهارتا + یه کارت هدیه

یک جراح دوشنبه 11 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 12:52 ب.ظ http://1jarah.blogfa.com

نخیر راست نمیگفت اون آقاهه که گفت واسه صبحونه هم بهشون برنج میدن!!!
من خودم مازندرانیم!!!
ما فقط نهار برنج میخوریم! نه تنها من بلکه همه ی کسایی که میشناسم.
احتمالا؛ فرق بین گیلان و مازندرانو نمیدونسته!!!
چون که اونجاست که برای میان وعده هم برنج میخورن و صبحانه و نهار و شام واسه شون معنی نداره!!!
همش برنج میخورن.
مازندران اینجوری نیست
سلااااااااااااااااااام

ببینم نکنه مردم مازندران و گیلان با هم مشکل دارن؟
علیک سلاااااااااااام

مجتبی از دورک اناری دوشنبه 11 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 10:45 ق.ظ

سلام بر دکتر ر.... خیلی باحال بود. از دورک و روستاهای اطراف بنویسید. از سید محمد طاهری بهورز روستای دره یاس هم خاطره ای دارید؟

سلام
چه عجب دست از سر فضل الله و ربش برداشتی!
ماجرای من و دورک دیگه تموم شد برادر
راستی آقای طاهری بچه دار شدند؟
من نون و نمکشونو هم خورده ام

بهداشتی دوشنبه 11 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 08:23 ق.ظ

این بابای مورد اول مثل بابای من استدلال میکنه
کاش منم موقع کتاب خوندن کهیر میزدم
یه خبر خوب:دیروز تو اخبار می گفت این شماره حساب خانوار چیه نوبت شهر شماس.شمام از بین اونهمه کارت خوشگلترین و خوشرنگ ترینشو بزارین کنار واسه اون طرح مزخرف.باشد که رستگار شویییییید
این بچه شماره ۱۴ رضازاده نبوده احیانا؟؟؟
راستشو بگین تا حالا چقد(چند تومن) با این کارت ۲۰تومنی تون خرید کردین؟

جدی؟
کاش!
همین کار رو هم کردم
شاید در آینده بشه!
کلی ازش خرج کردیم با بقیه اش هم میخوایم بریم مسافرت!!

مارینا دوشنبه 11 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 03:49 ق.ظ http://marina60.persianblog.ir/

این دفعه زیاد خنده دار نبود!آدم باید راستگو باشه دیگهراستی تو خود کامنت دونیم جواب کامنتتون رو دادم!

شرمنده اما تقصیر من نبود به همولایتی ها بگین

دکتر سلطان دوشنبه 11 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 01:53 ق.ظ http://doctorsoltan.blogfa.com/

نمیدونم اما انگار اسمش «آمپول» بود! خیلی با مزه بود!
دکتر شما و انی خانوم بازی دعوتینا

ممنون
نمیتونم قول بدم که انجامش میدم اگه شد چشم

دکتر کوچولو دوشنبه 11 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 12:57 ق.ظ http://az-avvale-rah.persianblog.ir

خیلی باحال بودن مخصوصا ۱۵

ممنون

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد