جایی برای گفتن دلتنگیها

ماجراهای یک پزشک هنوز عمومی

جایی برای گفتن دلتنگیها

ماجراهای یک پزشک هنوز عمومی

خاطرات (از نظر خودم) جالب (272)

سلام

1. چوب آبسلانگ و چراغ قوه را برداشتم که بچه از روی صندلی پرید پایین و گفت: نمیخوام ... نمیخوام .... مادرش گفت: بیا بشین روی صندلی. میخواد گلوتو ببینه نمیخواد که برات شیاف بذاره!

2. به پیرزنه گفتم: پاهاتون روزها بیشتر درد داره یا شبها؟ درحال تکون دادن سر و هردو دستش فقط میگفت: شبها ... شبها .... شبها ....!

3. توی یک مرکز دوپزشکه بودم. خانم دکتر گفت: من مجبورم تا آخر وقت بمونم. اما حالا که مریض نیست اگه دوست دارین تشریف ببرین. اومدم لب جاده و چند دقیقه ایستادم که یه ماشین نگه داشت و سوار شدم. راننده گفت: من راننده مرکز بهداشت استانم. اگه سی ثانیه دیگه ایستاده بودی حراست شبکه تون میرسید و سوارت میکرد!

4. (16+) توی یکی از شیفتها زیاد سرم و آمپول نوشتم. آخر شب خانم مسئول تزریقات گفت: امشب خیلی اذیتم کردی. دیگه بعد از ساعت دوازده هیچ اتفاقی نمیفته ها! گفتم: مگه هرشب اتفاقی میفتاد؟! (منظورش این بود که سرم ننویسم البته!)

5. توی یکی از مراکز شبانه روزی همیشه آقای مسئول تزریقات می اومد و میگفت: چرا این قدر کم سرم مینویسی؟ بیشتر بنویس! و من کار خودمو میکردم. یک روز که رفتم شیفت اومد و گفت: چرا این قدر سرم مینویسی؟ کمتر بنویس! گفتم: چه عجب! من که مثل همیشه نوشتم چطور شده نظرت عوض شده؟ گفت: قراردادمون با شبکه بهداشت تموم شده بود تمدیدش کردیم. منتهی قبلا هرچقدر پول میگرفتیم میرفت توی جیب خودمون و آخر ماه یه پول ثابت به شبکه میدادیم. از این به بعد پول تزریقات میره توی جیب شبکه و ما یه پول ثابت میگیریم!

6. یکی از بهیارهای قدیمی شبکه را که چند سال پیش بازنشسته شده بود توی خیابون دیدم. گفت: کدملیم را برات بفرستم میتونی فردا یه مقدار دارو برام بنویسی؟ گفتم: بله. گفت: دستت درد نکنه. فردا توی هر درمونگاهی که بودی خودت بگیر برام بیار همین جا پولشو بهت میدم. من وقت نمیکنم برم داروخونه! (داروها را روز بعد براش نوشتم و کد رهگیری شونو براش پیامک کردم. هیچ جوابی هم نیومد)

7. پیرزنه گفت: چند روز پیش یه سرم و آمپول زدم. ممکنه مریضی الانم مال اون سرم و آمپول باشه؟ گفتم: مگه چه سرم و آمپولی زدین؟ گفت: یه سرم سفید با یه آمپول سفید!

8. توی یکی از درمونگاه ها بودم که برام چای آوردند توی مطب. تشکر کردم و بعد از خوردن چای لیوانش را بردم توی آبدارخونه درمونگاه و میخواستم بشورمش که مسئول پذیرششون رسید و گفت: نمیخواد بشوریش. این لیوان فقط مخصوص پزشکهاست. کس دیگه ای توش چای نمیخوره. ما فقط یه آب تهش میریزیم و میچرخونیم و خالیش میکنیم!

9. نسخه مرده را که نوشتم گفت: قرصهای خوابمو هم مینویسین؟ گفتم: از کدوم قرصها برای خواب میخورین؟ گفت: از همون ها که اگه به فیل هم بدی بخوره میخوابه!

10. نسخه یه بچه را نوشتم و به پدرش گفتم بره داروخونه و داروهاشو بگیره. پدره یکدفعه برگشت سمت بچه و گفت: فهمیدی؟ دکتر گفت اگه شربتشو نخورد بیارش تا براش آمپول بنویسم!

11. جواب آزمایش پیرزنه را دیدم و گفتم: جواب آزمایشتون خوبه. فقط قندتون روی مرزه و غلظت خونتون بالاست. گفت: اصلا سابقه نداشت. یعنی دیگه قرص قند نخورم؟ گفتم: باید بخورین تا دوباره نره بالا. گفت: برای غلظت خون هم که همون آسپیرینو ادامه بدم!

12. برای یه پسر دبیرستانی نسخه نوشتم و با پدرش از مطب رفتند بیرون. چند دقیقه بعد پسره برگشت توی مطب. گفتم: بفرمایید! تا اومد حرف بزنه پدرش هم اومد توی مطب و گفت: برای چی اومدی اینجا؟ بعد روکرد به من و گفت: دکتر! حق نداری براش استراحت بنویسی ها! باااید بره مدرسه تا از درسهاش عقب نیفته. اگه باز هم اومد پیشت نمینویسی! بعد به پسرش گفت: حالا راه بیفت بریم!

پ.ن1. دو سه روز بعد از روزی که من میرم خواستگاری آنی یه آقای مهندس خیلی محترم هم میخواستن برن خواستگاری که چون خانواده آنی با ما صحبت کرده بودند بهشون اجازه نمیدن که رسما بیان خونه شون خواستگاری. چند هفته پیش این آقای مهندس محترم بالای سر قبر پدر آنی دفن شد! یعنی اگه آنی با او ازدواج کرده بود توی چندماه هم پدرشو از دست داده بود و هم شوهرشو.

پ.ن2. پسرخاله گرامی بعد از اتمام درمان پسرش و با پیدا نکردن کار توی کانادا به آفریقا برگشت. اما باتوجه به وضعیت پسرش و لزوم مراقبت های مناسب مسئولین شرکتشون بهش لطف کردند و دوباره برشون گردوندند به گرجستان. (البته این اتفاق چندماه پیش افتاد اما فراموش کردم بنویسم! ضمنا این اطلاعات فقط از استوری های همسر ایشون که توسط آنی رویت شده به دست اومده!)

پ.ن3. بعد از چندسال بالاخره فیلم "سرخ پوست" را دیدم. چیزی از داستان فیلم نمینویسم تا اگر کسی خواست ببیندش براش اسپویل نشه. اما باید بگم حیف از این فیلم زیبا و خوش ساخت که با چنین پایان آبکی تموم شد! حقیقتش با دیدن اون بازی شگفت انگیز اول باورم نمیشد دارم بازی آقای "نوید محمدزاده" را میبینم. چه خوب که بالاخره خودشو از اون کاراکتر همیشگی معتاد و آدم مشکل دار و ... جدا کرد. درضمن تعجب کردم که مرحوم پسیانی نقشی به این کوتاهی را قبول کردن. درضمن بازی دخترشونو هم تا به حال ندیده بودم.

نظرات 51 + ارسال نظر
آرش پنج‌شنبه 23 آذر‌ماه سال 1402 ساعت 06:55 ب.ظ https://apblog.ir/

مثل همیشه عالی...

سپاسگزارم.

مریم و سعید. چهارشنبه 22 آذر‌ماه سال 1402 ساعت 02:40 ق.ظ http://Saghf.blogsky.com

سلام
۹ آخ که چقدر به غین قرصهای جناب فیل نیاز دارم
۱۰. رفیق بی کلک پدر....

سلام
این قرصها را فقط درمونگاه ما داره
واقعا ....

استاد دوشنبه 20 آذر‌ماه سال 1402 ساعت 12:23 ب.ظ

دکتر جان دستت درد نکنه همون دوز ۱۰ رو گرفتم و کلا تو ریلکس ترین حالت ممکن بودم که خودم باورم نمیشد عالی بود

چه خوب
امیدوارم از این به بعد اصلا به خوردن قرض هم نیازی نباشه.

پگاه دوشنبه 20 آذر‌ماه سال 1402 ساعت 10:54 ق.ظ

در مورد منبع خبر ظرفیت های باقیمانده تخصص، منبعش بنظرم موثق نیست اما یه خانم دکتر متخصص اطفال که فالوش میکنم گذاشته بود. همش هم در حال منت گذاشتن سر بقیه ست که ایران خالی میشه از پزشک و ما چرا باید بمونیم و ... واقعا حس بدیه، بهشون حق میدم اما حداقل وضع پزشک ها از ما بهتره که مهندسی خوندیم در سالهایی که مهندسی در اوج بود و قبولی در رشته و دانشگاه خوب از قبولی پزشکی (غیر تهران) سخت تر بود. واقعا آدم ها همیشه حال خودشون رو می‌بینند و حال اونایی که از خودشون بهترند، هیچوقت نمی‌بینند که همکلاسی هاشون که رده درسی بالاتری داشتن و رفتند مهندسی، چطور حروم شدند.

درواقع الان اوضاع برای کمتر آدمی خوبه.
امیدوارم مشکلات حل بشه.

تیلوتیلو یکشنبه 19 آذر‌ماه سال 1402 ساعت 10:28 ق.ظ https://meslehichkass.blogsky.com/

نکنه 20 هست من به نیت 5 میخورم ؟؟؟؟؟؟؟

وا
خب روش نوشته چند؟
یا نکنه بیزوپرولول میخورین؟ اون 5 داره

تیلوتیلو یکشنبه 19 آذر‌ماه سال 1402 ساعت 09:59 ق.ظ https://meslehichkass.blogsky.com/

سلام جناب دکتر
من وقت اضطراب پروپرانولول 5 میخورم
دیگه 5 خیلی لوس بازیه؟

سلام
اعتراف میکنم که پروپرانولول 5 تا به حال ندیدم!

استاد شنبه 18 آذر‌ماه سال 1402 ساعت 09:01 ب.ظ

سلام
دکتر پروپرانولول ۱۰ نیم ساعت قبل بخورم بدرد میخوره؟ یا ۲۰؟

سلام
اگه این قدر اضطرابتون شدیده 20 البته به شرطی که فشارتون پایین نباشه چون این قرص هم کمی فشارتونو پایین میاره.

مهربانو شنبه 18 آذر‌ماه سال 1402 ساعت 05:19 ب.ظ http://baranbahari52.blogsky.com/

اهان یادم رفت درمورد ستاره پسیانی بنویسم که یکی از هنرپیشه های محبوب من در تئاتره .
اکثر نقش آفرینی های زیباش در حوزه ی نمایشه آقای دکتر .
در سینما و کلاً کارهای نمایشی از این اتفاقا زیاد میفته که یه هنرمند سرشناس نقش کوتاهی رو میپذیره حالا یا موضوع رفاقتیه و حضور شخص هرچند اندک اعتبار مهمی برای فیلم یا نمایش برجا میذاره یا واقعا اون نقش کوتاه توش یه دنیا بازیگری نهفته مثل اجرای کوتاه و بینظیر و موندگار داریوش ارجمند(لعنت خدا براو باد البته) در فیلم سگ کشی بهرام بیضایی.

کاملا حق با شماست. نمونه اش بازی هدیه تهرانی در فیلم دوئل یا علی نصیریان در برج مینو و ...
معلومه دلتون خیلی از آقای ارجمند پره! البته علتشو میدونم. بله توی سگ کشی که کلا همه بازیها قابل تحسینه.

مهربانو شنبه 18 آذر‌ماه سال 1402 ساعت 04:51 ب.ظ http://baranbahari52.blogsky.com/

پست رو نگاه کردم بنظرم آشنا اومد بعد متوجه شدم تا وسطاش خونده بودم اما انگار کاری پیش اومده بوده و رفتم و بعداً یادم رفته بود بخونم ادامه رو
1- عااالی بود
درمورد فیلم سرخپوست باید بگم اره واقعا فیلم زیبا و خوش ساختی بود و پایانش هم غیر منتظره و ...
درمورد نوید محمد زاده باید بگم احتمالاً شما فقط همون چند تا فیلمی که چنین نقش هایی رو بازی کرده دیدین و اصلاً از نوید تئاتر ندیدین .. احیاناً سریال قورباغه و سریال اکتور و نقش آفرینی جذاب و متفاوتش رو ، ندیدن؟ فیلم تفریق، برادران لیلا رو چی ؟
ببینید اینا رو حتما حظ خواهید برد . البته سریال قورباغه همه پسند نیست هاا

شما همیشه برای من قابل احترام هستید چه کامنت بگذارین چه نگذارید.
1. ممنون
حق با شماست هیچکدومو ندیدم! البته دیدن تئاتر از بزرگان هنر نمایش که برای ما عملا غیرممکنه.
درمورد کامنت خصوصی تون هم خواهش میکنم!

مادر خونه جمعه 17 آذر‌ماه سال 1402 ساعت 07:29 ق.ظ Http://n1393.blogsky.com

حفظ نیستم
ولی این پستای از نظر خودم جالب برام تداعی روزهایی که دغدغه کمتری داشتم

آهان از اون لحاظ

مادر خونه پنج‌شنبه 16 آذر‌ماه سال 1402 ساعت 10:30 ب.ظ Http://n1393.blogsky.com

آخیش آقای دکتر
خوندن این مطلب بعد مدتها بهم آرامش داد
یه مراجعینی داشتم زن و شوهر بودن
دعواشون شده بود
خانمه فیلمای خیلی قدیمی رو بارها می‌دید و شوهرش دعواش میکرد چون بعضا همسرش با اون فیلما گریه میکرد.
خانمه باز زد زیر گریه و گفت این فیلما رو حتی دیالوگشونم حفظم،فقط چون تو برهه ای از زندگیم دیدم که حالم خوب بوده هی میخوام‌خودم تداعی کنم...

منم یه همچین حالیم با این پستا
تداعی...

ممنون از لطف شما
یعنی شما هم همه این حرفها را از حفظین؟!

فاطمه پنج‌شنبه 16 آذر‌ماه سال 1402 ساعت 10:06 ب.ظ http://ftmhs.blogfa.com/

سلام چه دقت نظری دارید واقعا..

سلام
برای حسن نظرتون ممنون.

کوهنورد پنج‌شنبه 16 آذر‌ماه سال 1402 ساعت 11:24 ق.ظ http://1kouhnavard.blogsky.com

یک اعتراف بکنم آقای دکتر:
توی پست های خاطراتتون من همیشه اول دنبال خاطراتی میگردم که علامت مثبت دارن، هرچقدر مثبت عدد بزرگتر، اولویت خوندن بالاتر

خواهش میکنم
اختیار دارین هرطور که دوست دارین

استاد چهارشنبه 15 آذر‌ماه سال 1402 ساعت 05:28 ب.ظ

سلاااام آقای دکتر گل وقتتون بخیر
من دوشنبه یه سخنرانی دارم بی‌زحمت یه قرصی چیزی میگید تهیه کنم که اضطرابم کم بشه گند نزنم؟
حتی به مطلب هم مسلط باشم بخوام تو جمع سخنرانی کنم دچار تپش قلب و لرزش میشم : (

سلام
ساده ترینشون همون پروپرانولول قدیمی خودمونه!
چند ساعت قبلش یه دونه بخورین

سارا چهارشنبه 15 آذر‌ماه سال 1402 ساعت 02:14 ب.ظ

ممنون اقای دکتر

خواهش میکنم

سارا چهارشنبه 15 آذر‌ماه سال 1402 ساعت 12:39 ب.ظ

سلام اقای دکتر
من ازمایش خون دادم و فریتینم پایینه(۱۰)
اما بقیه مواردم اوکیه
حدود ده روز قبل ازمایش خون اهدا کرده بودم و بلافاصله دو روز بعدش منس شدم و بعد اینا ازمایش دادم
میتونه علتش همین باشه؟مشکل خاصی که ندارم؟

سلام
فریتین ده درواقع کمترین میزان طبیعی محسوب میشه
باتوجه به شرایطی که گفتین اگه سایر آزمایشاتتون طبیعی بوده فکر نمی‌کنم مشکل خاصی باشه.
نهایتش میتونین چندروزی قرص آهن هم نوش جان کنید

تیلوتیلو چهارشنبه 15 آذر‌ماه سال 1402 ساعت 11:52 ق.ظ https://meslehichkass.blogsky.com/

حالا میشه منم کد ملی م را بدم یه کمی دارو برام بنویسید
بعد چون داروخونه ازم دوره برام بخرید
بعد دیگه شما که زحمت کشیدید برسونید دستم؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
من واقعا هنوز دارم از دست این آقا حرص میخورم
اخه چرا...
حالا شما مردم داری میکنید ... ملت چرا اینقدر متوقع شدند؟

چشم
کدملیتونو میفرمایید؟

تیلوتیلو چهارشنبه 15 آذر‌ماه سال 1402 ساعت 11:34 ق.ظ https://meslehichkass.blogsky.com/

ببخشید که اینقدر طولانی و تند تند امروز حرف زدم باهاتون

اختیار دارین درخدمتم

تیلوتیلو چهارشنبه 15 آذر‌ماه سال 1402 ساعت 11:23 ق.ظ https://meslehichkass.blogsky.com/

از این حرفا نزنید جناب دکتر
وبلاگ شما نیاز به تعریف و تمجید من نداره
از تعداد بازدید و کامنتها مشخصه که هزارماشالا چه قلم روان و بیان شیوا و طنز فاخری در کلامتون دارید ...
نیاز نیست من بیام اینجا تعریف کنم
و من پست های شما را نه یکبار که هر کدوم را چند بار میخونم و گاها حتی برای آقای دکتر هم پست ها را میخونم

شما بزرگوارید
دوستان لطف دارند

تیلوتیلو چهارشنبه 15 آذر‌ماه سال 1402 ساعت 11:20 ق.ظ https://meslehichkass.blogsky.com/

سلام و عرض ادب
1- من اصلا نخندیدم ... چرا بعضی وقتا ملت حواسشون نیست دارن چی میگن... بی ادب
2- چه دردی تحمل میکرده این بانو در شبهاااااااااااااااااااااااا البته درد پا را گفته دیگه بنده خدا
3- ای بابا... خب حراست که کاری به ساعت کاری شما نداره .. داره؟؟؟؟
4- حالا مگه هر شب اتفاقی میفتاد
5- و اینگونه است که من میگم همه چیز در جهان نسبی هست ... بعد بقیه میخوان ثابت کنن اینطوری نیست ... والا که هست
6- فکر کنم باید در مهربونی هاتون به دیگرون تجدید نظر کنید...
7-یعنی ممکنه یه سرم سفید و یه آمپول سفید آدم را مریض کنه؟؟؟؟؟؟؟؟؟ الان به ذهنم رسید من گاهی یه قرص سفید هم میخورم ... اون چی... اون میتونه باعث بیماری بشه؟؟؟؟؟؟
8- خدای من... میخواستین لیوان را حسابی بشورین...
9- براش نوشتین؟ یعنی با این آدرس دقیق متوجه شدین کدوم را میگه
10- چشم تو چشم؟؟؟؟؟ یعنی ما ایرانی ها خوراک استندآپ هستیم... حرف زدن معمولیمون خودش یه عالمه جوک هست
12- حالا شاید بچه اومده بود یه تشکر بکنه... عجب... بزار بچه حرفش را بزنه...


خداوند شما و همسرگرامی را برای همدیگه حفظ کنه ... خدا رحمت کنه اون آقای مهندس را ...
انشاله سالیان دراز شاد و سلامت در کنار فرزندانتون روزگار بگذرونید

خداوند به پسرِپسرخاله سلامتی بده ... چقدر ارتباط نزدیکی دارید با هم

1. شانس آورد پیش شما نیست وگرنه کتک را خورده بود!
2. بله واقعا پادرد داشت.
3. این حراستی که من میبینم به همه چیز کار داره!
4. نه به خدا
5. و به شرایط بستگی داره.
6. چشم
7. واااای واقعا قرص سفید میخورین؟
8. شستم ولی شد نوشدارو پس از مرگ سهراب!
9. قوی ترین قرصی که توی مرکز بود نوشتم و ظاهرا درست نوشته بودم.
10. نمیدونم واقعا باور کرد یا نه؟!
12. احتمالا سصابقه اش خراب بوده!
ممنونم. باز هم ممنونم
ممنون
خیییلی

تیلوتیلو چهارشنبه 15 آذر‌ماه سال 1402 ساعت 10:47 ق.ظ https://meslehichkass.blogsky.com/

ای بابا
از خوندن پست شما عقب موندم
چه دشمنی هست که بلاگ اسکای به من خبر نمیده اخه

میگم احیانا توی تنظیمات وبلاگتون تیک نزدین که به روز شدن وبلاگهایی که ارزش خوندن ندارن بهتون اطلاع ندن؟
ضمنا من همچنان منتظر نظرتون درباره پست قبل هم هستم (قرار شد بعدا بخونین و نظر بگذارین!)

مامان خانومی چهارشنبه 15 آذر‌ماه سال 1402 ساعت 10:39 ق.ظ http://mamankhanomiii.blogfa.com

عجب !!! پس میریم دکتر خیلی دلمون رو به آمپول و سرم خوش نکنیم بیشتر سلیقه ای و منفعتی هست تا ضروری !
طفلک اون پسر خب اگه بره مدرسه که بقیه رو هم درگیر میکنه حداقل یک هفته رو باید براش استراحت مینوشتید !
شاید اون آقای مهندس مرحوم اگر با آنی ازدواج میکرد عمر طولانی میداشت .

نمیتونم بگم همه جا همین طوره اما خب از این چیزها هم هست.
حالا یک هفته که نه اما استراحت میکرد بد نبود. اما خب جرات نکردم دیگه!
البته بعید میدونم آنی میتونست برای سرطان کاری کنه

نگار چهارشنبه 15 آذر‌ماه سال 1402 ساعت 02:35 ق.ظ

جناب دکتر رابیتس یا رابیز نوعی توری مانند مشبک فلزی هست که در سقف ساختمان‌ها استفاده میشه و جنسشون اکثرا گالوانیزه هست.

خب حداقل امروز یه چیز جدید یاد گرفتم. ممنون از لطف شما

نگار چهارشنبه 15 آذر‌ماه سال 1402 ساعت 02:30 ق.ظ

از نگار به مطهره.منم اطلاع دارم.اما یه واژه ای هست به اسم غلط املایی .شما به بزرگواری خودتون ببخشید مهندس جون.

قابل توجه خانم مطهره

پگاه چهارشنبه 15 آذر‌ماه سال 1402 ساعت 01:42 ق.ظ

آقای دکتر این اخبار صحت دارند؟

‏تکمیل ظرفیت؛
سه دانشگاه شهر تهران
بیش از صد نفر برای تخصص طب اورژانس
صد نفر تخصص داخلی
صد نفر تخصص‌های جراحی
پنجاه نفر تخصص عفونی میخواد
این یعنی هر پزشک عمومی فقط اسم بنویسه در هر یک از این تخصص‌ها در بهترین دانشگاههای کشور قبول میشه
ولی نمی‌نویسه

الان چند ساله که دیگه امتحان تخصص ندادم و از اخبارش اطلاع چندانی ندارم.
شنیده بودم تعدادی ظرفیت خالی مونده اما فکر نمیکردم اوضاع این قدر خراب باشه! منبعتون موثقه آیا؟

یک عدد مامان سه‌شنبه 14 آذر‌ماه سال 1402 ساعت 04:00 ب.ظ http://Kidcanser.Blogsky.com

خدا رحمت کنه اون جناب مهندس رو
آنی جان همه جوره شانس آوردن از ازدواج با شما

آمین
درواقع کسی که شانس آورده منم

لیمو سه‌شنبه 14 آذر‌ماه سال 1402 ساعت 01:27 ب.ظ https://lemonn.blogsky.com

سلااام
۱. بدتر ترسوندش که
۲. باید یه موسیقی هم پس زمینه ش پخش میشد تا تاثیرگزارتر بشه.
۳. از کامنتها فهمیدم که خیلی خوش شانس بودین
۵. بنده خدا به فکر پورسانت خودش بوده.
۶. وا اگر اذیت بود هربار برای استفاده هم میرفتید خدمتشون!!
۷. من بودم میگفتم نه خداروشکر اگر سیاه بود مریض میشدین ولی
۸. وااااای من توی محل کارم هم لیوانم جداست هم فنجون و خودم میشورم همیشه. خداروشکر خداروشکر
پی نوشت ۱: دست روزگار!
پی نوشت ۲: سلامت باشن.
پی نوشت ۳: فیلم خوش ساخت و خیلی خوشرنگیه. کادربندی، قابها و رنگها خیلی با حوصله انتخاب شده. گریم و نوع بازی آقای محمدزاده خیلی خیلی متفاوت از همه کارهاشونه و داستان هم جذابه اما منم پایان بندیش رو دوست نداشتم. از تغییر موضع بدون منطق و ناگهانی آقای محمدزاده خوشم نیومد. چرا باید خودش رو به خطر مینداخت درحالیکه اصلا منش و تفکرش این نبود و اصلا چرا باید زندانی رو فراری میداد بعد از سالها خدمت؟!

سلام
1. بدجور
2. اما گناه داشت واقعا
3. بله خیلی
5. دقیقا
6. خوب شد شیاف نمیخواست
7.
8. بله شانس آوردین
پ.ن1. واقعا
پ.ن2. ممنونم
پ.ن3. من هم کاملا با شما موافقم. تغییر طرز فکر ایشون ممکن بود اما نه به این سرعت.

دزیره سه‌شنبه 14 آذر‌ماه سال 1402 ساعت 12:42 ب.ظ https://desire7777.blogsky.com/

واااااااااااااااااای مورد 1و 8 عالی بود
و اتیلا بلندی و کوتاهی نقش براش مهم نبود همینم به ما میگفت

ممنونم
بله از این دست نقشهای کوتاه زیاد دیدم.
مثلا هنوز برام جالبه نقش کوتاه خانم تهرانی در فیلم دوئل یا استاد نصیریان در فیلم برج مینو اون هم بدون دیالوگ.

آسمان سه‌شنبه 14 آذر‌ماه سال 1402 ساعت 09:57 ق.ظ http://avare.blog.ir

3 رو نفهمیدم. یعنی بد شد حراست اومد نبودین؟
برای 6 احیانا بهتر نبود داروهاشو میبردین در خونشون تحویل میدادین؟
7 چه بانمک بود
طفلی بچه شماره 10 نقشش نقش بر آب شد

نخیر یعنی خوب شد که حراست ندید که دارم زود میرم!
لابد کمرش را هم ماساژ بدم
ممنون
ظاهرا که پدره نقشه کشیده بود!

نگار سه‌شنبه 14 آذر‌ماه سال 1402 ساعت 07:08 ق.ظ

سلام.
من اون نگار بالایی نیستم. من نگار زن خوشبختم.
می خواستم بگم دلم خیلی خیلی واسه پیرزنه سوخت. قلبم تیر کشید.
چقدر سخت...

سلام
بله البته الان پرچم آمریکا را براتون گذاشته!
حق دارین

لیدا سه‌شنبه 14 آذر‌ماه سال 1402 ساعت 12:11 ق.ظ

مورد۸همه جا اتفاق می‌افته ،من همیشه لیوان دارم تو کیفم،تولیوان خودم میگن بریزن

من هم لیوان دارن اما وقتی با احترام و توی سینی برام آوردن روم نشد بگم عوضش کنن!

مارس دوشنبه 13 آذر‌ماه سال 1402 ساعت 11:29 ب.ظ

مورد ۲ پیرای گوگولی ..نسل گوگولیا منقرض میشه و هیولاهای پیر جاشونو میگیرن
مورد ۴ خیلی بامزه
مورد ۵ و ۶ پرژنهای واقعی ایران امروز

هیولاهای پیر
ممنون
متاسفانه

مطهره دوشنبه 13 آذر‌ماه سال 1402 ساعت 02:46 ب.ظ

به خانم نگار بفرمایید
صحیح کلمه رابیتس هست نه رابیس!!

واقعا؟ نمیدونستم
درواقع اصلا نمیدونم این که میفرمایید چی هست؟!

صبا دوشنبه 13 آذر‌ماه سال 1402 ساعت 03:23 ق.ظ https://gharetanhaei.blog.ir/

مورد ۵ واقعا خیلی دیگه

مورد ۱۰ پدره !! دیگه اینقدر تابلو دروغ میگی و جلو بچه حرفی رو که خودش با گوشاش شنیده تحریف میکنی و فکر میکنی بچه نمی فهمه واقعا از نفهمی خودت هست.

مورد شماره ۱۱ چقدر فهمیده بوده

بله خیلی!
اون قدر جا خوردم که چیزی نتونستم بگم!
واقعا!

ماهی یکشنبه 12 آذر‌ماه سال 1402 ساعت 05:09 ب.ظ https://redfishi.blogsky.com/

بعضی خاطراتتون را باید چند بار بخونم تا بفهمم موضوع از چه قراره . البته کامنت ها هم کمک کننده است .
دلم برای مورد پسر مورد 12 سوخت ولی از کار پدرش بیشتر خوشم اومد .
منم گاهی دلم از همون قرصها که اگه به فیل هم بدی بخوره میخوابه میخواد .

واقعا؟ فکر میکردم دارم واضح مینویسم
بله درمجموع به نفعش کار کرد.
امیدوارم بدون قرص یه خواب راحت داشته باشید

نوشین یکشنبه 12 آذر‌ماه سال 1402 ساعت 02:13 ب.ظ

چقد برای مورد ۲ دلم سوخت

بله حق دارین

نون یکشنبه 12 آذر‌ماه سال 1402 ساعت 12:02 ب.ظ

مورد حراست رو نفهمیدم برای چی باید مشکل ساز بود ؟

چون پیش از پایان وقت اداری داشتم میرفتم!

حسین یکشنبه 12 آذر‌ماه سال 1402 ساعت 11:15 ق.ظ

سلام
آقای دکتر دقت کردین جدیدا از نوشتن مطلب قبلیتون خیلی وقت میگذره و ما همچنان منتظر نوشتن مطالب جدید شما

سلام
شرمنده
اما دیگه مریضها باسوادتر شدن و کمتر سوتی میدن. برای همین هم دیگه تعداد پستهای متفرقه بیشتر شده

شادی یکشنبه 12 آذر‌ماه سال 1402 ساعت 10:24 ق.ظ http://setarehshadi.blogsky.com/

مورد 1
مورد 3 رو متوجه نشدم
مورد 8 عاااالی بود
پ.ن 1 شاید اگر خواستگار مرحوم با خانم آنی ازدواج می کردن الان زنده بودن البته اگر به پیمانه عمر و سرنوشت معتقد باشیم حق با شماست.
پ. ن 3: نوید محمدزاده خیلی جذاب شده بود توی سرخپوست


طبیعتا حراست خوشحال نمیشد اگه میدید پیش از پایان وقت اداری دارم میرم خوشحال نمیشد!
بعید نیست
بله واقعا عالی بازی کرد.

فرشته یکشنبه 12 آذر‌ماه سال 1402 ساعت 07:38 ق.ظ

فقط شماره 8بعد این هیچ جا چای نخورین

بله درس عبرت شد برام

نازی یکشنبه 12 آذر‌ماه سال 1402 ساعت 06:18 ق.ظ

مورد ده عالی کاش میشد این‌مورد را سنجاق کرد سر در وبلاگ ده بار خوندمش عالی

سپاسگزارم

لیمو یکشنبه 12 آذر‌ماه سال 1402 ساعت 01:28 ق.ظ http://From-m.blogsky.com

یعنی من نفهمیدم معیارتون برای این +۱۶ و +۱۸ ها چیه ؟!

اتفاقا من سکانس آخر فیلم و خیلی دوس داشتم . اونجایی که از لای اون چوبِ ، نور خورشید اومد تو ، تصویر قشنگی از آزادی رو نشون داد .

فقط عرف مردم منطقه ولایت!
بله اما این قدر تغییر طرز فکر توی چند لحظه واقعا عجیب بود.

نگار یکشنبه 12 آذر‌ماه سال 1402 ساعت 01:08 ق.ظ

اینکه فرد مسن و سالمندی یا هر شخصی اسم قرص و دارو یادشون نیست و شما هر بار اون را یاد آوری میکنید و از نظر خودتون جالبه برای من جای تعجب داره!!!!خوب ممکنه هر کسی اسم دارو یادش نیاد.شما به اصطلاحات مهندسی،معماری وکالت و.... وارد هستید یا آشنایی دارید.یه مهندس در مورد خاطراتش بنویسه یه دکتر اومد و نمیدونست رابیس یعنی چی؟؟؟؟و بعد هم بنویسه از نظر خودم جالب.خوب شما تو حیطه پزشکی اسم دارو را میدونید ولی فرد مسنی که به خاطر سلامتی و گاهی از روی اجبار میخوره اسم دارو یادش نمیمونه.

اگر من میخواستم همه افرادی که اسم داروشونو یادشون میره یا اشتباه تلفظ میکنن اینجا بنویسم که میتونستم روزی یک پست بگذارم!
من مواردی را اینجا مینویسم که به نظرم جالب بودن.
در این که من هم خیلی از اصطلاحات رشته ها و شغل های دیگه را نمیدونم هم هیچ شکی نیست. اگر این دوستان هم خواستند اجازه دارند سوتی های من در این مورد را توی وبلاگشون بنویسند.

م شنبه 11 آذر‌ماه سال 1402 ساعت 10:15 ب.ظ

سلام
در مورد اتفاقات شبانه بیمارستان ها و درمانگاه ها مستنداتی در دست نیست ولی یه دوست پزشک دارم که میگه اگه اومدی بیمارستان دیدی لخت یه گوشه افتادم فقط مطمءن باش که خواستم لباس عوض کنم و وسط تعویض لباس از فرط خستگی خوابم برده، منظورش به فشار کاری در این فضاست که خانم تزریقات هم گفته اند

و اما بعد علت فوت مهندس و طول عمر شما شخص آنی خانم هستند ولاغیر یعنی زندگی با سعادت شما با ایشان

امروز کامنتم شبیه فامیل خانم نشده؟

سلام
توی هر شغل و شهر و قومیتی هم آدم خوب داریم و هم آدم بد. متاسفانه خیلی از مردم فقط تنها بودن چند زن و مرد توی شیفتهای شب را میبینن.
اون که صددرصد. اما مطمئنا آنی هم نمیتونست جلو سرطان را بگیره

روشنا شنبه 11 آذر‌ماه سال 1402 ساعت 10:12 ب.ظ

سلام
۶_ یارو ناراحت شده داروها رو نبردین همون جا تحویل بدین،

سلام
ظاهرا
باید یه بار برم و از دلش دربیارم

پریمهر شنبه 11 آذر‌ماه سال 1402 ساعت 01:47 ب.ظ https://parimehr.blogsky.com

خوش شانسی بخاطر اینکه با ماشین حراست سوار نشدین
حس خوبی نسب به حراست ندارم

تازه بعدش هم خر بیار و باقالی بار کن!
حق دارین

پریمهر شنبه 11 آذر‌ماه سال 1402 ساعت 12:41 ب.ظ https://parimehr.blogsky.com

شماره 2 دردشو خیلی واضح نشون داد
خوش شانس بودیا دکتر
4:
7:یه بنده خدایی تصادف کرده بود، بهش گفتن چه ماشینی زده بهت گفت یه ماشین تایر سیاه

کاملا واضح
خوش شانس؟ چرا؟
بعدا فهمیدم منظورش این بوده که سرم ننویسم!
خب راست گفته دیگه

سارا شنبه 11 آذر‌ماه سال 1402 ساعت 12:19 ب.ظ https://15azar59.blogsky.com

سلام
فیلم سرخ پوست را منم دیدم به قول شما روند داستان خوب بود اما اخرش خوب نبود منم خوشم نیومد از اخرش

سلام
کاملا موافقم.
سردرگم شدن کاراکتر نوید محمدزاده و بیشتر شدن تدریجی اونو را خیلی خوب نشون داده بود. اما آخرش ...

عبد شنبه 11 آذر‌ماه سال 1402 ساعت 10:56 ق.ظ

راستش آقای دکتر یه خواهشی داشتم ازتون می شه کلمات فارسی را بیشتر استفاده کنید خیلی دیدم افراد نمی دونم به چه خاطر شاید به خاطر مثلا کلاسش کلمات انگلیسی استفاده می کنن مثلا کلمه اسپویل چه چیزی داره که مشخص شدن محتوا یا لو رفتن موضوع نداره!

مسئله اینه که اسپویل انگلیسیه و مشخص شدن محتوا عربی. اما مردم دومی را بیشتر میفهمند حق با شماست. چشم. اما توی مقالات سینمایی هم اکثرا اسپویل استفاده میشه.

نسیم شنبه 11 آذر‌ماه سال 1402 ساعت 10:00 ق.ظ

6 : چه پررو و بی خرد
سرخپوست و دوست دارم همشون خوب بودن

6. و پرمدعا
کاملا موافقم اما یهویی تموم شد!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد