جایی برای گفتن دلتنگیها

ماجراهای یک پزشک هنوز عمومی

جایی برای گفتن دلتنگیها

ماجراهای یک پزشک هنوز عمومی

خاطرات (از نظر خودم) جالب (268)

سلام

1. ظهر توی راه برگشت از روستا به ولایت، راننده گفت: دیروز عصر دیدم لاستیک ماشین کم باد شده. رفتم آپاراتی گفت سوزن توی لاستیک کردن. من به آقای ... (مسئول پذیرش) مشکوکم. پریروز گفت منو هم ببرین گفتم جا نداریم. گفتم: حالا الکی هم نمیشه به یکی تهمت زد. شاید مثلا یه بچه از اونجا رد میشده یه سوزن کرده توی لاستیک. گفت: نه مسئول آپاراتی گفت هرکی بوده طوری سوزنو زده که مشخصه حرفه ای بوده!

2. شب توی یکی از مراکز شبانه روزی شیفت بودم و فردا صبحش رفتم به یکی از مراکز دوپزشکه روستائی که با مرکز شبانه روزی فاصله نسبتا زیادی داشت. تا رسیدم اونجا یه مقدار دیر شد و خانم دکتر مسئول اونجا داشت مریضها را میدید. گفت: موافقین که امروزو تقسیم کنیم؟ من که تا الان مریض دیدم، شما برین و تا اواسط وقت اداری استراحت کنین. بعد بیائین و مریضها را ببینین و من میرم استراحت. گفتم باشه. رفتم و دو سه ساعت استراحت کردم و بعد اومدم توی مطب و دیدن مریضو شروع کردم. حدود نیم ساعت بعد یه ماشین از شبکه اومد و گفت: امروز تعداد پرسنل این مسیر برای آخر وقت خیلی زیاده. گفتن امروز شما را که دیشب هم شیفت بودین زودتر ببریم تا بقیه پرسنل هم آخر وقت جاشون توی ماشین بشه. گفتم: خب پس خانم دکتر را ببرین. خانم دکتر اومد و گفت: من که باید همین جا انگشت بزنم. مجبورم تا آخر وقت اداری بمونم. شما بفرمائید!

3. مرده اومد توی مطب و گفت: سلام آقای دکتر! و همون طور که داشت به من میرسید دستشو دراز کرد. پیش خودم فکر کردم که حتما میخواد با من دست بده و من هم دستمو آوردم جلو که یکدفعه گفت: بی زحمت ببینین میشه این بخیه ها را بکشم یا نه؟!

4. به خانمه گفتم: کد ملی تون چنده؟ کد ملیشو گفت و پرسید: درسته؟ کدی که گفته بود زدم توی سامانه و گفتم: بله. رو کرد به همراهش و با ذوق زدگی گفت: بالاخره تونستم حفظش کنم!

5. نسخه خانمه را نوشتم و از مطب رفت بیرون. چند دقیقه بعد برگشت و گفت: داروخونه میگه کد پیگیری بده. گفتم: بیمه تون تامین اجتماعی بود.  نسخه های تامین اجتماعی کد پیگیری ندارن. گفت: تامین اجتماعی؟ من توی تمام عمرم تامین اجتماعی نداشتم!

6. به پیرزنه گفتم: دیگه هیچ ناراحتی نداشتین؟ گفت: قرص قند میخورم. گفتم: الان دارین یا براتون بنویسم؟ گفت: چیو؟ گفتم: قرص قندو. گفت: من که قند ندارم چرا باید قرص قند بخورم؟!

7. خانمه با درد شکم اومده بود. گفتم: توی خونه هیچ داروئی نخوردین؟ گفت: دیشب خونه مادرم بودم. چندتا قرص ... بهم داد. گفتم: اون وقت با اون قرصها دل دردتون بهتر شد؟ گفت: نه اما خیلی وقت بود که گردنم درد میکرد یکدفعه دردش قطع شد!

8. نسخه پیرزنه را که نوشتم گفت: یه شربت ام جی هم برام بنویس. من هم نوشتم. چند دقیقه بعد اومد و گفت: من که شربت معده نمیخواستم. این شربتها هست که روش نوشته ام جی مال ریه است. میدونی کدومو میگم؟ گفتم: بله میدونم. گفت: خب من نمیدونم برام بنویس! (ترجمه: تئوفیلین جی)

9. داشتم برای یه بچه سرماخورده نسخه مینوشتم که مادرش گفت: این بچه الان سرماخورده و هی میره و آب یخ میخوره. شما بگین براش خوبه یا نه؟ گفتم: نه براش خوب نیست. خانمه به بچه اش گفت: حالا دیدی دکتره هم میگه برات خوب نیست؟! حالا باز هم بگو آب یخ میخوام. بچه گفت: نه گوه خوردم دیگه نمیگم!

10. مرده گفت:چند روزه سُر... نه ببخشید عَط ... ببخشید اون سرفه است یا عطسه که آدم دو سه تا پشت سر هم میکنه؟!

11. شیفت را به پزشک شیفت بعد تحویل دادم و از درمونگاه اومدم بیرون و رفتم توی حیاط تا برم و سوار ماشین بشم. یکی از خانمهای پرسنل درمونگاه هم از در اومد بیرون و شروع کردیم راجع به موضوعی صحبت کردن. درحالی که من یک طرف در ورودی ایستاده بودم و اون خانم هم اون طرف در. یه خانم اومد و میخواست وارد درمونگاه بشه که دم در ایستاد و به  خانم همکار گفت: بفرمائید. خانم همکار هم گفت: خیلی ممنون شما بفرمائید. خانمه گفت: نه اول شما بفرمائید. خانم همکار گفت: من نمیخوام برم توی درمونگاه شما بفرمائید. خانمه گفت: آخه میگن خوب نیست که آدم از وسط دو نفر رد بشه شما بفرمائید! نهایتا خانم همکار چند قدم اومد جلو تا اون خانم از پشت سرش رد بشه و بره توی درمونگاه!

12. خانمه دفترچه بیمه کل اعضای خانواده را آورد و گفت: برای همه مون یک سری آزمایش کامل و یک سونوگرافی کامل بنویس! بعد که رفت رفتم و از مسئول پذیرش پرسیدم: به نظر شما چرا همه اعضای یک خانواده باید نیاز به آزمایش و سونوگرافی کامل پیدا کنن؟ گفت: حتما تاریخ بیمه تکمیلی شون داره تموم میشه!

پ.ن1. امسال تعداد نسبتا زیادی از پزشکهای شبکه توی امتحان تخصص قبول شدن و پزشک چندانی هم به جای اونها نیومده. ظاهرا چند هفته سخت را پیش رو داریم.

پ.ن2. اما نکته جالب این که چند روز پیش شنیدم یکی از خانم های همکلاسی دوران دانشگاه که اهل اینجا نبود سال پیش تخصص قبول شده و الان توی ولایته. دیروز فهمیدم دوست صمیمی ایشون هم امسال توی ولایت و البته در یک رشته دیگه قبول شدند. سعی میکنم به زودی یه سری بهشون بزنم.

پ.ن3. عماد انتخاب رشته کرد. باتوجه به رتبه اش ناچار شد تعداد زیادی رشته غیرانتفاعی را هم انتخاب کنه. منو بگو که خوشحال بودم وامهامون دارن یکی یکی تموم میشن!

نظرات 30 + ارسال نظر
خواننده خاموش دوشنبه 20 شهریور‌ماه سال 1402 ساعت 08:37 ق.ظ

سلام ببخشید همسرتون هم ، از این وبلاگتون اطلاع داره؟میخونه پست ها و جوابتون به کامنتارو؟ هیچوقت درک نکردم که چرا وقتی که برای غریبه های ناشناس و شریک کردن اونا در لحظاتمون میذاریم برای خانوادمون صرفش نمیکنیم.
دوس دارین خانکتون هم دور از چشم شما وبلاگ بزنه و با اقایون غریبه ،بگه و بخنده؟

سلام
آنی از همون روز اول وبلاگ زدنم در جریان بود و حتی خودش هم وبلاگ زد که لینک وبلاگش هم هنوز اولین لینک وبلاگ منه. که البته خیلی وقته دیگه چیزی توی وبلاگش ننوشته.
یکی از اصول زندگی ما همیشه اعتماد به همدیگه بوده و مخفی نکردن چیزی از همدیگه. حتی کامنتهای خصوصی که برام میاد هم براش میخونم.
من خیلی از شبها شیفتم و دور و برم پر از خانمهای به قول شما غریبه. اگه قصد خیانت داشته باشم توی دنیای واقعی کار برام خیلی ساده تر از دنیای مجازیه.
آنی هم توی فضای مجازی هست. اما هردومون یاد گرفتیم به هر کسی تا چه حدی میشه نزدیک شد و تا چه حدی باید به دیگران بها داد.

سودا یکشنبه 19 شهریور‌ماه سال 1402 ساعت 05:32 ب.ظ

سلام آقای دکتر
بسیار خاطرات جالبی بود. ممنون
اما مورد شمارهٔ ۲ یک بار دیگه به من ثابت کرد که هر وقت به اتفاق لحظه اعتراض نکنیم هر چند باب میلمون نباشه، حتما خیری بعد از اون هست…
فقط برای خانم دکتر ناراحت شدم!

سلام
ممنون
من دلیلی برای اعتراض نداشتم. خانم دکتر خیلی از مریض ها را تنها دیده بود.
بله شرمنده شون شدم.

مینا مهرآفرین پنج‌شنبه 16 شهریور‌ماه سال 1402 ساعت 08:13 ب.ظ http://Www.sky2sky.blogfa.com

سلام آقای دکتر، در خصوص غیرانتفاعی هایی که عمادجان انتخاب رشته کرده، حواستون باشه به واژه دانشگاه یا موسسه آموزش عالی، اولی معتبرتره از لحاظ رنکینگ و بهتره از نظر سطح اساتید و شاید برای بعدها اگه قصد مهاجرت یا حتی ادامه تحصیل در دانشگاه های سطح یک کشور رو داشته باشن چون غالبا مقطع ارشد جدی تر میشن پسرا و افسوس می‌خورن برای جدی نگرفتن نوع دانشگاه و مدرک و معدل مقطع قبلی. در نتیجه اگه قبولیشون حالت دوم بود پیشنهاد من اینه که نره و کنکور دی ماه دوباره شرکت کنه. با آرزوی موفقیت برای پسرتون و همینطور قبولی شما برای تخصص.

سلام
ممنون از راهنمائی تون اما با این سبک درس خوندن میترسم رتبه اش توی دی ماه پائین تر هم بیاد!
متاسفانه عماد هنوز مفهوم نتیجه کنکور را درک نکرده.

تیلوتیلو دوشنبه 13 شهریور‌ماه سال 1402 ساعت 12:00 ب.ظ https://meslehichkass.blogsky.com/

عه
پس برم پست جدید را هم یه بار تند خوانی کنم ... بعد سرصبر توی خونه از اول میخونم جفتش را

باور کنین
درخدمتیم.

تیلوتیلو دوشنبه 13 شهریور‌ماه سال 1402 ساعت 12:00 ب.ظ https://meslehichkass.blogsky.com/

در مورد کامنت سید محسن هم دنبال ربطش نگردید ... ایشون این را برای همه نوشتن فکر کنم... چون برای منم همین را نوشته بودن

بله
ظاهرا هر چند روز یک جمله را توی همه وبلاگها کپی پیست میکنن!

تیلوتیلو دوشنبه 13 شهریور‌ماه سال 1402 ساعت 11:56 ق.ظ https://meslehichkass.blogsky.com/

سلام جناب دکتر
دقیقا چهارشنبه که شلوغ بودم و دیگه نیومدم شما پست جدید گذاشتید
این بلاگ اسکای هم که همچنان با من لج کرده ...
در نتیجه همین الان متوجه شدم پست جدید گذاشتید
البته که سریع یه دور خوندم ... ولی باید بیام دونه دونه بخونم و دونه دونه در موردشون حرف بزنیم .... به خصوص که حس کردم یه کمی شیطنت هم توی یکی دو مورد بود

سلام
تازه خبر ندارین که همین الان یه پست دیگه هم گذاشتم!

Marjan Emami دوشنبه 13 شهریور‌ماه سال 1402 ساعت 09:03 ق.ظ

سلام، این پرچم های متفاوت که میاد کنار اسم‌من، خیلی جالبه.

سلام
این بار هم همین طور
دقیقا با همون آی پی و همون پرچم

Marjan Emami دوشنبه 13 شهریور‌ماه سال 1402 ساعت 07:38 ق.ظ

سلام، اطمینان دارم که برای عماد بهترین ها پیش میاد. اصلا نگران نباشید. نقش ما پدر مادر ها اینه که بزاریم خودشون تصمیم بگیرن. این‌ مسایل در زندگی آدم اصلا تاثیری نداره. من از یه دانشگاه خیلی خوب در ایران فارغ التحصیل شدم، بعد از مهاجرت دو‌ تا نکته رو فهمیدم. ۱- آدم های خیلی کمی اسم دانشگاه من رو می دونستن . ۲- خیلی ها که از دانشگاه های دیگه مدرک داشتن، خیلی موفق تر از من بودن
انشالله فقط سالم باشه، بقیه مسایل حتما خوب پیش میره

سلام
ممنون از لطف شما
بله قبول دارم که بخصوص توی کشور ما مدرک مدرکه و محل گرفتن اون در درجه بعدی اهمیته.
ممنونم
راستی کنار کامنتتون پرچم هلند اومده

سید محسن یکشنبه 12 شهریور‌ماه سال 1402 ساعت 08:40 ب.ظ

شخصی که خود را به غم و اندوه بسپارد ضعیف می شودوقدرتش از بین میرود

حق با شماست اما ربطشو به این پست نفهمیدم.

سارا یکشنبه 12 شهریور‌ماه سال 1402 ساعت 07:16 ب.ظ http://15azar59.blogsky.com

سلام
عماد جان حتما امسال قبول میشن و شما هم ۳ سال دیگه باز فکر ارشدش خواهید بود
منکه اصلا متوجه نشدم چجوری این مدت گذشت دلم خوش بود ۴ سال راحتم از ماجراهای کنکوری و اینا اما خیلی زود گذشت
حالا تازه چیزای دیگه هم بهش اضافه شده به قول بزرگترا انگار هر چی این بچه ها بزرگتر میشن دلنگرانی ها هم براشون بزرگتر و بیشتر میشه

سلام
ممنون از لطف شما
بله هرچقدر بزرگتر میشن مشکلاتشون هم بزرگ تر میشه!

لیلی یکشنبه 12 شهریور‌ماه سال 1402 ساعت 04:03 ب.ظ http://Leiligermany.blogsky.com

بچه های الان با ما فرق دارن. براشون درس خوندن و ورود به دانشگاه الویت نیست. امیدوارم رشته ای که قبول میشه دوست داشته باشه و ادامه بده

تراویس بیکل یکشنبه 12 شهریور‌ماه سال 1402 ساعت 02:20 ب.ظ https://travis1.blogsky.com/

ایشالا موفق باشن

ممنون

پگاه یکشنبه 12 شهریور‌ماه سال 1402 ساعت 01:33 ب.ظ

خیلی بامزه بودن
مورد شش بالاخره قند داشت یا نداشت؟
مورد هشت هم بامزه بوده که گفتی میدونین؟ بعد گفته من نمی‌دونم همونو بنویس
اون تدبیر خانم دکتر هم یاد خودم افتادم که میام تدبیر به خرج بدم، بدتر میشه طفلی
عماد جان هم ان شا الله مسیر خوبی پیش رو داشته باشند. نمی‌دونم چی میشه که گاهی( شاید اکثرا) بچه های افراد تحصیلکرده اشتیاق چندانی برای تحصیل نشون نمی‌دن شاید چون ته خط رو دیدن که خبری نیست

ممنون
من که براش قرص ننوشتم دیگه نمیدونم
بله
بله خودم هم ناراحت شدم
حق با شماست ممنون

شادی یکشنبه 12 شهریور‌ماه سال 1402 ساعت 12:43 ب.ظ http://setarehshadi.blogsky.com/

البته که افراد دارای درک بالا داریم ولی این حد از درک پایین میانگین رو میندازه.

بله
اما خودمونیم اگه همه ازتون باهوش تر بودن هم ترسناک بود!

Negar یکشنبه 12 شهریور‌ماه سال 1402 ساعت 05:25 ق.ظ https://zanekhoshbakht.blogsky.com/

دستتون درد نکنه. کلی خندیدم.
با آرزوی سلامتی و موفقیت برای عماد عزیز

ممنون از لطف شما

لیدا یکشنبه 12 شهریور‌ماه سال 1402 ساعت 12:10 ق.ظ

عماد عجله داره که بره دانشگاه؟یکسال بعد دیپلم برا سربازی وقت داره،می نشست این یکسالو میخوند دوباره امتحان میداد،دختر من انتخاب رشته نکرد

امسال چند میلیون برای مشاوره و برنامه ریزی پول دادیم و نتیجه اش شد این. میترسم سال دیگه بدتر بشه که بهتر نشه!

دزیره شنبه 11 شهریور‌ماه سال 1402 ساعت 03:03 ب.ظ https://desire7777.blogsky.com/

ان شالله عماد جان در رشته ای که دوست داره پذیرفته میشه شهریه هم میرسه دکتر جان فی الواقع dont worry!!!

من هم امیدوارم
ممنون از لطف شما

نسیم شنبه 11 شهریور‌ماه سال 1402 ساعت 02:23 ب.ظ

شماره 10
آقا عماد چرا مثل پدرت درس خون نیستی


شاید هم او کار درست را انجام میده

پریمهر شنبه 11 شهریور‌ماه سال 1402 ساعت 09:52 ق.ظ https://parimehr.blogsky.com

سلام دکتر
چندتا از پستها رو نخونده بودم، یه نفس خوندموشون

شماره 2 حس خوبی داشت
از دست اینایی که اسامی رو قاطی میکنن و انتظار دارن طرف مقابل کاملا متوجه بشه حرص میخورم، همسر بنده خیلی مواقع اینجوریه و من باید حدس بزنم منظورشون چی بوده

سلام
خوش اومدین
برای من بله اما فکر کنم خانم دکتر چندتا فحش توی دلش بهم داده
واقعا

شادی شنبه 11 شهریور‌ماه سال 1402 ساعت 09:02 ق.ظ http://setarehshadi.blogsky.com/

خاطرات شما باعث میشه از توهم بالا بودن سطح درک ملتمون در بیایم . حالا حالاها کار دارن این ملت

البته افراد با درک بالا هم کم نداریم. اما من نمینویسم درباره شون.

آسمان جمعه 10 شهریور‌ماه سال 1402 ساعت 08:39 ب.ظ http://avare.blog.ir

واقعا توی بعضی موارد نیازه سیامک انصاری وار به دوربین زل بزنین. مثل مورد 4 و 5 و 6 و 7 و 8 :)))


واقعا

معصومه جمعه 10 شهریور‌ماه سال 1402 ساعت 07:30 ب.ظ

آقای دکتر راستشو بگین بخاطر آدمای جالب هرروزه اورژانسه‌ که هنوز عمومی هستین ؟

البته علت اصلیش اینه که توی امتحان تخصص قبول نشدم

سوسن جمعه 10 شهریور‌ماه سال 1402 ساعت 02:56 ب.ظ

سلام
نگران شهریه غیر انتفاعی نباشین.
نهایت سالی ۵ یا ۶ میلیون که برای شما پولی حساب نمیشه دکتر.

سلام
خیالمو راحت کردین
ممنون

نازی جمعه 10 شهریور‌ماه سال 1402 ساعت 06:09 ق.ظ

این قضیه باز یه کم برای من سوال شد سر سوزن امپول را فرو کرده تو لاستیک ماشین؟ اخه سوزن امپول که خیلی ظریف و شکننده هست و لاستیک خیلی محکم و زمخت چطوری میشه؟ یه توضیح علمی پربار بفرمایید دکتر

گفت سوزن مطمئن نیستم که سوزن آمپول بوده یا نه

امیر حسام پنج‌شنبه 9 شهریور‌ماه سال 1402 ساعت 03:42 ب.ظ https://bimoghadame.blogsky.com/

سلام. رد نشدن از بین دو نفر را به من هم گفتند. به نظر از بُعد احترام خوب باشه اما از بُعد خرافه خیر.
پایدار باشید.

سلام
کاملا با شما موافقم

صبا پنج‌شنبه 9 شهریور‌ماه سال 1402 ساعت 11:10 ق.ظ https://gharetanhaei.blog.ir/

مورد شماره ده زبان مادری شون فارسی بود یا یه چیز دیگه؟

فارسی همراه با گویش محلی

رسول پنج‌شنبه 9 شهریور‌ماه سال 1402 ساعت 09:27 ق.ظ

سلام
1- مگه مسئول پذیزش آمپول میزنه مگه کار مسئول تزریقات نیست ؟
2- چون نیتتون خیر بوده خدا بهتون لطف کرده

سلام
1. بله اما منظور از اون سوزن ها نبود. یه سوزن معمولی بود
2. حتما

نازی پنج‌شنبه 9 شهریور‌ماه سال 1402 ساعت 07:48 ق.ظ

مورد شماره شش باید قرص برای الزایمر شدید براش مینوشتین مورد یک واقعن کار پرسنل بود؟ چقدر کینه ای اخه

واقعا
آخرش معلوم نشد کار کی بوده.

عاطفه چهارشنبه 8 شهریور‌ماه سال 1402 ساعت 11:21 ب.ظ http://www.atipsychology01.blogfa.com

سلام اقای دکتر
3-من این مورد رو برای بوس کردن تجربه کردم طرف امده جلو سلام کنه من صورتم بردم جلو اون جا خالی داده
9-وای که چقدر از این سوال های مامان بابا ها زمان بچگی بدم میومد *اقای دکتر مگه سوپ براش خوب نیست !!!دکتر هم همیشه میگفت بله تازه کلاغ ها اومدن گفتن لواشک هم میخوره منم اسکل باور میکردم به کرده و نکرده هام اعتراف میکردم که از زبون خودم بشنوه نه کلاغنخبه::

سلام
3. این اتفاق بیشتر توی نوروز میفته!
9. اما کاش هنوز بچه بودیم

زهره چهارشنبه 8 شهریور‌ماه سال 1402 ساعت 10:53 ب.ظ

ممنون که می نویسید

خواهش

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد