جایی برای گفتن دلتنگیها

ماجراهای یک پزشک هنوز عمومی

جایی برای گفتن دلتنگیها

ماجراهای یک پزشک هنوز عمومی

خاطرات (از نظر خودم) جالب (۲۰۲)

سلام

سال نو مبارک 

۱. مرده گفت: از صبح اسهال خونی گرفتم و توی ادرارم هم کلی خون هست. گفتم: دیشب چی خوردین؟ گفت: کلی چغندر!

۲. به خانمه گفتم: توی آزمایشتون تیروئیدتون کم کار بوده. گفت: قبلا سابقه هیچ مشکل تیروئیدی نداشتم. گفتم: قبلا هم آزمایش تیروئید داده بودین؟ گفت: نه!

۳. به مرده گفتم: گلوتون درد میکنه؟ گفت: نمیدونم والا خودت بیا ببین!

۴. مرده با گلودرد اومده بود. گلوشو که دیدم گفت: طوری که نیست مشروب بخورم؟!

۵. به مرده گفتم: تا حالا آمپول زدین؟ گفت: نه ولی هروقت که میزنم بهتر میشم!

۶. مرده گفت: بنویس برم پیش ارتوپد. دفترچه بیمه شو مهر کردم و رفت. چند دقیقه بعد اومد و گفت: من گفتم برام عکس بنویسی پس کجا نوشتی؟ گفتم: شما گفتین ارتوپد، حالا عکس براتون بنویسم؟ گفت: از کجا؟ گفتم: من چه میدونم؟ در حالی که سرشو تکون میداد و از مطب بیرون میرفت گفت: مسخره است!

۷. به مرده گفتم: سرفه هم میکنین؟ گفت: فقط هروقت که سرفه ام میگیره!

۸. پیرزنه گفت: پماد چشمی هم برام بنویس. گفتم: از کدوم نوعش؟ گفت: از نوع سفیدش!

۹. نسخه خانمه رو که نوشتم گفت: بی زحمت یه بسته قرص چربی هم بنویس. گفتم: فقط یه بسته؟ گفت: آره میخوام برم ببینم توی قرصهایی که توی خونه دارم کدومشون مال چربیه؟!

۱۰. مرده با یه سری آزمایش و .... اومد. دیدمشون که نوشته بود یه توده رو بررسی کردن و متوجه شدن خوش خیمه. گفتم: خب الان مشکلتون چیه؟ گفت: دوباره درد میکنه میخوام برم پیش متخصص ببینه یه وقت خیمش بدخیم نشده باشه؟!

۱۱. مرده گفت: بی زحمت برای بچه ام کپسول ۵۰۰ هم بنویس اما کوچیکشونو!

۱۲. نسخه خانمه رو که نوشتم گفت: حالا بریم داروهامونو بگیریم؟ گفتم: بله. گفت: همین حالا؟!

پ.ن۱: شاید باورتون نشه اما امسال هنوز یه مورد هم نبوده که به عنوان خاطرات بنویسم! شاید این وبلاگ واقعا اثر کرده و تعداد این نوع سوتیها کم شده و باید به فکر یه سبک نوشته دیگه باشم!

پ.ن۲: به درخواست بچه‌ها پنجشنبه رو مرخصی گرفتم تا امکان یه سفر چند روزه پیدا بشه اما مسئله اینه که هنوز مقصد مشخص نشده!

پ.ن۳: مدتی بود که اینجا یه سری دستمال گردن معروف به اسکارف مد شده بود (تا حالا فکر میکردم اسکارف یعنی روسری!) و عماد اصرار داشت براش بخریم. یه شب عماد رفت توی مغازه یه پیرمرد (که معروفه همه چیز توی مغازه اش پیدا میشه) برای خرید و بعد ازش پرسید: اسکارف هم دارین؟ پیرمرده گفت: اسکارف دیگه چیه؟ عماد گفت: همون پارچه ها که میبندن دور دهن و میپیچن دور گردن. پیرمرده گفت: آره یه بیست تا چند ماه پیش آوردم و هیچکس هم نخرید؛ اگه میخوای یکی هزار تومن برای تو. عماد هم شروع کرد به اصرار که یکی براش بخرم. گفتم: خب باشه دیگه هزار تومن چیه؟ پیرمرده هم رفت اون پشت مغازه و بعد از چند دقیقه گشتن با یه ماسک صورت برگشت! بگذریم که بالاخره با کلی اصرار یه اسکارف هم خرید و بعد از حدود یک هفته پرتش کرد ته کمدش و دیگه ازش استفاده نکرد یعنی درست همون اتفاقی که برای اسپینر و چند چیز دیگه افتاد! (این هم برای دوستانی که سراغ عمادو می گرفتند!)

بعدنوشت: شاید باورتون نشه اما بعد از کلی برنامه ریزی برای سفر با شروع موج جدید بارندگی ها آنی ترجیح داد نریم سفر؛ من هم از ترس این که بریم و هر اتفاق احتمالی که بیفته از چشم من ببینن قبول کردم!

نظرات 36 + ارسال نظر
نازی جمعه 20 اردیبهشت‌ماه سال 1398 ساعت 04:29 ب.ظ

نه اقا یادم نیس
ممنون بابت جواب
اقا میشه از عزیز دلم عسل بیشتر بنویسین؟

خب پس فقط امیدوارم پشتیبانی جواب بده
هروقت یه کار جالب کرد چشم

نازی پنج‌شنبه 19 اردیبهشت‌ماه سال 1398 ساعت 01:06 ق.ظ

سلام اقای دکتر میپسندم وبتون رو همیشه موفق باشین و سلامت تا بتونین بنویسین ماها بخندیم
اقا یه سوال من 4سال پیش یه وب زدم تو بلاگ اسکای الان خواستم بخش مدیریتش برم رمزش رو زدم نوشت اشتباه
بدیش به اینه که ایمیلمم یادم نیس که رمز وبمو دوباره بگیرم اما خود وبلاگم رو میتونم ببینم ادرسش رو گوگل میزنم میاد فقط نمیتونم وارد قسمت میریت بشم . شما که قدیمی بلاگ اسکای هستین به نظرتون چه کنم؟ ببخشین سوالم چرت بود تو پست اولتون کامنت نزاشتم

ایمیلتون یادتون نیست؟!
میتونین از پشتیبانی کمک بگیرین
خواهش

گندم پنج‌شنبه 5 اردیبهشت‌ماه سال 1398 ساعت 01:02 ق.ظ http://minima.blog.ir

شما که اهل سفر هستید از این گردنی های سفری براش بخرید کمی کش میاد دور گردن انداخته میشه و لازم باشه روی سرهم کشیده میشه و جلوی بینی و دهان رو هم میشه گرفت . لوله ای شکله اسمش نمی دونم چیه این فامیل های ما که خیلی اهل کوه و دردر هستند از اینا دارن

راستش ندیدم تا حالا
حالا که دیگه اسکارفو خرید و بعد هم انداخت دور چه کاریه دیگه؟

M.f چهارشنبه 28 فروردین‌ماه سال 1398 ساعت 08:21 ق.ظ http://mrmfarsi.blogfa.com

جدا؟؟از سری گیج بازیای من

باور کنید
پیش میاد

ی د ادبیات سه‌شنبه 27 فروردین‌ماه سال 1398 ساعت 11:18 ب.ظ

سلام خوب بنویسید مَرده که نخونند مُرده

سلام
حسش نیست

خانم دکتر تمام وقت دوشنبه 26 فروردین‌ماه سال 1398 ساعت 09:41 ب.ظ http://Harfhayedivane.blog.ir

من یه مریض داشتم براش سفکسیم 400 نوشتم گفت از اون سفتای 500 بنویس که قوی تر باشه منظورش سفالکسین بود


اینجا که اصرار دارن برای بچه‌ها آزیترو ۲۰۰ بنویسم نه ۱۰۰

[ بدون نام ] دوشنبه 26 فروردین‌ماه سال 1398 ساعت 01:41 ب.ظ

راستی دکتر مرده درسته یا مرد
اولی death نمیشه

مرده
به معنای یک مرد

نسیم دوشنبه 26 فروردین‌ماه سال 1398 ساعت 03:13 ق.ظ http://www.mannevesht73.blogfa.com

راستی یه چیزی اینجا برام عجیبه
می رم پیش پزشک آقا و راحت از مسئله ای مثل پریود یا اسهال حرف می زنم می خوان تو افق محو شن خصوصا اگه جوون باشن
رسما درس و دانشگاه اثری نداشته روشون
کلا این مسلمونا با طبیعت زنونه انگار مشکل دارن :))

عجب

M.f دوشنبه 26 فروردین‌ماه سال 1398 ساعت 12:12 ق.ظ http://mrmfarsi.blogfa.com

سلام دکتر جان
ایا من اینجا کامنت نگذاشته بودم؟آیا ثبت نشدن کامنت کار خوبیست؟

سلام
نه
اشتباها توی یه پست دیگه گذاشته بودین

ثمین شنبه 24 فروردین‌ماه سال 1398 ساعت 09:19 ب.ظ

سلام دکتر ربولی. مریض شماره 10 کاملا درست صحبت کرده بود، خیم یعنی خو و طبیعت، برای همین هم میگن خوش خیم و بدخیم. چرا براتون عجیب اومد؟

سلام
حق با شماست اما چنین نکته سنجی از چنان فردی بعیده!

واگویه جمعه 23 فروردین‌ماه سال 1398 ساعت 07:56 ب.ظ

ممنون اقای دکتر
ببخشید که تو این فضا هم دست از سوالات پزشکی برنداشتم

خواهش
با اجازه تون اون یکی کامنتتونو حذف کردم

عاطفه پنج‌شنبه 22 فروردین‌ماه سال 1398 ساعت 08:53 ب.ظ

خدا قوت
عالی بود
در مورد جناب عماد هم نظر من هم مشخص کردن حقوق ماهیانه
و آموزش برنامه ریزی مالی بشه
شاد باشید

ممنون
کاملا با شما موافقم
از اول امسال همه خریدهاشو داره با پولهای کادو تولد و عیدی هاش میخره و البته عملا داره پولهارو حروم می کنه اما چون مبلغشون یه مقدار بالاست فعلا حالیش نیست

یک عدد مامان چهارشنبه 21 فروردین‌ماه سال 1398 ساعت 01:05 ق.ظ http://kidcanser.blogsky

کلا این عید مسافرت رفتن و به دل جاده زدن پر ریسک بود

دقیقا
ما هم معمولا جایی نمیریم امسال چون چند روز تعطیل پشت سر هم بود هوس کرده بودیم

واگویه سه‌شنبه 20 فروردین‌ماه سال 1398 ساعت 04:54 ب.ظ

سلام آقای دکتر
امروز رفتم پزشک عمومی بخاطر دردی که چن روز درگیرم کرده
هدف از بازگویی این جمله اینه که برای چندمین بار رفتم پیش پزشک اقا
حقیقتش سختم بود برم پیش پزشک اقا
اما این پزشک محترم چندمین پزشک خوبی هستند که خیلی چیزها رو رعایت کرد
خدا خیرتون بده
از وقتی وبلاگی مث شماها رو خوندم حواسمه تا سوتی ندم
یه چیزی هم کشفیدم
نسخه ماماها هزینه برداره مخصوصا سونوگرافی
اما پزشک عمومی یا متخصص بنویسه این هزینه کمتر میشه
ماما شدن نمی صرفه! رسما جایگاهی در نطام پزشکی از جهت اعتبار کمرنگ جلوه کردند! چقدر کتابی گفتم

خوبید؟
عسل خانم، اقا عماد و خانم محترمتون، مادر گرامی در چه حالند؟

سلام
اهه این شما بودین که اومدین پیش من؟!
آخه نوشتین خدا خیرتون بده!
اما در معاینه خانمها ماماها همیشه خیلی به من کمک کردن
همه خوبند ممنون
بعد نوشت: چون مطمئن نبودم کدومو میگین چند کامنت آخرتونو حذف کردم
فقط نمیدونم چطور بهتون جواب بدم حالا؟!

شیرین سه‌شنبه 20 فروردین‌ماه سال 1398 ساعت 11:43 ق.ظ http://khateraha95.blogfa.com/

خدا حفظش کنه گل پسرتونو پسر نوجوون داشتن این مدلیه دیگه اقای دکتر

ممنون
واقعا همین طوره

بهارنارنج دوشنبه 19 فروردین‌ماه سال 1398 ساعت 05:58 ب.ظ http://www.sokootebishe.blog.ir

خب بعضی از سوتی هایی که می دن دست خودشون نیست.بعضی هاشون به خاطر کم سوادی هست.

بدون شک

انه دوشنبه 19 فروردین‌ماه سال 1398 ساعت 03:52 ب.ظ http://manopezeshki69.blogsky.com

من کلا مسافرت عید رو بخاطر شلوغی بیش از حد جاده و ثبات نداشتن اب وهوا دوس ندارم ...

کاملا با شما موافقم امسال هم چون با گرفتن یه روز مرخصی یه تعطیلات چند روزه داشتم میخواستم بریم که نشد

ابانا یکشنبه 18 فروردین‌ماه سال 1398 ساعت 10:34 ق.ظ

سلام. کار خوبی کردین سفر نرفتین چون قطعا از چشم شما میدیدن!

سلام
دقیییییییقا!!

[ بدون نام ] یکشنبه 18 فروردین‌ماه سال 1398 ساعت 10:23 ق.ظ

مورد ۵: احتمالا منظورش این بوده برا این مریضی امپول نزدم.
مورد ۶: شاید انتظار داسته یه معاینش بکنید و ببینید کجاش درد داره و از همونجا عکس بنویسید.

آخی عماد. بچه ها همینن. سخت نگیرید بهشون. خوب میشن.

ممنون دوست ناشناس من

نیلو جمعه 16 فروردین‌ماه سال 1398 ساعت 11:44 ب.ظ http://nil-nil.blogfa.com

سلام دکتر. سال نوتون مبارک. مثل همیشه عالی و جالب بود... بازم ممنون از احوالپرسی تون. خداروشکر بهترم

سلام
ممنون
خداروشکر

زهره پنج‌شنبه 15 فروردین‌ماه سال 1398 ساعت 08:39 ب.ظ

یادش بخیر
ی بار رفتم چشم پزشک گفت چشمتو بگیر منم انگشت کردم زیر پلکم و چشممو گشاد کردم
منتظر بودم معاینه کنه
اینقدر خندیدن روده هاشون گره خورد فکر کنم


شما همون زهره خاموش خودمون هستین؟

زرگانی پنج‌شنبه 15 فروردین‌ماه سال 1398 ساعت 02:08 ب.ظ

اسمم رو فراموش کرده بودم! ببخشید

خواهش میگردد

[ بدون نام ] پنج‌شنبه 15 فروردین‌ماه سال 1398 ساعت 11:04 ق.ظ

شوخی کردم دکتر. اما قدیما مامان باباها پسری بودن حالا اغلب دختری شدن که البته با اون همه بی عدالتی که در گذشته ها در حق دخترها اتفاق افتاده، حقشونه مورد توجه بیشتر باشن، نوش جون شون!

شما؟

خلیل پنج‌شنبه 15 فروردین‌ماه سال 1398 ساعت 01:00 ق.ظ http://tarikhroze4.blogsky.com

سلام، و با امید تندرستی و شادکامی در سال نو.

فقط به فکر سوتی ها نباشید. مطلب جدی هم اگر میگن بد نیست بنویسید!

سلام
حق با شماست
اگه گفتن چشم
به شرطی که فلفلی نشیم

زرگانی چهارشنبه 14 فروردین‌ماه سال 1398 ساعت 12:56 ق.ظ

سلام.
سال نو شما هم مبارک
عرض شود که خوب شد نیومدین شیراز!!
این دفعه خاطرات تون جالب بود. مورد ۱ یه بار واسه منم پیش اومد. نزدیک بود از ترس بمیرم! حالا دیگه حالم از لبو و چغندر و اینا بهم می خوره.
یه جا دیدم رادیولوژی به جای واژه خوش خیم از واژه نیک خیم استفاده کرده بود که در تقابل با بد خیم عبارت جالب تری هست. ان شاالله هیچ وقت هیچ خیمِ خوشی بد نشه!
آدما هوس می کنن، خرید می کنن، بعدم دلشونو میزنه دیگه. اصلا نمی خواد از عماد خان خاطره بگین... والله!! عسل خانوم میره به خانم معلمش میگه بشین تا برات پول بیارم همه میگن وای چه شیرین، چه ناز! بعد این پسر طفلکی یه اسکارف خریده دیده به دردش نمی خوره انداخته دور... می خواین توی شیوه تربیتش تجدید نظر کنین!؟ آقا بفرستینش همون معبد شائولین هم خودتون راحت میشین هم این طفل معصوم! (عماد جان اگه داری اینو می خونی من طرف توأم!!)

سلام
سال نو شما هم مبارک
درواقع مقصدی که تعیین کرده بودم شیراز نبود بخصوص که همین دو سال پیش اومدیم شیراز و سفرنامه شو هم گذاشتم
ای بابا یکدفعه بفرمائید در برابر عماد شمر بن ذی الجوشن هستیم دیگه

واگویه سه‌شنبه 13 فروردین‌ماه سال 1398 ساعت 03:33 ب.ظ

خدا به مادر عزیزتون و همه بیماران لباس عافیت عطا کنه
اوضاع جوی پیش شما چطوره؟

شما بزرگواری آقای دکتر

سپاسگزارم
دیروز به شدت بارندگی داشتیم اما امروز هوا کاملا صاف و آفتابی بود

واگویه دوشنبه 12 فروردین‌ماه سال 1398 ساعت 10:01 ب.ظ

آقای دکتر این چه حرفیه؟(من خودم خیلی مشکل دارم)
رفتار عماد کاملا طبیعی بوده

حال مامان بهتره؟

من کاملا با حرف شما موافقم و اصلا هم ناراحت نشدم
بهتره الحمدلله حالا بعد از تعطیلات ببریمشون پیش دکترشون ببینیم باز شیمی درمانی رو براشون شروع میکنن یا نه؟

سنجاقک دوشنبه 12 فروردین‌ماه سال 1398 ساعت 09:10 ب.ظ

سال نو تون مبارک
پست رو هنوز نخوندم از بس اخبار از سیل و قطع ارتباطو اینا گفت یادتون کردم.امیدوارم صحیح و سالم باشید

ممنون
ما هم ترسیدیم و جایی نرفتیم

Marjan دوشنبه 12 فروردین‌ماه سال 1398 ساعت 06:50 ب.ظ

salaam Aghaye Doctor
oon etefaghi ke goftin chan million tooman kharj to dastetoon gozasht to tarif karidn ya na hanooz?

mishe baramoon begid chi shoded bood?

سلام
هنوز یادتونه شما؟
نه و دست کم تا چند ماه دیگه هم امکانش نیست

Life Rhythm دوشنبه 12 فروردین‌ماه سال 1398 ساعت 11:36 ق.ظ http://www.blogydiary.blog.ir/

آقا مورد 10 به نظرم حق داشته

حق داشته نگران بشه اما سبک گفتنش جالب بود

طیبه یکشنبه 11 فروردین‌ماه سال 1398 ساعت 06:22 ب.ظ http://almasezendegi.mihanblog.com

اوه دکتر اشتباه کردم شما نوشتید امسال هنوز یه مورد هم نبوده
پس حتما این ۱۲ مورد مربوط به سال۹۷ یا قبل تر بوده
پوزش

بله متوجه شدم
این خاطراتی که نوشتم سال ۹۷ روی کاغذ نوشته بودم

طیبه یکشنبه 11 فروردین‌ماه سال 1398 ساعت 06:20 ب.ظ http://almasezendegi.mihanblog.com

سلام دکتر مهربون
سال نو بر شما هم مبارک
میگم پس این ۱۲ مورد خاطره که من رو از خنده روده بر کرد از کجا اومد نوشتید ؟شما میگی دیگه سوتی و خاطره نیست؟؟!!!! من که خیلی خندیدم
مرخصی و مسافرت خوش بگذره و به سلامتی ایشالا
نیکان هم از این اخلاقا داره ،گاهی بعضی چیزا رو اصرار می کنه و می گردیم چیزی رو که می خواد پیدا می کنیم براش می خریم ولی نصف روز هم استفاده نمی کنه مثل همین اسپینر که فرمودید مثل ست لباس زورو البته عاشق لباس مردعنکبوتیش هست و یه چیزای دیگه که خیلی گشتم تا بدونم اصلا کجاها می فروشند و خریدم ولی بیشتر از دوسه ساعت بهشون توجهی نکرد

سلام
ممنون
از سال پیش مونده بودن همین حالا هم اندازه چند پست دیگه ذخیره دارم!
ممنون اما جایی نرفتیم
پس ظاهرا خیلی از بچه ها این طورین

نسیم یکشنبه 11 فروردین‌ماه سال 1398 ساعت 02:13 ب.ظ http://www.mannevesht73.blogfa.com

سلام آقای دکتر ربولی خوبین؟سال نو مبارک امیدوارم برکات مادی و معنوی سمتتون سرازیر بشه در سال جدید.
اسکارف یه وسیله س با یه عالمه کاربرد برای کوهنوردی و جنگلنوردی و امثالهم.خیلی کاربردا داره حتی برای خونریزی می شه به عنوان تورنیکه استفاده ش کرد. چیز توپیه. من الان اینجا باهام سه تاش رو دارم

سلام
حق با شماست اما عملا به درد عماد نمیخوره

سیمین یکشنبه 11 فروردین‌ماه سال 1398 ساعت 12:07 ب.ظ

جالب بود نوشته هاتون
عیدتون مبارک
منم مورد یک رو بعد از ادرار داشتم و کلی ترسیدم و بعد که یادم اومد چی خورده بودم امیدوار شدم که برطرف شه و شد.
پسر من آریا هم بعد اینکه قایمکی اسکارف خرید ازم خواهش کرد که اجازه بدم بخره و من ندادم و بعد دیدم که قبلا خریده بوده .باور کن یک روز استفاده کرد و بعد نیست و نابود شد.

ممنون
عید شما هم مبارک
بله یه کم فکر کافی بود
ظاهرا خیلی از بچه ها این طورین

واگویه یکشنبه 11 فروردین‌ماه سال 1398 ساعت 11:17 ق.ظ

سلام آقای دکتر
از وقتی که وبلاگ شما و چن پزشک و پرستار و .. خوندم
دیدم نسبت به شما روشنتر شده!!!
بد نبودا
منظورم اینه تازه میفهمم تون!!!!
سوتی های باحالی بود
اون خیمش باحال بود

در مورد عمادخان
بهتره از الان باهاش حرف بزنید که برای هر خریدی لااقل به همه جوانبش فکر کنه و بعد بخره
یا بهش بگید از پول توجیبیت میخرم که بعدا حواسش به این باشه که چیزهایی که به کارش نمیاد ویا ضروری نیست نخره و صرفه نظر کنه
نمیگم سختگیری کنید که براش ارزو و دور از جان عقده بشه
اما باید یاد بگیره که از شما توقع برآورده شدن همه چی نداشته باشه!

سلام
ممنون از لطف شما
باز خداروشکر
پس باید دعا کنم افراد بیشتری اینجا رو بخونن
کاملا با شما موافقم باید یه مقدار روش تربیتشو عوض کنم

حسنا یکشنبه 11 فروردین‌ماه سال 1398 ساعت 02:20 ق.ظ http://chemiophile.mihanblog.com

اون اولی یعنی قرمزی چغندرو فک کرده خونه؟ یا واقعا خون بوده؟

ولی من فک میکنم هر مشکلی که بچه ها دارن و از نظر پدر و مادرا ناخوشاینده، در واقع باید توی خود پدر و مادر ریشه ش رو جستجو کرد. حالا نمیشه حکم قطعی داد ولی خب فک کردن بهش هم شاید بد نباشه.

همون چغندر بود
من که خودم خیلی مشکل دارم میدونم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد