جایی برای گفتن دلتنگیها

ماجراهای یک پزشک هنوز عمومی

جایی برای گفتن دلتنگیها

ماجراهای یک پزشک هنوز عمومی

خاطرات (از نظر خودم) جالب (۱۰۰) (قسمت دوم)

سلام

توی پست قبل نوشتم با توجه به اینکه بعضی از افراد فامیل اینجارو کشف کردن ممکنه مجبور بشم بعضی از پستهارو رمزدار بنویسم.

خدائیش انتظار چنین عکس العملیو نداشتم. خیلی از دوستان طوری عکس العمل نشون دادن که انگار من تصمیم دارم همه پستهارو رمزدار کنم!

چشم سعی میکنم حتی الامکان رمزدارها کمتر باشند.

و این هم ادامه گلچین

راستی به نظر شما هر پنجاه پست خاطرات یه گلچین خوبه یا کمترش کنم؟

۵۱. به مَرده گفتم: قد دخترتون خیلی کوتاهه. گفت: اشتباه میکنین دکتر! این سه برابر این قدش زیر زمینه! 

۵۲. به مرده گفتم: توی خونواده سابقه بیماری خاصی ندارین؟ گفت: مادرش لوپوس داره. میدونی لوپوس چیه؟ یه بیماریه درست مثل ام اس! 

۵۳. به خانمه گفتم: پدرش سیگار میکشه؟ گفت: آخه میشه مرد سیگار نکشه؟! 

۵۴. میخواستم برای یه بچه سرماخورده دارو بنویسم که مادرش گفت: راستی این بچه به استامینوفن حساسیت داره. گفتم: یعنی اگه بخوره چی میشه؟ گفت: دمای بدنش میاد پائین! 

۵۵. داشتم مریض میدیدم که مَرده سرشو کرد توی مطب و گفت: ببخشید برای دیدن شما کجا باید بلیت بخریم؟! 

۵۶. به پسره گفتم: این دفترچه که مال خودتون نیست. گفت: مال بابامه٬ به خدا من هم پسر بابامم! 

۵۷. به پیرزنه گفتم: قرصهای فشارتون چه رنگی بودند؟ گفت: رنگ هویج!! 

۵۸. به پیرزنه گفتم: مشکلتون چیه؟ گفت: چند روزه که شکمم خیلی گاز میده!! 

۵۹. خانمه پسرشو آورده بود و میگفت: این هر روز از صبح تا شب هی خلط میاد توی گلوش و همه اش صدای کانگورو درمیاره! 

۶۰. ساعت یک بعداز نصف شب٬ یه پسر جوون اومد توی مطب. گفتم: بفرمائین. گفت: من چیزیم نیست٬ سه هفته پیش یه دونه قرص کلونازپام خوردم حالا که توی خونه گفتم به زور منو آوردند دکتر! همون موقع همراهش اومد تو و گفت: این پسر معتاده٬ یک ساعت پیش سه بسته قرص خورده آوردیمش! پا شدم و از مطب اومدم بیرون که با پرسنل برای شستشوی معده و ... هماهنگ کنم که همراهش صدام کرد و گفت: بیائین نگاه کنین! رفتم و دیدم پسره هنوز داره با صندلی من حرف میزنه! 

۶۱. خانمه با عفونت زنانه اومده بود و میگفت: ببخشید مزاحم شدم٬ من همیشه میرفتم پیش ماما اما حالا دیدم ویزیتشونو گرون کردن ویزیت شما توی درمونگاه ارزونتره مجبور شدم بیام پیش شما! 

۶۲. به خانمه گفتم: مشکلتون چیه؟ به شوهرش گفت: تو برو بیرون روم نمیشه جلو تو بگم! و بعد گفت: سوزش ادرار دارم! 

۶۳. مرده داروهاشو گرفت و بعد اومد توی مطب و گفت: من که گفتم تب دارم٬ برام تب بر ننوشتین؟ گفتم: چرا من که استامینوفن نوشتم. گفت: مگه استامینوفن تب بره؟ به حق چیزهای نشنیده! 

۶۴. نسخه پیرزنه رو نوشتم و دادم دستش گفت: ممنون خدا خرجتو زیاد کنه! 

۶۵. به مَرده گفتم: قندتون داره بالا میره چیزهای شیرین کمتر بخورین. گفت: من قنادم روزی چندبار انگشتهامو لیس بزنم هم قندم بالا میره! 

۶۶. نسخه پیرمرده رو نوشتم و گفتم: دیگه هیچ ناراحتی نداشتین؟ گفت: نه من فقط ناراحتم که اومدم پیش شما!
۶۷. خانمه اومد و گفت: برام آمپول ب۱۲ بنویسین. گفتم: چرا؟ گفت: چون هرچقدر ب۶ میزنم تهوعم کمتر نمیشه! 
۶۸. به مرده گفتم: تا حالا پنی سیلین زدین؟ گفت: من با پنی سیلین بزرگ شدم! 
۶۹. مرده گفت: دیروز یه آمپول هم زدم اما خوب نشدم نمیدونم آمپوله کجام رفته؟!
۷۰. به خانمه گفتم: شکمتون از حد طبیعی برای این موقع از بارداری تون بزرگتره. گفت: حالا این که بزرگتر از حد طبیعیه، طبیعیه؟!
۷۱. مرده با دندون درد اومده بود گفت: باید این چندتا دندون که برام مونده رو هم بکشم دندون مصنوعی بگذارم. دندون مصنوعیو اگه درد بگیره آدم فورا از دهنش درش میاره! 
۷۲. پسره گفت: نمیدونم چرا وقتی میرم دستشوئی راحت میشم؟!! 
۷۳. پیرزنه نوه شو  آورده بود. گفتم: اسمش چیه؟ اسم کوچیکشو گفت. گفتم: فامیلش؟ یه کم فکر کرد و گفت: یادم نمیاد!!
۷۴. مرده پدرشو آورد و گفت: خیلی بی حاله فکر کنم فشارش افتاده. حالا باز شما ببینینشون. فشار پیرمرده رو گرفتم و گفتم: اتفاقا فشارشون بالاست. پیرمرده به پسرش گفت: میبینی؟ با یه تشخیص اشتباه داشتی منو به کشتن میدادی!
۷۵. چندتا پسر جوون همراه دوستشون که مریض بود اومده بودند. نسخه شو که نوشتم پسره گفت: میشه فشارمو هم بگیرین؟ گرفتم و گفتم: فشارتون یازدهه. وقتی رفتند بیرون دوستش بهش گفت: یه چیزی از خودش پروند! من خودم روی صفحه فشارسنج نگاه کردم اصلا عدد یازده روش نبود!
۷۶. پیرزنه گفت: کمرم اون قدر درد میکنه که انگار خودت پریدی روی کمرم!
۷۷. به خانمه گفتم: بچه تونو بگذارین روی وزنه تا ببینم چند کیلوئه؟ وقتی بچه رو گذاشت گفتم: الان ده کیلوئه. مادرش گفت: ده روی چند؟!

۷۸. یه دختر پنج شش ساله رو معاینه کردم و گفتم: احتمالا آپاندیسه ببرینش آزمایش. مادرش شروع کرد که: حالا براش یه دارو بنویسین اگه بهتر نشد میبریم. گفتم: نه همین حالا ببرین. خلاصه که به زحمت راضیشون کردم ببرنش. 

چند روز بعد آوردنش و گفتند: چون شما تشخیصتون خیلی خوب بود و فهمیدین آپاندیسه آوردیم بخیه هاشو هم خودتون بکشین! 

۷۹. نسخه مریضو که نوشتم همراهش گفت: حالا این داروها براش خوب هست؟! 

۸۰. به خانمه گفتم: اسهالتون خونی بود؟ گفت: توالت ما چراغ نداره!

۸۱. پیرمرده گفت: هفته پیش برای درد پام اومدم اینجا برام دارو نوشتین خوب شد. البته به خواست خدا خوب شد نه داروهای شما! 

۸۲. نسخه پیرزنه رو که نوشتم گفت: خیلی ممنون خدا عوضی بهت بده!

۸۳. خواستم برای مرده نسخه بنویسم که دیدم عکسش روی دفترچه هست اما اسمی که توی دفترچه نوشته شده اسم یه خانمه. بهش گفتم: انگار اسمتونو توی دفترچه اشتباه نوشتن. گفت: آره اسم خانممه. توی دفترچه اون هم اسم منو نوشتن. فکر کنم برای اینکه نتونیم دفترچه مونو به خونواده های دیگه بدیم!

۸۴. گلو یکی از بچه هارو نگاه کردم. به مادرش گفت: مامان بیا ببین چقدر بچه بستنی خوردن بعد آقای پارکی چوبهاشونو جمع کرده داده به دکتر!

۸۵. خانمه پسرشو آورده بود و گفت: توی کمرش یه لکه زده میخواین ببینین؟ گفتم: باشه. گفت: ببخشین که باید پشتشو بکنه بهتون!

۸۶. خانمه پرسید: این قرصهائی که میگن اشتها آورند، فقط اشتهارو بالا می برند یا وزنو هم بالا میبرند؟!

۸۷. پیرزنه گفت: این آزمایشو چند روز پیش اون دکتر چشم درشته برام نوشت حالا شما جوابشو میبینین؟!

۸۸. برای پیرزنه طبق دستور آزمایش کلی نوشتم. بعد شصتاد نوع قرص قند و فشار و ... ریخت روی میز و گفت: اینهارو هم میخورم. برام بنویس. شروع به نوشتن کردم که گفت: حواست باشه داروهارو ننویسی روی آزمایشها!

۸۹.  به خانمه گفتم: این دفترچه که مال خودتون نیست. گفت: نه هیچ داروئی نخوردم. دخترش گفت: میگن این دفترچه که مال شما نیست. آروم گفت: میدونم دارم حواس دکترو پرت میکنم!

۹۰. به پیرمرده گفتم: چه آزمایشی میخواین بدین؟ گفت: یه شکافت کامل!

۹۱. مرده گفت: همه شکمم از ناف به پائین درد می کنه. بی زحمت برام یه سونوگرافی از زیر ناف بنویس!

۹۲. میخواستم برای یه بچه نسخه بنویسم. به مادرش گفتم: چند سالشه؟ همراهشون رو کرد به مادر بچه که ساکت سر جاش ایستاده بود و گفت: به کوتریموکسازول حساسیت داره؟ مادرش هم گفت: نه نداره! و بعد هردوشون ایستادند و به من خیره شدند!

۹۳. مرده با سرماخوردگی اومده بود و گفت: من توی شهر .... درست چسبیده به دیوار درمونگاه شبانه روزی زندگی می کنم. اما هربار مریض می شم میام اینجا چون به این درمونگاه اعتقاد پیدا کردم!

۹۴. به یه پسر هشت ساله گفتم: کجات درد می کنه؟ گفت: همون جائی از گلو که آدمو باهاش خفه می کنن!

۹۵. خانمه گفت: چند روزه که گوشم درد میکنه. شما اونقدر اطلاعات دارین که توی گوشمو ببینین؟!

۹۶. مشغول معاینه خانمه و گرفتن شرح حال ازش بودم درحالی که بچه دو سه ساله اش فقط تکونم میداد و درحالی که اسکناس توی دستشو به طرفم دراز کرده بود مرتبا میگفت: عمو! بیا پول!

۹۷. به پیرزنه گفتم: از کدوم قرصها برای فشارتون میخوردین؟ گفت: از همون قرصها که یه خط وسطشونه!

۹۸. به پیرزنه گفتم: فشارتون بالاست. مگه قرص فشارتونو نمی خورین؟ گفت: چرا اما دکتر یه قرصهائی بهم داده که خیلی کوچیکند اصلا به درد نمی خورند!

۹۹. به پیرزنه گفتم: قرصهای فشارتون چه رنگی بودند؟ گفت: نمیدونم من سواد ندارم. گفتم: دیگه رنگشون که ربطی به سواد نداره که. گفت: من بی سوادم نشنیدی که میگن آدم بی سواد کوره؟!

پ.ن۱: دفعه اول که دوشهر از شهرستان ما به عنوان پایلوت پزشک خانواده شهری انتخاب شد برای اون دو درمونگاه اینترنت گذاشتند و وقتی پزشک خانواده ول شد قطعش کردند. وقتی برای بار دوم بحث پزشک خانواده شهری شروع شد اینترنت همه درمونگاه ها برقرار شد اما باز مدتیه که قطعشون کردند پس نتیجه میگیریم که همچنان خبری از پزشک خانواده شهری نیست!

پ.ن۲: بالاخره بقیه اضافه کار زمستون پارسالو گرفتم!

پ.ن۳: پنجشنبه گذشته درحین دانلود یه فایل اینترنتمون قطع شد و هرکار کردم وصل نشد. مودمو بردم نمایندگی سرویس دهنده اینترنتمون که گفت برو دوشنبه بیا دنبالش. دوشنبه زنگ زدم که گفتند مودمتون قابل تعمیر نیست. رفتم اونجا که مسئولش برای اینکه ایرادو نشونم بده مودممو وصل کرد به اینترنت خودش و گفت: انگار درست شده! مودمو آوردم خونه که دیدم همچنان اینترنت قطعه. زنگ زدم دفترشون که بالاخره یه نفرو فرستادند خونه و او هم بعد از کلی امتحان خط تلفن و ... زنگ زد دفترشون و گفت میشه خطشونو یه بار ریست کنین؟ ریست کردند و درست شد. آقای کارشناس هم فرمودند شرمنده ایراد از طرف ما بود!

پ.ن۴: این هم یه لینک از آموزش یکی از کارهائی که هیچوقت نتونستم راحت انجامش بدم!

پ.ن۵: از چند روز پیش همچنان میخوام برنامه سایت فیدلی رو نصب کنم که ظاهرا جایگزین گوگل ریدره اما هنوز موفق نشدم چون اصولا دانلود نمی شه!

پ.ن۶: با چندروز تاخیر روز ماما هم مبارک!

نظرات 70 + ارسال نظر
ویولنیست سه‌شنبه 15 مرداد‌ماه سال 1392 ساعت 05:05 ب.ظ http://www.newviolinist.blogfa.com

خیلی جالب بودن دکتر

ممنون

سمانه یکشنبه 6 مرداد‌ماه سال 1392 ساعت 11:00 ب.ظ

وااااااااااااای خدا ترکیدم از خنده...
خدا اجرت بده دلمونو شاد کردی.

ممنون از لطفتون

مریم چهارشنبه 12 تیر‌ماه سال 1392 ساعت 06:34 ب.ظ http://dayereye-kamel.persianblog.ir

واقعن خنده دار بود اکثرش..بضی اوقات poker face بودم!

ممنون از لطفتون

best medico پنج‌شنبه 30 خرداد‌ماه سال 1392 ساعت 09:02 ب.ظ http://bestmedico.blogfa.com

خدا خیر دنیا و آخرتتون بده دکتر!دل جوونای ملتو شاد میکنین!!!

ممنون

kerpoo دوشنبه 27 خرداد‌ماه سال 1392 ساعت 08:15 ق.ظ

mordam az khandeh!!!!

خنده تون مستدام

فلفل سه‌شنبه 7 خرداد‌ماه سال 1392 ساعت 05:17 ب.ظ http://felfelane.persianblog.ir

چرا رمزی خو

از ترس اقوام

وانی جمعه 3 خرداد‌ماه سال 1392 ساعت 10:39 ق.ظ

آدرس وبلاگ عماد رو بگین . چه معنی داره تو لیست وبلاگ دوستاتون نباشه!

وا
بگم که برین اونجا کامنت بگذارین بعد فامیل از روی کامنت شما وبلاگ مارو پیدا کنن؟!

مرجان شنبه 28 اردیبهشت‌ماه سال 1392 ساعت 04:44 ب.ظ http://mahroo1371.blogfa.com

این مال من بود :

" سلام

تو این اوضاع نابسامان اقتصادی این : "ممنون خدا خرجتو زیاد کنه!"

واقعا بی رحمی بود !"

بله بله یادمه

زهره خاموش شنبه 28 اردیبهشت‌ماه سال 1392 ساعت 02:05 ب.ظ

این دفعه خیلی جالب بودن هر لحظه مظلومیتتون بیشتر میشه

ممنون
مظلومیت؟

تکتم ( دکتر آشپز ) شنبه 28 اردیبهشت‌ماه سال 1392 ساعت 12:48 ب.ظ http://drashpaz.persianblog.ir/

سلام
خداییش واسم سوال شد شما کجا طبابت می کنید که مردمانش اینقدر با نمکن؟

سلام
شرمنده هنوز قصد خودکشی ندارم :دی

مرضی شنبه 28 اردیبهشت‌ماه سال 1392 ساعت 11:29 ق.ظ http://yasinak.blogfa.com

عالیییییییییییی بود
ممنون

ممنون از لطفتون
خواهش میگردد

مرجان شنبه 28 اردیبهشت‌ماه سال 1392 ساعت 01:11 ق.ظ http://mahroo1371.blogfa.com

سلام
هیچی
اومدم بگم جناب دکتر من نظر داده بودم فک نکنین اینجا رو فراموش کردم... الان دیدم اسمم رو ننوشته بودم

بله حواس پرت شدم !

سلام
حالا کدوم یکی مال شما بود؟!

صدرا جمعه 27 اردیبهشت‌ماه سال 1392 ساعت 11:44 ب.ظ http://www.amma.loxblog.com

هلاک شدم دکتر کم کم بنویسید من کمی در خواندن کم طاقتم. البته با پوزش از نظر دادن در خصوص روشتان.
ایراد وبلاگم هم بالاخره بر طرف گردید

چشم
خواهش میگردد
خدارو شکر
حالا ایراد از گیرنده بود یا فرستنده؟!

رضا جمعه 27 اردیبهشت‌ماه سال 1392 ساعت 11:32 ب.ظ http://coffeetanhai.blogfa.com

دکی مگه چیکار کردی میترسی ببینن اقوام وب نویسی مگه جرمه؟@

جرم که نه اما هرچی باشه اینجا جائی برای گفتن دلتنگیهاست نه جائی که هرچی بنویسی فردا همه اقوام ازش خبر داشته باشند

غزاله جمعه 27 اردیبهشت‌ماه سال 1392 ساعت 09:37 ب.ظ

شماره 55 واقن جالب بود!شماره 60:خدا به داد خونوادش برسه !بقیه هم خوندم البته از پست قبلی تا الان!ولی واقن خیلی خوبه که اینارو ثبت میکنین ایده خیلی جالبیه-ازاین به بعد منم حتمن میخونمتون

ممنون از لطفتون
پس بازهم منتظرتون هستم

فضایی جمعه 27 اردیبهشت‌ماه سال 1392 ساعت 01:29 ب.ظ http://www.crazywriten.mihanblog.com/

سلام
خاطرات زنده شد دکتر ممنون
پی نوشت اول هم کاملا صحیحه
پی نوشت 4

سلام
ممنون از لطفتون

پریا جمعه 27 اردیبهشت‌ماه سال 1392 ساعت 09:38 ق.ظ http://drparya.blogfa.com

سلام
مثل همیشه عالی...این روزا کمتر چیزی می تونه منو بخندونه ولی با خوندن اینا حداقل یه کم از عصب فاشیالم استفاده کردم داره آتروفی می شه بدبخت

سلام
ممنون
امیدوارم به زودی تبدیل بشین به
زنی که می خندد!

حس هفتم جمعه 27 اردیبهشت‌ماه سال 1392 ساعت 01:02 ق.ظ http://seventhhess.persianblog.ir/

سلام. اگه قول بدین که رمزشو مث همیشه که به ما نمی دادین بازم بهمون ندین.... چه اشکال داره... رمزدارش کنین مطالب رو!!!!
اگه از لولوک زدن چیزی یادتون مونده... منتظریم در آدرس جدیدمون.

سلام
باشه باز هم مثل همیشه عمل میکنم
حالا انگار من تا حالا چندتا پست رمزدار داشتم

مریم پنج‌شنبه 26 اردیبهشت‌ماه سال 1392 ساعت 09:50 ق.ظ

سلام دکتر من پستهایی که میگذارید را با دقت دنبال میکنم اینبار متوجه شدم از شماره89تا آخر چندتایش تکراریه.دکتر حواستون باشه تغلب نکنین

سلام
تکراریه؟
جل الخالق
من که از اولش گفتم اینها گلچینه که!

پزشک تازه کار چهارشنبه 25 اردیبهشت‌ماه سال 1392 ساعت 05:55 ب.ظ

سلام، تعدادش هرجور که راحت باشین،خوبه. ولی دیر به دیر آپ نکنین، چون جای خالیتون خیلی دیده میشه و با سایر وبلاگها پر نمیشه! سایه تان مستدام

سلام
دیگه دارین بیش از حد اینجارو بزرگ می کنینا
نمیگین باورم میشه؟!

فروز مامان دیانا چهارشنبه 25 اردیبهشت‌ماه سال 1392 ساعت 02:02 ب.ظ http://diananini.blogfa.com/

مثل همیشه عالی بود ، امان از این شرکتهای پشتیبان

ممنون
واقعا

منصوره(مامای مهربون) چهارشنبه 25 اردیبهشت‌ماه سال 1392 ساعت 12:11 ق.ظ http://midwifery2012.blogfa.com

مامانش چون دلش نمیومد استفاده نمیکرد وگرنه راه دیگه ای نداره
توجیهش کردیم اگه این کارو نکنی کلیه های بچت عفونت میکنه چون ادرارش برمیگشت

کاملا حق با شماست

منصوره(مامای مهربون) سه‌شنبه 24 اردیبهشت‌ماه سال 1392 ساعت 11:40 ب.ظ http://midwifery2012.blogfa.com

چاره ای نداشتیم دیگهبچه داشت مشکل ادراری پیدا میکردمامانشم دلش نمیومد باباشم همینطور.این بچه به این وضع افتاده بود
ولی اخرش کلی باهامون حال کردداشت میرفت دیگه میخندید

کار درستی کردین

منصوره(مامای مهربون) سه‌شنبه 24 اردیبهشت‌ماه سال 1392 ساعت 11:30 ب.ظ http://midwifery2012.blogfa.com

سلام دکتر خوبین؟
یه گاز و روش کرم استرومارین زدیم گذاشتیم قسمتی که چسبندگی داده بود.البته قبلش چسبندگیشو باز کردیم.چند بار همین کارو بکنن رفع میشه

سلام
چون گفته بودین حاضر نبودن پماد استفاده کنن پرسیدم

آنا سه‌شنبه 24 اردیبهشت‌ماه سال 1392 ساعت 04:20 ب.ظ http://www.anna1980.persianblog.ir

..میگم اگه دندون ایمپلنت شده درد بگیره باید چیکارش کرد؟

پروانه سه‌شنبه 24 اردیبهشت‌ماه سال 1392 ساعت 02:04 ب.ظ http://bestmoments.blogfa.com

سلام دکتر،
هر 50 پست بهتره!
55- باااااابااا
56-
59-
75-
76-
80-
خسته نباشین.

سلام
ممنون از نظرتون
سلامت باشین

منصوره(مامای مهربون) دوشنبه 23 اردیبهشت‌ماه سال 1392 ساعت 11:48 ب.ظ http://midwifery2012.blogfa.com

سلام دکتر
به نظر منم هر 50تا باشه خوبه
وااای بیشترشونو یادمه قشنگترینشم همونی بود که گفته واسه دیدن شما زا کجا باید بلیت بگیرم
وای دکتر سروکله زدن با بیمار خیلی اعصاب میخوادااااااخیلی رو اعصابن بعضیا

سلام
ممنون از نظرتون
واقعا

yasaman دوشنبه 23 اردیبهشت‌ماه سال 1392 ساعت 12:39 ب.ظ

سلام/امیدوارم یه روزی با یه نسخه آلزایمر درمان بشه ممنون از نسخه گمنامتون ولی من واقعا ممکن ژنش رو داشته باشم

سلام
آمین
خواهش
انشاءالله که مبتلا نمی شین

man va hasmari دوشنبه 23 اردیبهشت‌ماه سال 1392 ساعت 02:08 ق.ظ

En feedly kheili khob bood merc
Rasti javab emailetoon ro dadam

خواهش میگردد
به درد خودم که نخورد نمی دونم چرا

[ بدون نام ] دوشنبه 23 اردیبهشت‌ماه سال 1392 ساعت 12:28 ق.ظ

سلام

تو این اوضاع نابسامان اقتصادی این : "ممنون خدا خرجتو زیاد کنه!"

واقعا بی رحمی بود !

سلام
همینو بگو
دارو براش نوشتم دستمزدمو هم داد و رفت!

فائزه یکشنبه 22 اردیبهشت‌ماه سال 1392 ساعت 05:49 ب.ظ http://takallahem.blogfa.com/

M یکشنبه 22 اردیبهشت‌ماه سال 1392 ساعت 02:02 ب.ظ

سلام
خیلی جالب بود
من دانشجوی شهرکرد بودم و بالاخره از آدمای بی فرهنگی که داره بعید نیست گفتنشون!!!
هنوز هم در حد عصر حجره فرهنگشون؟

سلام
ممنون
باید قبول کرد که همه جا همه جور آدمی پیدا میشه
گرچه من نفهمیدم کدومشونو میگین؟

غزل یکشنبه 22 اردیبهشت‌ماه سال 1392 ساعت 01:08 ب.ظ http://rahelehhh.blogfa.com

از بازدیدتون مچکرم. با تبادل لینک موافقید؟

خواهش میگردد
من همیشه با تبادل لینک مخالفم
وبلاگهائی رو که دوست داشته باشم لینک میکنم چه اونها منو لینک کرده باشند چه لینک نکرده باشند

سنجاقک یکشنبه 22 اردیبهشت‌ماه سال 1392 ساعت 12:36 ب.ظ

دکتر مگه گودر چشه؟؟؟ما که هنوز داریم فیض میبریم!!!
این لینکی که گذاشتین چیه؟؟!!

گودر چش نیست گوشه
مسئله اینه که قراره از اول جولای درش تخته بشه یعنی شما نشنیدین؟

yasaman یکشنبه 22 اردیبهشت‌ماه سال 1392 ساعت 11:01 ق.ظ

سلام / من تازه فهمیدم این ها تکرارین می خواستم بگم 73 ناراحت کننده بود/حالا می بینم خودم هم آلزایمر دارم

سلام
میخواین یه نسخه براتون بنویسم؟!

دکتر نیلوفر یکشنبه 22 اردیبهشت‌ماه سال 1392 ساعت 01:32 ق.ظ http:// davadarmum.blogfa.com

راستی شما چقد بیمار پیرزن سوژه بده دارینا

باید از پیرزن ها تشکر کرد!

غزل شنبه 21 اردیبهشت‌ماه سال 1392 ساعت 09:59 ب.ظ http://rahelehhh.blogfa.com

سلام دکتر جان من اولین بار دیدن میکنم وبسیارم لذت بردم...
منم یه پزشکم ولی وبم احساسی خوشحال میشم به کلبه تنهایی ما سری بزنید

سلام
خوش اومدین

جرم شناس شنبه 21 اردیبهشت‌ماه سال 1392 ساعت 09:35 ب.ظ http://elen.blogsky.com

دکتر حالا لوپوس واقعا اسم یه بیماریه؟
راسی لینکاتون چرا روز به روز کمتر میشن؟خوب لینک جدید هم اضافقه کنین
راستی چه خو یادتون موند قبلا عکس پدربزرگمو شطرنجی گذاشته بودم خودم یادم نبود

با اجازه تون!
هر وبلاگیو که خوشم بیاد لینک میکنم که اونها هم یکی یکی دارند کم میشند!
فعلا هم که منتظرم ببینم سر گوگل ریدر چی میاد
ما اینیم دیگه الکی که دکتر نشدیم!

ترنم شنبه 21 اردیبهشت‌ماه سال 1392 ساعت 08:57 ب.ظ


هر 50 تا پست خوبه
الان که خوب فکر میکنم می بینم منصفانه نیست که ازتون خواهش کنم به من هم رمز بدین ، خب گناه دارین دیگه ، خودمو که جای شما میذارم میبینم دلم میخواد رمزمو فقط به دوستای وبلاگدارم بدم و به شما هم حق میدم که رمزو به هر کسی که خودتون دلتون میخواد بدین
53- اصلا مردی که سیگار نکشه و روزی دو بار زنشو با کمربند نزنه مرد نیست !!!
84-
94 و 96 -

یعنی الان دارین منو تحت تاثیر قرار میدین دیگه!!
اینو به آنی بگین :دی

[ بدون نام ] شنبه 21 اردیبهشت‌ماه سال 1392 ساعت 01:50 ب.ظ

سلام دکتر

سلام

cna یـــه سرباز پشتـــ کنکوری!!! شنبه 21 اردیبهشت‌ماه سال 1392 ساعت 01:27 ب.ظ http://captain-medic.blogfa.com

سلام آقای دکتــــــــــر!
کرواتــ گــ بستنش کــــاری نداره،ولی من تا حالا نبیستم ،حیف که پاپیون نمیبندید وگرنه بهتون یا د میدادم
خواهشا اگه رمز دارکردین به ما هم بگین،مگه ما از لای در اومدین دکتــــر؟؟؟

سلام
ممنون میشم اگه بستن پاپیونو هم بهم یاد بدین
کراواتو چندبار تا حالا یاد گرفتم اما چون معمولا نمی بندم یادم رفته
انشاءالله

[ بدون نام ] شنبه 21 اردیبهشت‌ماه سال 1392 ساعت 01:27 ب.ظ

سلام دکتر خسته نباشی مث همیشه خوب بود
پیرزن های مراجعه کنندتون از همه بامزه ترن قدرشونو بدونید

سلام ممنون
همین پیرزن ها هستند که این وبلاگ را زنده نگه داشته اند!

آسیه شنبه 21 اردیبهشت‌ماه سال 1392 ساعت 11:13 ق.ظ

سلام آقای دکتر
خیلی خیلی جالب بود انقد خندیدم دلم درد میکنه

سلام
ممنون

مهاجر زمان شنبه 21 اردیبهشت‌ماه سال 1392 ساعت 10:55 ق.ظ http://mohajerezaman.persianblog.ir

کمترش کنین مثلن هر سی تاالبته یه پیشنهاده
من که لذت برم
چندروز نه چندین روز تاخیر داشتید

ممنون از پیشنهادتون
ممنون
شرمنده عیالواریه دیگه!

mahmoud شنبه 21 اردیبهشت‌ماه سال 1392 ساعت 10:48 ق.ظ

yadam rafteh bood esmam ro benevisam, zemnan man ba oon mahmoud ke dooste shoma bood yeki nistama.

از کامنتتون می شد حدس زد!
خوش اومدین محمود جدید!

[ بدون نام ] شنبه 21 اردیبهشت‌ماه سال 1392 ساعت 10:46 ق.ظ

salam
fekr mikonam hishki nazarate digaran ro nemikhooneh be joz man o to age mikhoundan hatman be oon ghalate typi man ke hatman eshtebahe typi boodeh tazakor midadan va ella man ba moghadasat az in shoukhia

سلام
قبول ندارم بعضی دیگه از دوستان هم میخونن
مطمئنم جواب من هم فقط برای شوخی بود

امی شنبه 21 اردیبهشت‌ماه سال 1392 ساعت 01:25 ق.ظ http://weineurope.blogsky.com

این برنامه فیدلی ظاهراً فقط برای موبایله برای کامپیوتر چیزی سراغ ندارید؟

نه متاسفانه

امی شنبه 21 اردیبهشت‌ماه سال 1392 ساعت 01:21 ق.ظ http://weineurope.blogsky.com

برای شماره 60 کلی خندیدم هرچند در اصل ماجرا گریه داره!
بعضی از مریض هاتون چقدر ساده و رک هستن رک بودن زیادی هم خوب نیست .
این قضیه رمزدار کردن نوشته ها و عکس العمل بعضی خواننده ها هم از عجایب وبلاگستانه، منم یک بار می خواستم یکی از پست هام رو رمزی کنم و گفته بودم رمز رو فقط به کسانی که می شناسم می دم چون از عکس العمل کسانی که نمی شناختم بعد از خوندن پست مطمئن نبودم بماند که خیل بسیاری از خواننده های خاموش روشن شدن و تقاضای رمز کردن! ولی یکی شون خیلی بامزه بود گفت من همونیم که پارسال یک بار برات کامنت گذاشتم و گفتم وبت رو می خونم حالا بهم اعتماد می کنی رمز بدی؟! به قول دکتر بابک مثل سیامک انصاری زل زدم تو دوربین!!!

موافقم
واقعا هرچیزی اندازه داره
میفهمم چی میگین چون داره سر خودم هم میاد

ند نیک شنبه 21 اردیبهشت‌ماه سال 1392 ساعت 12:11 ق.ظ http://blue-sky.persianblog.ir

اره واقعی واقعی. خود منشیه داشت برامون تعریف میکرد

شهرزاد جمعه 20 اردیبهشت‌ماه سال 1392 ساعت 11:52 ب.ظ

بازم سلام!
وای این سری واقعا عااالی بودن!
اینقدر خندیدم اشکم سرازیر شد!
فقط دو تا سوال برام پیش اومد، یکی اینکه وقتی مواردی مثل شماره 55 یا 82 پیش میاد، چه طوری میتونین همون جا جلوی مریض نزنین زیر خنده؟
یکی دیگه هم اینکه ثبت در لحظه ی این شاهکارهای مریض ها حواستون رو پرت نمیکنه؟

سلام
ممنون
همه اش به خاطر تجربه است!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد