جایی برای گفتن دلتنگیها

ماجراهای یک پزشک هنوز عمومی

جایی برای گفتن دلتنگیها

ماجراهای یک پزشک هنوز عمومی

خاطرات (از نظر خودم) جالب (۹۸)

سلام

اول شرمنده به خاطر تاخیر توی آپ کردن.

شیفت های یک روز درمیون و یه سری کارهای دیگه مانع از این شد که آپ کنم. ضمن اینکه نمیخواستم بعدا بعضی ها بگن چون تند تند آپ می کردی امسال هم تخصص قبول نشدی 

بگذریم

نمیخواستم این همه خاطرات از نظر خودم جالب پشت سر هم بگذارم اما تنها داستانچه ای که این مدت به ذهنم رسیده به شدت مزخرفه! ضمن اینکه تصمیم گرفتم پستی که به درخواست دوستان قرار شد دوباره درباره محمود بنویسم بگذارم برای بعد از عید تا ببینم بالاخره خونه مون میاد یا نه؟!

۱. خانمه دختر جوونشو با صورت پر از جوش آورده بود و گفت: صورتش اصلا جوش نداشت اما ازوقتی عقدش کردیم داره جوش می زنه یعنی اثر داره؟!

۲. خانمه بچه شو با اسهال آورده بود و گفت: روده هاش عفونت داره؟ گفتم: بله. گفت: حدس می زدم آخه هم دهنش خیلی بو میده هم مدفوعش!

۳. دوتا پسر نوجوون که کاملا مشخص بود از اراذل و اوباش شهرند اومده بودند. وقتی بهشون گفتم: سرنسخه ای که از پذیرش گرفتین بدین تا نسخه تونو بنویسم یه سرنسخه سفید که چندین بار تا خورده بود دادند دستم و بادقت بهم خیره شدند تا ببینند عکس العملم چیه؟ هرطور بود خودمو کنترل کردم و خیلی آروم تاهای کاغذو باز کردم و نسخه رو روش نوشتم.

۴. به خانمه گفتم: مشکلتون چیه؟ گفت: مدتیه حساسیت به کهیر پیدا کردم!

۵. امسال توی ولایت ما فقط یک روز به خاطر بارش برف مدارس تعطیل شد. شب قبلش من شیفت بودم و به خانمی که برای بچه اش استعلاجی میخواست گفتم: رادیو اعلام کرد فردا مدارس تعطیله. گفت:پس میشه یه روز استعلاجی برای هفته بعد بهم بدین؟!

۶. به پیرزنه گفتم: فشارتون بالاست. مگه قرص فشارتونو نمی خورین؟ گفت: چرا اما دکتر یه قرصهائی بهم داده که خیلی کوچیکند اصلا به درد نمی خورند!

۷. به خانمه گفتم: بچه تون اشتهاش خوبه؟ گفت: یه بشقاب برنج و خورشت خورده دیگه میخوای چقدر بخوره؟!

۸. مرده رو معاینه کردم و ازش شرح حال گرفتم. وقت نوشتن نسخه که شد گفت: خب! حالا من میگم تو بنویس!

۹. پیرزنه گفت: من همیشه میرم پیش دکتر ..... دقعه پیش هم یه نامه بهم داد و منو فرستاد پیش متخصص. ببین دکتر بهم چقدر اعتماد داشت که نامه رو داد به خودم ببرم پیش متخصص!

۱۰. نسخه خانمه رو نوشتم و دادم دستش و او هم با شوهرش از مطب رفتند بیرون. چند لحظه بعد مرده برگشت توی مطب و گفت: ببخشین خانمم هنوز خبر نداره اما ممکنه حامله باشه اون وقت این داروها مشکلی نداره؟!

۱۱. نسخه پیرزنه رو نوشتم و گفتم: دیگه هیچ مشکلی نداشتین؟ گفت: بقیه مریضی هامو نگفتم چون پول ندارم 

۱۲. شیفتم تموم شد و دکتر شیفت بعد از راه رسید. از مطب رفتم بیرون و بعد برای یه کاری برگشتم توی مطب که دیدم دکتر داره صندلی بیمارانو از اون طرف میز میگذاره این طرف. گفتم: صندلیو چرا جابجا می کنین؟ گفت: من هرجا که میرم صندلی هرطرف میز که باشه میگذارم اون طرف میز بعد وقتی مریضها میان طبق عادت بشینن روی صندلی میبینن اون طرفه یه لحظه گیج میشن اونقدر بهشون میخندم (خوب بگو مگه مرض داری؟ )

پ.ن۱: این بار نوبت بیمزه ها بودا!

پ.ن۲: (ویژه دوستان نزدیک!) من این خاطراتو به ترتیب مینویسم مگه مواردی که مناسبتی داشته باشه. خاطره شماره ۴ این پست آخرین خاطره قبل از اون پست رمزداره! (ببینین از کی تا حالا توی نوبت بودنا!)

پ.ن۳: امروز قراره فرمانداری های اون دو شهرستان جدید که اینجا درباره شون گفتم افتتاح بشن. البته نمیدونم شبکه بهداشتشون کی تشکیل بشه. اما نکته جالب اینکه وقتی حدود جغرافیائی شهرستان های جدید مشخص شد فهمیدم پست سازمانی من همچنان توی شهرستان خودمون باقی میمونه و جزئی از شهرستانهای جدید نیست (خدائیش خودم هم نمیدونم این خوبه یا بد؟)

پ.ن۴: دلشکسته عزیز بهتر نیست به جای اینکه برام شماره موبایل بگذارین هرحرفی دارین همین جا بفرمائین؟!

پ.ن۵: توی کتاب ریاضی امسال عماد مقدمات کسرو توضیح داده و متوجه میشم که عماد درست متوجه نشده. پس یک بار دیگه براش توضیح میدم اما باز داره تمریناتو اشتباه حل میکنه. به آنی میگم: فکر کنم باز هم متوجه نشد. عماد میگه: لازم نیست بیشتر از این فکر کنی چون کاملا درست متوجه شدی! 

پ.ن۶: بعد از مدتی که هوای اینجا حسابی گرم شده بود هفته پیش یه بارش برف ناگهانی و نسبتا زیاد داشتیم که باعث شد کلی از شکوفه ها از بین بره. این عکسو هم توی خیابون گرفتم که درست همون لحظه یه مقدار برف از روی شاخه درخت پائین ریخت و عکسو به دونیمه مساوی تقسیم کرد! 

پ.ن۷: ای بابا چرا این پست اینقدر پی نوشت پیدا کرد؟!

نظرات 93 + ارسال نظر
ی دوست شنبه 26 اسفند‌ماه سال 1391 ساعت 11:42 ب.ظ

سلام دکتر ی سوال داشتم

دهنم آفت زده خیلی هم درد میکنه طوری که نمیتونم چیزی بخورم دکترم رفتم ولی چیزی بهم نداده من الان چه نوع خاکی باید به سر بریزم اگه میشه راهنماییم کنین ممنون

سلام
چیزی نداد یا چیز به دردبخوری نداد؟
درواقع آفت معمولا خودبخود خوب میشه
اما اگه واقعا داره اذیت میکنه میتونین از قطره نیستاتین استفاده کنین
اگه فایده نکرد میتونین پنج تا کپسول تتراسیکلینو باز کنین و پودر توشو توی یه شربت دیفن هیدرامین کامپاند حل کنین و هر شش ساعت غرغره کنین

جرم شناس شنبه 26 اسفند‌ماه سال 1391 ساعت 09:34 ب.ظ

پ.ن 2
اره دقیقن اواخر آذر بود

دقیقا

دانیال شنبه 26 اسفند‌ماه سال 1391 ساعت 08:32 ب.ظ

پسر جوونی اومده بود درمانگاه تمام بدنش خال کوبی بود معاینش کردم بعد سرنسخه موچاله و پاره بهم داده میگه بنویس بنویس زود باش بعدم نسخه از زیر دستم کشیدو رفت

مورد 3 که خوندم ناخداگاه قیافش اومد تو ذهنم

وووووی
به مردم ولایت خودمون امیدوار شدم!

فردا شنبه 26 اسفند‌ماه سال 1391 ساعت 08:09 ب.ظ http://med84.blogfa.com

نه بابا! بعید می دونم ولایت شما باشه! اینجا جای از ما بهترونه که ما ارسال شدیم برای دوا درمون ملت!!!

خوشا به سعادتتون
راستی شرمنده که اون یکی کامنتتون تائید نشد
حال و حوصله یه سری بحث و جدل دیگه سر اسم شهرو ندارم
راستی شما مهمان بودین ولایت ما؟

رها راد شنبه 26 اسفند‌ماه سال 1391 ساعت 06:49 ب.ظ http://tanharaha.persianblog.ir

واااااااااااااای چرا بابا آپ کردم ....تو وب جدیدم ..... شما تشریف نیاوردین

ادامه داستانم بزودی نوشته میشه

مزاحم می شم
ممنون

آسیه شنبه 26 اسفند‌ماه سال 1391 ساعت 05:41 ب.ظ

خب دکتر آنی خانم آپ نمیکنن من آدرس (کلبه تنهایی من و دوران خوش )فقط دارم میرم سر میزنم میبینم آپ نکردن

دلم میخواد بدونم عسل چشکلی شده

من دلم عکس عسل ناز نازیمو میخواد

دکتر حسرت ی بچه موند بدلم تو فامیل بچه کوچیک نداریم منم از هر بچه ای خوشم نمیاد
همیشه هم ماشاالله میگم چشم شور نباشه ولی خب شما براش اسپند دود کنین

تا جائی که من میدونم همین دوتا وبلاگو هم بیشتر نداره
ممنون از لطفتون
چشم

نیاز شنبه 26 اسفند‌ماه سال 1391 ساعت 04:51 ب.ظ

سلام
یعنی تجویز میکنین ؟
آخ از دست شما بابا ها چی کارکنیم بلاخره بابا جونم کار خودشو کرد وقتی گفت حالت بده و باید آمپول بزنی دیگه گریه و خواهش جواب نمیده چی میشد به جای این آمپول ی چیز دیگه اختراع میشد

سلام
راستش تا حالا که نه
اگه خوب فکر کنین میبینین که ایشون دارن به نفع شما کار می کنن

پروانه شنبه 26 اسفند‌ماه سال 1391 ساعت 11:38 ق.ظ http://bestmoments.blogfa.com

سلام آقای دکتر،خسته نباشین!‏ مورد 10خیلی خیلی بامزه بود

سلام سلامت باشین ممنون

من شنبه 26 اسفند‌ماه سال 1391 ساعت 11:18 ق.ظ http://2-2ta.blogfa.com

وب قشنگی داری به وب ماهم سر بزن خاطرات دانشجویییه

ممنون چشم

khaleazar شنبه 26 اسفند‌ماه سال 1391 ساعت 10:53 ق.ظ http://www.khaleazar.blogfa.com

9)che hali mikarde ba khodesh
12)khodayish ajab adame sadistici bude haa

چه جوررر
واقعا

masi شنبه 26 اسفند‌ماه سال 1391 ساعت 09:20 ق.ظ http://yasyas-66.blogfa.com

سلام دکتر اتفاقا خیلى هم بامزه بود
در مورد عماد جان اگه معلم خودش یکى دو جلسه خصوصى باهاش کار کنه بهتره ها...
عکسها خیلى قشنگ بود تهرانم برف اومد پنجشنبه برفى
پیشاپیش عیدتون مبارک در کنار خانواده شاد و سلامت باشید

سلام ممنون
اما اینطوری ارزون تر درمیاد!
ممنون
عید شما هم مبارک

Angel شنبه 26 اسفند‌ماه سال 1391 ساعت 01:28 ق.ظ http://a-restless-mind.blogfa.com

سلام آقای دکتر عزیز.پیشاپیش عیدتون مبارک. اول از همه ممنون از اینکه به وبلاگ بنده هم سری زدید.خوشحال شدم.راستش با خوندن خاطرات شما به این فکر افتادم که چه سوتی هایی که از من توی وبلاگهای پزشکی نوشته نشده. کاش منم میتونستم بخونمشون. مورد 5می هم نشون داد که الجق ایرانی تباره سال خوشی در کنار خونواده و همچنین وبلاگ پرباری رو براتون آرزومندم. ایام به کام

سلام عید شما هم مبارک
ممنون از نظرتون
خوب میتونین سوتی هاتونو سرچ کنین!

سارا جمعه 25 اسفند‌ماه سال 1391 ساعت 09:46 ب.ظ http://sans_fa@yahoo.com

10 خیلی باهال بود خانومه خوذش نمیدونسته

عماد چقدر بامزه ست

واقعا
ممنون

آزیتا جمعه 25 اسفند‌ماه سال 1391 ساعت 09:24 ب.ظ

دکتر دهمی رو که خوندم منفجر شدم اولش از خنده بعدشم از حرص از دست مرده!

حرص دیگه چرا؟

رها راد وپگاه نظام نژاد جمعه 25 اسفند‌ماه سال 1391 ساعت 06:28 ب.ظ http://tanharaha.persianblog.ir

وااااااااااای خیلی خاطرات بامزه ای نوشتین ..
خوبه با وجود شغل پراسترس وسختتون اینهمه صحنه های باحال دارید

ممنون
همون رها راد خودمون که مدتهاست وبلاگشو آپ نکرده؟

آنا جمعه 25 اسفند‌ماه سال 1391 ساعت 06:25 ب.ظ

نه عقد نکردم...

انشاءالله به موقعش

افسون جمعه 25 اسفند‌ماه سال 1391 ساعت 02:13 ب.ظ

۱- برا بعضیها عقد دوران پراسترسیه. از استرسه
شاید!
۳-
۶-
۸-
۹-
۱۱- هزار بار برای حال و روز الان خیلیها
۱۲-
پ.ن ۱- نفرمایید اختیار دارید
پ.ن ۵-
پ.ن ۶-ای جان برف
پ.ن: اینقدر جای این پ ، ژ زدم که شدم

ممنون از لطفتون و وقتی که گذاشتین

فانوسی در شب جمعه 25 اسفند‌ماه سال 1391 ساعت 01:23 ب.ظ http://helper-pace.blogfa.com

3 عالی بود


بقیه خوب بودن


همین

ممنون از لطفتون

آسیه جمعه 25 اسفند‌ماه سال 1391 ساعت 12:07 ب.ظ

سلام دکتر برای مورد 9 خیلی خندیدم

راستی دکتر چه عکسای قشنگی از بارش برف گرفتین خوش بحالتون اینجا که امسال اصلا برف نبارید

دکتر میشه ی سری عکس جدید از عسل جون بزارین

سلام خنده تون مستدام
ممنون
این جزء وظایف آنیه!

وانی جمعه 25 اسفند‌ماه سال 1391 ساعت 02:30 ق.ظ

به به می بینم جلو ارازل کم میارین.
کاش این شوهر ها رو بفرستین تست بتا، یه کم آزمایشگاهی ها هم بخندن
11. طفلکی پیرزنه تو رو خدا بگین که به همه درد هاش با یه ویزیت رسیدگی کردین..
اتفاقن مثل همیشه جالب بودن به قول عماد جان شک نکن مطمین باش!


به همکارتون بگین اینکه همه گیج شن تکراری می شه ، مثل شما رو بیماران زوم کنن و دل ملتی رو شاد!

من کی کم آوردم؟ وا

مشکلش پول داروهاش بود وگرنه پول ویزیتو که داده بود
ممنون
چشم بهش میگم!

آنا جمعه 25 اسفند‌ماه سال 1391 ساعت 12:08 ق.ظ http://cherrybloom.persianblog.ir

سلام دکتر جان.
کی گفته بی مزه بود؟ بعضیاش خیلیم با مزه بود. جانم عماد که اینقد با مزه جواب داده.
منم میخوام به دکتر شیفت بعد بگم واقعا مرض داری؟
درمورد 10 باید بگم خوشم میاد از این مردای حواس جم.
حالا خدایی دکتر عقد کردن رو جوش صورت اثر داره؟ اگه داره بگو ریسک نکنیم خدایی نکرده بالاخره صورته،حساسه.

سلام
ممنون
واقعا
اون هم چه حواس جمعی
توصیه میکنم عقد و عروسیو باهم بگیرین!

فردا پنج‌شنبه 24 اسفند‌ماه سال 1391 ساعت 11:34 ب.ظ http://med84.blogfa.com

اول که دشمنتون شرمنده! ما که نمی گیم به خاطر تند آپ کردن از تخصص جا موندین! اصلا ما حرفی نمی زنیم... به نظر ما تنها علتش اینه که شما از معنویت به دور شدین و در تشییع جنازه ی هوگو!! شرکت نکردین!
6.یه دختر جوون آوردن بیمارستان گفت من 100 تا قرص اتنولول خوردم!!! سریع مانیتورش کردیم... زود به زود قندشو چک می کردیم...بعد از دو سه روز ضربان قلبش رسید به 50 و خرده ای!!! استاد فرمودند: اگه 100تا اتنولول فقط چندتا ریت رو میندازه چه جور انتظار داریم با نصفه اتنولول 50 فشار مریض پایین بیاد! حرفه پیرزنه منو یاده این حرف انداخت.
9. چه قدر اعتماد بین پزشک و بیمار موج مکزیکی می ره!
10. حتما می خواسته با تولد بچه خانمشو غافلگیر کنه!!!
11. قصه است این قصه، آری! قصه ی درد است...
12.چه دل خجسته ای داره همکار شما!!
پ.ن5. تحسین می کنیم این جواب هوشمندانه را...
پ.ن6. چه قدر حرکت اون شاخه ی درخت حرفه ای بود!!! دقیق نصفش کرده!

ممنون از نظرتون
مطمئنین منظورش یه آتنولول 100 نبوده؟!

ماما ی مهربون پنج‌شنبه 24 اسفند‌ماه سال 1391 ساعت 11:09 ب.ظ http://midwife40.blogfa.com

سلام
۱.راس میگه خبز.منم همین مشکلو دارم
۲.
۴.اینم یه مدلشه دیگه
۵.گناه داشت بنده خدا
۶.اینم حرفیه
۸.اره والله همه دکترن اینجا
۱۱.بالاخره گفت؟؟؟
۱۲.واااااااااااای.متاسفم

سلام
1.واقعا؟
8. اونجا؟!
11.نه
12.ایضا

دختر اردیبهشت پنج‌شنبه 24 اسفند‌ماه سال 1391 ساعت 09:19 ب.ظ http://zendegi92.persianblog.ir/

سلام جناب آقای دکتر
امروز اتفاقی با وبتون آشنا شدم
قبل تر ها که وبلاگ پزشکان رو می خوندم اسم شما رو تو لینک ها میدیدم
امروز اومدم وبتون
خاطرات جالبی دارید
خوشحال میشم به وب نو پای من هم سری بزنید
امیدوارم به زودی با شما هم رشته شوم

سلام
خوش اومدین
دیگه هر لینکی که دیدین یه سری بزنین!
چشم مزاحم می شم

رکسانا پنج‌شنبه 24 اسفند‌ماه سال 1391 ساعت 07:50 ب.ظ http://iranbanooo.blogsky.com

سلام
خیلی کار خوبی کردید خاطرات جالبتونو باز نوشتید . من هر بار میبینم پست جدید گذاشتید به شوق خاطراتتون میام ! کلی هم دلم وا میشه !
به (1) میخواستین بگین ازدواج کلا خیلی اثر داره !
عزیزم چقدر (9) از کمبود اعتماد رنج میبرده !
مشابه 11 زیاد دارن میشن متاسفانه .
دکتر شیفت بعدتون هم اهل دل بودن ها!
چقدر نظرم طولانی شد!

سلام
خواهش میگردد
ممنون از نظرتون

ترنم پنج‌شنبه 24 اسفند‌ماه سال 1391 ساعت 07:40 ب.ظ

3-
8- احیانا نگفته : کبـــررررررری تصمیم گرفت ؟؟!!
10- آقای دکتر این مورد مثبت هیژده ای ، مثبت چهارده ای ، مثبت دوازده ای چیزی نمیخواست ؟!
11- آخه چرا باید این قشر جامعه روز به روز به تعدادشون اضافه بشه ؟
12- دکتر اینجوری ندیده بودم
پ.ن1: نه ، بی مزه نبود
پ.ن 5 : جانم عماد
پ.ن 6 : عکسا رو دوست داشتم مخصوصا این یکی رو : http://s1.picofile.com/file/7690666555/DSC02277.jpg

8.
10. واقعا؟
پ.ن1: ممنون

بیوطن پنج‌شنبه 24 اسفند‌ماه سال 1391 ساعت 07:21 ب.ظ

سلام
۸:خوب برای من اتفاق افتاد که وقتی پزشک معاینه ام کرد گفت خوب حالا بگو چی میخوری بنویسم برات دروغ چرا هرچی گفتم نوشت یه دونه هم خودش اضافه نکرد آخرش هم وقتی گفتم یه دونه رانیتیدن هم بنویس گفت تو سرماخوردی یا معده درد داری؟ گفتم واسه پدرم میخوام
۱۰: هیجده مثبت بود ها بابا خونواده رد میشه از اینجا ...
۱۱- خوب شما که نگفتی بگه ... مطمئینم اگه میگفتید بگه تا گرونی برنج هم میرفت
پ ن ۳ : یادم باشه سفارشتون را بکنم شما را بزارن رئیس شبکه
پ ن ۵:
والا منم که میخوام برخی از مطالب ریاضی را برای بچه خواهرم توضیح بدم متوجه میشم اونا اصلا با یه روشی میگن که واسه ما ناشناختس !!!!! مال ما هم برا اونا عجیبه ولی جواب یکی در میاد
پ ن ۷ :میخواستم همین رو بگم که شما هم ماشالا برای خودتون یه پا دکتر باستانی پاریزی هستید پی نوشت و پا نوشت از نوشته اصلیشون بیشتره .....
پیشاپیش سال خوبی براتون آرزو میکنم عماد خان و عسل خانوم رو ببوسین

سلام
خوب اون دکتر بنده خدا خودش بفرما زده نه مثل این مریض ما!
واقعا؟ یعنی بگه های امروزه هم؟
چیزی نگفت که بخوام بله یا خیر بگم!
ممنون مگه به سفارش شما گوش کنن
دقیقا بخصوص جمع های چند رقمی!
ای بابا کیو با کی مقایسه میکنین؟
ممنون
راستی برای این پست وبلاگتون جرات نکردم کامنت بگذارم
از بس پر از آیه و حدیث و روایت بود

گیلاس آبی پنج‌شنبه 24 اسفند‌ماه سال 1391 ساعت 06:35 ب.ظ http://thebluecherry.blogfa.com

جالب بود دکتر
طرف خودش خبر داشت زنش حامله است ولی
زنش نه!!
چه باحال

ممنون
آخرالزمون شده دیگه!

مامان پنج‌شنبه 24 اسفند‌ماه سال 1391 ساعت 06:22 ب.ظ http://namopa.blogfa.com

سلام دکتر جان
1 - اره دقیقا ربط داره ...روم نمیشه بگم ......از انی جون بپرسید ..
8- واقعا نوشتید ؟
9-
11-آخ بقیه اش رو مجانی گوش می کردید ...
12-
پ ن 5 : آخ می بینید چه جملاتی به خوردمون می دن ؟!!..........برای تفهیم کسر یه دایره بکشید و بگویید این نون است و با این شروع کنید ..معمولا خوب جواب میده .......گرچه دقیق نمی دونم مشکلش کجاست ولی معمولا جواب میده

سلام
بذار برم ازش بپرسم ....
نه هرچیزی که گفت!
خدائیش خیلی بهش اعتماد داشته ها!

ایضا
ببخشین نون بربری یا سنگک؟!

نیاز پنج‌شنبه 24 اسفند‌ماه سال 1391 ساعت 05:35 ب.ظ

سلام دکتر ی سوال دارم اگه بچه هاتون از آمپول بترسن شما براشون آمپول تجویز میکنین ؟

پس چرا پدر من با اینکه میدونه من از آمپول میترسم بازم آمپول برام تجویز میکنه

سلام
با اون جمله دومتون که شما جواب منو هم خودتون گفتین!

مهدیس پنج‌شنبه 24 اسفند‌ماه سال 1391 ساعت 05:33 ب.ظ http://tasvire-roya.blogsky.com

4.
6.آخییییییییییییییییییییی
7.دعوا داره
11.
12.خیلی خوب بود ایول به اون

واسه پست قبلی ام کامنت گذاشته بودم بعد یهو پرید منم دوباره حوصله نداشتم بذارم گفتم درجریان باشین:)

12. واقعا ایول به اون؟
کمک جریان داره منو با خودش می بره!

خانم گل پنج‌شنبه 24 اسفند‌ماه سال 1391 ساعت 03:53 ب.ظ

وای چه عکسای خوشگلی!!!!خوش به حالتون، امسال که اینجا یه بار هم برف نیومد

واقعا؟ حتی یه بار؟

خبرنگار پنج‌شنبه 24 اسفند‌ماه سال 1391 ساعت 03:38 ب.ظ http://ghasedake90.mihanblog.com

دکتر ف پنج‌شنبه 24 اسفند‌ماه سال 1391 ساعت 03:35 ب.ظ http://drf.blogfa.com

11. واقعا متاثر شدم...

ایضا

. پنج‌شنبه 24 اسفند‌ماه سال 1391 ساعت 02:35 ب.ظ http://nemidoooonaam.blogfa.com/

ایشاالله یه روزی شمام قبول بشین...
11.خب شما چی کار کردین؟!
12.دکتر بیببببببببببببببببببب ببخشیدا
پ ن 1 : نه خوب بود بابااااااااااااااااااااااااا
پ ن 2 . اوووووووووووو از اون وقت!!!
پ ن 5 :حالا الان یاد گرفت ؟
پن 6 : خوششش بحالتوننننن برففف!!! البته من امسال هیچ علاقه ای نداشتم برف بیاد.چون سرد می شد منم پتالتو نداشتم!پولم نداشتم بخرم!!!

الانم هوا اینجا عالی و بهاریه!!!!

انشاءالله
چی کار باید میکردم؟ برای بیماری هائی که گفته بود نسخه نوشتم
خواهش!
ممنون
نه از اون زمان :دی
فعلا که درسو بوسیده و گذاشته کنار تا سال بعد!
واقعا؟ باز هم به شما من تا حالا پتالتو نخریدم! (اگه باز ناراحت نمی شین!)
اینجا هم

لیلا،مخاطب خاموش پنج‌شنبه 24 اسفند‌ماه سال 1391 ساعت 01:22 ب.ظ

سلام
وبلاگ جالبی دارید....
عماد هم مثل خودتون بامزه است. خدا حفظش کنه.
من هر روز وبلاگتون رو صبح و شب چک می کنم ببینم پست جدیدی اضافه کردین یا نه. این پست آخریه که طول کشید دلم گرفت.
ممنون از نوشته های جالب و خند دارتون.
حداقل با خوندن این مطالب هست که اندکی لبخند رو لب ما میشنه.

سلام
ممنون
معمولا وقتی این وبلاگ آپ می شه تا چند روز بعد آپ نمی شه
من راضی به زحمت شما نیستم

دانیال پنج‌شنبه 24 اسفند‌ماه سال 1391 ساعت 12:59 ب.ظ

سلام دکتر دانیال هستم برادر دوقلوی دریا

خواهرم سرما خورده و الان من دارم وبلاگ شمارو براش میخونم خیلی وبلاگ شمارو دوست داریم

دکتر منم تو درمانگاه خیلی موارد مشابه مواردی که شما مینویسین میبینم مخصوصا مورد 3 یجورایی برای خودمم اتفاق افتاده

سلام دکترجان
امیدوارم زودتر بهتر بشن
وا یعنی سرنسخه های شمارو هم تا میزنن؟!

مهدیه پنج‌شنبه 24 اسفند‌ماه سال 1391 ساعت 12:54 ب.ظ

سلام من تازه با وبلاگتون آشنا شدم و همه آرشیو رو هم خوندم به قول یکی از مریضهاتون باید برام از قطره هایی بنویسین که چشمو میسوزونه چون چشم برام نمونده

سادگی و صمیمیت نوشته هاتون رو خیلی دوست دارم
امیدوارم به زودی اسم این وبلاگ تغییر کنه به ماجراهای یک رزیدنت........موفق باشید

سلام
خوش اومدین
ممنون از لطفتون

اسطوره پنج‌شنبه 24 اسفند‌ماه سال 1391 ساعت 12:09 ب.ظ http://oos2re.blogsky.com

سلام دکتر جان
اول بگم که راست گفتی انبار نوبت بی مزه هاش بود.ولی بی مزه هاشم خاطراتیه که برای هرکسی اتفاق نمیوفته.از این نظر باید خوشحال باشی که انقد زندگیت پر خاطره و اتفاقای جالبه.من خودم شخصا بهتون غبطه میخورم.
عکستو که دیدم دقیقا منو برد توی سال 84-85 که شهرکرد بودمو درس میخوندم.هرچند که حس خوبی بهم نداد چون اونجا روزای خوبی نداشتم.
عمادم ماشلا خوب تیکه ای انداخته .در حد تیم ملی!
فکر کنم بهترین نکته ی این پست بود

سلام
باز هم تشریف بیارین این طرفا
ممنون از لطفتون

مریم پنج‌شنبه 24 اسفند‌ماه سال 1391 ساعت 12:02 ب.ظ http://shab-neveshteha.blogfa.com/

دهمی... عزیزممممم

ممنون

مریم پنج‌شنبه 24 اسفند‌ماه سال 1391 ساعت 11:39 ق.ظ http://1dabir.blogfa.com

سلام دکتر جان....
طباطت میکنی یا فیلم طنز میبینید؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
در مورد پی نوشت 5 اگه حس میکنی متوجه نشده حتما باهاش کار کن به خصوص از طریق ارائه مثالهای عینی؛ مطلب مهمیه که باید از اول درست و مفهومی یاد بگیره

سلام
هرسه!
چشم

آنا پنج‌شنبه 24 اسفند‌ماه سال 1391 ساعت 11:22 ق.ظ http://www.anna1980.persianblog.ir

دهمیه بامزه بود...ولی برا یازدهمیه دلم سوخت...

ممنون

آنا پنج‌شنبه 24 اسفند‌ماه سال 1391 ساعت 11:19 ق.ظ http://www.anna1980.persianblog.ir

منم صورتم قبلا جوش نداشت الان جوش زده چرا؟؟؟؟

وا
مگه شما هم عقد کردین؟

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد