جایی برای گفتن دلتنگیها

ماجراهای یک پزشک هنوز عمومی

جایی برای گفتن دلتنگیها

ماجراهای یک پزشک هنوز عمومی

خاطرات (از نظر خودم) جالب (۹۷)

سلام:

۱. پسره با لباسهایی که مشخص بود کار فنی داره اومده بود. یه نگاه به زخم روی انگشتش کردم و به بهیارمون گفتم: این زخم حتما باید بخیه بشه. پسره خندید و گفت: میدونین؟ توی ده تا انگشتم این تنها انگشتی بود که تا حالا بخیه نخورده بود!

۲. داشتم مریض میدیدم که با صدای شلیک گلوله از جا پریدم. وقتی رفتم بیرون متوجه شدم مامور وظیفه شناس شهرداری درتعقیب یه سگ ولگرد وارد محوطه درمونگاه شده و همونجا شکارش کرده!

۳. ساعت پنج صبح بود که مسئول داروخونه از خواب بیدارم کرد و گفت: سرم خیلی درد میکنه می شه یه آمپول دگزا برام بنویسی تا از داروها بردارم و به خودم بزنم؟ فردا صبح پولشو میدم به پذیرش!

۴. به مرده گفتم: مشکلتون چیه؟ گفت: حالم خیلی بده درست مثل بحران جهانی!

۵. به خانمه گفتم: کجای کمرتون درد میکنه؟ گفت: دقیقا همون جائی که فیله آدم قرار گرفته! (یادم افتاد به نوشته یکی از دوستان که یه بار یه مریض شبیه به اینو نوشته بود اما حالا هرچقدر فکر میکنم یادم نمیاد کدوم وبلاگ بود؟!)

بعدتر نوشت: به لطف دوستان پیداش کردم: اینجا بود

۶. پیرزنه شماره گرفته بود و اومد توی مطب. گفت: فشارمو بگیر! گرفتم و گفتم: خوب مشکلتون چیه؟ گفت: هیچی! من فقط میخواستم فشار بگیرم مسئول پذیرش گفت: پول خرد ندارم بقیه پولتو بدم یکدفعه یه شماره دکتر بهت میدم! (توضیح: مدتیه که اینجا برای گرفتن فشارخون قبض پونصد تومنی باطل میشه)

۷. خانمه گفت: برام قرص کامپیوتری بنویس (ترجمه: کاپتوپریل)!

۸. پسره گفت: داشتم راه میرفتم که یه میخ رفت توی پام. حالا حتما باید آمپول گداز بزنم؟ (ترجمه: کزاز)!

۹. به خانمه گفتم: آزمایشتون سالمه. گفت: پس الکی یه برگ از دفترچه مو حروم کردم؟!

۱۰. به پیرزنه گفتم: از کدوم قرصها برای فشارتون میخوردین؟ گفت: از همون قرصها که یه خط وسطشونه!

۱۱. خانمه بچه شو آورده بود و گفت: از دیروز گلوش درد میکرد. خودم توی گلوشو دیدم و متوجه شدم که زبون کوچیکه رو هم داره!

۱۲. بعد از گرفتن شرح حال و معاینه نوشتن نسخه برای خانمه رو توی دفترچه اش شروع کردم. بچه دو سه ساله اش گفت: خط نکش روش! ادامه دادم. باز گفت: خط نکش روش! باز هم نوشتن نسخه رو ادامه دادم. یکدفعه گفت: روش خط نکش پدر .... (من سانسورش نکردم مادرش جلو دهنشو گرفت!)

۱۳. (۱۴+) داشتم یه پیرزنو معاینه میکردم که آقای بهیارمون وارد شد. یه نگاه به دختر جوون همراه مریض کرد و گفت: تو دختر .... نیستی؟ دختره گفت: چرا هستم. شما پدرمو میشناسین؟ بهیاره گفت: ما یه زمانی با هم رفت و آمد خونوادگی داشتیم. اگه بدونی من چقدر تورو بغل کردم!!

پ.ن۱: یکی از متخصصین محترم شهرمون یه زمین ششصد متریو نزدیک خونه ما خرید متری یک میلیون و چهار هفته بعد فروخت متری یک میلیون و سیصدهزار تومن! حالا من هم هرچقدر میخوام شیفت بایستم!

پ.ن۲: عماد از مدرسه اومده و میگه: فردا ساعت دو بعدازظهر حتما بهم یادآوری کن. فرداش ساعت دو و نیم بود که یادم افتاد و بهش یادآوری کردم. باعجله دویده و تلویزیونو گذاشته روی شبکه سه و میگه چرا دیر بهم گفتی؟ تموم شده انگار. میگم: چی؟ میگه: دوستم که فوتبالش خیلی خوبه قرار بود امروز توی تیم منتخب رونالدو بازی کنه و بازیشو شبکه سه مستقیم پخش کنه خودش بهم گفته بود!

پ.ن۳: متاسفانه نشریه سپید به شدت دچار مشکل مالی شده. امیدوارم بتونه پابرجا بمونه. 

پ.ن۴: دیروز بالاخره محمودو دیدم البته نه توی خونه مون بلکه توی مسجد و توی مراسم ختم پدرش  باز هم خداروشکر که این روزهای آخر پسرش اینجا بود. طبیعتا موقعیت مناسبی برای صحبت هم نداشت.

نظرات 86 + ارسال نظر
حنانه یکشنبه 13 اسفند‌ماه سال 1391 ساعت 07:35 ب.ظ http://roozhaie-man.blogfa.com

12
پ ن 2
محمود؟!

ممنون از لطفتون
آره محمود
راستی مطمئنین که آدرستونو درست نوشتین؟

دریا یکشنبه 13 اسفند‌ماه سال 1391 ساعت 06:07 ب.ظ

سلام خیلی جالب بودن
مخصوصا مورد4و5و7و8 ممنون از شما

ضمنا برادرمم خیلی بهتون سلام میرسونن همیشه باهم وبلاگ شمارو میخونیم

سلام
ممنون از لطف شما و برادر محترمتون

توبا یکشنبه 13 اسفند‌ماه سال 1391 ساعت 05:26 ب.ظ

سلام آقای دکتر درمورد شماره 13 باید بگم که برای خودمم اتفاق افتاده یکی از دوستای صمیمی پدرم که از کودکی با ما همسایه بودن خیلی منو دوست داشت حتی تا دوران راهنمایی یادمه که همیشه پیشونیمو میبوسید من البته خیلی خجالت میکشیدم ایشون الان پدرشوهرم هستن و همیشه بهم میگن که بغیر از من هیچکسی رو به عنوان عروس قبول نمیکردن ممنون خیلی خاطرات جالبی دارید

سلام
ممنون که لطف کردین و نظر دادین

آنا یکشنبه 13 اسفند‌ماه سال 1391 ساعت 02:15 ب.ظ http://cherrybloom.persianblog.ir/

سلام دکتر جان. دو روزه وبلاگتونو میخونم تا صفحه 5 فعلا خوندم. همشون با مزه ان. با بعضیاش ریسه رفتم. 3 شنبه امتحان دارم وسط درس خوندن میام اینجا استراحت. مرسی بابت این خاطره های با مزه.
راستی از نوشته هاتون معلومه که خودتون هم آدم گلی هستین.
بقیه نظرات باشه برای بعد.
من منتظر نوشته هاتون هستم و مسلما خواننده ثابت اینجا خواهم بود.
بازم ممنون.

سلام
ممنون از لطفتون
فکر کنم شما سومین دوست مجازی با اسم آنا خواهید بود!

Angel یکشنبه 13 اسفند‌ماه سال 1391 ساعت 12:31 ب.ظ http://a-restless-mind.blogfa.com

واقعا لذت بردم. هم از خود پست و هم از نظرات جالب همگی.
۱-واقعا متاثر شدم. روح مردونه ش ستودنی است.
به امید گشایش گره های زندگی همه

ممنون از لطفتون
آمین

مامان پارسا کوچولو یکشنبه 13 اسفند‌ماه سال 1391 ساعت 06:44 ق.ظ http://parsa8789.niniweblog.com\

پس درست حدس زدم اون صفحه اخر قسمت " گفتم گفت" کار شماست !

شما دیگه بیشتر از این لومون ندین خو!!

مامان ارین واروین... یکشنبه 13 اسفند‌ماه سال 1391 ساعت 03:28 ق.ظ http://myfamilly.persianblog.ir/

دومی بدجوری ازارم داد..
خیلی دردناکه..
به نظرم وحشیانه ترین کار ممکنه میاد..
خودم چند روز پش داشتم زمدرسه برمیگشتم یه سگ ماده دیدم فهمیدم توله داره داشت دنبال غذا تو اشغالها میگشت..البته به مدد بحران جهانی هیچی هم پیدا نمیکرد..
رفتم واسش نون خریدم
امیدوارم یه فکر دیگه واسه این سگهای ولگرد واقعا بیچاره بکنن..
اخه کشتن اونم با تفنگ...؟؟؟؟؟
اون مامورها جه جانیهایی ازکار درمیان...
حنون وشهوت کشتن خودشونو ارضا میکنن..
به نظرم باید که تحت درمان روانی قرارشون بدن..
جای اینکه تفنگ دستشون بده..
اه اه بدم میاد توایران به دنیا اومدم..
راستی سلامعلیکم
یه کم عصبی شدم..
اخه دلم واسه حیوونا میسوزه..

ممنون از نظرتون
خوب همین طور که گفتین اینجا ایرانه و جائی برای نگهداری این حیوانات نیست

Maryam شنبه 12 اسفند‌ماه سال 1391 ساعت 11:46 ب.ظ http://soir.blogfa.com

سلام. ایندفعه خیلی خنده دار بودن همه. راستش من موقع خوندن اون مورد پسرکوچلوی بی ادب یه جیغ البته یواش ناخداگاه کشیدم. اون مورد +14 رو من اصن نفهمیدم اول بعد دوباره که خوندم ازعلامت اولش گفتم حتما بهیارتون مرد بوده. بهیار زن ندارین؟ ضمن اینکه این نظرو بامشقت با گوشی گذاشتم بگم اون سل اول متن دقیقا چیه؟!:دی

سلام
ممنون از لطفتون
بهیار زن هم داریم راست میگین باید یه اشاره ای به جنسیتش میکردم
ووووی پس دیگه واجب شد برم درستش کنم!
راستی چندبار خواستم بیام جواب نظر خصوصی تونو بدم که نشده شرمنده
میخواستم بگم این حالتیه که توی همه ما مجازی ها (!) وجود داره

yasaman شنبه 12 اسفند‌ماه سال 1391 ساعت 08:23 ب.ظ

1/طفلک پسرک.من هم تا 11 سالگی یکی از افتخاراتم این بود که زنبور تا حالا نیشم نزده
2/ خدایا من اگر یه روزی دستم به اینها برسه
3/ شما هم با این دور و وریاتون
4/طفلکی مرده.امان از این بحران
5/من که باشگاه ورزشی میرم این یه اصطلاح رایج بین خانمهای اونجا هم هست دائم می گن ما می خواهیم فیله کمرمون آب بشه
این خانم هم احتمالا به همون قسمت اشاره می کرده
6/ای بابا پس واسه یه فشار خون گرفتن یه عالم امتیاز از دست داد
11/عالیه زبون کوچیکه

12/چه دکتر بی ملاحظه ای ببینین بچه چقدر تعجب کرده که دارین کار بد می کنین و به هیچ صراطی هم مستقیم نیستین
13/ +14 هم +14 های قدیم
پ.ن.2 آخی کوچولو جان /من بچه بودم خیلی کارتون می دیدم چون عمه ها و داییهام واسم از فرنگ می فرستادن (; اون موقع مثل الان زیاد نوار ویدئو نبود یه مدتی هم که غ قا.نو.نی بود بعد یکی از هم کلاسیام هر کارتونی رو من می گفتم میگفت من دیدم خلاصه یه روز به برادرم گفتم برادرم هم گفت این دفعه یه اسم الکی کارتون از خودت در بیار ببین باز هم می گه دیدم من هم رفتم به دختره گفتم تو پری در جنگل 2 رو دیدی ؟ اون هم گفت آره و اینجا بود که من فهمیدم دروغ چیست و دروغگو چه شکلی است/شما هم به عماد از این توصیه ها بکنید!
پ.ن.به نظرم واسه نوشتن این چرت و پرتها به جای اینکه صفحه نظرات شما رو خراب کنم باید برم یه وبلاگ بزنم

ممنون از نظرتون
مگه حالا زنبور داره هرروز نیشتون میزنه؟!
منتظر وبلاگتون هستم اما نه به دلیلی که گفتین

مهدی شنبه 12 اسفند‌ماه سال 1391 ساعت 05:14 ب.ظ http://manabash.blogfa.com/

من احتمال میدادم که راجع به نشریه پزشکی سپید یه پستی نوشته باشین مثلا معرفی و موضوع واینجور چیزا. گفتم ادرس اون مطلب رو بدین که بخونیم ببینیم چند چندیم...

آهان
از اون لحاظ

دوست شما شنبه 12 اسفند‌ماه سال 1391 ساعت 04:56 ب.ظ

خاطرهاتون خیلی جالبن فقط اگه امکان داره زود به زود آپ کنین ممنون

ممنون
اگه امکانش بود چشم

فردا شنبه 12 اسفند‌ماه سال 1391 ساعت 02:30 ب.ظ

دیگه با طبابت در منطقه ی شکار آزاد!!! و فکر جور کردن سرمایه برای خرید و فروش زمین و ممانعت از جا ماندن از قافله ی پزشکان سرمایه دار!! ... و ... توقع زیادی ست تمرکز!

آی گفتین

ماتاو شنبه 12 اسفند‌ماه سال 1391 ساعت 02:06 ب.ظ

خیلی خیلی جالب بود،‌ چند تاشم بلند بلند خوندم واسه همکارا...
نمردیم و فهمیدیم بحران جهانی چیه؟
و تا حالا چه برگهایی از دفترچه ام حروم نکردم.
اون بچه هم گناهی نداره حتماشما هم متوجه شدین که دقیقا مکالمه باباش با خودش رو با شما تکرار کرده.

ممنون از لطفتون
اتفاقا جالب میشه اگه پدرش اینو بهش گفته باشه

تهمینه شنبه 12 اسفند‌ماه سال 1391 ساعت 01:48 ب.ظ

13. منظور که نداشته!!! چون الان نمی تونه دیگه بغلش کنه، یادی از خاطرات شیرین گذشته فرموده...!
خاک به سرم

افسون شنبه 12 اسفند‌ماه سال 1391 ساعت 01:34 ب.ظ

12*
9. وای به روز که دفترچه باخودی(!) حروم شه! من که از چند ماه پیش هی دفترچه م با دلایل وحشتناک داره حروم میشه و خوب هم نمیشم و حتی نمیدونم چمه!
پ.ن 1: من مورد 12 ساعته ش رو هم سراغ دارم یه هفته که زیاده!
پ.ن 2:( آیکون آخی...)
پ.ن3: نشریه مورد علاقه من هم چند سال پیش به همین دلیل تعطیل شد امیدوارم این یکی نشه
پ.ن 4: من هم ماجرای محمود یادم نیست با اینکه هیچ پستی رو جا ننداختم

ممنون از نظرتون
درباره محمود درجواب دوستان قبلی توضیح دادم

آنا شنبه 12 اسفند‌ماه سال 1391 ساعت 01:29 ب.ظ http://www.anna1980.persianblog.ir

بحران جهانی...
تا قبل از اینکه مامان و بابام بازنشسته بشن در واقع منم همکار بابا و مامانم بودم...دوستاشون خوب منو از بچگی یادشونه...خیلی از دوستاشون نمیدونم چرا احساس میکردند من آنای دو سه ساله هستند و همش در پی بوسیدن من بودن....حالا اگه خانم بودن یه جوری میشد که..ولی....در تایید حرف بهیارتون به اون خانمه...


نفرمائید که آقایون هم سعی خودشونو میکردن

A-R-I-Y-A شنبه 12 اسفند‌ماه سال 1391 ساعت 11:39 ق.ظ http://yad-e-ayyam.mihanblog.com/

سلام
1-طفلک
2-چه مامور وظیفه شناسی!!!!
4-جالبه
10-:))))))))))))))
12-خدا رو شکر که مادرش جلو دهنشو گرفت
13-بهیار تون مذکر بودن ؟
پ ن 1: خب دکتر شما از اصول نوین تجارت جهانی مطلع نیستین مردم چیکار کنن
پ ن 4:خدا بیامرزدشون

سلام
13.اگه مونث بودن که اهمیتی نداشت داشت؟!

سارا شنبه 12 اسفند‌ماه سال 1391 ساعت 09:51 ق.ظ

دکتر جان مرسی از اینکه جواب سوالمو دادید

درضمن فکر کنم این روزا حال همه مثل بحران جهانی باشه

خواهش
اون که بللللهههه

شوالیه سفید شنبه 12 اسفند‌ماه سال 1391 ساعت 06:24 ق.ظ http://whiteknight.persianblog.ir/

سلام
چرا نشریه سپید دچار مشکل مالی شده...هروقت خوندمش مطالب جدید و مفید یاد گرفتم...
امیدوارم مشکلش حل بشه

سلام
به خاطر گرونی کاغذ و پست مطبوعات و ...
و همچنین

نیلوفر شنبه 12 اسفند‌ماه سال 1391 ساعت 02:13 ق.ظ

اون فیله رو دکتر نفیس تو وبلاگش نوشته بود که چقدرم ما خندیدیم

حق با شماست
ممنون

مهدی شنبه 12 اسفند‌ماه سال 1391 ساعت 12:26 ق.ظ http://manabash.blogfa.com/

- یه تابلوی شکار ممنوع بزنین جلوی درمانگاه . کار از محکم کاری عیب نمی کنه.
-بحران جهانی رو خوب اومده... اخه اینجا که هیچ مشکلی نداریم...
- خط وسط قرص برا چیه؟ که اگه نرفت با پیچ گوشتی بفرستیم پایین؟
-فرداست که در سطح شهر بجای پول خورد ، برگه ویزیت اقای دکتر پخش بشه... - توضیح اینکه الان در مشهد بلیط اتوبوس واحد نقش پول خورد رو بازی می کنه -
-خب وقتی یه بار حرفی رو بهتون گفتن گوش کنین که فحش نخورین...

ممنون از نظرتون
این جریان بلیت اتوبوسو توی اصفهان هم دیدم

khaleazar شنبه 12 اسفند‌ماه سال 1391 ساعت 12:13 ق.ظ http://www.khaleazar.blogfa.com

ay tu ruhe un masule darukhune...
Un azoleye file,male webloge dr.nafis bud
eee...pas sepid owzae malish kharab shode..

آی ....!
واقعا؟ من حتی سرچش کردم اما پیداش نکردم
آره متاسفانه
راستی تولد وبلاگتون مبارک

فردا جمعه 11 اسفند‌ماه سال 1391 ساعت 11:59 ب.ظ http://med84.blogfa.com

به محض تامین سرمایه، جهت مذاکره اندر احوالات چند و چون قرارداد و سهم طرفین! خدمت می رسیم!!

راستی لینک می کنید؟

پس منتظریم
فعلا در مرحله رصد کردن وبلاگتان می باشیم!

مرجان جمعه 11 اسفند‌ماه سال 1391 ساعت 11:23 ب.ظ http://mahroo1371.blogfa.com

سلام
4. به مرده گفتم: مشکلتون چیه؟ گفت: حالم خیلی بده درست مثل بحران جهانی!
. پیرزنه شماره گرفته بود و اومد توی مطب...
مگه سوپر مارکته که خورد ندارن به جاش یه چی دیگه میدن؟!
به پیرزنه گفتم: از کدوم قرصها برای فشارتون میخوردین؟
به این میگن تعریف جامع و مانع

ممنون
مثل همیشه جالب بود

سلام
دیگه ببینین حالش چقدر خراب بوده ها!

خوب وقتی میگه قرصهای فشارمو هم بنویس چی باید بگم؟
خواهش

نرگس جمعه 11 اسفند‌ماه سال 1391 ساعت 10:41 ب.ظ

سلام و خدا قوت ؛ خیلی جالب بود

سلام ممنون

گیلدا جمعه 11 اسفند‌ماه سال 1391 ساعت 10:19 ب.ظ

سلام همشون جالب بودن ممنون از شما

سلام
خواهش میگردد

خبرنگار جمعه 11 اسفند‌ماه سال 1391 ساعت 07:02 ب.ظ http://ghasedake90.mihanblog.com

سلام م تشکر بابت آپ جالب انگیزناکتون

خدا پدرشونو بیامرزه

سلام خواهش
ممنون

خانم گل جمعه 11 اسفند‌ماه سال 1391 ساعت 06:37 ب.ظ

سلام
6. واقعا که چقدر زشته! احترام و حرمت هر چیزی رو چه جوری از بین میبرن؟

سلام
اما خودمونیم دیگه از شر کسانی که فقط میومدند تا یه فشار بگیرند و برند راحت شدیما!

مهدیس جمعه 11 اسفند‌ماه سال 1391 ساعت 06:02 ب.ظ http://ladyrose632.persianblog.ir

این پست همه مواردش از نظر منم جالب بود

ممنون

آنای طبیب جمعه 11 اسفند‌ماه سال 1391 ساعت 04:46 ب.ظ http://maryamos.mihanblog.com

قرص کامپیوتری؟؟!!

آره

مهدی جمعه 11 اسفند‌ماه سال 1391 ساعت 04:44 ب.ظ http://manabash.blogfa.com/

و اینجاست که شاعر میگه پشت هر دانشجوی پزشکی موفق یه بنگاه مشاور املاک موفق تر ایستاده است برای آینده اش.
این جریان نشریه سپید رو من نگرفتم. یا ادرس پست رو بدین یا لطفا توضیح

واقعا
آدرس کدوم پستو باید بدم؟
نشریه سپید یه نشریه خوب پزشکیه که متاسفانه به دلایل مالی درحال توقف انتشاره

وانی جمعه 11 اسفند‌ماه سال 1391 ساعت 02:50 ب.ظ

وای دکتر معلومه همش تو کار تگزاسین! قرص خط دار فکر می کردم علیمردان خان قصه بچگیام بود مادره آب نشد؟! فهمیدم چرا شیفت وای می ایستین! که دفترچه ها و قبض های مردمو الکی باطل کنین! وای از عماد بعیده رو دست بخوره پست محمود خان بی خیال شین الان هر چی تو ذهنتونه بنویسین اسم شهری که مردم بی جنبه دارن هم بلد کنین و مثل همیشه خاطراتتون مستدام

آفرین بر شما
تقریبا درباره همه اش نظر داشتین
ممنونم

fars جمعه 11 اسفند‌ماه سال 1391 ساعت 02:41 ب.ظ http://www.fars.eoo.ir

98560654گاهی شانس فقط یک بار به آدم رو میاره پس باید قدرش رو دونست بهترین فرصت زندگی شما برای ثروتمند شدن مجموعه ای بی نظیر برای اولین بار در ایران برای کسانی که می خواهند بهتر زندگی کنند و از کمترین وقت و هزینه بیشترین سود را ببرند.برای آگاهی از جزییات بیشتر به لینک زیر مراجعه کنید.
http://www.fars.eoo.ir

زمانه جمعه 11 اسفند‌ماه سال 1391 ساعت 02:36 ب.ظ

سلام خیلی جالب بود
مورد 13 ی جورایی برای خودمم اتفاق افتاده البته آقاهه منظور بدی نداشت چون منو مثل دخترش میدونه

به وبلاگ خانمتونم همیشه سر میزنم ولی خیلی وقته که آپ نکردن

سلام
ممنون که سرزدین
آنی که همین چند روز پیش آپ کرد که!

فردا جمعه 11 اسفند‌ماه سال 1391 ساعت 02:22 ب.ظ http://med84.blogfa.com

سلام.
2.می تونین درمانگاه رو به عنوان منطقه ی آژاد شکاری اعلام کنید! و از این قبل، کسب درامد فرمایید!!!
3.تحت تاثیر وجدانش قرار گرفتم! روح بلند مرد داروخانه چی را می ستاییم!
5.فک کن ازین به بعد به جای بقیه پول تاکسیا و سوپرمارکتا و ... یه قبض ویزیت پزشک بدن!!!!
پ.ن1: اووووه! صد و هشتاد میلیون سود در چهار هفته!! آغا رسما بریم تو کار زمین!

سلام
ممنون از نظرتون
شما سرمایه شو تامین بفرمائین خرید و فروشش با من

سنجاقک جمعه 11 اسفند‌ماه سال 1391 ساعت 02:08 ب.ظ

شوهر من هروقت کله پاچه میخوره تمام چیزایی رو که میخوره جابجا روی صورت خودش میگه کدوم قسمت وجود داره.دقیقا بهمین دلیل از کله پاچه متنفر شدم احتمالا اون خانمی هم که گفته فیله ادم!! دقیقا مثل شوهر من بوده یعنی هرچی تو قصابی و مرغی ببینه دقیقا رو خودش پیاده میکنه!
اوضاع حال منم مثل همون بحران جهانیه..خوش بحال اونا که درک نمیکنن به غرعان
قرص کامپیوتری هم خیلی جالب بود..
نمیدونم این برگ دفترچه چیه که اینقدر ملت هواشو دارن خب یکی دیگه میگیرن..خیلیم سخت نیست..
ماجرا محمود رو با اینکه همه ی پستا رو مو به مو میخونم نمیدونم چیه!
این پست ازون پست خیلی جالبا بود خیلی مورداشو خندیدم!

ممنون از لطفتون
ماجرای محمودو کامل نوشته بودم
توی یکی از پستهائی که به لطف بعضیها مجبور شدم حذفشون کنم چون اونو توهین به قومیت و شهرشون میدونستن

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد