جایی برای گفتن دلتنگیها

ماجراهای یک پزشک هنوز عمومی

جایی برای گفتن دلتنگیها

ماجراهای یک پزشک هنوز عمومی

پایان خاطرات عهد عتیق (۱)

پیش نویس:

سلام

درحالی دارم براتون مینویسم که چند ساعت پیش توی مطب یکی از همکاران گرامی دندونپزشک بودم برای پر کردن بخشی از یکی از دندونهام که درحین خوردن غذا شکست!

یه بار دیگه همون سر و صدای آشنا و همون بوی کباب و همون فشردن مواد پر کردن دندون (آمالگام؟) داخل دندون و ... و جالب اینکه بهم خبر داد قراره دندونپزشک خانواده هم کم کم راه بیفته.

اما جالب ترین بخش این معاینه دندونپزشکی این بود که آقای دکتر موضوعیو که از چند روز پیش بهش شک کرده بودم تائید کردند و اون هم این که: آخرین دندون عقلم در حال خارج شدن از لثه است!! البته اگه فکر میکنین به زودی با یه ربولی که عقلش کامل شده روبرو میشین سخت در اشتباهین چون ایشون فرمودند دوتا از دندون های عقل دیگه ام که مدتهاست دچار پوسیدگی شده اند دیگه قابل تعمیر نیستند و باید صبر کنم تا وقتی درد بگیرن بکشمشون! (ما کلا خونوادگی دندونهامون داغونه)

و اما .....

همین الان به اندازه سه پست خاطرات (از نظر خودم) جالب دارم اما دیدم باز هم این پستها دارن خیلی تکراری میشن. ضمن اینکه اگه پزشک خانواده ولایت شدیم شاید به زودی کمتر از این موارد گیرمون بیاد و نباید همه شونو مصرف کنیم پس میریم تا اگه خدا بخواد خاطرات عهد عتیقو تمومش کنیم. اگه نشد همه شو تموم کنم هم بقیه شو میگذارم برای یه بار دیگه.

دوستانی که از قبل مطالب این وبلاگو دنبال میکنند حتما یادشون هست که من شدم پزشک درمونگاه داخل دانشگاه و کارم شد سر و کله زدن با دانشجویان (بعضا) از خود راضی و پرمدعا.

عماد هم توی دانشگاه به دنیا اومد. چند روز بعد از تولد عماد بود که چند نفر از اقوام اومدند خونه ما. رفتم درو براشون باز کردم و سلام و علیک و تعارفات انجام شد و بعد برگشتم دم درمونگاه و درو قفل کردم.

چند دقیقه بعد بود که متوجه شدم یکی در پانسیونو میزنه. درو که باز کردم دیدم یکی از دختران دانشجو پشت دره که میگه: شرمنده من دیدم در بازه و اومدم تو و رفتم دستشوئی اما حالا که میخوام برم بیرون در قفله!

گذشت تا چند روز مونده به عید که برای یه کار اداری رفته بودم توی شبکه بهداشت دکتر «د» رئیس وقت شبکه بهم رسید و پرسید. توی ایام عید جائی برات شیفت گذاشتن؟ گفتم: نه! گفت: پس بیا دنبالم! رفتیم و فهمیدم از طرف دانشگاه علوم پزشکی یه دستور خلق الساعه اومده که از این به بعد توی ایام عید باید به جز درمونگاه های شبانه روزی توی بعضی از مراکز روستائی هم پزشک موجود باشه و یکی از این درمونگاه ها هنوز خالی مونده بود. و چون من هم در یک زمان نامناسب در یک مکان نامناسب قرار گرفته بودم شدم پزشک شیفت اون مرکز در روزهای۲۹ و ۳۰ اسفند سال ۱۳۸۳.

خدائیش خیلی برام سخت بود چون الکی الکی شیفت شده بودم ضمن اینکه هیچوقت موقع سال تحویل دور از خونه نبودم.

روز بیست و نهم رفتم اونجا که گفتند چون قرار نبوده پزشک شیفت بیاد اینجا مسئول مرکز هم در پانسیونشو قفل کرده و رفته. پس مجبور شدم برم توی اتاق سرایدار! کلی از پرسنل خواهش کردم تا اینکه بالاخره قبول کردند یه تلویزیون سیاه و سفید برام بیارن.

روز بیست و نهم خیلی شلوغ بود اما روز سی ام عملا هیچ خبری نبود. تا ظهر اونجا علاف شدم و حوصله ام سر رفت تا اینکه بالاخره تصمیمی گرفتم که هنوز وقتی یادم می افته خودم هم تعجب میکنم که چطور چنین جراتی پیدا کردم و اون هم اینکه ..... ترک شیفت کردم و از راننده خواستم منو برسونه دانشگاه! به این ترتیب راننده با سرعت هرچه تمام تر منو رسوند خونه و خودش هم برگشت تا برای سال تحویل خونه شون باشه.

صبح دوتا مریض دیده بودم و شب هم از درمونگاه بهم زنگ زدند که یه مریض اومده و تلفنی براش نسخه نوشتم. و به این ترتیب برای عید باز هم خونه بودم.

الان هم دیگه اونقدر سابقه ام بالا رفته که دیگه برای سال تحویل منو شیفت نگذارند.

خوب انگار دیگه بسه من هم حالشو ندارم که بنویسم! پس بقیه اش برای یه پست دیگه.

پ.ن۱: باتوجه به تولد عسل داریم با آنی به این نتیجه می رسیم که این آپارتمان به زودی برامون کوچیک میشه. کسی یه آپارتمان ارزون قیمت سه خوابه توی ولایت ما برای فروش سراغ نداره؟

پ.ن۲: به خاطر مشکلی که برام پیش اومده بود چند روز پیش برای اولین بار با یه وکیل توی دفترش مشورت کردم که به خوبی راهنمائی شدم. جالب تر اینکه حتی هیچ هزینه ای هم ازم نگرفتند. با تشکر از کلیه وکلای محترم بویژه ایشون.

پ.ن۳: یکی از اقوام که درس سینما خونده اخیرا قصد داشته یه فیلم کوتاه بسازه که توی اون باید بخشی از ساختمان یه امامزاده خراب میشده و چون بهش اجازه نمیدن یه امامزاده واقعیو خراب کنه درنهایت یه امامزاده توی یه روستا میسازن و فیلمشونو درست میکنن.

آخر کار وقتی قصد داشتن بقیه ساختمون امامزاده دروغیو خراب کنن مردم روستا جمع میشن و بهشون اجازه نمیدن و میگن: ما از این امامزاده معجزه دیدیم نمیگذاریم خرابش کنین!!!!

نظرات 41 + ارسال نظر
صدرا یکشنبه 11 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 09:09 ب.ظ http://WWW.AMMA.LOXBLOG.COM

خوش به حال دل سادشون که به هر چیزی راحت دلخوش میکنن و براشون معجزه هم میکنه

واقعا

دانشمنگ چهارشنبه 7 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 08:37 ب.ظ

سلام
نگران نباشید دکتر مردم نمیذارن تو این مورد دستتون خالی بمونه.
ملت این باوری که به این چیزا پیدا میکنن اگه به خودشون داشتند الان جهان سومی بودیم آیا؟؟؟

سلام
امیدوارم
جمله قشنگی بود

جیرجیرک چهارشنبه 7 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 07:06 ب.ظ http://jirjirakmahtabi.blogfa.com

من پارسال با پدرم رفتم مشاوره دندونپزشکی چون یک خرگوش به تمام معنا هستم مقداری هم به هم ریختگی داره دندونام بعد از اینکه عکس گرفتیم آقای دندونپزشک گفت فک پایینم دو تا عقل افقی! داره و فک بالام اصلا عقل نداره که در همین لحظه بابا جانم با افتخار اعلام کردن دختر من کلا عقل نداره!

من زمان دانشجوییم یه درس خیلی مهم رو با کمک مستقیم خانم دکتر درمانگاه دانشگاه یزد حذف کردم به علت بیماری!! حالم خوب خوب بود مرض تنبلی و نخوندن فقط داشتم که دمش گرم کمکم کرد و گواهی بهم داد یه چشمک هم تهش!

خرگوش؟!
عقل که داشتین فقط افقی بوده!
چشمم روشن چشمک؟

لالیکو چهارشنبه 7 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 04:11 ب.ظ http://www.lalikue.blogfa.com

قدم نو رسیده مبارک. اون امامزاده هم قصه نصف بیشتر امامزاده های این خاک پرگهره. حالا ماجراش رو تعریف نمی کنم که اذهان عمومی تاب برنداره

ممنون
نصف بیشتر؟

فضایی چهارشنبه 7 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 12:00 ب.ظ http://crazywriten.mihanblog.com/

پی نوشت 2 والا من که از یه استاد وکیل شنیده بودم تو فرانسه یه ضرب المثل دارن ...که ترجمه اش میشه :
وکلا حرف مفت می زنن...ولی مفت حرف نمی زنن

وکیله آشنا بود؟


پی نوشت 3

چه جمله جالبی
خدائیش نه
واقعا

ani چهارشنبه 7 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 05:03 ق.ظ http://blueberries.blogfa.com

یاد فیلم مارمولک افتادم که یه خانومه میگفت یه بچه از رضا مارمولک شفا گرفته!

آره دیدمش فیلم باحالیه

سارا سه‌شنبه 6 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 11:55 ب.ظ http://sm19.blogfa.com

سلام
وای منم یکی از دندونای عقلمو کشیدم
ب سلامتی ایشاالله ... عسل رو میگم
شمام خوب شیفتو گذاشتین و رفتینا ...افرین افرین
پ ن ۳ :

سلام
واقعا؟
سلامت باشین
واقعا فقط شانس آوردم گندش درنیومد!

زبل خانوم سه‌شنبه 6 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 08:43 ب.ظ http://zebelestan.blogsky.com

عسل؟؟!!!...خبریه؟؟؟

پ نه پ از نون و پنیر خسته شدیم میخوایم چند روز برای صبحونه عسل بخوریم!

مینا سه‌شنبه 6 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 08:08 ب.ظ

سلام
بازم به معرفت وکلا بعضی دکترها که تا جیب آدمو خالی نکنند برای آدم کاری نمی کنند .(البته نه همه دکترها)

سلام
البته نه همه وکلا!

yasna سه‌شنبه 6 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 05:45 ب.ظ http://delkok.blogfa.com

سلام دکتر خوبی شما؟
دکتر تو رو خدا مواظب دندون هاتون باشید که کارتون به دندون پزشکی نکشه.. این امالگام حاوی سربه و تو بافتهای هپاتیکی رسوب میکنه....

این پ ن ۳ از اون کارا بود ها... دیگه فکر آثار باستانی هم بسارنن...

سلام ممنون
من سعی خودمو میکنم اما باور کنین ما خانوادگی دندونهامون داغونه
واقعا

باران سه‌شنبه 6 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 05:20 ب.ظ http://barane-deltangiha.blogfa.com

سلام خوبید...
وااااااااااای محل کارتون رو ترک کردید...البته حق داشتید شب عید آدم میره سر کار
خونه هم که ماشااله قیمتش روز به روز میره بالا ناامید نشید بگردید پیدا میکنید
واقعا مردم روستا گفتن معجزه دیدیم خیلی جالبه ...

سلام
آره خدائیش خیلی شجاعت به خرج دادم نه؟!
واقعا
آره گفتن ظاهرا!

مظهرگلی سه‌شنبه 6 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 06:05 ق.ظ http://mazhar-goli.blogfa.com

راستی من هیچ وخ حتی با این راهنمایی پایین نفهمیدم ک چطو باید رمز پستارو نظر خصوصی بدم!!!

خیلی ساده است
سمت راست وبلاگ یه قسمت هست که نوشته تماس با ما
روش کلیک کنین
اگه هم حال این کارو نداشتین همین جا کامنت بگذارین
تا اطلاع ثانوی کامنتها تائیدی هستند

مظهرگلی سه‌شنبه 6 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 06:04 ق.ظ http://mazhar-goli.blogfa.com

گفتید دندون پزشک!!من آخرش نفهمیدم جنس دندونام خوبه یا نه!!! ب صورت یکی در میون از خردسالی تا ب حالا هر پیش هر دندون پزشکی ک رفتم یکی گفته خوبه یکی بد!!!!

نکنه یکی درمیون خوب و بدند؟!

کیمیاگر سه‌شنبه 6 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 01:57 ق.ظ http://parsartist.blogfa.com

سلام.پی نوشت آخریه خدا بود یعنی.تولد تبریک گفتن که زوده ولی تبریک میگم فرزند جدید و احتمالا آپارتمان جدیدو

سلام
ممنون
باز هم ممنون

ریحان دوشنبه 5 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 11:43 ب.ظ http://dr-reihan.persianblog.ir

اول که قدم نو رسیده کم کم مباااااااارک! دوم اینکه چقدر دوست کارگردانتون خندیده هااا!

اول که کم کم ممنون دوم اینکه قوم و خویش نه دوست!

مژگان امینی دوشنبه 5 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 10:30 ب.ظ http://mozhganamini.persianblog.ir

دندان من هم همین طوری شده بود.دوتا دندان عقلم را وقتی هم سن و سال شما بودم کشیدم .دوتا نهفته هم دارم.
خانه هم می خرید ان شا ا..

پس هم دردیم
ممنون

دختــر همسایـــه دوشنبه 5 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 06:10 ب.ظ http://hamin-havaali.blogfa.com/

سلام
آخی عسل فکر کنم وقتی بدنیا بیاد خیلی دیگه سرتون شلوغ بشه

پ ن 3 آخـــــــــــرش بود

سلام
ترجیح میدم سرم شلوغ بشه تا خلوت (کچل بشم!)
واقعا

Hast دوشنبه 5 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 05:53 ب.ظ

سلام اقای دکتر. امروز دکتر بودم در مورد طرح پزشک خانوار صحبت کردند و گفتند این طرح به ضرر هم دکتر عمومی و هم متخصص هست این واقعیت داره؟؟ جریان طرح را از کجا بفهمیم؟؟؟؟
پ.ن.3: واقعا جالب بود برای خودمون متاسفم

سلام
امروز قرار بود برم کارگاه آموزش قوانین پزشک خانواده اما چون کسی نبود دانش آموزان بدو ورود به دبستانو ویزیت کنه منو فرستادند اونجا!
مسئله اینه که اینجا هم همه معتقدند این طرح راه به جائی نمیبره و حداکثر تا آخر عمر این دولت دوام داره

مرجان یکشنبه 4 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 04:16 ب.ظ http://mahroo1371.blogfa.com

سلام
شجاعتتون رو در جهت ترک شیفت تحسین می کنم !

بچه که بیاد نون خودشو میاره. نمیشه جاشم با خودش بیاره ؟!
پ.ن۳: واقعا گاهی این مردم شورشو در میارن !


اعیاد شعبانیه مبارک باشه به شما

سلام
ممنون
تا جائی که من میدونم فقط بلده جاشو کثیف کنه :دی
واقعا
ممنون و همچنین

غزل یکشنبه 4 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 02:01 ب.ظ

تازه با وبلاگ شما آشنا شدم خواستم نظر نذارم اما دلم نیومد.می خندیم که اون آدمهای زودباور از اون امامزاده حاجت گرفتند. واقعا جای تاسف داره اون روستایی که از امامزاده دروغی معجزه می بینه.اون دختری که فریب یه پسر را میخوره و زندگیش تباه میشه همه و همه به خاطر فرهنگ پایین جامعه مونه. به امید روزی که شاهد این ماجراها نباشیم.

شما لطف دارین
اما یادم نمیاد درباره فریب دختران چیزی نوشته باشم

جمشیدی یکشنبه 4 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 08:12 ق.ظ http://jamshidi021.blogfa.com

سلام
دکی جون خسته نباشی

سلام
سلامت باشی

سمان شنبه 3 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 08:33 ب.ظ http://www.milapila.blogfa.com

بعد از خوندن ب.ن 3 این منم
خیلی با حال بود
راستی اعیاد هم مبارک

ایضا
ممنون
بر شما هم مبارک

سمیرا شنبه 3 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 06:47 ب.ظ http://ekhrajiha90.blogfa.com

سلاممممممم
عسل جون بابا دنیا اومده یا نه؟
در هر صورت مبارکات باشه

سلامممممممم از ماست
نه هنوز چند هفته مونده
ممنون

عضو جدید شنبه 3 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 06:17 ب.ظ

اقا عماد چند سالشونه ؟؟؟

کلاس اولو تموم کرد قراره بره دوم

نگار شنبه 3 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 05:36 ب.ظ http://drnegar.lxb.ir

خرافات تا ابد دست از سر مردم ما بر نخواهد داشت.
شاید هم مردم ما تا ابد دست از سر خرافات بر نخواهند داشت.
در هر ۲ صورت متاسفانه نتیجه یکی میباشد

مسئله همینه متاسفانه

ژیلا شنبه 3 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 02:13 ب.ظ http://www.drjila.com

درود
دختره که اشتباهی اومده بود چقدر خنده دار بود اگه من بودم یه گوشه ای قایم می شدم تا دوباره در باز شه یواشکی فلنگو ببندم
پ ن 3 :

درود بر شما
ممنون ممکن بود چند ساعت طول بکشه ها!
واقعا

جرمشناس شنبه 3 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 10:50 ق.ظ http://life-code.blogfa.com/

نمردیمو یکی از ما تشکر کرد
خوب اکثرا برای یک مشاوره صادره حق المشاوره هم نمیگیرن

خواهش
جدی؟ این طوری که زندگی بهشون سخت میگذره که!

دکتر نفیس شنبه 3 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 12:42 ق.ظ http://drnafis.blogfa.com

دیگه پمفولیکسمون خوب می شه ایشالا !

یعنی شما هم؟
نمیدونستم پمفولیکس هم واگیر داره! (آخه یکی از دوستان مجازی دیگه هم مبتلاست)

ریحانه جمعه 2 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 11:09 ب.ظ

سلام
من تازه با وبلاگتون آشنا شدم عالی بود بیشتر پستای قبلی رو خوندم! جالب بود
دکترا هم با مریضاشون عالمی دارنا

سلام
شما لطف دارین
واقعا

miss lemon جمعه 2 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 07:09 ب.ظ http://joza-v.blogfa.com/

پی نوشت 3 اخرش بودها
مردم تلقین درمانی میکنن

موافقم
حسابی

آشنا جمعه 2 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 04:49 ب.ظ http://razeashena.blogfa.com/

سلام
وبلاگت عالیه...
خاطراتت شیرین و خواندنیه...
اگه به شعر علاقه داری بیا...
منتظرم
با اجازه لینکت کردم.

سلام
از لطفتون ممنون
راستش زیاد از شعر سردرنمیارم اما چشم مزاحم میشم

ترنم جمعه 2 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 04:32 ب.ظ

آقای دکتر نمیخواین یه تغییراتی تو قسمت (( شناسنامه ربولی حسن کور )) بدین ؟؟
پارسال 34 سالتون بود امسالم 34 سالتونه ؟؟؟!!!

مگه خبر ندارین که حرف مرد یکیه؟

ترنم جمعه 2 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 04:24 ب.ظ

پ.ن3: هی وای من !

واقعا

غوغا در جزیره متروک جمعه 2 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 01:54 ب.ظ

پ ن 3. خیلی خنده دار و گریه دار بود ایضا
مثل جریان امامزاده پای درخت چنار دروغی که ناصر الدین شاه برای اهل حرم بافته بود و .........
ای خدا میبینی مسلموناتو دارن تو بی عقلیاشون دست و پا میزنن
خدایا به همه ما یه عقلی بده دست از خرافات و زودباوری برداریم
نمیدونم عسل دنیا اومد یا نه .تولدش مبارک

واقعا
عسل چند هفته دیگه به دنیا میاد به هرحال ممنون

غوغا در جزیره متروک جمعه 2 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 01:46 ب.ظ

آیا من کامنت اول این پست را گذاشتم؟

شرمنده

غوغا در جزیره متروک جمعه 2 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 01:42 ب.ظ

hello

علیک هلو

آنا جمعه 2 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 11:57 ق.ظ http://www.anna1980.persianblog.ir

اون خاطره دختر دانشجوهه خیلی با نمک بود....
در مورد شرایط کاریتون هم متاسف شدم...
اگه میشه ادرس این امام زاده قلابی رو هم بدیم به ما ..چند تا از اقوام مراد دارن بدم بیان حاجت بگیرن..

ممنون
خدائیش جای تاسف هم داره

friend جمعه 2 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 11:24 ق.ظ http://mansiiivakil.blogfa.com

سلام
چون تند خوندم نفهمیدم چرا رفتین سراغ خاطرات عهد عتیق؟؟؟ شما ما وکلا رو دست کم گرفتین انگار :دی
با خودم مشورت می کردین خب... من ازتون حق المشورت هم می گرفتم :دی

سلام
درواقع خیلی هم علت خاصی نداره بیخیال!
چشم شاید وقتی دیگر

نگران آینده جمعه 2 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 04:09 ق.ظ

ببخشید که دوباره مزاحم شدم،
یه سر به این وبلاگ بزنین.
بچه های این دوره واقعا باحالن!
http://gagool-torobche.blogfa.com/

خواهش میشود
چشم حتما میرم میبینم

نگران آینده جمعه 2 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 03:49 ق.ظ http://skn.blogfa.com

سلام اونی که یادش رفته بود اسمشو بنویسه بنده بودم در کامنت پست قبلی:
(باید از دکتر ژیلا به خاطر نوشتن ای موضوع تشکر کنم!چرا خودتون ننوشتینش؟)

پ ن3ـوای!این از خاطرات بیماران عجیب و غریبتون جالبتر بودا!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
امیدوارم در پیدا کردن یه خونه ی خوب موفق باشین.

سلام عجب!
عماد خودش وبلاگ داره همه حروفو هم خونده خودش بنویسه به من چه؟!!
واقعا
ممنون

آلا جمعه 2 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 02:49 ق.ظ

خواهش می کنم نوشتن پست های مربوط به بیمارانتون رو تعطیل نکنید ..واقعا خوندنی و عالی هستند....

من هم نگفتم تعطیلشون میکنم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد