جایی برای گفتن دلتنگیها

ماجراهای یک پزشک هنوز عمومی

جایی برای گفتن دلتنگیها

ماجراهای یک پزشک هنوز عمومی

خاطرات (از نظر خودم) جالب (۱۹)

ببخشید که آپ کردنم یه کم دیر شد آخه زندگیه و هزار دردسر 

خوب دیگه وقتشه که ورژن جدید خاطرات به یاد موندنی همولایتیهای عزیزو تقدیمتون کنم: 

۱. دکتر «ک» مسئول یکی از مراکز شبانه روزی شبکه است. ایشون از من پرسید: هر روزی که میری جای پزشکهای خانواده که رفته اند مرخصی چقدر بهت پول میدن؟ گفتم: خانم «ر» (مسئول امور درمان شبکه) گفته روزی ۷۰۰۰ تومن. گفت: اونوقت ماهی چند روز میری؟ گفتم: حدودا ۱۰ روز. گفت: این که خیلی کمه! من فکر کردم دست کم هر سه ماه ۲۰۰۰۰۰ تومن میدن!! (لازمه یادآوری کنم که این ۷۰۰۰ تومن علاوه بر حقوق ثابت منه) 

۲. توی یه مرکز روستائی بودم که یه مرد جوون دفترچه بیمه روستائیشو آورد و گفت: برام مهرش کن. گفتم: پیش کدوم دکتر میخوای بری؟ گفت: دکتر عمومی! 

۳. به پیرزنی که جواب آزمایششو آورده بود گفتم: قندتون بالاست. قبلا هم سابقه داشتین؟  گفت: سابقه؟ نه من هیچوقت همچین چیزی که شما میگین نداشتم! 

۴. پیرزنه اومده با درد شکم. بعد از یه شرح حال کامل و معاینه و ... میگه من اومدم که دفترچه بیمه روستائیمو مهر کنی برم پیش متخصص! آی زورم آورد خوب اینو از اول بگو!!  

۵. به پیرزنه گفتم: مشکلتون چیه؟ پسرش گفت: حالت «ضد تهوع» داره آقای دکتر! اگه میشه یه قرص «تهوع» براش بنویسین! 

۶. وقتی پیرزنه رو دیدم و براش نسخه نوشتم از جا بلند شد و درحالی که به طرف در مطب میرفت گفت: خدا از «شهروندی» کمت نکنه!! 

۷. به پیرزنه گفتم: مشکلتون چیه؟ گفت: تو فقط بپرس از من بدتر هم هست؟! گفتم: خوب از تو بدتر هم هست؟! گفت: نه!! 

۸. برای مَرده نسخه مینوشتم که گفت: ببخشین یه سوال داشتم. گفتم: بفرمائین. گفت: میخواستم بپرسم قرص بروفن ۴۰۰ میلی قویتره یا ۲۰۰ میلی؟! 

۹. به پیرزنه گفتم: سرفه هم میکنین؟ گفت: بله. گفتم: عطسه چی؟ گفت: بذار خیالتو راحت کنم دکتر٬ من همه کار میکنم! 

۱۰. یه بچه ۴ ساله رو با سردرد و استفراغ آوردند. گفتم: از کِی اینطوره؟ مادرش گفت: حقیقتش امروز رفته بودیم حمام که همونجا خوابش برد٬ دلم نیومد تکونش بدم گفتم بیدار میشه در حمامو روش بستم و گذاشتم چند ساعت همونجا بخوابه!! (به قول دکتر سارا: من

۱۱. رفته بودم جای یکی از پزشکهای خانواده که مرخصی بود٬ پیرزنه یه نگاه توی مطب کرد و گفت: اون دکتره که چند ماهه اینجاست نتونست منو خوب کنه این که دیگه تازه اومده! 

۱۲. تا به پیرزنه گفتم مشکلتون چیه؟ لباسشو زد بالا و سینه شو که پر از تاولهای ریز زونا شده بود نشونم داد و گفت: چند روز بود که سینه ام درد میکرد گفتم: جهنّم لابد قلبمه خودش خوب میشه (!) حالا میبینم «زوناق» دراومده!! 

۱۳. میخواستم برای یه بچه نسخه بنویسم٬ به مادرش گفتم: یه قطره مینویسم بریزین توی چشمش٬ بچه شروع کرد به جیغ و داد کردن که: من قطره نمیریزم! گفتم: یه آمپول هم .... که گفت: من آمپول نمیزنمممممممممممم مادرش گفت: یعنی چه؟ میخوای بگم برات توی نسخه چلوکباب بنویسه؟! 

۱۴. زنه بچه شو آورده بود و گفت: چند روزه که سرما خورده اما هرچقدر قرص سرما خوردگی و کپسول بهش دادم خوب نشده. شروع کردم به نوشتن نسخه که گفت: آقای دکتر! این شربت نمیخوره آمپول هم نمیزنه بی زحمت براش فقط کپسول و قرص بنویسین! 

۱۵. خانمه درحالی وارد مطب شد که ناراحتی از همه چهره اش میبارید٬ گفتم: چی شده؟ گفت: هفته پیش مادرم فوت کرد٬ گفتند علت مرگش «ایست قلبی» بوده. گفتم: خوب خدا رحمتش کنه. گفت: آخه یکی از اقواممون توی بیمارستان کار میکنه میگه کسانیکه با ایست قلبی فوت میکنن بعد از شش ساعت دوباره زنده میشن اما ما فوری مادرمو خاک کردیم نگذاشتیم زنده بشه!! 

پ.ن: خوشبختانه شکایتهای دکتر سارا به مسئولان بلوگفا سرانجام نتیجه داد و وبلاگی که به جای وبلاگ ایشون ساخته شده بود از طرف بلوگفا حذف شد. 

برای دکتر سارا و همه دوستان آرزوی موفقیت میکنم.

نظرات 2 + ارسال نظر
تهمینه شنبه 18 آذر‌ماه سال 1391 ساعت 01:28 ب.ظ

خدا مرگم بده...

وا
چرا؟

نگران آینده پنج‌شنبه 10 فروردین‌ماه سال 1391 ساعت 02:40 ق.ظ

سلام!ظاهرا اون موقع ها همچین خواننده ای نداشتین!
بگذریم.
7-خدا شفاش بده!در ضمن یه دکتر خوب به بزرگتر از خودش نمی گه:تو!
9-
10-خدا به داد اون بچه برسه.اگه تا حالا زنده مونده باشه
11-
13-می نوشتین.ضرری نداشت!
15-عجب!کی جواز دفنو صادر کرده بوده؟بنده ی خدا.حالا این حرف راسته؟

سلام
ممنون از نظرتون
این که میگم حقیقته حقیقت
خیال نکن یه صحبته یه صحبت

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد