جایی برای گفتن دلتنگیها

ماجراهای یک پزشک هنوز عمومی

جایی برای گفتن دلتنگیها

ماجراهای یک پزشک هنوز عمومی

خاطرات (از نظر خودم) جالب (۴۵)

سلام 

۱. مرده دخترشو آورده بود و میگفت: آقای دکتر! این به «باد» حساسیت داره هرسال همین موقع که میشه آبریزش بینی و ....ش شروع میشه! 

۲. خانمه بچه ۴ ساله شو با اسهال آورده بود و میگفت: به نظر شما اینو ببرم متخصص اطفال سردرمیاره یا ببرم یه دکتر دیگه؟! 

۳. یه پیرزنو که طبق دفترچه اش ۹۳ ساله بود آوردند. پسرش میگفت: چند روزه که حالش خیلی بده و حتی غذا هم نمیتونه بخوره. حاضر هم نیست بره بیمارستان میگه اونجا «تیکه پاره ام میکنن»! وقتی آوردنش تو و روی تخت خوابوندنش با صدای بلند سلام کردم. یه نگاهی بهم کرد و از پسرش پرسید: این کیه منو آوردین پیشش؟ پسرش گفت: دکتره! پیرزنه با همه قدرتی که داشت بلند شد و نشست و گفت: تورو به خدا منو از اینجا ببرین الان تیکه پاره ام میکنه!!! 

۴. وسط دیدن مریضها بودم که راننده مرکز اومد و گفت: یه مریض سرطانی خیلی بدحال توی خونه هست. هر چند روز خانم .... (بهیار) رو میبردیم خونه اش بهش سرم میزد اما دفعه آخر نتونست رگشو پیدا کنه. آقای دکترو بردیم که او هم نتونست حالا شما میائین ببینینش؟ گفتم: من هم سرم نمیتونم خوب بزنمها! گفت: حالا بیائین ببینینش. بالاخره رفتیم و با همون نگاه اول متوجه شدم که مریض داره آخرین ساعتهای عمرشو میگذرونه. خانمش گفت: حالش خیلی بده؟ گفتم: بله. گفت: پس دیگه تمومه؟ گفتم: خوب بله. گفت: خوب دست شما درد نکنه زحمت کشیدین تشریف آوردین!! 

۵. خانمه بچه ۳-۲ ساله شو آورده بود و میگفت: وزنش کمه. شربت .... خوبه بهش بدم؟ گفتم: خوب بله تقویتیه٬ ولی اینجا پیدا نمیشه باید برین از شهر بگیرین. گفت: میشه خودتون برین از شهر بگیرین بعد بیارین در خونه مون؟ آخه شوهرم هم اینجا نیست!!! (از یه دیدگاه خنده نداره٬ از اون دیدگاه هم همینطور!) 

۶. به پسره گفتم: تب هم دارین؟ گفت: نه فقط تب و لرز دارم! 

۷. خانمه میگفت: مدتیه که پادرد دارم البته وزنم هم بالاست خدانکرده! 

۸. به خانمه گفتم: شما که دیروز رفتین پیش متخصص این آزمایشها رو هم نشونش دادین؟ گفت: آزمایش خون یا ادرارو میگین؟ گفتم: حالا هرکدومو. گفت: نه هیچکدومو نبردم! 

۹. خانمه میگفت: چند روزه که صِدام به جای دهنم از کله ام میاد! 

۱۰. پسره گفت: دارو همه چی دارم فقط برام آمپول بنویسین. گفتم: قرص سرماخوردگی دارین؟ گفت: نه اونو هم بنویسین. گفتم: شربت چی؟ گفت: نه اونو هم بنویسین! 

۱۱. مرده گفت: برام آزمایش بنویس. گفتم: چه آزمایشی؟ گفت: هر آزمایشی بلدی بنویس اصلا هم حساب پولشو نکن! 

۱۲. امروز صبح به دختره گفتم: خلط هم از گلوتون میاد؟ گفت: کمی تا قسمتی! 

تقدیر و تشکر: درصد افرادی که برای اولین یا دومین یا ...ین بار به وبلاگم سر زده اند مدتهاست که توی وبگذر تغییری نمیکنه. ماشاءالله چقدر با هم هماهنگ هستین!!

نظرات 85 + ارسال نظر
لیمو یکشنبه 1 خرداد‌ماه سال 1401 ساعت 08:50 ق.ظ

من به کسی نمیگم، حیفه پاکش نکنید.

دیگه دیر گفتین

لیمو شنبه 31 اردیبهشت‌ماه سال 1401 ساعت 09:32 ق.ظ

دکتر از کامنت های این پست فهمیدم کدوم شهر هستین

ممنون از لطفتون
تا به حال چندین پست و کامنت را که به این نکته اشاره کرده بودند حذف کردم
اینو هم الان میرم سراغش!

محسن جمعه 20 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 07:41 ب.ظ

مورد 11 رو خوندم ترکیدم از خنده

ممنون

ترنج یکشنبه 4 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 12:47 ب.ظ http://toranj62.persianblog.ir/

سلام منم تقریبا توی همین محیطم و امروز از بس با همشون جر و بحث کردم وحرفهای تکراری زدم الان که پستتونو خوندم فک کنم همون حالی را دارم که وقتی زنگ میزدین واونا میخندیدن ....از بس که زبون سرشون نمیشه و فقط ادعا پشت ادعا

سلام
خدا بهتون صبر بده!

چای گرم شب‌های امتحان پنج‌شنبه 1 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 08:24 ب.ظ http://marina60.persianblog.ir

من چند وقت نیومده بودم اینجا همه ی پستها رو یه جا خوندم!!کلی خندیدم! خیلیییییییی باحال بودند!

شما لطف دارین

یه دیوونه خسته(رها)! سه‌شنبه 30 فروردین‌ماه سال 1390 ساعت 03:11 ب.ظ

یه دیوونه خسته(رها)! سه‌شنبه 30 فروردین‌ماه سال 1390 ساعت 02:26 ب.ظ

۸۰!!!

؟

یه دیوونه خسته(رها)! سه‌شنبه 30 فروردین‌ماه سال 1390 ساعت 01:57 ب.ظ

ای کاش عمادد موقع نهار یه چیزی بگه!!! یه عماد نوشت جالب هم داشته باشید!!!
ماشاالله عماد دیگه بزرگ شده!!! خودش نمی تونه غذا بخوره؟!!!
هی ی ی ی روزگار ما از ۴ سالگی دیگه تنهای تنها تو خونه بودیم هی ی ی ی !!!
عماد هرچی می گی یکم بالای ۱۸ بگو!!!

این غریه که من همه اش به مادرش میزنم اما فایده نداره که نداره
عماد گوش نده!!!

سنجاقک سه‌شنبه 30 فروردین‌ماه سال 1390 ساعت 10:02 ق.ظ

سلام دکتر جان
خیلی وقت است منتظریم
کجایین ؟



سلام
شرمنده دیشب شیفت بودم و سوژه جمع میکردم!
میرسیم خدمتتون

زبل خان سه‌شنبه 30 فروردین‌ماه سال 1390 ساعت 12:39 ق.ظ http://zebelestan.blogsky.com

چقدر کامنت..اووووو...رمز موفقیتتون چی بوده ؟‍‍!

توکل به خدا
دعای پدر و مادرم و پشتکار خودم

زبل خان سه‌شنبه 30 فروردین‌ماه سال 1390 ساعت 12:36 ق.ظ http://zebelestan.blogsky.com

اقای دکتر مارو شیاه نکنید..یعنی شما نفهمیدید شماره 5 چی رو در اصل می گفته؟؟!!......همه چی رو که نباید گفت حتی اگه روهم بهش میدادید نمی گفت فکر میکرد خودتون می فهمید...نمی دونست توی یارانه ها شما هم دوزاریتون سهمیه بندی شده...

مگه من گفتم نفهمیدم؟
اما دلیلی نداره خودمو آلوده این مسائل کنم

علی دوشنبه 29 فروردین‌ماه سال 1390 ساعت 07:39 ب.ظ http://www.draleyasin.blogfa,com

سلام دکترعزیز:
خیلی جالب بود.اما:
۱-مریض:آقای دکترآمپولی که برای دل دردم داده بودین.
دکتر:بله آمپول هیوسین
مریض: کسی رو پیدا نکردم بزنه با یک لیوان آب خوردم!!
۲- مریض:دکتر جان آمدم که از همون پماد برام بنویسی
دکتر:کدوم پماد
مریض:همون پمادی که بوی تندی داره(متیل سالیسیلات)
دکتر:چرا
مریض:از وقتی که شبی یک ذره میحوروم سینم چنام ملیم رفته که نپرس!!!
شما دعوتین.منتظرم

سلام
اینها برای شما اتفاق افتاده؟
لطفا دفعه بعد آدرستونو درست بنویسین

دکتر نفیس دوشنبه 29 فروردین‌ماه سال 1390 ساعت 05:23 ب.ظ

درحواب کامنت های رد و بدل شده بالا!!
مگه قراره همه پزشک ها متخصص باشن؟
مگه همه کسایی که متخصص نیستن بی سوادن؟
مگه هر کسی که بیشتر درس بخونه پزشک بهتریه ؟
ای بابا!!!!!

جواب دو سوال اول که نه است
اما در مورد سومی هم نه همیشه
شما که انشاءالله به زودی به جرگه متخصصین میپیوندین

یه دیوونه خسته(رها)! دوشنبه 29 فروردین‌ماه سال 1390 ساعت 12:49 ب.ظ http://nemidoooonaam.blogfa.com/

همینطوری خواستم اسمم بیشتر اینجا باشه!!!

آهان
خوب موفق شدی

یه دیوونه خسته(رها)! دوشنبه 29 فروردین‌ماه سال 1390 ساعت 12:47 ب.ظ http://nemidoooonaam.blogfa.com/

فردا آپ می کنید نه؟!!!
امسال رفتید تو کار آپ سه شنبه ها!!!

انشاءالله
چه کنیم؟!

یه دیوونه خسته(رها)! دوشنبه 29 فروردین‌ماه سال 1390 ساعت 12:45 ب.ظ

خانوم محترم من نظر شما رو در مورد اسمم نخواستم پس لطفا شما هم در مورد اسمم اظهار نظر نفرمائید.
بهتون حق می دم که از همه چی شکایت داشته باشید... با اینکه هنوز مادر نشدم می دونم داغ فرزند خیلی سخته ...

نخیر
بهتره تا بحث از این شدیدتر نشده آپ کنم
اما اول باید بگذارم عماد که اومد ناهارشو بدم بعد آخه الان آنی خونه نیست!

سنجاقک دوشنبه 29 فروردین‌ماه سال 1390 ساعت 09:03 ق.ظ

عزیزی که فرزندت را از دست دادی میفهمم که خیلی سخت است من هم یک جورایی مثل شماهستم ولی به جای عصبانیت و دنبال مقصر گشتن بهتر است به خودت کمک کنی و تسلیم اراده خداوندی باشی میتونی از یک مشاور یا روانپزشک کمک بگیری همینطور کلاسهای یوگا ومدیتیشن خیلی موثر هستن یا لا اقل برای من موثر بودن
مطمئن باش اون فرشته کوچیک هم دوست داره مادرش شاد باشه

کمی هم بخندشاید قرار بوده بیای تو این وبلاگ و کمی بخندی و شاید نظرت هم در مورد پزشک ها عوض بشه

ممنونم
امیدوارم شما هم بیشتر به من سر بزنین
انشاءالله به زودی آپ میکنم

سنجاقک دوشنبه 29 فروردین‌ماه سال 1390 ساعت 08:55 ق.ظ

== بیمار:آقای دکتر فکر می کنم سیاه سرفه گرفته باشم.
دکتر:پس لطفا اینجا سرفه نکنید. چون تازه دیوارها را رنگ کرده ایم!

ممنون از نظرتون
اما فکر میکنم اون دکتره دیگه از من هم گیج تر بوده ها!!

[ بدون نام ] دوشنبه 29 فروردین‌ماه سال 1390 ساعت 08:49 ق.ظ

سر کار خانم رها دیوونه خسته به نظرم واقعا این لقب برازنده شماست
ببخشید بخاطر از دست دادن دخترم به جامعه پزشکان بی مسئولییت بدهکار هم شدم
همچنین خیلی معذرت میخوام به بیماری دخترم تذکر ندادم تا دست نگهدارد که تمام پزشکان معاینه کنند و نظر شون را ابلا غ بفرمایند لطفا این روش را به من هم آموزش بدید

خانم محترم
حق دارین که ناراحت باشین اما باور کنین من در مرگ فرزند شما بی تقصیرم
ضمن اینکه من هم ادعا نمیکنم که هیچ اشتباهی توی کارم ندارم و همه بیمارانی که دیدمو درمان میکنم
من فقط تا جائی که بتونم و سوادم اجازه بده کار میکنم و هرجا هم که شک کردم از درمان یه بیمار عاجزم میفرستمش پیش متخصص

خانوم معلم یکشنبه 28 فروردین‌ماه سال 1390 ساعت 01:50 ب.ظ

حالا آقای دکتر جنجالی ننویسنم من جنجالیش میکنم..
والله به خدا..
اول دعوا را میندازم
بعد میگم من عاشق کل کل ام
بعد قهر میکنم!چون جنبه ام زیاده
ولی به هیچ وجه اجازه نمیدم به کسی (حتی اگه یه غریبه ام باشه)توهین بشه و دلشو بشکونن!
من باید به جای خانوم معلم وکیل میشدم

ممنون که اینقدر به من و سایر دوستان لطف دارین

مرضی یکشنبه 28 فروردین‌ماه سال 1390 ساعت 10:46 ق.ظ http://yasinak.blogfa.com

این دفعه خیلی خنده دارتر تربود

ممنون اما از کی؟

ترمه یکشنبه 28 فروردین‌ماه سال 1390 ساعت 09:37 ق.ظ http://http:/ttermehh.blogfa.com

سلام اقای دکتر پیش من نمیاین
باشه.........
لینکمم که نگردین

سلام
چشم مزاحم میشیم

صـُـب شنبه 27 فروردین‌ماه سال 1390 ساعت 10:09 ب.ظ

چطوری صداش از کله ش میاد؟
آخی اون پیرزنه 93 ساله، خیلی طفلکی بود

من هم نفهمیدم
آره

یه دیوونه خسته(رها)! شنبه 27 فروردین‌ماه سال 1390 ساعت 09:06 ب.ظ

یعنی یک چهارم هم نمی دن!!!
.
.
.
هر از چند گاهی جنجالی بنویسین!!! کیف می ده!!!

نمیدونم
چشم اما من این بار جنجالی نوشتم خودش شد!!

یه دیوونه خسته(رها)! شنبه 27 فروردین‌ماه سال 1390 ساعت 07:24 ب.ظ

خواهش می شه خانوم معلم :****

اینو هم همینطور!

خانوم معلم شنبه 27 فروردین‌ماه سال 1390 ساعت 06:41 ب.ظ

قربون رها جون

دیگه اینو جواب نمیدم!

یه دیوونه خسته(رها)! شنبه 27 فروردین‌ماه سال 1390 ساعت 06:26 ب.ظ

آقا اجازه!!!
من کشته مرده پستایی هستم که کامنتاش جنجالی می شه!!!
یادش بخیر اون سری اون کامنت من!!! هاهاهاها!!!!
ولی منم با خانوم معلم موافقم!!!
یه جورایی به نظرم اگه آدم با چهار پنج تا دکتر مشورت کنه از این جور مشکلات پیش نمی آد!!! که بعد همه رو به یه چشم ببینه!!!البته شایدم من اشتباه کنم!!!
همین!!!!
بیشتر برای بالا بردن تعداد کامنتاتون بود!!!

پس شروع کنم به جنجالی نوشتن آره؟!

خانوم معلم شنبه 27 فروردین‌ماه سال 1390 ساعت 06:10 ب.ظ

سلام
من نه قصد خودشیرینی دارم نه اینکه دوس دارم وکیل وصی کسی باشم ولی یه چیزی ته دلم مونده که اگه نگم نمیشه..

دوستایی که اومدین اینجا و از نوشتن خاطرات دکتر انتقاد کردین به نظرتون بی انصافی نمی کنین؟
کسی که دکتره گناه مرتکب شده که تمام شبو روزشو مشغول مطالعه باشه و به دوا درمون اینو اون برسه؟
نباید واسه خودش یه تفریحاتی -سرگرمی هایی -دلخوشی داشته باشه؟
انتظار دارین عین ادم آهنی باشه حتما؟
مگه زندگی همش کار و کار و کاره؟
یا همش تحصیل و مطالعه اس؟
کاره بدی میکنه حداقل برا نیم ساعتم که شده سعی میکنه مارو بخندونه و مارو از مشغله ها و اعصاب خوردکنی های دنیای خارج از مجازی دور کنه؟
چرا ما انقده کم لطف و بدبین و ... شدیم؟
قصد توهین یا جسارت به کسی ندارم ولی بهتره ماها هم گاهی وقتا کلاهمونو قاضی کنیم!
بای

سلام
شما لطف دارین

مجتبی هادی پور شنبه 27 فروردین‌ماه سال 1390 ساعت 05:34 ب.ظ

سلام. دکتر در چه حالی؟ شماره 3موفق باشید.

سلام
در بلندی
ممنون
وهمچنین

یه دیوونه خسته(رها)! شنبه 27 فروردین‌ماه سال 1390 ساعت 05:33 ب.ظ

یعنی به نظرتون اقدام کنم یک چهارم هزینه ارتدنسی رو بهم می دن؟؟؟!!!

یک چهارم؟
مگه سر گردنه است؟!

[ بدون نام ] شنبه 27 فروردین‌ماه سال 1390 ساعت 04:22 ب.ظ http://sedaye-paye-shab.blogfa.com/

سلام وبلاگ خیلی جالبی دارید
امیدوارم همیشه موفق باشید

سلام ممنون
و همچنین

فاطمه سارا شنبه 27 فروردین‌ماه سال 1390 ساعت 12:28 ب.ظ

4/

زبل خان جمعه 26 فروردین‌ماه سال 1390 ساعت 11:08 ب.ظ http://zebelestan.blogsky.com

اقای دکتر من به نسیم وطوفان حساسیت دارم...
مورد 4: چقدر راحت با قضیه کنار اومدن..واقعا ادم حال میکنه...

مورد 5: رودم پاره شد از بس خندیدم....حالا چی خنده داره یا نه؟؟؟؟...نگفت ساعت چند برید؟؟؟

نسیم و طوفان اسم دوستاتن؟!
واقعا
شما فکر میکنین خنده داره؟! اگه بهش رو میدادم لابد میگفت نصف شب!!

مریم جمعه 26 فروردین‌ماه سال 1390 ساعت 06:06 ب.ظ

سلام!
حالا چرا همه کلیک کردن روی وبلاگ سازی شما؟
دشمناتونم داره زیاد میشه مواظب باشین!به قول یه نفر وقتی دیدین همه بهتون بد میگن بدونید ادم مهمی شدین! این همه وبلاگنویس دکتر چرا به شما گیر دادن؟ حتما نوشته هاتون مجذوبشون کرده!

سلام
چی بگم؟
اتفاقا من خوشحال میشم که هرکی میاد الکی به به و چه چه نکنه
یه بار درحالی که همه داشتن از یه پست تعریف میکردن یکی از دوستان خیلی خوبم اومد و گفت پستت خیلی آبکی بود و من خوشم اومد که نظر واقعیشو گفته (حالا از دفعه بعد هی نیائین الکی بگین بد بودا!!)

یه دیوونه خسته(رها)! جمعه 26 فروردین‌ماه سال 1390 ساعت 04:12 ب.ظ http://nemidoooonaam.blogfa.com/

... جمعه 26 فروردین‌ماه سال 1390 ساعت 02:21 ب.ظ

دکتر جان بیچاره که چند ساله مدام به روزه
چون داره هرسال کلی کتاب می خونه تا توی امتحان رزیدینتی قبول بشه
اما نمی شه
البته اگه دست از اینترنت برداره حتما موفق میشه
جای اینکه ملت را بخندونی
درس بخون ملت را درمان کنه

ای خدا پدرتو بیامرزه که حقیقتو گفتی
اما خودت که میدونی نمیشه از اینترنت به این راحتی دل کند
ما که قدرت بعضیهارو نداریم که!
مگه نشنیدی که خنده بر هر درد بی درمان دواست؟!

خانوم معلم جمعه 26 فروردین‌ماه سال 1390 ساعت 01:40 ب.ظ

۱. مرده دخترشو آورده بود و میگفت: آقای دکتر! این به «باد» حساسیت داره هرسال همین موقع که میشه آبریزش بینی و ....ش شروع میشه!
)))))))))))))))))))))

هه هه منم به باد حساسیت دارم

۲. خانمه بچه ۴ ساله شو با اسهال آورده بود و میگفت: به نظر شما اینو ببرم متخصص اطفال سردرمیاره یا ببرم یه دکتر دیگه؟! )))))))))))

وای چقدر این مریضاتون به شما لطف دارن!
بعد شما ناراحت نمیشین از این همه لطف؟
بیام با خط کش بزنم سیاه و کبودشون کنم؟
بیام به همشون از دم صفر بدم؟

دم مریضاتون گرم با مر یضی شون دل یه عالمه بنده خدارو شاد میکنن..
بازم بسی خندیدیم بابت خاطراتتون
دستتون مرسی

یه لحظه فکر کردم میخواین همه پستمو تکرار کنین!
ممنون که باز هم تشریف آوردین
باز هم منتظرتون هستم

comix جمعه 26 فروردین‌ماه سال 1390 ساعت 11:42 ق.ظ http://reminders.blogsky.com

سلام !
من اولین باره اومدم اینجا !

خیلی خندیدم! البته خوب نیست به مریضای بیچاره بخندیم ولی خب خیلی خندیدم !!

سلام
خوش اومدین
من دقیقا حرفهای مریضهامو تکرار میکنم تا شما یه کم با این حرفه آشنا بشین
نمیگم که بخندین

فاطمه جمعه 26 فروردین‌ماه سال 1390 ساعت 10:38 ق.ظ http://whitehour.persianblog.ir/

خیلی خنده دار هستن.
هر چی این شغل سخته باز این اتفاقات یکم از سختیش کم میکنه

ممنون
با شما موافقم

مستانه پنج‌شنبه 25 فروردین‌ماه سال 1390 ساعت 11:06 ب.ظ http://happymidwife.mihanblog.com

واییییییی دکتر این خاطرات از نظرخودتون جالب از نظر ما هم خیلی خیلی جالب

شما لطف دارین

سجاقک پنج‌شنبه 25 فروردین‌ماه سال 1390 ساعت 05:19 ب.ظ

نمیخوام اینجا با شما جر وبحث کنم مخصوصا که خیلی از وبلاگتون خوشم اومده ابتکار جالبی است همه دکترها که نباید خشک ورسمی باشند
ولی محض اطلاعتون عرض میکنم که اولا من حدود ۴ سال پیش باردار بودم ونمیدونم اون موقع هم این تست دیابت بارداری حتما باید انجام میشد یا نه ؟ ثانیا پزشک من که مثلا بهترین پزشک شیراز بود اصلا چنین تستی را ازمن نخواست !!!!
به هرحال من هم اعتقاد دارم به وجود واراده خداوند که بالاتر از هر مهارت پزشکی است

درنهایت خودتون در آخر حرفتون حرف اصلی رو زدین
به قول یکی از دوستان
حکیم اصلی خداوند است
ما همه عمله حکمتیم

کیمیاگر پنج‌شنبه 25 فروردین‌ماه سال 1390 ساعت 02:54 ب.ظ http://parsartist.blogfa.com

خداییش حالا چن تا آزمایش بلد بودی دکتر؟

یه دیوونه خسته(رها)! پنج‌شنبه 25 فروردین‌ماه سال 1390 ساعت 12:16 ب.ظ

برامانتتون خب!!!
وقتی یه چیزی جالب باشه ما به گویندش این رو می گیم!!!شما رو نمی دونم!!!

نشنیده بودم تا حالا
ممنون که یادم دادین

هانا پنج‌شنبه 25 فروردین‌ماه سال 1390 ساعت 11:24 ق.ظ

دوست جون دوباره سلام
راستی ببخشید دیر شده انگار... هفته سلامتتون مبارک.امیدوارم همیشه سلامت باشید و به بقیه هدیه اش بدین.
یه سوال: شنیدم قرص های ژلوفن عوارض کمتری نسبت به مصرف بروفن داره درسته؟

سلام
ممنون
کاملا درسته

[ بدون نام ] پنج‌شنبه 25 فروردین‌ماه سال 1390 ساعت 10:17 ق.ظ

سلام آقای دکتر
میشه بگید لردگان در کدام استان قرار داره ؟
وآیا لردگان وسردشت نزدیکند ؟
ببخشید من همیشه با درس جغرافی مشکل داشتم .

سلام
لردگان جنوبی ترین شهرستان استان چهارمحال و بختیاریه
فکر کنم شما سردشتی که من نوشتمو با شهر کردنشین سردشت اشتباه گرفتین
این سردشت یکی از روستاهای لردگانه که حدودا ۱۰ روز پیش به مرکز بخش تبدیل شد و ربطی به اون شهر سردشت نداره

سنجاقک پنج‌شنبه 25 فروردین‌ماه سال 1390 ساعت 10:12 ق.ظ

از اعتراض که بگذریم خاطرات جالبی دارید ها ...
من تازه دوروزه با وبلاگتون اشنا شدم ولی به اندازه چند سال خندیدم
این هم یک جور درمان است (خنده درمانی )همیشه که دکتر ها نباید قرص وآمپول تجویز کنند ...
اتفاقا روان پزشک من گفته باید زیاد بخندی
ممنون
دیروز بعد از مدتها همسرم بمن گفت چی شده اینقدر سرحالی !!!!

ممنون
خوشحالم که تونستم کمکی بهتون بکنم

سمیرا پنج‌شنبه 25 فروردین‌ماه سال 1390 ساعت 10:08 ق.ظ http://rangarang2.blogfa.com

سلام
خیلی بامزه بودن ولی ۹ از همش جالبتر بود
عماد جون چطورن؟

سلام
ممنون
سلام دارن خدمتتون!

سنجاقک پنج‌شنبه 25 فروردین‌ماه سال 1390 ساعت 10:02 ق.ظ

سلام دکتر جان
من با نظر خانمی که فرزندش از دست داده موافقم .
دکتر من هم تشخیص نداد من دیابت بارداری دارم و من هم بجه ای را که بعد از ۱۰ سال باردار شده بودم در هفته ۲۶ ام از دست دادم

سلام
متاسفم ولی خیلی متعجب
آزمایش دیابت بارداری برای همه زنهای باردار انجام میشه چطور متوجه نشدن؟

[ بدون نام ] پنج‌شنبه 25 فروردین‌ماه سال 1390 ساعت 09:33 ق.ظ

دکتر عزیز من همه را به یک چوب نمیرانم دکتر دخترم علائم بیماری دخترم را با یک ببیماری دیگه اشتباه گرفت تجویز داروی اشتباه ومهمتر از همه تلف کردن زمان برای درمان ..
هرموقع تونستم مفصل براتون مینویسیم دقیقا چه اتفاقی افتاد ولی الان نمیتونم (از نظر احساسی .چون یاداوری اون روزهای برایم مثل یک کابوس است )
حتی اگر توی روستا تو ناکجا اباد باشید مردم به هیچکس به اندازه شما اعتماد ندارند
تو رو خدا نا امیدشون نکن ...

اگه بگم حالتونو درک میکنم دروغ گفتم
خدائیش من حتی نمیتونم فکر از دست دادن عمادو بکنم
اما هر کسی ممکنه اشتباه کنه حتی اساتید اساتید من
البته باز هم قبول دارم که نتیجه اشتباه یه پزشک میتونه یه فاجعه به بار بیاره
سعی خودمو میکنم

مریم پنج‌شنبه 25 فروردین‌ماه سال 1390 ساعت 09:02 ق.ظ

سلام اگرچه دیر ولی هفته سلامت مبارک!
همشون جالب بودند علی الخصوص اون خانم شماره ۵ (به آنی خانوم بگم؟)
در مورد خانم شماره ۳(البته منظورم جونییاش بوده) مادر بزرگ منو توی بیمارستان بستری کردند فشارخونش بالا بود! هی میترسید میگفت عملم نمیکنن؟ بعد میگفت :اگه بخوان عملم کنن نمیزارم!میگفتیم بابا عمل لازم نیست باورش نمیشد! بعد رفته بود خونه بعد مرخص شدنش! گفته بود دکترش خوب نبود باید منو عمل میکرد! تازه یه چیزی منم گفته بود بچه! گفته بود یه بچه رو باهام فرستاند درصورتی که هم من بودم هم زن داداشم!

سلام
ممنون از نظرتون
خوب پس تا حدودی خودتون با این خاطرات روبرو شدین!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد