جایی برای گفتن دلتنگیها

ماجراهای یک پزشک هنوز عمومی

جایی برای گفتن دلتنگیها

ماجراهای یک پزشک هنوز عمومی

خاطرات (از نظر خودم) جالب (28)

سلام

بی حرف اضافه میرم سراغ خاطرات این بار که کمیتش رفته بالا اما کیفیتش ....

1. خانمه بچه شو آورده بود که معاینه اش کنم، اما بچه آروم نمیشد و چنان جیغ و دادی راه انداخته بود که نگو. برای اینکه ساکت بشه یه دونه «آبسلانگ» دادم دستش تا مشغول بشه، یه نگاه بهش کرد و گفت: بستنی شو خودت خوردی چوبشو میدی به من؟! و گریه اش بلندتر از قبل شروع شد!!

2. یه بچه رو با استفراغ آوردند، براش دارو نوشتم، چند ساعت بعد دوباره آوردنش و با توپ و تشر گفتند: این که خوب نشد! گفتم: هنوز استفراغ میکنه؟ گفتند: نه استفراغش که همونوقت خوب شد، حالا اسهال داره!

3. به خانمه گفتم: بچه تون میتونه قرص بخوره؟ گفت: تو دکتری باید بفهمی میتونه یا نه؟!

4. خانمی دخترشو آورده بود و میگفت: دیشب یه انگل سیاه توی مدفوعش دیدم، رفتم توی کتابها گشتم، نه «آسکاریس» بود نه «اکسیور» آوردم براش یه آزمایش بنویسین ببینین چی بوده؟!

5. یه پسر جوون ساعت 1 نصف شب اومد قرص قند میخواست، مسئول پذیرش گفت: یه نوبت بگیر تا دکتر براش بنویسه. گفت: 3400 تومن بدم برای نوبت؟ یه نخود «شیره» بهش میدم هم قندش میاد پائین هم فشارش!

6. به مَرده گفتم: مشکلتون چیه؟ گفت (دقیقا عین جملات خودش): چند روزه که آب بینیم از پشت حلقم میره توی ریه هام از اونجا میره توی کمرم تبدیل میشه به برونشیت!

7. پسره اومد و گفت: سرما خورده ام. معاینه اش کردم و وقتی میخواستم شروع کنم به نسخه نوشتن گفت: آقای دکتر! من هم شربت توی خونه دارم هم قرص هم کپسول، من اومدم اینجا فقط برای اینکه آمپولو بدون نسخه نمیدن!

8. به خانمه گفتم: مشکلتون چیه؟ گفت: چند روزه که گاهی وقتها انگار یه چیزیو توی گلوم میتکونند سرفه ام میگیره!

9. یه پسر جوون اومد و وقتی میخواستم نسخه بنویسم دیدم فقط داره میگه: من از مورفین متنفرم! از همراهش پرسیدم: یعنی چه؟ گفت: چند روزه توی «تَرک»ه بهشون گفتن: هیچ نوع داروی مورفین داری نباید استفاده کنه!

10. به مَرده گفتم: تا حالا آمپول پنی سیلین زدین؟ گفت: آره زده ام، خدا نصیب هیچ مسلمونی نکنه!

و اما چند خاطره از بچه های بدو ورود به دبستان (یه مرکز توی ولایت هست برای دانش آموزان بدو ورود استان که به موقع مراجعه نکرده اند و از همه جای استان میان)

11. مَرده بچه شو آورد برای معاینه، وقتی اومد تو و دید من دکترم بغض کرد و به باباش گفت: به مامانی میگم که منو آوردی پیش دکتر!

12. به خانمه گفتم: بچه تون هیچ مشکلی داره؟ گفت: مشکلش اینه که راه رفتن و رفتار و حرف زدنش درست عین آدم بزرگهاست (بچه به دلیل ADHD تحت درمان بود)!

13. به خانمه گفتم: توی خونواده تون هیچ مشکلی نداشتین؟ گفت: اون یکی بچه ام دوبار بعد از تب تشنج کرده. گفتم: داره دارو میخوره؟ گفت: نمیدونم، اون یکی بچه ام با پدرش زندگی میکنه!

14. داشتم یه بچه رو معاینه میکردم و مادرش در تمام مدت فقط به من خیره شده بود، آخر کار وقتی پرونده شو مهر کردم گفت: من هی میگم شما رو کجا دیدم؟ حالا شناختمتون یه بار اومدم درمونگاه .... پیشتون!

15. فشارسنجو بستم دور بازوی بچه که گفت: این دستگاه «بازو کوچیک کن»ه؟ گفتم: آره!

وقتی بازش کردم تا زمانی که مادرش به زور بردش بیرون فقط میگفت: واقعا کوچیک شده! یه چیزی بزن بزرگش کن!! 

بعد نوشت: احتمالا همه دوستان تا به حال مطلع شده اند٬ اما لازم میدونم به دوستان خوبمون عذرا خانم نویسنده وبلاگ وزین زندگی جاریست و خان داداش نویسنده وبلاگ آسمان هفتم به دلیل فوت پدر بزرگوارشون تسلیت بگم.

نظرات 40 + ارسال نظر
من(رها)! چهارشنبه 21 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 11:30 ب.ظ

می خواستم آرشیوتو بونم ذوقم رو کور کردی!!!

وااا
شرمنده بیا تا بیناش کنم!

من(رها)! سه‌شنبه 20 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 03:32 ب.ظ

آخی این بچه که بغض کرد منو یاد خودم انداخت!!!نی دونم آدم بچست چرا انقدر از این سفید پوشان می ترسه!من البت مغرور تر از این حرفا بودم که بغضمو کسی ببینه!ولی تو دلم بود!البت تا قبل مدرسه رفتنا!!!بعدش دیگه بزرگ شده بودم خو!!!

ای بابا من که خودم یادم نیست توی این پست چی نوشته بودم!

مرجان دوشنبه 22 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 09:44 ب.ظ

میبینم هم ولایتی ها کم کار شدن !

نه بابا بدشون نیست!

سارا از ژوژمان دوشنبه 22 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 04:50 ب.ظ http://judgment89.wordpress.com/

اون شکلک اولی اشتباه بود وبیجا

چرا؟

سارا از ژوژمان دوشنبه 22 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 04:49 ب.ظ http://judgment89.wordpress.com/

همچین سرحال اومدماا ممنون آلودیم
من همیشه دوست داشتم واکنش شما به این حرف های بیماراتونو در لحظه رو بدونم اغلب سکوت می کنید و لبخند نرمی می زنید ! نه ؟!

خدا رحمت کنه پدر عذراجون و خان داداشو

خواهش میگردد!
سکوت میکنیم اما لبخندو میگذاریم برای وقتی مریض و همراهانش رفتند بیرون
من که جونمو از سر راه نیاوردم که!

rohe changiz دوشنبه 22 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 02:53 ق.ظ

جدا چنگیزمرد؟
من دیدم قرار بود تابستون بیاد ایران و خبری نشد!

لاکی دوشنبه 22 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 12:37 ق.ظ http://www.crazy217.blogfa.com

خوبه!!کلا خوش میگذره!!

آره جای شما خالی!

هدیه یکشنبه 21 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 10:46 ب.ظ

سلام دکتر
مورد۶واقعا خنده دار بود.مورد۷ای ول جقد شجاع بوده من که نا خدا گاه دکتر اسم آمپولو میاره چشام پر اشک میشه!
خداییش وب حالب و جذابی دارین.ممنون

سلام
ممنون
واقعا؟
باز هم ممنون

شیوا یکشنبه 21 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 09:03 ب.ظ http://drsarhal.blogfa.com

دکتر از این به بعد چند تا شکلات همراهتون داشته باشین که به بچه ها بدین!!

انگار خبرندارین از اول سال ماموریتهامونو و از چند ماه پیش اضافه کاری مونو از دولت طلبکاریم!

دختر نارنج و ترنج یکشنبه 21 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 04:07 ب.ظ http://toranjbanoo.blogsky.com/

سلام
راستش من هم کنجکاو (یعنی همون فوضول) همین اسم عجیبتون شدم و آمدم ببینم معنیش رو نوشتید یا نه؟ جالب بود برام دلیل این اسم گذاری و همچنین خاطراتتون.
همیشه شاد باشید...

سلام
خوش اومدین
دیدین که نوشتم!
و همچنین .....

لژیونلا یکشنبه 21 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 01:08 ب.ظ

سلام
1-سر عماد با آبسلانگ گرم میشه؟
3-
4-فضول

سلام
عماد که هروقت میاد درمونگاه منو کامل چکاپ میکنه!

دکتر سلطان یکشنبه 21 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 02:25 ق.ظ http://doctorsoltan.blogfa.com/

1-6-8 عالی بودن...همیشه با خودم فکر میکردم بپه های این دوره زمونه دیگه از این حرقا نمیزنن اما این واقعا بامزه بود

ممنون
بچه های ولایت ما میزنن! :دی

nane gholi شنبه 20 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 03:50 ق.ظ

are man nanasham ;-) hla yechi bede bozorg she bacham depsordegi gereft!

فقط بازوش؟

کیمیاگر جمعه 19 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 10:08 ق.ظ http://parsartist.blogfa.com

اونی که کیمیا ثبت شد من بیدم...وا عجب دوره و زمونه ای شده ها اسم آدمم ناقص ثبت میشه واااااااااالاااااااااا

نکنه اسم واقعیت کیمیاست آره؟!

بابک جمعه 19 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 04:06 ق.ظ http://babaktaherraftar.blogfa.com

سلام دکتر
تا به حال اینقدر نخندیده بودم مورد ۶ خدا بود

سلام از ماست
میبینی با چه موجوداتی روبروئیم؟!

[ بدون نام ] جمعه 19 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 03:33 ق.ظ

۱۵)doki jeddi chizi nadashti bezani bozorgesh koni vase bacham!! loooooooooool

جدی؟
پس شما اون مادره هستین؟
فکر نمیکردم اهل نت باشین!

[ بدون نام ] جمعه 19 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 02:45 ق.ظ

ما از قدیم الایام همه جا از لایک استفاده می کردیم
مشکلی هست؟

میگم سل رو جدی گفتید؟؟
نمیخوام ...نکنههه سل بگیرررممممم...خداااایاا...من گنا دارمممم...من هنو میخوام زندگی کنم...کنکور منتظرمهههه!!!(مگه اینکه کنکور منتظره ماباشه!!!)

نه بابا چه مشکلی؟
اصلا شما شیر هم بکنید!
جدی گفتم مگه با هم شوخی داریم؟!
اما سل به این راحتی هم منتقل نمیشه نترسین

خاله آذر پنج‌شنبه 18 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 10:40 ب.ظ http://www.khaleazar.blogfa.com

۸)خوب لابد یه پتویی،ملافه ای جیزی تو گلوش میتکوندند دیگه!!

من که هرچقدر توی گلوشو معاینه کردم چنین چیزی ندیدم!

متین بانو پنج‌شنبه 18 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 01:57 ب.ظ

ایول بچه هه!!!!

شماره ی 6:

شماره 14:

کدومشون؟
هر دو رو موافقم!

وبلاگ آموزش پزشکی پنج‌شنبه 18 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 12:20 ب.ظ http://www.medicaleducation.blogfa.com

_________________________________

وبلاگ آموزش پزشکی
_________________________________

Medical Education Blog
_________________________________

http://www.medicaleducation.blogfa.com
_________________________________

Medical Students
Medical Educators
Clinical Teachers
General Practitioners
Family Physicians
Medical Residents
Medical Specialties
Medical Subspecialties
Medical Fellowships
Medical Schools
Medical Ethics
Medical Textbooks
Medical Technologies
_________________________________

TARGET AUDIENCE
The Medical Education Blog is relevant to deans, curriculum planners, medical teachers, researchers, education support staff, medical students, residents and trainees across the different phases of medical education in undergraduate, graduate, and continuing medical education
_________________________________

آدرس پست الکترونیک:
medlogger@gmail.com
_________________________________

میرسیم خدمتتون

مظهرگلی پنج‌شنبه 18 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 02:45 ق.ظ http://mazhar-goli.blogfa.com

لایک برای آخری

ممنون
اما لایک مال گودره نه اینجا

خانم ورزش چهارشنبه 17 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 07:01 ب.ظ

سلام واقعا خسته نباشید خدا قوت ما با سالم هاشون سرو کله می زنیم دیوونه می شیم وای به شما که مریض هاشون میاند سراغ شما با این پدر مادر های پر مدعا

سلام
سلامت باشین
مریض نیستند که همه شون معاینه میشن

فینگیلی چهارشنبه 17 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 06:26 ب.ظ

ای بابا!کیفیتش هم خوب بود که دکتر ربولی!!
من که از این به بعد دیگه اسم برونشیت بشنوم یاد شما میافتم!!!
الهی!بازو کوچیک کن!!دکتر چرا به بچه اطلاعات غلط میدین آخه!!!

این لطف شماست نه کیفیت اینجا
یعنی باید اسممو بگذارم دکتر برونشیت؟!
انشاءالله قسمت شما هم بشه از صبح تا ظهر شصتادتا بچه شیطون بریزند سرتون ببینم حال و حوصله براتون میمونه؟!

کیمیا چهارشنبه 17 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 05:36 ب.ظ

سلاااااااااااام.کیفیتش خیلی خوب بود.مورد 1 و11 رو از همه بیشتر دوس داشتم

سلااااام
ممنون
شما لطف دارین

باران چهارشنبه 17 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 04:03 ب.ظ http://www.drzss1368.blogfa.com

سلاممم دکتر جاان حال شما؟
انی عماد چطورن؟
از اول بگم که شماره ۱۵ و ۱۱ عااالی بود بلند بلند از بس خندیدم همه اومدن ببینن من چی می خوونم
و مطالبتونو مامان و داداشمم خوندن
واقعااا ممنون که این همه دل مارو شاد می کنی!
شماره ۶ اخر سر مشکلش چی بود؟

سلاممممم
خانم دکتر
ممنون
شما لطف دارین
سلام ما را خدمت علی آقا و «ش» خانم ابلاغ بفرمائید
خواهش میشود
اگه شما فهمیدین من هم فهمیدم

دکتر نفیس چهارشنبه 17 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 10:30 ق.ظ http://drnafis.blogfa.com

۲ .
۶.شبیه فقدان تداعی هاست !
----
ما مثل این فوتبالیست های فیر پلی جلو زدنتون رو تبریک می گیم.هر چند که حق منو خوردن!

ممنون
نوبت شما هم میرسه انشاءالله!!

مجتبی از دورک اناری چهارشنبه 17 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 08:24 ق.ظ

سلام بر دکی خودمون . دستت درد نکنه چسبید. البته چسب رو میگم .شوخی کردم فوق العاده بود. بستنی رو می خوری؟

سلام بر آقامجتبی
نبودی
نه میبرم!

پویا چهارشنبه 17 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 03:47 ق.ظ http:// www.edallat.blogfa.com

وبلاگ شما را خواندم مطالب خوب وآموزنده ایی دارید ازآن لذت بردم من هم وبلاگی به آدرسwww.edallat.blogfa.com دارم از شما دعوت میکنم از آن دیدن نمایید راستی میشه راهنماییم کنید چگونه میتونم آمار بازدید کننده وبلاگم را بالا ببرم اکه هم امکان داره تبادل لینک کنیم. با تشکر فراوان

خدائیش خوندی؟
نه خوندی؟!

میثم م چهارشنبه 17 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 02:55 ق.ظ http://luckyman.persianblog.ir

سلام دکتر عزیز.
کیفیتش که عالی بود . شما شکسته نفسی میکنی. این مورد آخری و مورد ۱۱ حسابی منو خندوند. انشالله همیشه لبخند روی صورتت باشه دکتر.
فعلا با اجازه.

سلام
ممنون
و همچنین
صاحب اجازه این!

مژگان امینی چهارشنبه 17 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 01:38 ق.ظ http://mozhganamini.persianblog.ir

خب یک بسته آب نباتی چیزی همراهتان داشته باشید چوب بستنی به بچه ها ندهید.
من وقتی بچه بودم همه ی چوب بستنی هایم را جمع می کردم که در آینده دکتر شوم واز آنها استفاده کنم.
کیفیت هم خوب بود.

مگه چقدر به ما حقوق میدن که نصفشو بکنیم آب نبات؟!

سحر چهارشنبه 17 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 01:36 ق.ظ

اون مورد ۶ ما رو رو زمین پهن کرد از خنده !

کسی بود جمعت کنه؟!

دکتر نوید چهارشنبه 17 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 12:17 ق.ظ http://yaghesh.persianblog.ir

ممنون از مطلب...

خواهش میشود

مرجان چهارشنبه 17 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 12:17 ق.ظ

کی گفت باور کردم؟؟فقط خواستم بگم دیگه بستنیه ها رو تنها نخورین


======
امروزه آبسلانگ فقط برای بازی و ساکت نگه داشتن بچه هاست!

آهان!
چشم!!
واقعا

مرجان چهارشنبه 17 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 12:14 ق.ظ

من اوووووووووووومدم من اوووووووومدم
۵-منظورش تریاک بود؟
وای ۶ چی باحال بود.موندم چطوری حفظش کردین؟راستی تو شرکت و آب و فاضلاب کار نمیکرد؟
پس برونشیت تو کمر ایجاد میشه!!!اطلاعاتم اضافه شد!!!
۸-مشکلی نداره .زیادی خونه تکونی کرده توهم برش داشته !

۱۰-نه تنها نصیب هیچ مسلمونی نکنه نصیب غیر مسلمونشم نکنه !نصیب من که اصلا نکنه

از تموم استان میرن یه مرکز؟مگه هر مرکزی یه سری مدرسه رو تحت پوشش نداره؟
۱۵-الهی فداش شم.دستگاه بازو کوچیک کن.منم از این دستگاهها میخوام


راستی نگفتین چرا بستنی ها رو خوردین چوبش رو دادین به بچه؟!!!

خوش اومدین
یکی از مشتقات تریاکه درست نمیدونم چطوری
به سختی! نمیدونم
شاید!
من تا حالا خودم پنادر نزدم نمیدونم
همه جا کارشون تموم شده و اینو گذاشتن برای کسانی که در مهلت مقرر مراجعه نکرده اند
من بازو بزرگ کن میخوام!
ماه روزه و بستنی خواری؟!

خیالاتی سه‌شنبه 16 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 09:53 ب.ظ

۱. بچه خیلی باحال بوده
4. از خانومه میپرسیدین ببینم مارکرهای تشخیصیش چی بوده
11. آخییییییییییییی. بخورمش
15.

ممنون خانم دکتر

مرجان سه‌شنبه 16 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 09:52 ب.ظ

تو ماه رمضون اصلا چرا بستنی خوردین؟
اولیش که با کیفیت بود.
۴ رمی خودش یه پا فیبسوف بود!کرم خاکی نبود؟
مهمون اومد بقیه در اینده

شما هم باور کردین؟!
ممنون
اونی که من دیدم دوپا فیلسوف بود!
منتظریم

من و هسملی سه‌شنبه 16 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 07:29 ب.ظ http://manohasmali.blogfa.com

آخه با آبسلانگ که مثل چوب بستنیه که سر بچه رو گرم نمی کنن!
اون آقاهه فکر کنم فلسفه می خونده که فکر میک رده آب بینیش میره تو کمرش تبدیل میشه به برونشیت!
ببخشیدا وقتی می نویسین ADHD ما از کجا باید بفهمیم یعنی چی؟! همه خواننده هاتون دکتر نیستن که!

پس چی میدادم دستش آخه؟ :دی
شاید نپرسیدم
شرمنده همون بیماری بیش فعالی و عدم تمرکزه

نازنین سه‌شنبه 16 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 07:16 ب.ظ http://janjaali.us

سلام وبلاگ خوب داری. با عکس های کنسرت ترکیه شادمهر عقیلی منتظرتم[گل]

سلام
میرسیم خدمتتون انشاءالله

خانم کوچولو سه‌شنبه 16 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 06:03 ب.ظ http://liiliihozak.persianblog.ir/

خب بچه حق داره!!آبسلانگ بدون بستنیو چیکار کنه؟؟
چرا همه مریضا شیره ای شدن؟؟!!......همه شون میگن مصرف که میکنن قندشون نرمال میشه!! واقعیت داره؟؟

واااا
شما هم؟
منم شنیدم اما تا حالا تجربه نکردم!

دکتر اشتباهی سه‌شنبه 16 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 05:27 ب.ظ http://www.dreshtebahi.wordpress.com

سلام
نه بابا کیفیتشم خوب بود که
خوب چرا بستنی شو میخورین چوبشو میدین به بچه ی بیچاره؟!خیلی باحال بود
مورد ۳.۶ . ۱۰و ۱۵ هم خیلی باحال بودن

سلام
ممنون
شما لطف دارین

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد