جایی برای گفتن دلتنگیها

ماجراهای یک پزشک هنوز عمومی

جایی برای گفتن دلتنگیها

ماجراهای یک پزشک هنوز عمومی

خاطرات (از نظر خودم) جالب (۲۲) +پی نوشت

سلام 

خوشبختانه تعداد این مینی خاطرات اونقدر شد که یه پستو پر کنه پس این شما و این هم خاطرات (از نظر خودم) جالب این بار: 

۱.یه خانمه حدود ۵۰ ساله ازم میخواد براش آزمایش تیروئید بنویسم٬ وقتی داره میره بیرون برمیگرده و میگه: آقای دکتر! میخواستی بالاش بنویسی مال تیروئیده یه وقت اشتباه نگیرن! 

۲. به خانمه میگم: وزن بچه تون چند کیلوئه؟ میگه: تقریبا نمیدونم! 

۳. به خانمی که با درد سینه اومده و میگه قبلا هم سابقه داشته میگم: تپش قلب هم دارین؟ میگه: این دفعه نه اما دفعات قبل هم نه! 

۴. به آقائی که با درد شکم اومده از وضعیت (گلاب به روتون) اجابت مزاجش میپرسم میگه: نه خوبه نه قبضه! 

۵. مریضهای درمانگاه تمام شدن و از مطب میام بیرون یه هوائی بخورم. مسئول پذیرش که اهل همونجاست داره با یکی از اهالی روستا صحبت میکنه و ازش میپرسه: داروهائی که دکتر دومی براتون نوشت با دکتر اولی فرق داشت؟ روستائی محترم میگه: خوب معلومه٬ مگه کود حیوونهای مختلف با هم فرق نمیکنه؟ خوب داروهای دکترها هم با هم فرق میکنه!! 

۶. برای بچه ای که استفراغ میکنه دارو مینویسم٬ پدرش میگه: غذا چی بهش بدیم آقای دکتر؟ میگم: تا استفراغش زیاده که هیچی٬ بعد که کمتر شد میتونین غذاهای خشک و سفت براش شروع کنین مثل بیسکوئیت. میگه: آهان الان به مادرش میگم براش سوپ بپزه! 

۷. توی درمونگاه شبانه روزی یکی از شهرهای کوچیک اطراف ولایتم. یه آقای سرماخورده رو میارن. همراهش میگه: آقای دکتر! لازم نیست ببریمش بیمارستان؟ میگم: نه. داروهاشو گرفته اومده میگه: واقعا لازم نیست ببریمش؟ میگم: اقلا اول آمپولشو بزنین ببینین بهتر میشه یا نه؟ پنج دقیقه بعد اومده و میگه: بردیمش توی تزریقات داره آمپولشو میزنه میشه بیائین ببینین باید ببریمش یا نه؟ میرم یه نگاه بهش میکنم و میگم: آره همین حالا باید ببرینش. یه نفس راحت میکشه و مریضو سوار ماشین میکنه! 

۸. مریض یه پسر جوونه که وقتی در رو باز میکنه به مریض کناریش میگه: بفرمائین و بعد میاد تو. وقتی نسخه شو مینویسم و میخواد بره بیرون برمیگرده و بهم یه نگاه میکنه و میگه: بفرمائین! 

۹. به دختره میگم: حالت تهوع هم داری؟ میگه: حالتشو نه اما احساسشو دارم! 

۱۰. میگم: بچه تون مشکلش چیه؟ پدرش میگه: اسهال داره مادرش میگه: نه استفراغ میکنه. 

میگم: هم اسهال داره هم استفراغ؟ مادره میگه: نه اصلا اسهال نداره. پدره میگه: چرا دیگه مگه ندیدی چطور داشت بالا می آورد؟! 

۱۱. دیشب ساعت ۴ صبح زنگ زدند که یعنی مریض داری. وقتی اومدم بیرون دیدم یه زن و مرد دارن از درمونگاه میرن بیرون. یه نگاه به مسئول پذیرش کردم که گفت: برو بخواب دکتر٬ حالا که زنگو زدم تازه گفتن که دندونپزشک میخوان! 

پی نوشت: هرچند خیلی دیر شده اما یکی دو مورد دیگه رو میخوام از سفر ترکیه بنویسم: 

۱. روز آخری که توی فرودگاه استانبول گرسنه و تشنه مونده بودیم و عماد دیگه داشت از تشنگی صداش درمیومد و ما هم فقط دلار و ریال داشتیم نه لیر (بیشتر که لازم نیست توضیح بدم؟!) یکی از خانمهای کارمند فرودگاه با پول خودش برای عماد یه آب پرتقال گرفت و حاضر نشد به جای پولش ازمون ریال یا دلار بگیره فقط به عنوان تشکر ازش فیلم گرفتم!!! هرچند که میدونم اون خانم هیچوقت اینجا رو نمیخونه اما میخواستم ازش تشکر کنم. 

۲. توی کاخ-موزه توپکاپی استانبول یه اتاق مجزا بود که گرفتن عکس و فیلم از اونجا مطلقا ممنوع بود بعضی از اشیاء اونجا عبارت بودند از: 

شمشیرهای منسوب به پیامبر اسلام (ع)٬ هر سه خلیفه (رض)٬ حضرت علی(ع) (که شباهتی به اون شمشیر دولبه که ما توی ذهنمونه نداشت) و طلحه و زبیر. 

عمامه حضرت یوسف. 

شمشیر حضرت داوود. 

جای پای پیامبر اسلام. 

عصای حضرت موسی. 

و بخشی از جمجمه و ساعد حضرت یحیی (!)

نظرات 49 + ارسال نظر
من(رها)! جمعه 22 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 10:34 ب.ظ

راستی حجم عکسا واقعا بالا بود!!!

شرمنده

من(رها)! جمعه 22 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 10:34 ب.ظ http://nemidoooonaam.blogfa.com/

این ما هم خوندم!!!دیگه نظر نذاشتم وقتتونو نگیرم!!!
ان شاالله به زودی باز هم از این سفرها برید!!! البته اگه وقت بشه آخه امسال به کار درس هم اضافه می شه!!!
فقط من موندم شما ۴ صبح رسیدید سر کار هم رفتید!!!واقعا من شرمنده شدم!!!
در ضمن یکی از عکسارو چه خوب سانسور نکردید!!!

هدی چهارشنبه 16 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 02:54 ب.ظ

سلام.من اتفاقی اومدم وبلاگتون.وبلاگ خوبی دارین با خاطرات خیلی بامزه.قدر مریضاتو بدون پیر نمیشی من که خیلی خندیدم.مرسی

سلام
خوش اومدین
چشم
باز هم تشریف بیارین این طرفا!

ماهرخ سه‌شنبه 15 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 12:19 ب.ظ http://www.mahrokh1979.blogfa.com

گزینه های 6 و 10 معرکه بود در مورد اون دختر خانم که احساس حال تهوع داره حرفش درست بوده طفلک آأم گاهی فقط احساسشو داره
در این جور موارد باید چی گفت جناب دکتر؟
من تازه واردم
عماد پسرتونه؟

ممنون
وااا
خوب میتونه راحت بگه حالت تهوع دارم دیگه!
با اجازه شما!
غلامتونه :دی

هشت الهفت چهارشنبه 2 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 03:18 ب.ظ http://hashtalhaft.persianblog.ir

در مورد عمر و بقیه هم اینقدر موضوع را به درازا نکشانید....
مهم نیست که بودند و چه کردند.مهم این است که ما که مثلا شیعه هستیم چه بر سر ملتمان می آوریم؟....علی را پرستیدن کار هر سنی یا مسیحی هم می باشد اما علی وار زندگی کردن دل شیر می خواهد...می توانی بیا بسم الله...
کمی از کتابهای دکتر شریعتی را بخوانید تا نظرتان راجع به این بت پرستی عوض شود......

من که ولش کرده ام اون ول نمیکنه!
کاملا موافقم
این جمله آخرو با من بودین اونوقت؟

هشت الهفت چهارشنبه 2 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 03:05 ب.ظ http://hashtalhaft.persianblog.ir

خدایی اینها همه وجود خارجی داشتند؟؟؟بعیده ها!!!اگر بله که حتما بله خیلی تعجب آوره.
شاید مدت زیادی کارمی کنید....

همه شون
واقعا هم تعجب آوره
یعنی چی اونوقت؟!

یک جراح چهارشنبه 2 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 02:49 ب.ظ http://1jarah.blogfa.com

سلام دکتر عزیز!
خوبین؟
وای چقــــــــــــــــــــــــــــدر باحال بود این مینی خاطراتتون!
فقط دو ساعت داشتم بلند بلند میخندیدم!!!
خیلی باحالید! هم خودتون هم وبلاگتون.
لینکتون میکنم
مرسی

سلام از ماست
شما لطف دارین شدید!
ممنون

هدیه سه‌شنبه 1 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 09:42 ب.ظ

سلام.به نظر من چون اون ۳خلیفه فقط به فکر مقام وپادشاهی بودن و لزومی نداره ازشون اینقد طرافداری کنین!عشق فقط امام علی و حضرت فاطمه تموم و تموم!!!!!!!

سلام
من ازشون طرفداری نکردم
اما باهاشون دشمنی هم ندارم
تموم و تموم!!!!!!

یک دانشجوی پزشکی سه‌شنبه 1 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 06:33 ب.ظ

5 این چه مثالی بود زده؟اینجا چرا دعوا شده؟

خوب دیگه!!
خودتون که میبینین سر چیه!

بابک سه‌شنبه 1 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 06:11 ب.ظ http://babaktaherraftar.blogfa.com

دکتر جان سلام
اقا به یک بازی وبلاگی دعوتتون کردم و خوشحال میشم با همه درگیری های کاری که دارید برام بنویسیدش
با تشکر

سلام از ماست
چشم انشاءالله

دکتر اشتباهی سه‌شنبه 1 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 02:49 ق.ظ http://www.dreshtebahi.blogfa.com

کلا خیلی جالب بودن....اون مامان باباهه مخصوصا
اصن لذت میبرم ازین همه مردمی بودن

ممنون

[ بدون نام ] سه‌شنبه 1 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 01:31 ق.ظ

خصوصی دارین

خواندیم

زندگی جاریست... سه‌شنبه 1 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 12:11 ق.ظ http://parvazz.bloghaa.com/

سلام
الان یک سوال برای من ایجاد شد؟
یعنی اون خانومه چرا پرتقال نخرید و آب پرتقال خرید؟

سلام
و اما پاسخ سوال
شما انتظار دارین توی یه دکه کوچیک توی سالن ترانزیت فرودگاه پرتقال پیدا بشه؟!

پسر شیطون دوشنبه 31 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 02:06 ب.ظ

هی، بیبین داااش، چرت و پرت بخوای اینجا نشخوار کنی میزنم فک مکتو میارم پایین مایین ها!! نبینم بیای اینجا دیگه

سلام اخوی
نه بابا بذار دلشون خوش باشه

هوشنگ دوشنبه 31 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 11:14 ق.ظ http://gorpialishahi.blogfa.com/

سلام آقای دکتر عزیز
تبریک میگم مطالب و خاطراتتونو زیبا نوشتین ولی اینقدر به ما بختیاریها گیر ندین لطفا

سلام اخوی
ممنون
اما همه این خاطرات از بختیاریها نیست

[ بدون نام ] یکشنبه 30 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 06:53 ب.ظ

جمع کل این لوس بازی ها به تو ربطی نداره
شما اگه الان تونستین حق را به حق دار برگردونید
آنوقت بیاید نظر بدین

ای بابا
فکر نمیکردم دوتا حرف میتونه اینجا یه دعوا درست کنه!

[ بدون نام ] یکشنبه 30 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 09:25 ق.ظ

جمع کل این لوس بازیارو
اسم گلتون
ایمیل قشنگتون!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
امامت حق مولای ما علی(ع) بود
واقعاً عمر لعنت اله علیه لطف فرمودن خلافت رو برگردوندن
عجب احمقی هستی

جالبه
یعنی دفعه پیش اینها رو ندیده بودی؟
علی (ع) که همیشه امام بود!
تا جائی هم که من میدونم عمر خلافتو به کسی برنگردوند!
راستش من هنوز نفهمیدم مشکل شما چیه؟ اگه از این وبلاگ خوشتون نمیاد میتونین دیگه اینجا تشریف نیارین

پسر شیطون یکشنبه 30 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 01:25 ق.ظ http://narcist.blogfa.com

سلام. به به، خیلی جالب و خوکشل بودن. ( ولی انگار خودت ننوشته بودی، یه جور دیگه بود!!!)

سلام
وا!
مثلا کی نوشته بود؟!

زندگی جاریست... شنبه 29 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 08:26 ب.ظ http://parvazz.bloghaa.com

سلام
عجب ! یعنی فرق اسهال و استفراغ رو نمیدونسته؟!
عجب خانم مهمانوازی بودن ایشون ! باهاش ترکی حرف زدین یا انگلیسی؟

سلام
لابد!
آره واقعا من که ترکی بیلمیرم اما ظاهرا پرتقال توی هر دو زبون مشترک بود!

... شنبه 29 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 01:31 ب.ظ

وا...
مگه عمر و ابوبکر و عثمان چه کثافت هایی بودن؟!!!
یعنی آدم های این دوره کثافت نیستن...
هر چی بودن که بالاخره خلافت را به حضرت علی بر گردوندن
بهتر کمی عقلانی فکر کنید نه احساستی
همان بهتر که نخونید

ممنون از نظرتون دوست ناشناس من

لیلا شنبه 29 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 12:52 ب.ظ

واقعا متاسفام برای شما که پزشک شدی هنوز نمی دونی عمر و ابوبکر و عثمان لعنت اله علیه چه کثافتهایی بودن
متاسفم
دیگه وبلاگ شما رو نموخونم
آدم اینقدر مزخرف و بی سواد نوبره
اه اه اه

اولا بی سواد کسیه که توی این کامنت کوتاهش دوتا غلط املائی داره!
ثانیا تا جائی که من میدونم عمر کسیه که دین اسلامو به ایران آورد و یه جا هم خوندم که همسر ام کلثوم دختر حضرت علی بود
مردم بیت المقدس هم وقتی سادگی زندگی اونو دیدند حاضر شدند تسلیم مسلمونها بشن
ضمنا این سه خلیفه هیچکدوم نه مردمشونو کشتند نه اونها رو مثل بعضیها تا جائی که میتونستند محدود کردند
شما هم مختارید که هر وبلاگی رو دوست داشتین بخونین و هر وبلاگی رو که دوست ندارین نخونین این که ناراحتی نداره

یک نیم وجبی! جمعه 28 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 09:46 ب.ظ http://yeknimvajabi.blogspot.com/

2- :|
5- :|
6- لابد اگه میگفتین غذای آبکی مثل سوپ، میگفت حالا براش یه بیسکوئیت میخرم!!!
7- عجبا! سوزن ایشون گیر کرده!!

ممنون از حضور و نظرتون :دی

مهدیه جمعه 28 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 09:43 ب.ظ http://atropin.blogfa.com/

خوشم می یاد که مریضاتون کاملا متوجه توضیحاتتون میشن!!!

دقیقا

بابک جمعه 28 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 07:35 ب.ظ http://babaktaherraftar.blogfa.com

سلام دکتر جان
مثل همیشه خیلی با حال بود
یه دوستی داشتم اینجا که سالها ازش بی خبرم از بچه های فنی بود اقا یه روز کلی بحث کردیم می گفت به سرفه می گفت عطسه و برعکس و قانع هم نمید ئ نشد
اقا این ترک های ترکیه هم خوب برا خودشون همه چیزو صاحب میشن این یکی که نوبرش بود
باز یاد یکی دیگه از دوستام افتادم که چیزی اینچنینی می شنفت می گفت تو دیدی تو بودی؟
حالا یکی نیست به اینا بگه اخه تو بودی تو دیدی که این عصای موسی است یا شمشیر داوود

سلام از ماست
این دوست شما ایرانی بود آیا؟!

متین بانو جمعه 28 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 06:48 ب.ظ

اوا خاک وچوک! آقای دکتر منظورم توهین نبود اصلا!! همولایتی های شما هموطن منن!! من منظورم جالبناکی این همه اتفاق با این زمینه کنار هم بود... وگرنه زبونم لال بشه اگه قصد توهین داشته باشم... فکر نمیکردم منظور رو اینجوری برسونه... ببخشید به هر حال

نه نه نه
من اصلا ناراحت نشدم
منظورم این بود که همولایتی های ما هستند دیگه چه میشه کرد؟!

وروجک جمعه 28 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 04:50 ب.ظ http://jighestaan.blogfa.com


بسیار نیک ونیکو
مثل همیشه خیلی خندیدم

منظورت همون کارتون نیک و نیکو بود؟ :دی
ممنون

Medical Education Blog جمعه 28 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 01:08 ب.ظ http://www.medicaleducation.blogfa.com

_________________________________

وبلاگ آموزش پزشکی
_________________________________

Medical Education Blog
_________________________________

http://www.medicaleducation.blogfa.com
_________________________________

Medical Students
Medical Educators
Clinical Teachers
General Practitioners
Family Physicians
Medical Residents
Medical Specialties
Medical Subspecialties
Medical Fellowships
Medical Schools
Medical Ethics
Medical Textbooks
Medical Technologies
_________________________________

TARGET AUDIENCE
The Medical Education Blog is relevant to deans, curriculum planners, medical teachers, researchers, education support staff, medical students, residents and trainees across the different phases of medical education in undergraduate, graduate, and continuing medical education
_________________________________

عجب!

خانم ورزش جمعه 28 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 10:35 ق.ظ http://sahar444.blogfa.com/

سلام پست هایی که درمورد مریض هاتون می زارید خیلی جالبه البته همه یپست هاتون خوبه

سلام
ممنون

جک پنج‌شنبه 27 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 07:54 ب.ظ

چه ربطی داشت دکتر ؟که من کجا بودم یا روستایی ها هم فارسی وان نگاه می کنن؟

هر سه!

متین بانو پنج‌شنبه 27 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 04:12 ب.ظ

سلام.
5. اوا خاک به سررررررم!! این چه مثالیه آخه؟؟!!!!
10. نههههههههههههه!!! یعنی واقعا نمیدونست فرقشو؟؟ نههههههههههه!!
کلاخاطرات این پستتون بیشتر تو مایه های بدفهمی و بدبیانی بود!!! جالب بود !

سلام
چه عجب از این ورا
از همولایتی های ما دارین حرف میزنین دیگه!

یک دانشجوی اقتصادی پنج‌شنبه 27 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 02:21 ب.ظ

سلام..19 شدیم..
یاد 19 صفر ایران بر گوام بخیر
این (رض) یعنی چی؟

سلام
در پاسخ به یکی از نخستین نظرات عرض نمودیم!

گلوریا پنج‌شنبه 27 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 12:45 ب.ظ

شکافت کامل منظورش همون چکاپ کامل بود
نه موزه نرفتیم ولی خیلی دلم میخواست بریم ما فقط ازمیر و انتالیا رفتیم ویه شب هم استانبول بودیم که نشد بگردیم

فهمیدم بابا
اون علامت سوال و تعجب نشانه عمق تعجب خودمان میباشد
انشاءالله سفر آینده
حالا جوابم بهتون رسید یا نه؟

زبل خان پنج‌شنبه 27 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 12:20 ب.ظ http://zebelestan.wordpress.com

شما با مریضاتون یه کتاب چاپ کنسد..فرق اسهال استفراغ رو نمی دونه...

چشم
یه ناشر خوب سراغ ندارین؟!
حالا که فیلتر شدی برمیگردی بلوگفا؟

جک پنج‌شنبه 27 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 12:19 ب.ظ http://herniation.blogfa.com

تازه به جمعتون پیوستم!
اونجایی که مابودیم روشون نمی شد بگن اسهال دارن می گفتن سرما خوردیم کلی شرح حال سرماخوردگی از رنگ خلط تا چیزای دیگه که مثلا" بگیم ما چه قدر دقیقیم می گرفتیم تازه بعدش می فهمیدیم اسهال دارن اونم از روی استفراغشون به این نتیجه می رسیدیم .اما جالبه اونا باد گلو رو بد نمی دونستن اونم مستقیم تو صورت پزشک

واااا ...
مگه کجا بودین شما؟

خاله آذر پنج‌شنبه 27 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 09:53 ق.ظ http://www.khaleazar.blogfa.com

این احساس تهوع منو کشته!!

خدا نکنه!

مظهرگلی پنج‌شنبه 27 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 02:00 ق.ظ http://mazhar-goli.blogfa.com

سلام.
۹خیلی جالب بودو ازاون سوتی هایی مدل خودم بود!!!
بعدش راستی!من اصلاْ رشتم تجربی نیست!!
رشتم انسانیه. و میخوام روانشناسی رو تا آخرش!!!!ادامه بدم!!
فک کنید!!خیلی وقته مطالب وبلاگتون منو به تامل برانگیخته!!!!! اینا که سالمن این طورین وای به حال ...!!!
اما واقعا خیلی علاقه مندم افرادی رو که مشکل روحی دارن یا مشکل هایی خارج از مشکل های جسمی که بازم همون روحی میشه!!درمان کنم!!

سلام
شما مطمئنین که اینا سالمن؟
آخه اکثرا تا مجبور نشن حاضر نیستن خودشونو به روانپزشک نشون بدن
پس ارجاعشون بدم به شما؟!

باران چهارشنبه 26 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 11:06 ب.ظ http://www.drzss1368.blogfa.com

سلامممممم
اخ جوون کلی دلم برای این پستا تنگ شده بود
می تونم بگم فوق العاده بود
مخصوصا مقایسه کودهای حیوانی با داروی دکتر
دست شما درد نکنه کلی دلمونو شاد کردید
به عماد و انی سلام برسونید
شنیدم عماد جون جوجه دار شده

سلاممم
شرمنده تازه به اندازه مناسب رسید
میرسانیم
آره اونم دوتا دوتا!

ریحان چهارشنبه 26 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 10:52 ب.ظ http://dr-reihan.persianblog.ir

ها ها ها !
اینجا می گم خب؟ مشکل بچه چیه؟ می گن ؛مثل اینکه؛ اسهال داره!!!
یاد تقریبا نمی دونم! افتادم!!!

خوشحالم که مقبول افتاده است!

لژیونلا چهارشنبه 26 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 09:45 ب.ظ

تا اونجا که میدونیم اسهال رو پایین میبرن!
بسیار ممنون از التفاتتون

ما هم همین فکرو میکردیم!
خواهش میشود

دکتر نفیس چهارشنبه 26 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 09:21 ب.ظ http://drnafis.blogfa.com

سلام
دلمان تنگ این خاطراتتان شده بود ها !
ما هم اینجا یک موزه داریم که نه عکس می گذاریم بگیرین نه با چشماتون ببینین: توش حیوون ها ی کشتی نوح رو نگه می دارم!

سلام
ممنون
اینجا یعنی کجا اونوقت؟!

سمیرا چهارشنبه 26 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 09:17 ب.ظ http://rangarang2.blogfa.com

سلام
مسافرت ما که به پای شما نمی رسه
شماره ۱۰ و ۶خیلی باحاله در جمع جالب بود
۸ هم سوژه ای بوده واسه خودش

سلام
ممنون از نظرتون

بهداشتی چهارشنبه 26 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 07:35 ب.ظ

چقد گلوریا!!!
۵:هیییییییییی چه بی ادب!
پی نوشت ۲: دیگه نبود؟ انگشتی؟انگشتری؟معده ای ؟کلیه؟ کشتی نوح احیانا؟

حالا کجاشو دیدی؟ بقیه اش هم از این به بعده!
خوب دیگه همولایتی ما هستن دیگه
الان دیگه یادم نمیاد!

گلوریا چهارشنبه 26 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 07:01 ب.ظ

اقای دکتر خصوصیتونو چک کنید پلیز

چک شد و پاسخ داده شد

گلوریا چهارشنبه 26 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 06:52 ب.ظ

ازمایش تیرویید خیلی خیلی باحال بود
دیروز یه مریض با یه برگه ازمایش قند و چربی به قول خودش شکافت کامل اومد اتاقم و گفت ببین ازمایشم چطوره تا فردا که میخوام برم پیش یه دکتر بهتر

شکافت کامل؟!!!
راستی میدونی کی گفتی قراره یه وبلاگ جدید بزنی؟

گلوریا چهارشنبه 26 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 06:49 ب.ظ

واقعا عصای حضرت موسی بود/
یهنی میشد باش معجزه کرد؟

این جور که نوشته بود
من موندم مگه یه ذره چوب چقدر دوام داره آخه؟!
راستی شما که اونجا رفتین که!

گلوریا چهارشنبه 26 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 06:48 ب.ظ

شماره پای پیامبر چند بود؟

شوخی شوخی با پای پیامبر هم شوخی؟!

گلوریا چهارشنبه 26 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 06:47 ب.ظ


خیلی باحال بودن
میگم اون رض که جلوی خلیفه نوشتی یعنی چی؟

ممنون
مخفف (رضی الله عنه) میباشد

گلوریا چهارشنبه 26 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 06:44 ب.ظ

خب حالا که اول و دوم شدم برم بقیه پستتو بخونم

درخدمتیم

گلوریا چهارشنبه 26 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 06:43 ب.ظ

اخجون اول

تبریک
راستی چه عجب از این ورا؟

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد