جایی برای گفتن دلتنگیها

ماجراهای یک پزشک هنوز عمومی

جایی برای گفتن دلتنگیها

ماجراهای یک پزشک هنوز عمومی

خاطرات (از نظر خودم) جالب (154)

سلام 

1. داشتم نسخه یه بچه رو مینوشتم که مادرش گفت: دهنش خیلی بو میده. بچه گفت: چون هیچی بهم نمیدی بخورم! 

2. خانمه گفت: چند روزه تا میرم سر کار حساسیت پیدا می کنم فکر کنم به کارم حساسیت پیدا کرده ام! 

3. به یه بچه گفتم: آب دهنتو که قورت میدی گلوت درد میگیره؟ گفت: چی؟ مادرش گفت: وقتی آب دهنتو قورت میدی ته گلوت تلخ میشه؟ (!) بچه آب دهنشو قورت داد و گفت: نه شیرین میشه! 

4. به پسره گفتم: بفرمائین. گفت: من سال آخر تجربیم معدلم هم 18 شده. گفتم: خب؟ گفت: نتونستم دیروز برم سر کلاس حالا یه استعلاجی میخوام! (این مال قبل از پایان سال تحصیلی بود اما تازه نوبتش شد!) 

5. مرده گفت: من بیرون آزمایش دادم و چربیم بالا بود. اما اینجا که آزمایش دادم طبیعیه. فکر کنم آزمایشگاهتون به چربی ها تخفیف میده! 

6. خانمه گفت: این مریضو چند روز پیش بردیم پیش متخصص. ازوقتی این قرصهارو که دکتر براش نوشته میخوره دستش میپره. البته قبل از این که قرصهارو هم بخوره دستش میپرید! 

7. به پیرزنه گفتم: برین یک ساعت دیگه بیائین تا جواب آزمایشتون هم حاضر شده باشه. گفت: میشه نرم و بیام همین جا بشینم؟! 

8. مرده نسخه بچه شو که گرفت گفت: این شربتو من قبلا خوردم. فایده نداشته. وقتی روی من اثر نداره وای به حال این بچه! 

9. (14+)‌ خانمه اومد توی مطب و نشست روی صندلی. بعد گره روسریشو باز کرد و یه مقدار از موهاشوهم ریخت بیرون. بعد گفت: شما دکتر .... هستین دیگه؟ گفتم: نه. فورا موهاشو برگردوند سر جاش و گره روسریشو بست! 

10. مرده گفت: اگه برام آمپول مینویسی بنویس. وگرنه اصلا نمیخواد چیزی بنویسی! 

11. نسخه یه بچه رو که نوشتم خواهرش گفت: براش آمپول نوشتین؟ گفتم: نه. دختره به مریض گفت: وااای خوش به حالت زهرا! 

12. (16+) گلوی بچه رو که نگاه کردم مادر بچه به شوهرش گفت: این دکتر خوبه ها! دکتر قبلی چیزشو تا ته فشار میداد توی دهن بچه! 

پ.ن1: خوب شد این دوتا مثبت دارها بودند وگرنه باز باید مینوشتم ببخشید که این قدر بیمزه بودند! 

پ.ن2: دوستان قدیمی تر میدونن که یه زمانی نظرات این وبلاگ نیازی به تائید نداشتند تا روزی که ماجرای من با مردم شهر اسمشو نبر پیش اومد و ناچار شدم تائیدی شون کنم. چند روز پیش اومدم سر کامپیوتر تا نظراتو از تائیدی بودن دربیارم که متوجه یه کامنت پر از فحش و ناسزا به خودم و خانواده ام شدم! خدارو شکر کردم که کاملا به موقع این کامنتو دیدم! به لطف این دوستان تا اطلاع ثانوی کامنتهای این وبلاگ همچنان نیاز به تائید خواهند داشت (تا رگ گردن بعضی ها باد نکرده بگم که اون کامنت هیچ ربطی به مردم شهر اسمشو نبر نداشت!) 

پ.ن3: فقط چند ساعت بعد از گذاشتن پست قبل توی وبلاگ پسرخاله گرامی هم برای زندگی عازم کانادا شد. چند شب پیش هم فهمیدم که یکی دیگه از پسرخاله های گرامی (که البته این یکی پزشک نیست) به زودی برای زندگی راهی گرجستان خواهد شد. فکر کنم تا چند وقت دیگه اینجا ربولی بمونه و حوضش! 

پ.ن4: (15+) این خاطره مال مدتها پیشه. مال پیش از تولد عسل. عمدا نوشتنشو به تعویق انداختم تا زمانی که دیگه تقریبا مطمئن باشم اون خانم دکتر اینجارو نمیخونه! 

توی یکی از مسافرتها توی یه شهر دیگه به دیدن یکی از دوستان مجازی رفتیم. یه خانم دکتر بسیار محترم که یه وعده غذا رو هم در خدمتشون بودیم. شب که برگشتیم هتل عماد شروع کرد به گریه و گفت: من دلم برای خانم دکتر تنگ شده! آنی بهش گفت: خب خانم دکترو کجا بیاریم؟ الان نصف شبه میخواد بره خونه شون بخوابه. عماد گفت: خب بیاد اینجا توی هتل. من با تو روی این تخت میخوابم بابا هم با خانم دکتر روی اون تخت بخوابه!!

نظرات 84 + ارسال نظر
باران لاهیجی پنج‌شنبه 4 تیر‌ماه سال 1394 ساعت 10:15 ق.ظ

اتفاقا خیلی هم باحال بودن

یعنی کلا جالب بود
اخریش که دیگه خیلی خفن بود

ممنون
آخرین خاطره یا آخرین پی نوشت؟!

سمیه پنج‌شنبه 4 تیر‌ماه سال 1394 ساعت 09:48 ق.ظ

خاطره شماره 9 خیلی با حال بود

ممنون

سارا پنج‌شنبه 4 تیر‌ماه سال 1394 ساعت 05:08 ق.ظ

مورد 5 فکر کنم باهاتون شوخی کرده، سوتی نداده
در مورد آخر خب دکتر محرمه، دکترا ب هم پس خیلی محرمان!!! خخخخخ
حالا از کجا میدونید نمیخونه اینجارو؟؟؟
چرا بهتون فحش دادن؟؟؟

ممکنه
یعنی این قدر محرمند؟!
خخخخخ
بنا به دلایلی!
چه عرض کنم؟

آناهیتا پنج‌شنبه 4 تیر‌ماه سال 1394 ساعت 05:02 ق.ظ

سلام دکتر
خوشحالم که اینجا هنوز به قوت خودش باقیه، نمیدونم شما منو یادتونه یا نه ولی من کلی دلم برای نوشته هاتون تنگ شده بود. مثل همیشه عالی بود مخصوصا شماره 9

سلام
خوبین شما؟ چه عجب!
وبلاگتون چی شد؟

مگهان چهارشنبه 3 تیر‌ماه سال 1394 ساعت 10:30 ب.ظ http://meghan.blogsky.com

دست عماااد خان درد نکنه :))))))

+ دارها خیلی بامزه بودن

ممنون از لطفتون

ترانه چهارشنبه 3 تیر‌ماه سال 1394 ساعت 10:20 ب.ظ

سلام دکتر ... وقتتون بخیر ... راستش بعضی مواقع آرشیو وبتون رو می خونم ... اگر برای همون پستا نظر بگذارم تاییدش می کنید؟ ... با خوندن آرشیو یه چی برام جالب بود اونم این که اون نماینده ی کلاستون که اینقدر هم فعال بوده تخصص قبول شده! آخه معمولا بچه هایی که فعالند حالا توی انجمن ها یا به عنوان نماینده و ... درسشون عقب می افته .... یعنی من بچه های با استعدادی رو می شناختم که به خاطر درسشون توی هیچ گروه یا انجمن یا فعالیتی شرکت نمی کردن ...

سلام
شما هرجا دوست دارین کامنت بگذارین جاش روی سر بنده است
خبر ندارین که خیلی خیلی بیشتر از این حرفها داره پیشرفت میکنه

پــونـه چهارشنبه 3 تیر‌ماه سال 1394 ساعت 08:03 ب.ظ

سلام
دستتون درد نکنه
زحمت کشیدین
درسته دکترجان اینبار بر خلاف دفعه قبلی بی مزه بودن ولی اشکال نداره ما نمکش میزنیم
شما بنویس بی مزه بنویس

دکتر چرا ربولی و حوضش ؟ پس این همه دوست وبلاگی پروپاقرص داری که چی_ غریبی نکن

این برای پی نوشت4
دکتر اگه اون خانم دکتر از خواننده های خاموش باشه چی؟
چطور بچه رو قانع کردید؟
نکنه خانم دکترو آوردینش اتاق خودتون

سلام
خواهش میگردد
میترسم فشارتون بره بالا!
شما لطف دارین
بعید میدونم
به سختی
جلو آنی آخه؟ وا!

دوست چهارشنبه 3 تیر‌ماه سال 1394 ساعت 03:43 ب.ظ

سلام اقای دکتر. ممنون از نوشتن خاطرات میخواستم بگم خاطراتتون همیشه جالب هست. لطفا نگید شاید بیمزه باشه. من امسال بیشتر از کوپنم براتون کامنت گذاشتم.

سلام
پس دیگه هربار میگم تا هی کامنت بگذارین!

عطیه چهارشنبه 3 تیر‌ماه سال 1394 ساعت 03:01 ب.ظ

اینو یادم رفت. من نمیدونم مردم چرا بیمار شدن اینقدر یا بدتر شدن؟؟؟؟!!!!! آخه فحش دادن یعنی چی؟ بعدشم، چرا همه همه چیزو به خودشون میگیرن؟ وقتی 1صفت بدی رو به مردم شهری نسبت میدن، به نظر من کسانی که واقعا اون صفت رو دارن ناراحت میشن. بقیه میگن با من که نبود، بیخیال. این خواننده هم خودش لایق چیزاییه که بهتون گفته. نباید آزرده شید شما
(گل)

ممنون از لطفتون

عطیه چهارشنبه 3 تیر‌ماه سال 1394 ساعت 02:57 ب.ظ

9- چه کم اشتها هم بوده. فقط دکتر...
آدما که کم کم دارن میرن خارج، تو ایرانم همه چی داره زیرزمینی میشه. آخرش ربولی میمونه، حوضش و 4تا مسجد و حسینیه

آره خداروشکر که منو نخورد
آدما؟

mina چهارشنبه 3 تیر‌ماه سال 1394 ساعت 02:43 ب.ظ http://posiiiitive-enerrrgy.mihanblog.com

پ.ن: خیلی باحال بود امان از دست بچه های شما... خوب بچه فکر باباش بوده بده مگه؟!
پست مثبت ۱۶ باحال بود :-)
پست مثبت چهارده هم جالب بود !!!!
منم تو وب قبلیم یه روز رفتم دیدم یکی فحش خواهر و مادر بارم کرده اونجا بود که فهمیدم چرا اکثر وبلاگها کامنتاشون تاییدیه...

آخه جلو مادرش باید فکر من باشه؟!
ممنون از نظرتون

افسون چهارشنبه 3 تیر‌ماه سال 1394 ساعت 02:12 ب.ظ

سلام

میخواستم بگم +درا و غیر+دار نداره بقیه هم جالبا دیدم خداییش +دارها جالبتر بودن دیگه چیزی نگفتم!

برای اون دوستان خوش دهن(!): ولله من سر از طرزکار مغز بعضیا در نمیارم. آخه چی گیرت میاد از فحاشی جز نمایش شخصیت قشنگت؟!

سلام
کاملا حق با شماست
چی بگم؟

حانم توت فرنگی چهارشنبه 3 تیر‌ماه سال 1394 ساعت 01:58 ب.ظ http://pasazvesal.blogsky.com

ممنون خیلی خندیدم (:

خنده تون مستدام

پژمان چهارشنبه 3 تیر‌ماه سال 1394 ساعت 01:00 ب.ظ http://chashmanman.mihanblog.com/

سلام دکتر ربولی عزیز
آقا همش یه طرف این پ . ن 4 یه طرف. از خنده ترکیدم. همکارم همچین چپ چپ نگام کرد که فکر کنم خیال کرده خل شدم.
راستی این درجه های + رو جه طوری امتیاز بندی میکنین شما؟
شما خودتو ناراحت نکن برادر. من سالهاست که تو وبلاگ های مختلف می نویسم. هر یکی دو سال یک بار هم کلا مجبورم تغییر آدرس بدم. یه جور بیماری روحی هست که شما نمی شناسیش. بهش میگن حس ضد وبلاگ نویس زورش پنداری.
ملت وقتی می بینن یه وبلاگ مخاطب زیاد داره زورشون می گیره و چون دسترسی مستقیم برای کتک کاری ندارن اقدام به دادن فحش می کنند.
شما بی خیال باش. و کامنت ها رو هم تاییدی کن

سلام
خنده تون مستدام
به سختی!
میشه بیشتر درباره این بیماری توضیح بدین؟!

ستاره بامداد چهارشنبه 3 تیر‌ماه سال 1394 ساعت 01:00 ب.ظ http://morningstars.blogsky.com

سلااااام
میگم درموناهتون واسه قند خون تخفیف نداره؟؟؟!!!

سلام
یه بار از یه نفر که آزمایش میده باید بپرسم!

فاطمه چهارشنبه 3 تیر‌ماه سال 1394 ساعت 12:13 ب.ظ

مریم چهارشنبه 3 تیر‌ماه سال 1394 ساعت 12:02 ب.ظ

2- منم وقتی میام سرکار، خوابم میگیره و دوست دارم بخوابم :دی اینم نوعی حساسیت به کار محسوب میشه آیا؟ :دی

9- با اون دکتره چیکار داشته :))

12- این +18 بود :))
به دکتر قبلیه یه تذکری بدید :دی

پ.ن.4 :)))))))

باید آزمایش بدین!
چه عرض کنم؟!
واقعا؟

tarlan چهارشنبه 3 تیر‌ماه سال 1394 ساعت 11:40 ق.ظ http://tarlantab.blogsky.com/

کلی خندیدم دستتون درد نکنه تخفیف چربیها عالی بود
ماشاالله به بچه های شما زنده باشن خیلی با نمکن کلی عشق میکنم از حرفاشون

ممنون از لطفتون

افت و خیز ! چهارشنبه 3 تیر‌ماه سال 1394 ساعت 11:31 ق.ظ http://jostejoogar2011.persianblog.ir/

1/ حق داره بچه دیگه ... یه نسخه برای درمان خساست مادر میدادین !
پ ن4 :


ممنون

زهره خاموش چهارشنبه 3 تیر‌ماه سال 1394 ساعت 10:03 ق.ظ

سلام طاعاتتون قبول
پزشک شماره 9 اسمش چیه/ ؟ یه موقع بریم پیشش انتظار داشته باشه روسریمونو شل کنیم. والا
پیوست 4 هم جالب بود قیافه آنی خانم و شما جالب بوده احتمالا تصمیم برای بچه دوم و چهار نفره شدن توسط انی خانم از اینجا گرفته شده که دو تا تخت دو نفره پر باشن اونم توسط اعضای خانواده
حق سانسور آزاده

سلام ممنون
مطمئنا اسمشونو اینجا نمینویسم چون میشناسینشون!
نمیدونم امشب ازش میپرسم

طاهره چهارشنبه 3 تیر‌ماه سال 1394 ساعت 09:29 ق.ظ

عماد

تارا چهارشنبه 3 تیر‌ماه سال 1394 ساعت 08:24 ق.ظ http://dokhtarekhoone.persianblog.ir

پ.ن4: خب بچه روشنفکر بوده دیگهههه

آره ماشاءالله!

[ بدون نام ] چهارشنبه 3 تیر‌ماه سال 1394 ساعت 03:18 ق.ظ

؟؟؟

Ghazaleh چهارشنبه 3 تیر‌ماه سال 1394 ساعت 02:59 ق.ظ

سلام من تازه با وبلاگتون آشنا شدم خیلی از خاطراتتون لذت میبرم

سلام
خوش اومدین

Ghazaleh چهارشنبه 3 تیر‌ماه سال 1394 ساعت 02:56 ق.ظ

سلام من تازه با وبلاگتون آشنا شدم من خیلی از خاطرات شما لذت میبرم

سلام
خوش اومدین

معلوم الحال چهارشنبه 3 تیر‌ماه سال 1394 ساعت 02:34 ق.ظ http://daneshjoyezaban.mihanblog.com

4. عه دکتر شما استعللاجی هم میدین؟ پس بی زحمت چند تا سفید مهر و امضا کنین ما هم کارمون راه بیفته ... ثواب داره
9.
10. دیدین بالاخره خوش بحال مسئول تزریقاتتونم شد
پ.ن.1:
پ.ن.3: دکتر شمام بفروشین برین خارج
پ.ن.4:

ممنون از لطفتون
فرضا هم بفروشم برم خارج مگه اونجا منو به این راحتی میگذارن سر کار؟

leila چهارشنبه 3 تیر‌ماه سال 1394 ساعت 01:41 ق.ظ http://stayhungrystayfoolish.persianblog.ir/

جالبه یه زمانی پزشکا و داشنجوهای پزشکی کلی وبلاگ مینوشتن و خیلی هم متفاوت با طیف های دیگه ی جامعه مینوشتن اما با گسترش شبکه های اجتماعی دییگه کم کم اونا هم بی خیال نوشتن شدن خود بنده هم که حدود یه سالی میشه شروع به نوشتن کردم دیگه خیلی با ذوق نمینویسم...خیلی خوبه که شما هنوز مینویسین و این همه خواننده دارین
راستی رمز موفقیتتون توی این تداوم چی بوده؟؟

واقعا
من هم که مینویسم هم متفاوت نمینویسم!
ایمان به خدا رهبری امام خمینی و وحدت مردم!

leila چهارشنبه 3 تیر‌ماه سال 1394 ساعت 01:35 ق.ظ http://http://stayhungrystayfoolish.persianblog.ir/

سلام دکتر
جالب بود مخصوصا اخریش

سلام
ممنون

مهدی چهارشنبه 3 تیر‌ماه سال 1394 ساعت 12:48 ق.ظ http://www.lifeconcerns.blog.ir

پیشنهاد خوبیه!!

چی؟

سودا چهارشنبه 3 تیر‌ماه سال 1394 ساعت 12:46 ق.ظ

سلام.
9 و پینوشت ٱخر: حالا مطمینید خانم دکتر اینجا رو نمیخونه؟!!

سلام
ممنون
تقریبا مطمئنم گرچه اگه بخونه هم از کجا میفهمه اونو گفتم؟!

maryam.k چهارشنبه 3 تیر‌ماه سال 1394 ساعت 12:33 ق.ظ http://marabekhaateratnegahdar.blogsky.com

سلام.
۱.گاهی اوقات بدجور بجها مادر و پدرشون رو ضایع میکنن من خیلی دیدم
۲.خوب شد دیگهداستعلاجی بگیره راحت...
۳.وا جه ربطی به تلخ و شیرین داشت؟
۴.خواسته بگه من درسم خوبه فکفنکنی میخوام در برما...
۵.خخخخخخخخخخخ...
۶.عجب کلا همراهه بیمار تو حلقم
۷.دکتر واقعا نمیشه یه سوال ساده هم پرسید؟
۸.قبلا یه جیزی مث همین خوندم همینجا دکتر...تکراریه فک کنم...
۹.عجب حالا موهاشو خوبخشد نخوردید دکتر..
۱۰.جه بیمار مهربونی میخواد شما رو به زحمت نندازها...
۱۱.حالا مگه خودشم مریض بود؟
۱۲.وایییییییییی خدانکشدت دکتر خیلی خندیدما...
پ.ن۱.بلاخره خاطره که نباید همش بامزه باشه ک...
پ.ن۲.عجب خب جرا اخه؟شعور کسی که این کامنت رورگذاشته درهمین حد بوده اصلا دلخور نشو دکتر...
بنظر من هیج وقت کامنت رو بدون تایید نذارید لطفا حتما
پ.ن۳.دکتر منم کانادا میخواممممممممممممممممممممممممم...همیشه ارزوم بود تو جزیره پرنس ادوارد بدنیا میومدم یا منترال...
پ.ن۴.واااااااوااااااای خدا جی بگم از دست عماد جه جیزی گفته.......من فک میکنم آنی جون اگه عماد بجش نبود خفه ش میکرد البته حقم داشت...

سلام
ممنون از لطفتون
9. موهاشو نخوردم؟!
11. اون روز که نه
پ.ن1:
پ.ن3: انشاءالله به زودی تشریف ببرین

Bluish چهارشنبه 3 تیر‌ماه سال 1394 ساعت 12:24 ق.ظ http://bluish.blogsky.com

سلام
4و5و9 عااااالی بود :))))))
8 که حرف نداشت

سلام
از لطفتون ممنون

زهره چهارشنبه 3 تیر‌ماه سال 1394 ساعت 12:12 ق.ظ http://http://donyayemanoto.blogsky.com/

سلام آقای دکتر

من الان میخواستم براتون کامنت بذارم که آپ کنین چه خوب که آپ جدیدتونو دیدم وگرنه مثل دفعه قبل میشد

از همه جالب تر پ ن 4 بود

میگم عکس العمل آنی خانم از حرف عماد چی بود؟

سلام
پس به خیر گذشته!
ممنون
خنده!

شادی چهارشنبه 3 تیر‌ماه سال 1394 ساعت 12:07 ق.ظ http://citrusflower.blogsky.com/

غیر اون دوتا مثبت ها شماره یک هم خیلی خوب بود :)) عماد عجب حرفی زد:)) احیانا به جای عماد، شما کتک اون حرف رو نخوردید؟

ممنون
نه بابا بچه تر از اون بود که از این حرف منظوری داشته باشه

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد