جایی برای گفتن دلتنگیها

ماجراهای یک پزشک هنوز عمومی

جایی برای گفتن دلتنگیها

ماجراهای یک پزشک هنوز عمومی

خاطرات (از نظر خودم) جالب (108)

سلام

۱. (۱۳+) به خانمه گفتم: مشکلتون چیه؟ گفت: پ.س...م ورم کرده و از سینه ام خلط میاد. بعد هم فورا آستینشو زد بالا و منتظر موند!

۲. خانمه گفت: مدتیه که کمرم درد می کنه. رفتم پیش متخصص برام سی تی اسکن نوشت ولی دستگاهش خراب بود. اومدم اینجا تا وقتی دستگاهش خرابه اقلا برام یه نوار قلب بنویسی!

۳. پیرمرده گفت: چند روز پیش هم اومدم اینجا اما داروئی که برام نوشتند هیچ توفیقی نداشت!

۴. خانمه گفت: حالا با این داروها خوب می شم؟ یعنی احتیاجی نیست که برم پیش دکتر خصوصی؟!

۵. به خانمه گفتم: ممکنه استخونتون شکسته باشه. باید عکس بگیرین. گفت: برای گرفتن عکس باید ناشتا باشم؟!

۶. به پسره گفتم: آمپول می زنین؟ پدرش گفت: این هم قرص می خوره هم آمپول می زنه. همه کاره است!

۷. نسخه خانمه رو که روی سرنسخه نوشتم گفت: ببخشید میشه توی دفترچه بنویسینش؟ گفتم: چرا از اول نگفتین که دفترچه دارین؟ گفت: خب آخه ما اولین باره که میائیم اینجا!

۸. (۳۱+) توی یه مرکز روستائی داشتم با مسئول داروخونه صحبت می کردم که یکدفعه شروع کرد به خندیدن. گفتم: چیه؟ گفت: یادم افتاد به پیرزنه که دو روز پیش اومد و ک.ا.ن.د.و.م گرفت و دیروز اومده بود و می گفت: نمی شه اینهارو عوض کنین؟ برای شوهرم کوچیکه!!

۹. داشتم برای خانمه نسخه می نوشتم که گفت: راستی من شربت نمی خورما غیر از آدمیزادم!

۱۰. خانمه گفت: من هرماه می رفتم اصفهان برام داروهامو تجدید میکردن امروز رفتیم دیدیم دکترمون فوت کرده حالا شما نسخه مو تجدید می کنین؟ دفترچه رو ازش گرفتم و دیدم مهر یکی از پزشکان مشهور اصفهان پای نسخه است. گفتم: واقعا دکتر .... فوت کردن؟ گفت: بله مثل اینکه صبح از خونه شون اومدن بیرون و یکدفعه سکته کردن و افتادن زمین و دور از جونشون مردن!

۱۱. به خانمه گفتم: حامله نیستین؟ شوهرش گفت: مطمئنم که حامله نیست اما ممکنه حامله باشه؟!

۱۲. یه دختر بچه با مادرش اومدند توی مطب. مریض قبلی که داشت بیرون می رفت به بچه گفت: وااای موهاتو میدی به من؟ و رفت بیرون. بچه به مادرش گفت: وای چقدر بعضی از مردم حسودند!

پ.ن۱: به سلامتی و دل خوش دانشکده دندون پزشکی ولایت هم افتتاح شد.

پ.ن۲: طبق کامنت خصوصی پزشک طرحی خوشبختانه همه سرنشینان ماشینی که درمورد تصادفشون این پستو گذاشته بودند زنده مونده اند و درحال بهبودند.

پ.ن۳: بالاخره تونستم توی سایت وبلاگستان ثبت نام کنم. از این به بعد باز هم لینک هام به ترتیب آپ شدن خواهند بود.

پ.ن۴: دیشب بالاخره از شر اون یکی دندون عقل که نیاز به کشیدن داشت راحت شدم!

پ.ن۵: آنی از بیرون میاد و میگه: یه اعلامیه روی دیوار بود به نام (خیلی فکر کردم اسمشو چی بنویسم تا بالاخره دیدم اسم خودمو بنویسم بهتره اما این توضیحو میدم که فامیلش مشابه مدیر مدرسه عماد بود) ربولی حسن کور.

میگم: یعنی مدیر مدرسه عماد بود؟ عماد میگه: نه بابا مدیر ما که اسمش آقای حسن کوره نه ربولی حسن کور!

نظرات 58 + ارسال نظر
Angel سه‌شنبه 9 مهر‌ماه سال 1392 ساعت 10:31 ق.ظ http://a-restless-mind.blogfa.com

سلام
12. چه زبونی داره بچه. بزرگ بشه چی میشه؟؟!!
پ ن 2. خداروشکر. ایشالا خیلی زود خوب بشن و روال عادی زندگیشون برگرده.
مثل همیشه بسیار خواندنی بود. دستتون درد نکنه...

سلام
دقیقا
انشاءالله
ممنون

آذرخش سه‌شنبه 9 مهر‌ماه سال 1392 ساعت 12:02 ق.ظ http://asarakhsh.persianblog.ir

چند تاییش از نظر منم جالبب بودن
راستی پیرو کامنتهای قبلی با پست "شاهد از غیب رسید " به روزم

ممنون
مزاحم می شم

وانی دوشنبه 8 مهر‌ماه سال 1392 ساعت 11:41 ب.ظ

1- واقعن خودشو با گاو اشتباه گرفته بود؟؟!!
8. خوشحالم سنم می رسید به مثبتش و بعد از خنده تازه تعجب کردم!!
بقیه اشون هم که ترکیدم از خنده ایشالا دکتر خصوصی بشین!!

گاو؟
شکر خدا!
ممنون از دعاتون!!

سنجاقک دوشنبه 8 مهر‌ماه سال 1392 ساعت 09:06 ب.ظ http://sanjaaghak.persianblog.ir

خیلی خنده دارن!
با این شغلتون که بعضی وقتا خیلی اتفاقات غمگین درش میوفته اما بازم دو سه مورد سوژه واسه خندیدن در روز دارین!
یعنی من هر وقت میرم دکتر که اینروزا که کارم شده همش همش همش ریولی تو ذهنمه.بجون خودم! :|

ممنون
البته به محلش هم بستگی داره
وووی دکتر چرا آیا؟ خدا بد نده

خاله زنک دوشنبه 8 مهر‌ماه سال 1392 ساعت 10:40 ق.ظ

عجب پیشه مفرحی بوده این پزشکی ما خبر ند اشتیم

من فقط مفرح هاشو می نویسم

فاطمه دوشنبه 8 مهر‌ماه سال 1392 ساعت 10:40 ق.ظ http://www.radepayegol.blogfa.com

تاحالا نشنیده بودم بگن مثبت 31

تازگیا اگه برم دکترخیلی به جملاتم دقت میکنم.
شاید یکی مثل شما نت برداره بعدماروبکنه سوژه

برای محکم کاری بود!
خیلی هم کار خوبی می کنین!

الی دوشنبه 8 مهر‌ماه سال 1392 ساعت 10:35 ق.ظ http://www.adrinabanoo.blogfa.com

بسی شاد گشتیم

شادی تون مستدام

مهسا دوشنبه 8 مهر‌ماه سال 1392 ساعت 09:22 ق.ظ http://eltiam.persianblog.ir

اقای دکتر واقعا قشنکه منکه کیف کردم

وا مگه شما آقای دکترو تا حالا دیدین؟!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد