جایی برای گفتن دلتنگیها

ماجراهای یک پزشک هنوز عمومی

جایی برای گفتن دلتنگیها

ماجراهای یک پزشک هنوز عمومی

خاطرات (از نظر خودم) جالب (۹۰)

سلام

مریضمون که تازه به هوش اومده بود و رو به بهبود بود دچار عفونت شده. دقیقا نمیدونم با چه میکروبی اما ترجیح دادن دوباره بیهوشش کنن. خدا خودش به خیر کنه.

۱. به مرده گفتم: هیچ داروئی مصرف نکردین؟ گفت: فقط یه آمپول عمومی برام نوشتند زدم. یه نگاه به نسخه قبلیش کردم، بتامتازون زده بود!

۲. خانمه گفت: تا حالا چندبار رفتم دکتر اما خوب نشدم. شما دکتر ششمی هستین به سلامتی!

۳. برای یه بچه شربت دیفن هیدرامین نوشتم. مادرش گفت: شربتو بدم غرغره کنه؟ بچه گفت: قرقره رو بدش به من. من قرقره میخوام!

۴. (۱۴+) خانمه گفت: چندبار از این آمپول های ضد بارداری زدم حالا دیگه پر.یود نمیشم. گفتم: حالا باز هم میخواین آمپول بزنین؟ گفت: خوب آره دیگه!

۵. مرده گفت: مدتیه سینه ام درد میکنه. هفته پیش رفتم آنژیو اما خوب نشد. فهمیدم که از آنژیو نیست!

۶. به پیرزنه گفتم: چند سالتونه؟ گفت: پنجاه و شش سالمه البته شناسنامه مو هم کوچیک گرفتن!

۷. شیفتو که تحویل گرفتم پزشک قبلی گفت: دیشب کاغذ دستگاه EKG (نوار قلب)مون تموم شد. من تا صبح خدا خدا میکردم که مریض قلبی نیاد. گفتم: پس من هم تا آخر شیفت خدا خدا می کنم. گفت: خیلی ممنون!

۸. برای خانمه نسخه نوشتم. گفت: توی اینها داروئی نیست که اثر IUD رو از بین ببره؟!

۹. پیرمرده گفت: سرفه هام خلط داره خلطش هم مثل اینه که سفیده تخم مرغو با گندم مخلوط کرده باشی! 

۱۰. پیرمرده گفت: رفتم پیش دکتر گوش گفت باید هربار میری حمام درپوش بگذاری در گوشت!

۱۱. مرده گفت: سرماخوردگی هم آلرژی ایجاد میکنه دیگه. درست میگم یا اشتباه؟!

۱۲. به پیرمرده گفتم: چه آزمایشی میخواین بدین؟ گفت: یه شکافت کامل!

۱۳. به پیرزنه گفتم: دارو احتیاج ندارین. گفت: پس حالا که تا اینجا اومدم اقلا فشارمو بگیر!

پ.ن۱: یه نکته جالب که اخیرا فهمیدیم اینه که توی کلاس عماد یه نفر هست که اسم و فامیلش دقیقا مثل منه!

پ.ن۲: هیچوقت باور نمیکردم یه روز صبح پنج نوع دارو بخورم و برم سر کار. اما بعد از کشیدن دندونم این کارو کردم: قرص مترونیدازول و کپسول آموکسی سیلین برای عفونت دندونم، قرص بروفن برای دردش، کپسول NO FLU که سال پیش برای تبلیغ بهم دادند و داشت تاریخش میگذشت (!) و بالاخره یه قرص رانیتیدین چون با خوردن اون داروها معده ام درد میگرفت!

نظرات 52 + ارسال نظر
Miss Hiss دوشنبه 6 آذر‌ماه سال 1391 ساعت 11:03 ب.ظ http://mylifeandthoughts.blogfa.com

اووووووووووو چه سوتی ناجوریییی !!!
روووووووده !!!
بله واقعااااا !!!

دیگه تکرار نشه :دی

Miss Hiss دوشنبه 6 آذر‌ماه سال 1391 ساعت 09:13 ب.ظ http://mylifeandthoughts.blogfa.com

سلام چه عجب !
خدا بخیر کنه ان شا الله !
۴. دکتر جاننننن مننننننننن این یعنی کجاش نکته بالای ۱۴ داشت !!!! بابا شما هم پاستوریزه هستینااا !!!
۶. ۵۶ پیره اونوقت ؟!
۷.خدا خداتون جواب داد ؟!
۹.یعنی دل و ریدم ریخت بهمممممم
پ ن ۱ . عجب !!! منم اسمشو فهمیدم !
پ ن ۲: اوووو حالا نیازه این همه قرص ؟! ما که ۳ تا مسکن خوردیم خوابیدیم دیگه تموم شد رفت پی کارش !!! یه دندون کشیدینااااا !!! هنوز صحبتش رو می کنین!!! چقدر حساسین شما !!!

سلام عجب نیست زحمته :دی
اگه اینو ننویسم هم فردا یکی میاد میگه چرا چشم و گوش بچه های مردمو باز میکنی!
کمی تا قسمتی
چه جور!
دل و چی تون؟!
واقعا؟
نه دیگه اینو میخواستم توی پست پیش بنویسم که جا نشد!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد