جایی برای گفتن دلتنگیها

ماجراهای یک پزشک هنوز عمومی

جایی برای گفتن دلتنگیها

ماجراهای یک پزشک هنوز عمومی

خاطرات (از نظر خودم) جالب (۷۸)

سلام:

۱. ساعت پنج بعدازظهر مریض اومد. برام زنگ زدند و از اتاق استراحت بیرون اومدم. همراه مریض گفت: چرا هروقت ما می آئیم اینجا دکترتون خوابه؟!

۲. به پیرمرده گفتم: قندتون بالاست. گفت: چکار کنم؟ هرچقدر میگم نمیخوام قند بخورم کارخونه قند میگه نه!

۳. یه بچه رو معاینه کردم و میخواستم نسخه شو بنویسم که مادرش گفت: تا حالا پیش سه تا دکتر بردیمش و خوب نشده. حالا تو چیزی میفهمی که میخوای براش نسخه بنویسی؟!

۴. پیرمرده گفت: غیر از این قرصها یه قرص پاره هم میخورم. گفتم: قرص پاره؟ گفت: آره دیگه صبح یه پاره شب هم یه پاره!

۵. نصف شب یه مردو با حال عمومی افتضاح آوردند. گفتم: مشکلشون چیه؟ همراهش بدون هیچ حرفی یه آزمایش داد دستم. به برگه آزمایش که نگاه کردم دیدم کراتینین پنج و نیم بوده (به عبارت خیلی ساده کلیه رسما تعطیله!) به تاریخ آزمایش نگاه کردم که دیدم مال دو هفته پیشه. گفتم: توی این دوهفته کاری براش نکردین؟ همراهش گفت: دو هفته پیش این آزمایشو ازش گرفتیم و نشون متخصص دادیم که گفت: این باید هرچه زودتر یا دیالیز بشه یا پیوند کلیه. خودش هم گفت: من نمیخوام دیالیز بشم. الان دو هفته است که داریم براش دنبال کلیه پیوندی میگردیم!

۶. یه زن و شوهر بچه شونو آورده بودند. نسخه شو که نوشتم مرده به زنش گفت: بچه رو ببر بیرون من با دکتر کار دارم. وقتی زنه رفت مرده گفت: این سومین باریه که من اومدم اینجا و شما شیفتین. گفتم: خب؟ گفت: چرا شما اینقدر آرومین؟ چرا من نمیتونم؟ من مُرده آرامشتم!!

۷. داشتم نسخه یه پسر ده دوازده ساله رو مینوشتم. پرسیدم: آمپول میزنه؟ بچه گفت: نه من آمپول نمیخوااااااااااااااام. پدرش گفت: بسه دیگه آروم باش! آبروی منو بردی. نسخه شو نوشتم و رفت بیرون. یکی دو دقیقه بعد از مطب رفتم بیرون که دیدم مرده بچه شو بغل کرده و بهش میگه: بابا ببخشید که صدامو بلند کردم!

۸. یه مریض تصادفیو آوردند و داشتیم کارهاشو میکردیم تا بفرستیمش بیمارستان. یه ماشین هم از طرف پاسگاه اومد. درحال کار روی مریض بودیم که بی سیم پلیسه صداش دراومد: (مثلا) یاسر یاسر عمار ..... یاسر یاسر عمار ............ پلیس گفت: عمار به گوشم. صدا از پشت بی سیم اومد که:

-: موقعیت خودتونو اعلام کنین.

-: ما الان در موقعیت درمانگاه هستیم.

-: لطفا استعلام کنین فردا توی درمانگاه دندونپزشک هست یا نه؟!

۹. مرده با موتور خورده بود زمین. پهلوشو گرفته بود و داشت از درد به خودش میپیچید. بهیارمون اومد بالای سرش و بهش گفت: ببینم! دیسترس تنفسی هم داری؟!

۱۰. میخواستم گلو یه بچه رو ببینم که دهنشو باز نمیکرد. مادرش گفت: ببین الان ما به نوبت دهنمونو باز میکنیم. اول مامان .... حالا بابا .... حالا نوبت توئه! (اینو باید تجسم کنین تا خنده تون بگیره!) 

۱۱. پیرزنه گفت: دفعه پیش که اومدم اشتباهی برام کپسول ۲۵۰ نوشته بودین مجبور شدم دوتا دوتا بخورم. نسخه شو نگاه کردم و دیدم براش کپسول مفنامیک اسید نوشته بودم! 

۱۲. یه دختر پنج شش ساله رو معاینه کردم و گفتم: احتمالا آپاندیسه ببرینش آزمایش. مادرش شروع کرد که: حالا براش یه دارو بنویسین اگه بهتر نشد میبریم. گفتم: نه همین حالا ببرین. خلاصه که به زحمت راضیشون کردم ببرنش. 

چند روز بعد آوردنش و گفتند: چون شما تشخیصتون خیلی خوب بود و فهمیدین آپاندیسه آوردیم بخیه هاشو هم خودتون بکشین! 

پی نوشت: نداریم شرمنده!

نظرات 73 + ارسال نظر
یک ماما با چکمه های سفید شنبه 17 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 10:33 ق.ظ http://newmidwife.blogsky.com/

عجیب بود ولی من اینبار حس کردم باید پی نوشتی اینجا باشه!!!

عجیب ولی واقعی!
چون بعد از یکی دو ساعت یه موضوع یادم اومد.
باشه برای پست بعد!

الناز شنبه 17 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 02:22 ق.ظ http://life-code.blogfa.com/

آهان اینم بگم همیشه که نباید شما خاطره نوشت تعریف کنید
آخر هر فصل یه آزمایش خون میدم...دو هفته قبل نتیجه آزمایشمو پیش دکتر بردم نمیدونم چی شد که گفت بنات به یک سری دلایل باید مصرف ویتامین ب۱۲ رو بالا ببرید پرسیدم حالا این نوع ویتامین بیشتر تو چه مواد غذایی هست...خلاصه دکتر دو ساعت یه زنجیره غذایی رو برام توضیح داد...بعدش که حرفاش تموم شد چند دقیقه به فکر فرو رفتم و گفتم خوب حالا این ویتامین ب ۱۲ چه ربطی به آزمایشم داشت... یعنی نیش دکتر از دو طرف تا بنا گوش باز شد...بعد که اومدم بیرون فهمیدم چه سوتی دادم...البته باید تو اینترنت سرچ کنم ببنم رسانه ای شده یا نه

خوب شما تعریف کنین
عجب با اجازه تون من هم سرچ میکنم!

سارا شنبه 17 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 02:02 ق.ظ http://SM19.BLOGFA.COM

سلام
3 : واااا !
7 : اخی عجب بابایی بودا ...نمی دونم چرا دلم سوخت
8 :
10 :
12 : وای چ افتخاری حتی! :d

سلام
والله
واقعا


خیلیییی میتونم بعدها برای نوه هام هم تعریف کنم!

الناز شنبه 17 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 12:41 ق.ظ http://life-code.blogfa.com/

دکتر مث همیشه خیلی خوب بود ولی ایندفه چقد دلگیر...همه ش نوستالوژی داشت

راستی الان نظرتون چیه یه مستجاب الدعوه میاد واستون کامنت میذاره...ایکاش جای اینکه گفته بودم دکتر مانستر اینا کجان چرا نمی نویسن میومدم اینجا میگفتم...کاش یه کیسه پول بهم میرسید

نوستالژی؟ برای شما؟
میگم دقت کردین دکتر مانستر با چه اسمی برگشته؟

مهدیس جمعه 16 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 11:54 ب.ظ http://manodoostam.blogsky.com

فیلتر نیست ... من بدون فیلتر شکن میام ...
برای جوابتونم باید بگم بله واقعا ... کلا به من میگن امامزاده ... تو فامیل میان دخیل میبندن کارشون راه بیفته ...
به قول خودت ما اینیم دیگه

برای خودم هم فیلتر نیست خوشبختانه
جدی؟ شما هم اینید دیگه؟!

افسون جمعه 16 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 11:41 ب.ظ

چقدر این مورد ۸ و ۱۰ معرکه بودند!

آخر شبی کلی خندیدم. دستتون درد نکنه خیر ببینید

ممنون
شما لطف دارین

یک دانشجوی پزشکی جمعه 16 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 11:36 ب.ظ

این 3 خیلی توهین آمیز بودا

ای بابا ما که دیگه عادت کردیم!

فروید کوچک جمعه 16 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 10:24 ب.ظ http://feroidekuchak.blogfa.com

سلام

من الان مدتی هست که شما رو می خونم اما نظر ندادم نمی دونم چرا حس می کنم اوایل جذاب تر بود خاطراتتون برام گرچه این پستتون بهتر از قبلی بود.
فکر کنم یکم تنوع لازم یا شاید امراض جدید

به منم سر بزنید خوشحال می شم

سلام
ممنون که به اینجا سر میزنین
شرمنده ایراد از من نیست از همولایتی های گرامیه!
چشم

مرجان جمعه 16 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 09:59 ب.ظ

دلی جمعه 16 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 08:25 ب.ظ http://http://1donyasargarmi.persianblog.ir/

سلام
6-حالا چرا خونواده شو بیرون کرده؟؟
8.بعد فک کن پلیسه پشت ستون و دیوار گارد میگیره یواش یواش میره تا پشت در مطب بعد لگد میزنه دررو میشکونه میگه دستا بالا دندون پزشک هم میخوابه رو زمین بعد بیسیم میزنه:عمار یاسر عمار یاسر قربان سوژه رویت شد چه دستوری میفرمایین بیاریمش قرارگاه یا خودتون میاین پیشش

10.من اینجوری تجسم کردم شمام با آبسلانگ و چراغ قوه گلوی مامان بعد بابا رو میبینین بعد میرسین به بچه

سلام
تا نفهمن که آروم نیست!

کاملا تجسمتون درسته :دی

sahar جمعه 16 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 07:30 ب.ظ

salam khaste nabashid Dr jan
man hamishe miam sar mizanam vali shadidan 2chare tanbali tuu commnet gozashtan shodam
goftam in commento bezaram elame mojoodiyat konam va ye khaste nabashid begam behetun...
rasti javabe estelam chi shod?hala farda dandoon pezeshk hast ya na?

سلام از ماست
شما لطف دارین
بله بود!
راستی
شما همچنان مطمئنین دکتر سحر م. نیستین که گاهی خاطراتش توی سپید چاپیده میشه؟

آنا جمعه 16 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 07:11 ب.ظ http://www.anna1980.persianblog.ir

جالب بود...بعضی از ادما رفتاراشون و حرفشاون از رو عمد نیست..ساده ن..و شاید آداب معاشرت بلد نیستن....از اون بابا هم که از بچه عذرخواهی کرد خوشم اومد

ممنون ... کاملا با شما موافقم
امیدوارم ناشی از لوس شدن بیش از حد اون بچه نبوده باشه

ریحانه جمعه 16 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 06:55 ب.ظ http://ttaranomm.blogfa.com

سلام
مثل همیشه عالییییی و خنده دار

سلام
ممنون از لطفتون

باران جمعه 16 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 06:50 ب.ظ http://www.dr-baran.blogfa.com

سلام
۲)کارخونه قند میگه
۷)چه بابای خوبی
۸)گفتم حالا چه چیز مهمی یوده!!
۱۰)
۱۲)چه مادری!

سلام
آره دیگه!
واقعا
فکر کنم دندون درد تا حالا نداشتینا!

واقعا

miss lemon جمعه 16 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 05:11 ب.ظ http://joza-v.blogfa.com/

حالا به اون اقاهه چی جواب دادین؟ چرا انقدر آرومین؟؟
راستی به اون اقای شماره 6 همراهان مریض شماره 5 رو معرفی میکردین که از شما هم ارومترن!!!

این دیگه یه رازه شرمنده :دی
خوب بنده خدا دوست نداشته دیالیز بشه :دی

زری* جمعه 16 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 03:02 ب.ظ http://http://mydaysofveto.persianblog.ir/

1.خب چرا همش میخوابین؟؟؟؟
6.ندیده منم دقیقا همین حسو نسبت به شما دارم.نمیدونم چرا!!!!!!
7.مث این اقاهم دوست دارم باشم!
8.یعنی اونقده خندیدم که نزدیک بود غش برم!
11.پیرزنم مگه مفنامیک اسید میخواد؟؟؟!!!شایدم میخواد!
پی نوشت:اول مرسی..چون من با گوگل ریدر اینجا اشنا شدم و خیلی خیلی برام جالبه الان!بعدم اونجا دیدمتون ولی بعد از صدبار بلاخره وبتون باز شد..اونم با فیلترشکن!!!

1. یعنی شما انتظار دارین من 24 ساعتو توی مطب نشسته باشم آیا؟
8. واقعا؟
11. مگه فقط برای یه مشکل خوبه؟
واقعا فیلتره؟ چرا آیا؟

سمیرا جمعه 16 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 11:24 ق.ظ http://ekhrajiha90.blogfa.com

۲
۳ وصف حال من بوده
۴ پاره؟؟؟؟
۷ کاش منم یه همچین بابایی داشتم
جالب بودن

3. از چه نظر؟

ani جمعه 16 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 10:15 ق.ظ http://blueberries.blogfa.com

شماره ۵

۸. دندونژزشک واسه چی می خواستن؟؟

واقعا
برای درد دندونشون!

فضایی جمعه 16 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 08:55 ق.ظ http://crazywriten.mihanblog.com/

خیلی جالب

میگم پس همیشه اون مطالبی که دکترا می نویسن نسخه نیست ...اسوتی های بیماراس نه؟

ممنون
پس فهمیدین بالاخره!
با این تفاوت که نسخه رو میدن به مریض سوتی ها رو نه!

نگران آینده جمعه 16 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 06:39 ق.ظ http://skn.blogfa.com

سلام.
1-
2-
3-
4-
5-
6-فکر کردم چی می خواد بگه؟!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
7-ای جانم!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
8-استفاده ی بهینه از امکانات!
9-
10-وا کرد حالا یا نه؟
11-یعنی چهههههههههه!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
12-
پ ن:دشمنتون شرمنده.

سلام
11. کپسول مفنامیک اسید کلا 250 میلی گرمیه

[ بدون نام ] جمعه 16 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 02:51 ق.ظ

راستی ...
ایشالا تخصصم می گیری ...
من دعام میگیره ها ...

راستی
ممنون
واقعا؟

[ بدون نام ] جمعه 16 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 02:49 ق.ظ

از منم زودتر جواب می دیو تایید می کنی ...
بابا ایول ...

ما اینیم دیگه
ممنون

مهدیس جمعه 16 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 02:38 ق.ظ http://manodoostam.blogsky.com

قشنگ بود ... خوشم اومد ...
رزیدنتی هم عالمی داره ها ...
موفق شدین به مقام رزیدنتی نائل بشین یا نه ؟

ممنون
واقعا
کافیه اسم وبلاگو قشنگ بخونین!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد