جایی برای گفتن دلتنگیها

ماجراهای یک پزشک هنوز عمومی

جایی برای گفتن دلتنگیها

ماجراهای یک پزشک هنوز عمومی

خاطرات (از نظر خودم) جالب (۷۴)

سلام

۱. برای یه بچه نسخه نوشتم و رفت بیرون. پدر بچه نسخه رو داد به خانم مسئول داروخونه که نشسته بود توی سالن و داشت تلویزیون نگاه می کرد. خانم مسئول داروخونه یه نگاهی به نسخه کرد و گفت: اینجا نداریم، برید بیرون بگیرید. وقتی رفتند بیرون از مطب اومدم بیرون و گفتم: واقعا این دارو رو ندارین؟ گفت: چرا یه کارتن داریم تاریخشون هم داره میگذره! گفتم پس چرا بهش ندادین؟ گفت: حالشو نداشتم از جام بلند شم!

۲. خانمه با حال عمومی بد اومد. توی شرح حال بهم گفت: هم قند دارم هم فشار هم چربی. گفتم: داروهاشونو دارین؟ گفت: دوهفته پیش رفتم پیش یه دکتر علفی گفت دیگه داروی شیمیائی نخور من هم همه داروهامو گذاشتم توی یه پلاستیک و ریختمشون دور!

۳. میخواستم برای یه بچه چهار ساله که سرما خورده بود نسخه بنویسم که مادرش گفت: این بچه ناراحتی معده داره، کلیه اش هم برگشت ادرار داره، ....... پدرش گفت: یه بار هم سکته کرده. گفتم: سکته کرده؟؟ پدره گفت: نه بابا دیدم مادرش داره همه مریضیهارو ردیف میکنه گفتم من هم یه چیزی بگم بخندیم!!!

۴. مرده گفت: یکی از این فشارسنجهای دیجیتال خریدم اما انگار خرابه. وقتی دو سه بار پشت سر هم فشارمو میگیرم دو سه درجه با هم فرق میکنه. گفتم: بگیرین ببینم. فشارسنجو آورد بیرون و فشارشو گرفت. چهارده و دو دهم بود. یه بار دیگه گرفت چهارده و چهار دهم بود. گفت: دیدین؟ دو درجه فرق داشت!

۵. پسره با موتور زمین خورده بود و یه لشگر از دوستانش هم باهاش اومده بودند درمونگاه. بعد از پانسمان زخمش قرار شد بره بیمارستان تا عکس بگیره. یکی از همراهانش رفت و اومد و گفت: آقای دکتر! من اگه یه مشت به راننده آمبولانستون بزنم میخوابه زمین و بلند نمیشه اما به احترام شما چیزی بهش نمیگم. از طرف من بهش بگین آمبولانس مال مریض بدحاله نه کسی که روی پای خودش میتونه راه بره. بعد هم به مریضشون گفت: پاشو خودمون بریم. راننده آمبولانسشون میگه این اعزامی نیست!

۶.  یه بچه دوساله رو معاینه میکردم که خیلی بی قراری میکرد. گفتم: توی خونه هم همین طور بی قراری میکنه؟ مادرش گفت: نه حالا چون بهش قول دادم ببرمش «ددر» اینطوریه میخواد زودتر بره!

۷. پیرزنه گفت: هفته پیش که برام سرم نوشتی و اینجا زدمش جاش کبود شد. به جون خودت!

۸. مرده پدرشو آورد و گفت: خیلی بی حاله فکر کنم فشارش افتاده. حالا باز شما ببینینشون. فشار پیرمرده رو گرفتم و گفتم: اتفاقا فشارشون بالاست. پیرمرده به پسرش گفت: میبینی؟ با یه تشخیص اشتباه داشتی منو به کشتن میدادی!

۹. به پیرزنه گفتم: از این قرصها روزی دوتا میخورین؟ گفت: نه روزی یکی شبی هم یکی!

۱۰. به پیرزنه گفتم: قندتون داره میره بالا. پرهیز میکنین؟ گفت: آره من فقط ماست بازاری و پولکی ترش میخورم!

۱۱. به خانمه گفتم: دیگه هیچ ناراحتی نداشتین؟ گفت: گاهی تپش قلب دارم. گفتم: مثلا چه مواقعی؟ گفت: وقتی میرم روی یه بلندی!

۱۲. نسخه پیرمرده رو که نوشتم گفت: ایشالا اگه بهتر نشد میرم عکس میگیرم!

پ.ن۱: هفته پیش عماد تعطیل شد و من یادم افتاد یه خاطره از اونو ننوشتم:

آخرین روزی که پیش از نوروز رفت مدرسه و برگشت بهشون یه سی دی جایزه داده بودند. گفت: بابا من هم شانس ندارما! گفتم: چطور؟ گفت: به همه کلاس سی دی بازی دادند اما تموم شد. فقط به من و «علی» سی دی قرآنی دادند!

پ.ن۲ : ازمون خواستن توی طرح پزشک خانواده شهری ثبت نام کنیم. نمیدونم این بار هم مثل دفعه پیش نیمه کاره رها میشه یا نه؟

حقوقش خوبه و بالاخره از اون دکتر هندی ها بیشتر پول میگیریم اصلا شاید دیگه بی خیال حذف اون «هنوز» از بالای وبلاگ شدم!! اما هر روز صبح و عصره و باید از یه سری از کارهائی که تصمیم داشتم انجام بدم دست بکشم (مثلا واقعا قصد کرده بودم یه کلاس زبان برم که حالا نمیدونم چی میشه؟)

نظرات 69 + ارسال نظر
miss lemon جمعه 12 خرداد‌ماه سال 1391 ساعت 06:16 ب.ظ http://joza-v.blogfa.com/

خانم شماره یک اهل شیراز بود ایا؟
دکترجون اراده ی خودت و شانس گل پسرت عین ارداه و شانس منه

جواب قبل تکرار میشود

miss lemon جمعه 12 خرداد‌ماه سال 1391 ساعت 06:15 ب.ظ http://joza-v.blogfa.com/

خانم شماره یک اهل شیراز بود ایا؟
دکترجون اراده ی خودت و شانس گل پسرت عین ارداه و شانس منه

نخیر اهل ولایت خودمونه
نکنه با هم فامیلیم و خبر نداریم؟!

مرجان جمعه 12 خرداد‌ماه سال 1391 ساعت 06:07 ب.ظ http://mahroo1371.blogfa.com

سلام.
روزتون پیشاپیش مبارک

واقعا از این همه روحیه که این مریض ها به آدم میدن آدم دلش می خواد هی همینطوری مدارج ترقی رو طی کنه و در خدمتشون باشه !
مخصوصا این یکی: "مرده پدرشو آورد و گفت: خیلی بی حاله فکر کنم فشارش افتاده. حالا باز شما ببینینشون"
کلا اگه خودش بلد بود تشخیص بده چرا اومده بود دکتر ؟! حالا منتم میذاره : باز شما ببینینش!!!!

سلام
منظورتون روز پزشکه دیگه؟ آخه این روزها که دیگه مرد پیدا نمیشه!
واقعا
من که دیگه عادت کردم

جرم شناس/الناز جمعه 12 خرداد‌ماه سال 1391 ساعت 04:49 ب.ظ http://life-code.blogfa.com

۱ : عجب کاری کردنااا
۲: من نمی دونم جدیدا چقد این دکتر علفیا زیاد شدن...بذرشون خوب جواب داد زود تکثیر شدن
۳:
۵ : یاد این فیلم فارسی های دهه ی ۳۰ افتادم چقدر لوتی بود
۱۰ : آخ پولکییییی ۵ ساله نخوردم

بچه بیچاره...دکتر من دیشب یه سی دی بازی برام آوردن برین چمپیون خیلی خوشماومد خیلی جالب بود

زندگی همین شده دیگه متاسفانه شرایط به گونه ای شده همین قدر هم که داریم و هستیم و باید حفظ کنیم تا از دست ندیم...اما امیدوارم به همین زودی اون هنوز حذف میشه و رزیدنت جاش میشینه
مواظب آنی جون هم باشید حسااابی

واقعا!!
دیگه وقتی تخصصشو هم درست کردن باید هم زیاد بشن
ایضا
لووووووتی!
واقعا؟ چرا؟
خوب برامون بفرستینش!
موافقم
چشم

آناهیتا جمعه 12 خرداد‌ماه سال 1391 ساعت 03:22 ب.ظ http://www.elahebaran.blogfa.com

سلام
1.آخه dilation تا چه حد؟
2.دکتر علفی؟
3.چه پدر سرخوشی!
4. راست میگفته خب بنده خدا! 2درجه فرقش بوده دیگه
8. خداروشکر همه تو ایران دکترن!
9.
10.آخییییی! فکر کرده پولکی ترش قند نداره!!!!
11.
12.کلا" دوست داشت عکس بگیره
پن1: ای جان بچه راست گفته دیگه شانس نداره
موفق باشید دکتر

سلام
تا این حد!
آره
واقعا

همهههههه
ایضا
اصلا!
من هم همینطور!
حتما
از این نظر هم به باباش رفته!
ممنون

ماما ی مهربون جمعه 12 خرداد‌ماه سال 1391 ساعت 03:02 ب.ظ http://midwife40.blogfa.com

سلام دکتر
۱.اون دیگه چه تبلی بوده
۳.خیلییییی خانواده ی شادی بودن ظاهرا
۴.این دیگه اخرش بودهولی کلا میگن با دیجیتال نگیرین نمیدونم درسته یا نه؟
۶.حق داشته بچه
۱۱.شاید تو ارتفاع زندگی میکرده خب
راستی اول شدم؟

سلام
خیییلی
واقعا اون هم با این بچه
من هم شنیدم میگن همیشه دقیق نیست
واقعا

شرمنده

نگار جمعه 12 خرداد‌ماه سال 1391 ساعت 12:39 ب.ظ http://drnegar,loxblog.com

سلام اقای دکتر.خوشحال شدم بهم سر زدین.الان مشکل حل شده؟اگه باز بگم لینکم کنید عصبانی نمیشید؟

سلام
ظاهرا که حل شده
عصبانی که نمیشم اما شاید انجام ندم شرمنده

سحر جمعه 12 خرداد‌ماه سال 1391 ساعت 11:54 ق.ظ

اه چقدر از امثال این خانم مسئول داروخونه حالم بهم میخوره

ایضا!

یه همکار(ه) جمعه 12 خرداد‌ماه سال 1391 ساعت 02:54 ق.ظ

سلام
3.عجب بابای باحالی
(امیدوارم قصدتون ااز برداشتن هنوز از بالای وبلاگ ناامیدی از قبولی تخصص نباشه,مگه جزوه پارسیان نگرفتید؟منم میخوام امسال پارسیان بخونم نه گایدلاین)

سلام
واقعا
هنوز کپی ها به دستم نرسیده قول شونزدهمو بهم دادن

زری* جمعه 12 خرداد‌ماه سال 1391 ساعت 01:58 ق.ظ http://http://mydaysofveto.persianblog.ir/

شمام با این پیرمرد پیرزنا دنیایی دارینا...
از عصر چندین بار سر زدم اول بشم چندساعت نبودما!!

کاش آخرتی هم داشته باشیم
شرمنده

پگاه جمعه 12 خرداد‌ماه سال 1391 ساعت 01:20 ق.ظ http://pegah.blogfa.com

چندین سالهای پیش یه سریالی میداد به اسم خاله سارا، نمیدونم یادتون میاد یه نه! یه دکتر هندی توی اون روستایی که فیلم درش اتفاق میوفتاد کار میکرد که من از روز اولی که وبلاگ شما رو خوندم یه جوری حس و حال اون آدم و اون روستا میومد توی ذهنم، امشب که حرف دکتر هندی زدید اون حسم بیشتر شد
بنده خدا عماد، دلم براش سوخت

کاملا یادمه
هنرپیشه اصلیش هم آتنه فقیه نصیری بود
به به پس من خودم یه پا دکتر هندی بودم و خودم خبر نداشتم!
واقعا

سمان جمعه 12 خرداد‌ماه سال 1391 ساعت 12:31 ق.ظ http://www.milapila.blogfa.com

مثل همیشه جالب
تعطیلات خوش بگذره

ممنون
اتفاقا فقط شنبه رو شیفتم
اما خوش بگذره؟ اون هم توی ایام عزاداری؟ هی وای من

نگران آینده پنج‌شنبه 11 خرداد‌ماه سال 1391 ساعت 11:41 ب.ظ http://skn.blogfa.com/

سلام.
1-
2-چقدرم گوش کرده به حرف دکتر علفی!!!!!!!!!!!!!!!!!!
3-
4-
6-
7-
8-
9-راست گفته خو بنده خدا!!!!!!!!!!!!!!!
11-مریض های شما خیلی عجیب و غریبن!واقعا!!!!!!!!!
پ ن1-
در مورد فیلتر شدن وبلاگ،اشتباه شده بود فکر کنم.
موفق باشین

سلام
ممنون که اینقدر وقت گذاشتین
واقعا؟ من دیگه رفته بودم توی فکر ایمیل زدن به برادران فیل تر چی

هشت الهفت پنج‌شنبه 11 خرداد‌ماه سال 1391 ساعت 10:45 ب.ظ http://hashtalhaft.persianblog.ir

اول....
من دلم میخواد بیام ولایتتون اون مریضاتون رو یک دفعه ای....لا اله الا الله.... اینها نمی خوان دست از آی کیو بازی هاشون دربیارن؟؟؟ آخه این همه پست راجع به اونها اینها رو شرمنده نمی کنه؟؟؟
شوخی بود ها فردا نیایین من رو ترور کنین توی خیابون و کوچه و ....

شرمنده
فکر نکنم اینهارو بخونن وگرنه شاید تا حالا ترور شده بودم!

غوغا در جزیره متروک پنج‌شنبه 11 خرداد‌ماه سال 1391 ساعت 10:00 ب.ظ

سلام
عجب مسئولی داره این داروخانه.اگه داروخانه مال خودش بود عمرا بازم اینو میگفت
3-عجب بابای باحالی
کلاس زبانو گفتین داغ دلم تازه شد
من یه وبلاگ زدم تازگیا فقط زبانه
ببینم اگه پیشرفت داشتم ادرسشو میزارم

سلام
حتما
خیلی اما باور کنین یه لحظه شوکه شدم
پس منتظرم

سارا پنج‌شنبه 11 خرداد‌ماه سال 1391 ساعت 09:58 ب.ظ http://shayad1shab.blogsky.com

خیلی خیلی بانمک و خوب بود

ممنونم

زندگی جاریست.... پنج‌شنبه 11 خرداد‌ماه سال 1391 ساعت 09:48 ب.ظ http://parvazz.bloghaa.com

سلام
حقوق طرح 02 خوبه؟ اینجا رو بخونین تا ببینین که این طرح چه فاجعه ای هست!!
http://www.medapple.com/site/2012/05/family-physician-regulations/

سلام
درمقایسه با حقوق فعلی ما خوبه
برم ببینم چیه این لینک که گذاشتین؟

سمیرا پنج‌شنبه 11 خرداد‌ماه سال 1391 ساعت 09:29 ب.ظ http://ekhrajiha90.blogfa.com

اصولا ادم تو طول زندگیش بسیار زیاد اراده میکنه مهم اینه که انجامش بده
مثلا من اراده کردم فردا بشینم ریاضی بخونم زهی خیال باطل

دقییییییییییییقا!!

پونه پنج‌شنبه 11 خرداد‌ماه سال 1391 ساعت 08:49 ب.ظ http://jojobijor.blogsky.com

جالب بود

ممنون

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد