جایی برای گفتن دلتنگیها

ماجراهای یک پزشک هنوز عمومی

جایی برای گفتن دلتنگیها

ماجراهای یک پزشک هنوز عمومی

خاطرات (از نظر خودم) جالب (۷۲)

سلام 

شاید تعجب کنین که چرا من الان بیدارم و دارم آپ میکنم. تعجب نکردین؟ خوب یه نگاه به ساعت آپ کردنم بکنین تا تعجب کنین. 

نگاه کردین؟ آفرین. 

جونم براتون بگه که تا همین چند دقیقه پیش مهمونی بودیم. کجا؟ بعله دیگه. هر رفتی یه اومدی هم داره! وقتی بعضی دوستان مجازی تصمیم گرفتند حقیقی بشن و بیان خونه مون باید فکرشو میکردن که ما هم یه شب تلافی می کنیم!! 

از شوخی گذشته واقعا خوش گذشت. جای همه دوستان مجازی دیگه خالی. به محض اینکه وارد شدیم و در اولین دقایق عماد با برگردوندن لیوان بزرگ آب طالبی بستنی روی فرش شاهکارهاشو شروع کرد! اما بعد که دکتر میثم لپ تاپشو آورد دیگه نه صدائی از این بچه بلند شد و نه تصویرشو دیدیم. تا حالا که بلند شدیم و اومدیم!  

خدائیش اصلا فکرشو نمی کردیم که این همه ساعت اونجا نشسته باشیم و وقتی یه نگاه روی ساعت کردیم همه مون تعجب کردیم. شاید اگه رومون می شد باز هم مینشستیم اما دیگه خجالت کشیدیم. اوج این شرمندگی هم موقع شام بود که معلوم بود برای اون چند ساعتی توی زحمت افتادن. 

به هر حال باز هم ممنون. 

راستی اگه دوست مجازی دیگه ای هم دوست داره حقیقی بشه ما استقبال میکنیم! 

و اما خاطرات این بار: 

۱. خانمه به خاطر عقب افتادن خونریزی قاعدگی اومده بود. پیش از نوشتن دارو ازش خواستم یه تست حاملگی بده. وقتی بهش گفتم حامله است گفت: آخه چطور ممکنه؟ من پنج ساله که دارم مرتبا «آی وی اف» می کنم و حامله نمیشم اون وقت همین طوری حامله شدم؟! 

۲. خانمه بچه یک ساله شو آورد دکتر و به محض اینکه منو دید گفت: وای چه جالب! از وقتی این بچه یک ماهشه هر وقت میارمش درمونگاه شما شیفتین! 

۳. (۱۴+) خانمه اومده بود تست حاملگی بده. بهش گفتم: توی درمونگاه آزمایش خون نیست فقط آزمایش ادرار هست بنویسم؟ مادر شوهرش گفت: آزمایش ادرار از کِی مثبت میشه؟ گفتم: از حدود دو هفتگی به بعد. گفت: شوهرش ۱۴ روز پیش رفته سفر. روز رفتنش هم که ما اونجا بودیم و کاری نکردن (!) پس حداقل دوهفته اش هست آزمایش ادرار بنویس! 

۴. خانمه از کیفش یه آمپول آمپی سیلین درآورد و پرسید: ممکنه من به این آمپول حساسیت داشته باشم؟ گفتم: احتمالش هست. گفت: دیروز که زدم که حساسیت نداشتم. حالا ممکنه؟! 

۵. یه خانم جوونو با افت فشار آوردند. گفتم: توی خونه اتفاقی افتاده؟ شوهرش گفت: نه! ما چهارتا برادریم اما این خانم اصلا برادر نداره و انگار از این چیزها ندیده. سر یه موضوعی ما برادرها با هم بحثمون شد. فقط حدود یک ساعت با هم بحث میکردیم. حداکثرش در حد تهدید همدیگه به قتل و این چیزها بود! 

۶. (۱۴+) خانمه با «واژینال دیس شارژ» (ترشحات .....) اومده بود و می گفت: دفترچه ام دیگه برگ نداره نمیشه داروهاشو توی دفترچه پسرم بنویسی؟! 

۷. مرده اومد و گفت: داروهائی که دادین خوردم ولی خوب نشدم. گفتم: برین پیش متخصص. چند روز بعد اومد و گفت: فقط اومدم بگم متخصص گفت: اون داروهائی که اون دکتر برات نوشته بریز دور!  گفتم: خوب به هرحال متخصص بیشتر از من میدونه گفت: آخه کلی پول اون داروها شده بود حالا از کی باید بگیرم؟!

۸. به پیرزنه گفتم: نوار قلبتون سالمه. گفت: اگه توی قلبم اتصالی داشت نشون میداد دیگه؟! 

۹. خانمه گفت: از دیشب اسهال دارم. حتی آب دهنمو هم که قورت میدم فورا باید برم دستشوئی! 

۱۰. مرده گفت: این داروهارو از داروخونه بیرون گرفتم. ببینین درست داده؟ گفتم: درست داده فقط این قرصو براتون ۱۰۰ تا نوشتم ۶۰ تا داده. گفت: حالا میشه بقیه شو از داروخونه توی مرکز بگیرم؟! 

۱۱. پسره گفت: نمیدونم چرا وقتی میرم دستشوئی راحت میشم؟!! 

۱۲. نسخه پیرمرده رو نوشتم که گفت: خیلی ممنون. من هروقت اومدم پیش شما خوب شدم. با چندتا دیگه از پیرمردها هم که صحبت کردم همه خیلی دوستت دارن. حالا بگذریم که جوونهای اینجا اصلا چیزی حسابت نمیکنن اما ما پیرمردها همه طرفدارتیم!!  

پ.ن۱: از یه مغازه چند قلم جنس خریدم. وقتی برگشتم خونه احساس کردم که قیمت این اجناس باید بیشتر از پولی باشه که من دادم. وقتی حساب کردم متوجه شدم یه جنس ۲۴۰۰ تومنیو برام ۲۴۰ تومن حساب کرده. چند ساعت بعد همون طرفها کار داشتم٬ کارمو که انجام دادم رفتم توی مغازه و جریانو گفتم و بقیه پولشو دادم. فروشنده هم فرمودند: یعنی همون موقع که پول دادی اینقدر حواست پرت بود که نفهمیدی قیمتشون بیشتر میشه! 

پ.ن۲: به گروه های موسیقی پیشنهاد میکنم به آخر اسمشون یه «بکس» اضافه کنن. عماد که عاشق «بر و بکس» بود و «سوسن خانوم» و «بدو دیره» الان مدتیه که به «تی ام بکس» علاقمند شده و «تهرون مال ماست» و «خوشگل کلاسمون» اما خدائیش توی یکی از کلیپهاشون چقدر خندیدم وقتی نیروی انتظامیو نشون میداد که دارن میان جوونهای توی یه پارتیو دستگیر کنن درحالی که فرمانده شون یه زن بی حجاب بود! 

پ.ن۳:  تا حالا چندین بار فیلم «مادر» علی حاتمیو از شبکه های مختلف دیده بودم ولی هیچوقت چند دقیقه اولشو ندیده بودم. این بار وقتی دو هفته پیش قرار بود پخش بشه از چند دقیقه پیش از شروعش تلویزیونو قرق کرده بودم! (اینو توی اون پستی که پرید نوشته بودم اما توی پست پیش یادم رفت بنویسم!)

پ.ن۴: عماد از مدرسه نرسیده خونه بهم میگه: بابا! کِی عاشورا میشه؟ توی تقویم نگاه می کنم و میگم: چند ماه دیگه چطور؟ میگه: آخه بچه ها میگن دو روز تعطیله! 

بعدنوشت: اخوی گرامیو فرستادم نمایشگاه کتاب تهران تا این بار جزوه های پارسیان دانشو که تعریفشونو زیاد شنیده بودم بگیره که فهمیدم قیمتش وحشتناک گرون شده. گفتم فقط دروس ماژورو بگیره که دیدم تقریبا همون قیمت میشه! 

خلاصه که خریدنش از توان من خارجه. هرکدوم از دوستان که خریده یا میخواد بخره من حاضرم باهاش شریک بشم. پول کپی و پستش هم با من البته اگه درنهایت همون قیمت درنمیاد!

نظرات 70 + ارسال نظر
الهام شنبه 23 اردیبهشت‌ماه سال 1391 ساعت 01:26 ق.ظ http://57degreeeast.persianblog.ir/

در مورد 7 اگه دارو رو خورده که دیگه چیزی نمونده بخواد بریزه دور.. ؟؟؟

شما مریضهای اینجا رو نمیشناسین
اگه حداکثر تا ۴۸ ساعت تغییری احساس نکنن میرن سراغ دکتر بعدی

مرجان شنبه 23 اردیبهشت‌ماه سال 1391 ساعت 01:25 ق.ظ http://mahroo1371.blogfa.com

نظر قبلی من بودم
دوست دارم تو مطبتون بشینم و اینا ...
یادم رفت اسممو بنویسم

عجب!
تکرار نشه :دی

[ بدون نام ] شنبه 23 اردیبهشت‌ماه سال 1391 ساعت 01:24 ق.ظ

سلام
همیشه به مهمونی بودن با دوستان .

الان من شیفته ی این شدم که مثلا یه روز بشینم تو مطبتون این مریض های جالبتون رو ببینم .
واقعا خیلی باحالن
آدم اصن باورش نمیشه یه همچین حرفایی بزنن !!!!

سلام
ممنون
تشریف بیارین اما باید حوصله زیادی داشته باشین چون فقط روزی یکی دوتا از این مریضها میاد

سارا شنبه 23 اردیبهشت‌ماه سال 1391 ساعت 12:15 ق.ظ http://sm19.blogfa.com

سلام.....
همیشه خوش باشین
ش9:دلم سوخت !
پ.ن 1: هی وای من ....عجب ادمی بودا

سلام
ممنون
واقعا
یه چیزی میگم یه چیزی میشنوین!

آرش شنبه 23 اردیبهشت‌ماه سال 1391 ساعت 12:13 ق.ظ http://lmedicine.blogfa.com

دکترجان سلام. چرا لینک شما بین پیوندهای من نبود؟

سلام از ماست
شما منو لینک نکردین علتشو از من میپرسین؟!
پیش خودم فکر میکردم حتما این وبلاگ در حدی نیست که لایق قسمت پیوندهای اون وبلاگ باشه

جرم شناس/الناز جمعه 22 اردیبهشت‌ماه سال 1391 ساعت 10:44 ب.ظ http://justiceways.blogfa.com

با سلام




با مطلبی تحلیلی در باره بررسی مسئولیت مدنی/کیفری پزشکان و جراحان به روز و منتظر نظرات ارزشمندتان هستم

با علیکم السلام




مزاحم خواهیم شد

موشی و پیشی جمعه 22 اردیبهشت‌ماه سال 1391 ساعت 10:23 ب.ظ http://mushipishi.persianblog.ir

سلام دکتر
کپیشون رو دانشگاه اصفهان داره من پارسال کل داخلیو گرفتم 25 تومن شد اگه خواستی بگو برات میفرستیم

سلام
از یه جا ارزونتر گیر آوردم البته نه ۲۵ تومن

fifi جمعه 22 اردیبهشت‌ماه سال 1391 ساعت 08:42 ب.ظ http://zanaane.blogsky.com

دکتر جون شرمنده ما دچار مشکل تایپی شده بودیم!
هی وایه من!!!

فهمیدم
همونجا عرض کردم!

مریم گلی جمعه 22 اردیبهشت‌ماه سال 1391 ساعت 08:42 ب.ظ http://www.ghalame-parastar.blogfa.com

سلام با ۳ ۹ و ۱۲ حال کردیم بسی.

ممنون

fifi جمعه 22 اردیبهشت‌ماه سال 1391 ساعت 08:41 ب.ظ http://zanaane.blogsky.com

دکتر کون شانس اوردی خانم نیستی والا پرونده مسائل ناموسی کل فامیل زیر بغلت بود دیگه روت نمیشد تو روی اصغر آقا و اکبر آقا نگا کنی.
نمیدونی که ما چی کشیدیم!!!

اولا که عجب غلط املائی توی کامنتتون دارین
حیف که توی بلاگ اسکای نمیشه به نظرات بقیه دست زد!
ثانیا مگه شما چی کشیدین؟

yasna جمعه 22 اردیبهشت‌ماه سال 1391 ساعت 04:41 ب.ظ http://delkok.blogfa.com

دکتر خدایی مهلت می دادین دلتون برا هم تنگ شه ....
3- خذایش عجب مامان فضولی بوده ها...
6-دارم فکر می کنم اگه تو دفترچه پسره می نوشتی حتما داروخانه فکر می کرد بچه دوجنسیه!
8- ای ی ی خداااا قلبت اتصالی میکنه مگه؟ مگه سیم کشییه؟ خدایی دکتر چی م کشی شما بدتر از من و کار گرام...

12-خدایی دکتر ی فکری بکن پیرمرد پسند شدی! زوده حالا...

خوب لابد تنگ شده بوده دیگه!
واقعا

هیییییی
حالا باز پیرزن پسند میشدم یه چیزی!!

الناز جمعه 22 اردیبهشت‌ماه سال 1391 ساعت 03:56 ب.ظ http://life-code.blogfa.com

پس حسابی خوش گذشت
یعنی شماره ۶ ایکاش می نوشتید اون وقت قیافه مسئول تحویل دارو داروخانه دیدنی بود با یک متر فک کش اومده به پایین


اون فروشنده هم حقش این بود....الله اکبر چی بگم والا

حسااابی
اون وقت فردا جواب اداره بیمه رو شما میدادین؟!
آدرسشو یادمه چی حقش بود؟!!

آلا جمعه 22 اردیبهشت‌ماه سال 1391 ساعت 02:27 ب.ظ

سلام شماره 5 شاهکار بود:))

سلام ممنون

روزهای پیلگی جمعه 22 اردیبهشت‌ماه سال 1391 ساعت 02:06 ب.ظ http://peeeleh.blogfa.com

3. مادرشوهرِ حواس جمع!!!
پ.ن3: من هنوزم ندیدم!!! نهایت 10 دقیقه از کل فیلمو دیدم!
بعدنوشت: منم پارسال میخواستم کار فرهنگی کنم و اصل همه شونو بگیرم؛ قیمتو که گفت دود از کله م بلند شد!! بعد طرف هی اصرار می‌کرد که "خانوم دکتر بیا بگیر"،فک می‌کرد آزمون رزیدنتی دارم؛ من هی موجودیِ همه حسابامو با هم جمع می‌کردم می‌دیدم نمی‌تونم!!
آخرش گفتم باور کنین من فیزیوپاتم! انقد مهم نیست برام که!!
آخرشم طی یک عمل غیر اخلاقی همه رو کپی گرفتم! هی هم عذاب وجدان می‌گیرم وقتی می‌خونمشون... فک کنم آخر آهشون منو بگیره...

واقعا
واقعا؟ حیفه فیلم قشنگیو از دست دادین
اونوقت شما توی فیزیوپات همه جزواتو برای چی میخواستین آیا؟
دانشجو اینقدر فعال؟

آنا جمعه 22 اردیبهشت‌ماه سال 1391 ساعت 01:32 ب.ظ http://www.anna1980.persianblog.ir

۳.عجب مادشوهر فضولی...
کلا خیلی بامزه مینویسید......مخصوصا ۱۲

واقعا
ممنون

جیرجیرک جمعه 22 اردیبهشت‌ماه سال 1391 ساعت 01:23 ب.ظ http://jirjirakmahtabi.blogfa.com

مادرشوهر شماره ۳ دیگه شورش رو درآورده!
--------------------------
زسما ازشما و آنی خانوم دعوت می کنم هروقت شیراز اومدین تشریف بیارین خونه ما
--------------------------
مورد ۶

واقعا
ممنون
ما هم زسما مزاحم میشیم!

من از همه بهترم جمعه 22 اردیبهشت‌ماه سال 1391 ساعت 12:34 ب.ظ http://2khtare-khoof.blogfa.com/

سلام
مورد 11 و 5 خیلی جالب بود!
یعنی ممکنه وقتی ما دوستان مجازی می ریم دکتر راجبمون خاطرات بامزه بنویسن؟!؟!؟!
راستی دکتر از دیروز خوب خوبم! مرسی

سلام
ممنون
کافیه حرفهائی که میزنینو سرچ کنین!
خدا رو شکر اما به هرحال ولش نکنین

افسون جمعه 22 اردیبهشت‌ماه سال 1391 ساعت 11:21 ق.ظ

3.
5. طفلک برادر نداشت که تعریفی از برادر داشته باشه!
7.
12.ماهم خیلی طرفدارتیم!
پ.ن1: عجب آدمهایی واقعا!

۱۲. ممنون
پ.ن۱: واقعا

ماما مهربون جمعه 22 اردیبهشت‌ماه سال 1391 ساعت 09:36 ق.ظ http://midwife40.blogfa.com

سلام دکتر
چقد این دوستیا به دل میشینه
۱.
۴
۵.چقد خشننننننننننن
۶.این که دیگه خیلی باحال میشد اگه مینوشتین
۷.چه ادم بیشخصیتی

سلام
واقعا
۶. اگه مینوشتم؟ یعنی من این قدر ....؟

محمدرضا جمعه 22 اردیبهشت‌ماه سال 1391 ساعت 03:33 ق.ظ http://mamreza.blogsky.com

سلام.
پس خوش گذشته دیگه.

سلام
آره جای شما خالی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد