ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 |
8 | 9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 |
15 | 16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 |
22 | 23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 |
29 | 30 | 31 |
پیش نویس:
سلام
مدتیه که هم ولایتی های عزیز حسابی به من لطف دارند. به طوری که همین حالا به اندازه دست کم دو پست دیگه از نوع خاطرات (از نظر خودم) جالب مطلب دارم. اما با توجه به اینکه دو پست گذشته هم از همین نوع بوده و ممکنه با ادامه دادن به این نوع پستها بعضی ها حوصله شون از اونها سر بره یا اینکه فکر کنن من این مطالبو از خودم درمیارم پس بقیه شونو میگذارم برای پستهای بعدی.
مطالب این پست مطالب پراکنده ای هستند که بعضی شون از مدتها پیش توی ذهنم هستند و فرصت نوشتنشونو نداشتم. ضمن اینکه از نظر جذابیت (دست کم از نظر خودم) چندان چنگی به دل نمی زنند.
۱. نمیدونم من با بقیه فرق می کنم٬ یا مردم ظاهر سازی می کنن یا سلیقه ها می تونن این قدر با هم فرق کنن؟
منظورم چیه؟ مثلا دو سال پیش باتوجه به تعریف های زیادی که از ابیانه شنیده بودیم راهی اونجا شدیم. خوب اعتراف می کنم که شهر جالبی بود هم رنگ قرمز خونه ها و هم لباسهای محلی مردم جالب بود اما همه جذابیت این مسائل برای من حداکثر پنج دقیقه بود و خیلی زود همه چیز برام عادی شد. من واقعا نمی فهمیدم بعضی از مسافرها چطور میتونن دقایق طولانی توی کوچه ها قدم بزنند و با تحسین به اطراف نگاه کنند؟ تنها موردی که توجه منو توی ابیانه به خودش جلب کرد تعطیل بودن آتشکده هارپاک بود که میتونست به عنوان یه جاذبه توریستی فوق العاده مطرح بشه و نشون دهنده قدمت تمدن این ناحیه باشه.
اعتراف می کنم به جز تخت جمشید و مسجد ایاصوفیه تا بحال هیچکدوم از آثار تاریخی که دیدم برام جذابیت واقعی چندانی نداشته.
خوب شاید بگین من از جاهای تاریخی خوشم نمیاد اما مسئله اینه که در موارد دیگه هم همین وضعیت دیده میشه. مثلا من تا حالا سه بار با دقت تمام فیلم همشهری کین رو دیدم و واقعا نفهمیدم چی توی این فیلم این قدر جذابه که هنوز یکی از مطرح ترین فیلمهای تاریخ سینماست؟
من دو بار «رنگ انار» پاراجانف رو دیدم اما واقعا هیچی ازش نفهمیدم!
و .....
۲. ظاهرا برادران محترم پارازیت انداز این وبلاگو می خونن چون به محض اینکه نوشتم تصاویر ماهو.اره رو به خوبی دریافت میکنیم مجددا انداختن پارازیتو شروع کردند. به طوری که ناچار شدیم قسمت آخر عشق ممنوعو باز هم کله سحر و اون هم نه به طور کامل ببینیم!
اما من از این برادران یه سوال دارم.
انصافا این سریال به قول شما مستهجن بیشتر میتونست به آدم درباره روابط نامشروع و نادرستی اون هشدار بده یا برنامه های صدا و سیمای ملی ایران مثل زلال احکام و .....
۳. مدتی بود که از یکی از مسئولین داروخونه که توی درمونگاه های شبانه روزی شیفت می داد خبری نبود. یه شب سر شیفت از پرسنل سراغشو گرفتم که گفتند: مهاجرت کرد به کانادا. گفتم: تا جائی که میدونم کانادا مسئول داروخونه نمیخواست! گفتند: نه خانمش که پرستار بود پذیرش گرفته بود و شوهر و پسرشو هم با خودش برد. بعد همه زدند زیر خنده. گفتم: جریان چیه؟ یکیشون گفت: اونها برای کِبِک (منطقه فرانسوی زبان کانادا) پذیرش گرفته بودند و یک سال بود که سه نفری کلاس خصوصی فرانسه می رفتند. هربار میدیدیمش میپرسیدیم: فرانسوی یاد گرفتی؟ میگفت: زبون سختیه. من الان فقط معنی کلمه لیوان یادم مونده! گفتم: خوب حالا لیوان به فرانسوی چی میشد؟ اقلا یه کلمه فرانسوی هم یاد بگیریم. یکدفعه همه شون ساکت شدند!!
۴. برای اولین بار در طول تاریخ (!) دارم عمو میشم. اطلاعات تکمیلیو در پست آینده آنی میتونین بخونین!
حالا لیوان چی میشه به فرانسوی؟
میگم آقای دکتر یعنی واقعا مسئول داروخانه نمیخواند!؟
دوستان لطف کردند و نوشتند
توی اون سایتی که من دیدم که نبود
سلاممجدد.
دکتر میشه ور البته توی فرانسوی ر یه چیزی شبیه غ تلفظ میشه...ولی خوب این کلمه زیادم نگفتنی نیست...
سلام مجدد
ممنون که وقت گذاشتین
خدائیش من که زیاد از زبون فرانسه خوشم نمیاد
خوشم اومد انقدر صادقانه گفتین! ولی همین در و دیوار هم قشنگه دیگه خاصه!
ایشالله ما هم جور بشه بریم.
کبک هم نشد اوکراین هم راضی هستیم!
ما همیشه صادقانه میگیم!
انشاءالله
اوکراینو باید از دکتر دیادیابوریا بپرسین من تخصصی در اون مورد ندارم هنوز عمومیم!
سلام دکتر جان.بفرما اینم لیوان به فرانسه.
verre
سلام
ممنون
راستی چه عجب از این ورا؟!
اتفاقا من هم بارها این حالت رو تجربه کردم که نسبت به چیزی که برای دیگران خیلی جالب بوده هیچ حسی نداشتم!گاهی هم برعکس(برعکسش خیلی بدتره)
تبریک که برای اولین بار در تاریخ(!)دارید عمو میشید!
قبول دارم
برعکسش بدتره
ممنون
اوووووای
چرا ایندفه ایجوری بوووووووووووود
اصلا به هم دیگه ربط نداشتن
البته ببخشید که اینجوری میگماااااا
ولی نگران نباشین بازم میام اینجا سر میزنم
من که همون اولش گفتم که
راستی مگه توی پستهای قبل همه چیز خیلی به هم مربوط بود؟!
لطف میکنین
دیگه تکرار نمیشه
دکتر انگار اصلا حوصله آپ کردن نداشتین یا مثلا سرپا همزمان با اینکه کسی داشته صداتون میزده داشتین مینوشتین...
ولی خوب درمورد 1 باید بگم واقعا نمیدونم...
3. برم از داداشم بپرسم لیوان چی میشه به فرانسوی..4.تبرییییییییییک
دایی شدین؟ خاله بودن که محشره خصوصا اینکه امیر محمد منو از مامانشم بیشتر دوست داره...
راستشو بگم عماد منتظر ایستاده بود تا من بلند بشم و بازی کنه!
من گفتم دائی شدم؟
من گفتم؟
لیوان اینه verre
مبارکه
ممنون دکتر جان تلفظش لابد میشه وِِق یا یه همچین چیزی!
فکر کنم شما هم دارین راهی کبک میشینا!
ممنون
سلام دکتر
1- منم خب باش ما موافقم و اینکه تعریف مکان یا یه فیلم بیشتر به حال و هوای اون زمان تعریف کننده اش بستگی داره
منم کازابلانکا یا همشهری کین رو چند بار دیدم و واقعا در حد یه فیلم متوسط برام بودن حالا تو زمان خودشون شاید شاهکار
2- خب از این برادران و طرز فکرشون چیزی نگم بهتره..
3 - یعنی اونا همونم یاد شون نبوده؟
4- در ضمن عمو شدنتون هم مبارک می شید دیادیا ربولی حسن کور
سلام دکترجان
ممنون از وقتی که گذاشتین
مگه دیادیا دائی نمیشد؟
یعنی توی روسی هم دائی و عمو مثل انگلیسی یک کلمه هستند؟
چرا همه ساکت شدن؟
لیوان که فرانسوی نیست!
چون هیچکدوم یادشون نبود
وا مگه من گفتم لیوان فرانسویه؟ من معنی کلمه لیوانو به فرانسوی پرسیدم