جایی برای گفتن دلتنگیها

ماجراهای یک پزشک هنوز عمومی

جایی برای گفتن دلتنگیها

ماجراهای یک پزشک هنوز عمومی

خاطرات (از نظر خودم) جالب (۵)

پیش نویس: 

۱.واقعا که دست شما درد نکنه! منو بگو که از چه کسانی راهنمائی میخوام! کسانیکه نمیتونن یه کلمه نظر مخالف خودشونو تحمل کنن! 

تا من باشم دیگه همه حرفها و مشکلاتمو بریزم توی خودم. فقط اگه چند هفته دیگه صدای انفجار شنیدین بدونین از کجاست! 

۲.تمام این خاطرات (جز یکی دو مورد که مال گذشته است و تازه یادم اومده و همونجا بهش اشاره میکنم مال همین دو سه هفته اخیره (ببینین ما کجا داریم زندگی میکنیم)! 

خوب دیگه بریم سراغ بخش دیگه ای از (به قول دکتر سارا) سریال جومونگ: 

۱.سال پیش توی دانشکده کنگره هاری داشتیم. از همون کنگره ها که از بهورز و کاردان تا پزشک عمومی و متخصص همه رو دعوت میکنند و طوری حرف میزنند که نه به درد پزشکها میخوره و نه بهورزها ازش سر در میارن!! 

خلاصه٬ استاد محترم که از تهران اومده بود داشت با حرارت هاری رو توضیح میداد و گفت: اگه حیوونی که آدمو گاز گرفته در دسترس باشه ۱۰ روز نگهش میداریم٬ اگه نمرد به هاری مبتلا نبوده. یکدفعه یکی از بهورزها بلند شد و گفت: ببخشید! مگه توی بدن آدم چیه که ۱۰ روز بعد از گاز گرفتن سگو میکشه؟! 

۲.از پیرمردی که شب ۲۱ ماه رمضان مسموم شده بود پرسیدم: غذای خاصی خوردین که ممکن باشه باهاش مسموم شده باشین؟ 

گفت: ما اینجا یه غذائی داریم که بهش میگیم شله زرد. میدونین چه جور غذائیه؟! (حالا شما میدونین؟!) 

۳.از مردی شرح حال میگرفتم که با سر درد اومده بود. و اون بنده خدا هم به سوالها جواب میداد. اما زنش هر ۳۰ ثانیه یک بار یکدفعه (انگار که سوزنش گیر کرده باشه) میگفت: «مغز و اعصابش» درد میکنه!! و در نهایت فهمیدیم که منظورش اینه که داروهای اعصاب میخوره! 

۴.داشتم برای یک پیرزن نسخه مینوشتم که گفت: دیروز هم اومدم اینجا برام یه آمپول نوشتن. آمپوله مال چی بود؟ گفتم: چه آمپولی بود؟ گفت: نمیدونم اسمش چی بود. خوب تو حالا بگو به چه درد میخوره؟! 

۵.دو هفته پیش ساعت ۸ شب که شیفتو از یه خانم دکتر تازه فارغ التحصیل شده تحویل گرفتم دیدم هم پرسنل و هم مریضها دارن غرغر میکنن. گفتم: جریان چیه؟ و فهمیدم که خانم دکتر محترم از تک تک مریضهاش شرح حال میگرفته و بعد با موبایل مادرش تماس میگرفته که : الو مامان! یه مریض با این شرح حال اومده چی براش بنویسم؟!!! 

۶.فشار یه پیرزنو گرفتم و گفتم: فشارتون ۱۶ است. گفت: خدا رو شکر! قبلا بالا میرفت! 

گفتم: خوب حالا هم بالاست! گفت: جدی؟! ۱۶ هم بالاست؟؟!! 

۷.یه آقائی خانمشو آورده بود و میگفت: داشت آشپزی میکرد که چاقو رفت توی دستش. اگه میشه یه عکس براش بنویسین یه وقت «کا*ندوم» دستش پاره نشده باشه!! (ترجمه: تاندون)

بقیه اش توی ادامه مطلب:

۸.یه خانمی اومده بود و میگفت:صورتم لک زده. گفتم: از کی؟ گفت: ۳ روزه. گفتم: توی این ۳ روز بزرگتر شده؟ گفت: نمیدونم من امروز متوجهش شده ام!!! 

۹.ساعت هفت و نیم صبح یه پیرزن اومد و دفترچه اشو انداخت جلوم و گفت: اول فشارمو بگیر تا بگم چه ام شده! (البته این جمله مشترک خیلی از بیمارانه) بعد هم گفت: حالا برام آزمایش بنویس! گفتم: آخه چه آزمایشی؟! گفت: چه میدونم میخوام چک آوت (!) کنم. هر آزمایشی که بلدی بنویس!! 

۱۰.از زمان نوشتن خاطرات (از نظر خودم) جالب (۴) تا به حال «آنی» داره غر میزنه که چرا در مورد شماره ۲ اون پست توضیح ندادی که مردم اون ناحیه ترک زبان هستند و هیچکس نمیدونه که دکتر«ر» (دندونپزشک مرکز) ترکی بلده و اون پیرمرد هم به ترکی به زنش اون جمله رو گفته؟ خوب حالا اینو هم بدونین!

اما همین دکتر «ر» چند روز پیش میگفت: دوتا پیرزن دم در اتاقم به ترکی صحبت میکردن. اولی گفت: دندونهای مصنوعیت چطورن؟ دومی گفت: «بالا» م خیلی خوبه اما «پائین» م کلا «وله»!!

۱۱.یه مریض اومد تو و گفت: توی راه همه اش داشتم دعا میکردم که خودتون شیفت باشین هر وقت اینجائین دستتون شفاست و .... 

بعد از نوشتن نسخه هم کلی دعام کرد و رفت. همچنان در حال ذوق مرگی بودیم که یه مرد اومد یه نگاهی کرد توی مطب و برگشت و رفت. 

کنجکاو شدم جریان چیه؟ رفتم دنبالش که دیدم رفت و به خانمش گفت: خودشه پاشو بریم یه جای دیگه!! 

12.یه آقائی اومد که روی پاش سوخته بود. براش دارو نوشتم. 

خانمش فقط اصرار میکرد که: دکتر آمپول کزاز نمیخواد؟ آمپول کزاز! نمیخواد؟ 

گفتم: نکنه قراره این بابا کزاز بگیره و این سروش الهیه که داره هشدار میده! 

آخرش براش تتابولین نوشتم. زنه رفت و اومد و گفت: خیلی گرونه دکتر! حالا حتما باید بزنه؟! 

13.یه پیرزنه اومده بود و هرچقدر ازش میپرسیدم چه ات شده فقط میگفت: من خیلی «اخلاص» دارم!! چند لحظه طول کشید تا اینکه فهمیدم منظورش (روم به دیوار) «اخلاط»ه! 

۱۴.شبی که آخرین قسمت سریال جومونگ پخش میشد یه مریض اورژانس اومد و با آمبولانس فرستادیمش بیمارستان اما دیگه از آمبولانس خبری نشد که نشد. ما هم دیگه نگران شده بودیم که آمبولانس اومد و فهمیدیم رفته اند و نشسته اند توی بیمارستان با خیال راحت جومونگ را دیده اند و بعد برگشته اند! 

۱۵.از مریضی که با سر درد اومده بود پرسیدم: «دردش کم» و زیاد میشه؟ گفت: نه «درد شکم» ندارم!! 

۱۶.به پیرمردی که به خاطر درد زانو اومده بود گفتم: زانوت «ورم» هم میکنه؟ گفت: نه اون قدری که باید ورم کنه! 

۱۷.چند ماه پیش بود که به مادر بچه ای که با تب اومده بود گفتم: دارو بهش دادین؟ 

گفت: استامینوفن بهش دادیم اما معمولی بود! گفتم: معمولیش دیگه کدومه؟ گفت: از اونها نبود که روشون نوشته «ضد درد ضد تب»!! 

۱۸.دیروز خانمی بچه اشو آورده بود گفتم: چی شده؟ گفت: سابقه عفونت ادراری داره باید هر ۳ ماه یکبار آزمایش «کشش» ادرار بده!! (ترجمه: کشت ادرار) 

۱۹.دیشب ساعت ۴ صبح از خواب بیدارم کردند. گفتم: چی شده؟ گفتند فردا میخواهیم بریم مشهد گفتیم فشارشو چک کنیم وسط راه حالش بد نشه! 

پی نوشت۱: هفته پیش رفتم adsl رو شارژ کنم که عماد هم باهام اومد.

خانمی که اونجا بود گفت: آقای ... و من هم فامیلمو گفتم. 

گفت: اسم کوچیکتون؟ و من هم گفتم. 

یکدفعه عماد گفت: من هم اسمم عماده اما هنوز اسم کوچیک ندارم!! (عماد متولد اسفند 1383 است) 

پی نوشت2: میگم توی ولایت شما هم مریضها هنوز روی ساعت قدیم میان درمونگاه؟ 

اینجا از ساعت 8 که شیفت عوض میشد «حمله» شروع میشد تا حدود ساعت یک. اما حالا حمله از 7 تا 12 است! 

ببخشید که این پست خیلی طولانی شد. 

امیدوارم من هم روزی به اونجا برسم که برای یک پست چند سطری شصتاد تا نظر داشته باشم مثل «بعضی ها»!!

نظرات 107 + ارسال نظر
یاشل در ماجراهای خواستگاری شنبه 17 آبان‌ماه سال 1393 ساعت 10:38 ب.ظ http://majerahayekhastegari.blogfa.com/

الان از اینکه به اونجا رسیدی که واسه پستت شصتادتا نظر داری چه حسی داری دکتر؟

گیلاس سه‌شنبه 11 تیر‌ماه سال 1392 ساعت 09:59 ق.ظ http://gilasesiah.mihanblog.com

سلام دکتر جون
خوبین
خسته نباشین
وبتون خیلی قشنگه
قلمتون هم عالی
اینا پاچه خواریه تا یوقت رسیدیم خدمتتون از شرمندگیمون دربیاین

من تو ادامه مطلب اصل مطلب و از اول میاوردم ولی یکی که دوسش دارم بهم گفت اینطوری خواننده هات گیج میشن تا بیان باقی متنو پیدا کنن تو همون اول گیر میکنن و سرگردون میشن منم که بچه خوبیم قبول کردم.
حالا میشه شمام یه تجدید نظری بکنین

به همسر مکرمه آنی خانم و عماد کوچولوهم سلام برسونین

اون پیرمرده حتما به زنش گفته بوننان سورا دا سنی راحتتر دیشلییرم
ببخشید روده درازی شد
موفق باشین

سلام
من کی اصل مطلبو توی ادامه اش تکرار کردم آیا؟

دخترمهربون سرزمین احساس یکشنبه 29 اردیبهشت‌ماه سال 1392 ساعت 01:28 ب.ظ

زبون اذری با زبون ترکی خیلی فرق داره
تبریزی ها اذرین ترکیه ترک زبان در حد زبان کردی و فارسی با هم فرق دارن
من شبکه های ترکی می بینم فقط30درصدحرفهاشونو می فهمم اما منظورشونو کامل متوجه می شم

یادمه وقتی ترکیه بودیم تورلیدرمون میگفت اگه یه آذری یک سال اینجا بمونه دیگه مشکلی برای زبان نداره

دخترمهربون سرزمین احساس شنبه 28 اردیبهشت‌ماه سال 1392 ساعت 07:36 ب.ظ

من50 درصد فارسم 50 درصد ترک
ترکیم اصلا خوب نیست باید بیشتر یاد بگیرم

یک سال وقت دارین خو!

من(رها)! شنبه 16 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 10:01 ب.ظ

من الان مطمئنم تین خنده برای همون مورد اول بود!!! و شما تو دلتون چیزی نگفتید!!!

من(رها)! شنبه 16 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 01:06 ق.ظ

اون یکی بلد نبود نسخه بنویسه!!! این یکی هم که...
بعد یه چی می گم ملت می خوان قورتم شایدم غورتم شایدم... بدن!!!
شما در دلتون:اول برو املا یاد بگیر بعد اظهار نظر کن!!!

الهام یکشنبه 12 مهر‌ماه سال 1388 ساعت 04:13 ب.ظ http://www.daneshjooye86.blogfa.com

سلام!
اووووووههه.. چقد نظر داری شما!!
چه با کلاس...! به منم سر میزنید؟ به خانمتونم اینو گفتم...

دوستان به ما لطف دارند

آتیش پاره یکشنبه 12 مهر‌ماه سال 1388 ساعت 07:03 ق.ظ

فکنم تا نظرات به ۲۰۰ تا نرسه اینجا آپ نمیشه!
دکتر اعتصاب کردی؟!!

نه بابا
منتظر دو سه تا عکس اسکن شده ام

یک دانشجوی اقتصادی شنبه 11 مهر‌ماه سال 1388 ساعت 11:53 ب.ظ

و.... ۱۰۰
تمام
تبریک میگم سه رقمی شد

هوووورررراااااااااا!!!!!

یک دانشجوی اقتصادی شنبه 11 مهر‌ماه سال 1388 ساعت 11:52 ب.ظ

حالا۹۹

یکی دیگه
یکی دیگه .........

[ بدون نام ] شنبه 11 مهر‌ماه سال 1388 ساعت 11:50 ب.ظ

به کوری دشمنان شد ۹۸

کور شود هر که نتواند ببیند
ممنون از حضورتون

یک دانشجوی اقتصادی شنبه 11 مهر‌ماه سال 1388 ساعت 11:49 ب.ظ

سلام
آره درست حدس زدین برد بود.
ولی من با شما موافق نیستم
معمولا تراکتور نیم فصل دوم بهتر از نیم فصل اول بازی میکنه مخصوصا اگه مربیش کمالوند باشه.
فصل پیش تو این مقاطع تراکتور نتایج خوبی نگرفته بود

خدا کنه

زبل خان شنبه 11 مهر‌ماه سال 1388 ساعت 10:38 ب.ظ http://puli.vov.ir/

داشتیم رد میشدیم گفتیم به رسم بروبچ لب خط یه بوق وچراغی براتون بزنیم...

پس این صدای بوق و نور چراغ از شما بود؟!

محمد مزده شنبه 11 مهر‌ماه سال 1388 ساعت 06:51 ب.ظ http://foulex.blogsky.com

خیلی جالب بود دکتر
شما هم شغل مفرحی داریداا :دی
تصور خاطره ی ۱۹ خیلی جالب بود
خاطره شماره ی ۷ هم واقعا جالب بود
ماشالا نظر هم کم ندارید که :دی
...
وبلاگ خیلی خوبی دارید
باز هم بهتون سر می زنم
موفق باشید

ممنون
به وبلاگتان سر زدیم
جالب بود
تا به حال چنین داستانهای ایرانیی نخونده بودیم

یکی مثل خودم شنبه 11 مهر‌ماه سال 1388 ساعت 06:40 ب.ظ

گفتم شاید یه پست جدید زده باشین جا نمونم!

نه هنوز منتظر یه چیزی هستم

یک دانشجوی پزشکی شنبه 11 مهر‌ماه سال 1388 ساعت 01:08 ب.ظ

خصوصی تون رسید وخصوصی

زیارت کردیم
ممنون (حالا بقیه نگن اینها چرا این قدر برای هم خصوصی مینویسن)!!

یک دانشجوی پزشکی شنبه 11 مهر‌ماه سال 1388 ساعت 01:02 ب.ظ

خصوصی تون نرسید

فرستادم که ...

یک دانشجوی پزشکی شنبه 11 مهر‌ماه سال 1388 ساعت 01:16 ق.ظ

خصوصی مهم

زبل خان جمعه 10 مهر‌ماه سال 1388 ساعت 11:26 ب.ظ http://puli.vov.ir/

معلومه پست جدیدمو نخوندید...31 شهریور اخرین کشیک خواهرم بود...وپنج شنبه جشن فارغ التحصیلی

سلام
بله اعتراف میکنم که نخونده بودم
تبریک عرض می نمائیم!

یک دانشجوی پزشکی جمعه 10 مهر‌ماه سال 1388 ساعت 09:33 ب.ظ

خصوصی(البته تاریخش گذشته!)

زبل خان جمعه 10 مهر‌ماه سال 1388 ساعت 07:13 ب.ظ

یه دکتره هست سیده..پیرزنا که میومدن میگفتم..ما فقط میخواهیم اون ببینتمون ..سیده شب جدش میاد تو خوابمون شفامون میده..

پس بگو تیم درمانی تشکیل داده بودن!

زبل خان جمعه 10 مهر‌ماه سال 1388 ساعت 07:11 ب.ظ

درمورد مورد 9:..شوهر یکی از دوستای خواهرم هم همینجوری هی میگفته برام ازمایش بنویس...خواهرم میگفت هر چی ازمایش داریم بنویس..حتی ازمایش مایع نخاع..پی ام دی بهش میکن نه؟؟؟

خوب باید مینوشته! میگم این خواهر شما تموم کرده؟ (البته منظورم درسه ها)!!

باران جمعه 10 مهر‌ماه سال 1388 ساعت 06:02 ب.ظ http://baranbanoo.persianblog.ir

اینهمه کامنت داره اینجا که....دیگه طمع نکن!

تاندون دست خیلی باحال بود..چجوری اینهمه خاطرات یادت میمونه؟

من کی طمع کردم؟ مدتیه یه کاغذ تو جیبمه نکات جالبو یادداشت میکنم!

یک دانشجوی اقتصادی جمعه 10 مهر‌ماه سال 1388 ساعت 07:03 ق.ظ

سلام
مرسی از تبریکتون
کم کم به این بدها عادت می کنیم
انتظارات از این تیم بالا رفته

کلی فکر کردم تا به این نتیجه رسیدم که منظورتون از «بدها» باید بردها باشه!!
به نظر من تراکتورسازی باید همچنان هدف اولش موندن توی لیگ برتر باشه
همونطور که مطمئنا پیکان در صدر جدول نخواهد موند احتمال اینکه تراکتورسازی هم دچار ضعف بشه وجود داره

wangering stager پنج‌شنبه 9 مهر‌ماه سال 1388 ساعت 08:07 ق.ظ http://www.wanderingstager.blogfa.com

راستی مرسی از کامنتتون
البته حرف تونو قبول دارم خیلی ها بهم اینو می گن ولی من دقیقا متوجه نمی شم چرا؟؟؟
البته می دونم که تو یه درمونگاه روستایی یا حالا طرح معمولا امکانات پارا کلینیک چندانی وجود نداره و نمی تونی مریض رو فرت فرت بفرستی echo و MRI و CT و گاهی یه CXR ساده حتی! و مجبوریم خیلی اوقات blind درمان کنیم یا خبلی از دارو ها یا اصلا وجود نداره یا در حد وسع مردم اونجا نیست و نمی تونی ازش استفاده کنی اما غیر از این هایی که گفتم هم مگه چیز های دیگه ای هم هست؟؟
تازه استاد های ما خیلی اصرار دارن که ما کار به پارا کلینیک نداشته باشیم و بیشتر تشخیص , manage هامونو از روی معاینه و شرح حال پیدا کنیم
واسه همین خودم فکر می کنم اگه مریض بیشتر ببینم دستم روون تر می شه کمتر احتیاج به پارا کلینیک پیدا می کنم وقتی که نمی شه ازش استفاده کرد. نمی دونم باهام موافقین یا نه
خوشحال می شم اگه راهنمایی ام کنین!

اساتید محترم شما کار عاقلانه ای میکنند چون علاوه بر در دسترس نبودن اونقدرها هم نمیشه به پاسخهای آزمایشگاههای اینجا اطمینان کرد (با اجازه دوستان علوم آزمایشگاهی)!!
اما شما یه نکته مهمو فراموش کردین.
خیلی از مردم روستاها که به درمانگاههای دولتی مراجعه میکنند دیگه به یه ویزیت یک دقیقه ای و نوشتن سریع نسخه عادت کردن و معاینه بیشترو نشونه بی تجربه بودن و عدم توانائی اون میدونند.
ضمن اینکه اگه از اون درمونگاههائی باشه که از صبح تا ظهر ۱۰۰ تا مریض داره دیگه عملا امکان معاینه کامل همه بیماران وجود نداره.
موفق باشید

wandering stager پنج‌شنبه 9 مهر‌ماه سال 1388 ساعت 07:50 ق.ظ http://www.wanderingstager.blogfa.com

باحال بودن. می تونین بعدا ازشون به عنوان جک استفاده کنین یا واسه دوستاتون sms کنین!
اون شماره 11 هه خیییییلی با حال بود...فکر کن!!!

الان منم بهش میخندم اما همون موقع آی خورد توی برجکم آیییییی!!

قهوه ای چهارشنبه 8 مهر‌ماه سال 1388 ساعت 10:53 ب.ظ

دکی میبینم که صاحب مجله هم اومده کامنت گذاشته و گویا دوزاریت نیفتاده!!
هی گفتی بیا وبلاگ بزن به خرج ما نرفت!نگو میدونستی میشه با وبلاگ نویسی وزیر شد!!!!
حالا که داری وزیر میشی منم پشتم داره قرص میشه(از لحاظ تخصص) و میخوام درس رو ول کنم و به وبلاگ نویسی بپردازم!
تو هم قول بده من رو مشاور ارشد خودت کنی!!اونوقت صبح تا شب میشینیم پای اینترنت مفت وزارتخونه و وبگردی و ولگردی میکنیم!
نصف العیش،وصف العیش!!!!

خوشحالیم که ظاهرا داریم یکی از همکاران پزشک را از بلاتکلیفی خارج مینماییم در پناه الطاف حق موفق و پیروز باشید انشاءالله

نیلوفرانه چهارشنبه 8 مهر‌ماه سال 1388 ساعت 06:05 ب.ظ http://nilouyee.blogfa.com/

یعنی غش کردم سر اون مغز و اعصابش درد میکنه

من که غش کردنو میگذارم برای وقتی مریضها رفتند

دندانپزشک کاذب چهارشنبه 8 مهر‌ماه سال 1388 ساعت 12:28 ق.ظ

عجب وبلاگ پر کامنتی داری دکتر. در مورد سوالت باید بگم که این هفته نامه چهار سالی است که منتشر میشود و برای جامعه پزشکی به صورت رایگان ارسال میشود. نشریه منش و رویه خاص خودش را دارد که باید بخوانی و خودت قضاوت کنی. لینک سایت نشریه هم در لینکدونی من هست. در مورد حق الزحمه هم باید بگم که معمولا تلاش هیچ کسی را بی اجر نمیگذارند

این کامنتها اول از توکله بعد هم از لطف دوستان!!

زبل خان سه‌شنبه 7 مهر‌ماه سال 1388 ساعت 11:07 ب.ظ

جمعه میام کامل میخونم..
فقط آخرین مورد قبل از ادامه مطالب..خواهرم هم یه پیرزنه اومده بوده تو بیمارستان داد میزده کاندومم پاره شده..هی میگفتن خوب اروم باش...فک میکرده خیلی چیز قشنگیه..

وا!
چه پیرزن بی حیائی!!

[ بدون نام ] سه‌شنبه 7 مهر‌ماه سال 1388 ساعت 09:56 ب.ظ

ببخشید غلط املایی داریم! عزاداری درسته. البته مساوی همون غذاداریه!!!

خواهش اخوی
اینقدر نرو سینما فیلم فرمان آرا ببین برو یه کم املا تمرین کن!!!!!
شوخی بود البته!

بهزاد سه‌شنبه 7 مهر‌ماه سال 1388 ساعت 09:55 ب.ظ http://dsbehzad.blogfa.com

مورد۷ خیلی جالب بود!
شله زرد یه غذای مشهدیه تو مراسم های عذاداری و اینا به عنوان نذری پخش میکنن.

ظاهرا این شله زرد همه جا معروفه.
حالا چطور اون پیرمرد فکر میکرد من نمیدونم؟!

خانم ورزش سه‌شنبه 7 مهر‌ماه سال 1388 ساعت 07:13 ب.ظ http://sahar444.blogfa.com/

سلام شما از خاطرات پزشکی می گید برای ما جالبه ما هم از معلم و مدرسه می گیم خالی از لطف نیست به ما هم سری بزنید

میرسیم خدمتتون
همینطور ادامه بدین وسوسه میشیم لینکتون کنیم! (شوخی بود به دل نگیرین البته نه لینک کردن ها!)

الهام گل! سه‌شنبه 7 مهر‌ماه سال 1388 ساعت 05:21 ب.ظ http://daneshjooye86.blogfa.com

سلام! بابا این که محشر بود که!
دیدی؟ بجای شصتاد تا شد هفتادتا! کاش یه چیز بهتر میخواستی از خدا...!

ممنون
خانم گل
مدتی نیومدم توی وبلاگت کلا سبک نوشتنتو عوض کردیاا!

خاله آذر سه‌شنبه 7 مهر‌ماه سال 1388 ساعت 05:02 ب.ظ http://www.khaleazar.blogfa.com

اسم اون غذا شله چی چی بود!!!!!!!

جالب بود
ممنون

رادیو اهواز سه‌شنبه 7 مهر‌ماه سال 1388 ساعت 04:44 ب.ظ

مثل اینکه من هم به دوستانی که یادشون می ره اسم گلشون رو بنویسن اضافه شدم!!!

اسم ننویس شماره۳!

[ بدون نام ] سه‌شنبه 7 مهر‌ماه سال 1388 ساعت 04:42 ب.ظ

سلام
وقتتون بخیر
این هفته نامه تو تهران تو داروخانه ها فروخته می شه و توی درمانگاه ها هم توزیع می شه

شما اصولاً استعداد فوق العاده ای در یافتن وقایع بامزه دارین آقای دکتر!
این دفعه هم مثل همیشه اکثر مطالبتون جالب و بامزه بودن!

تبریک می گم! (بابت شکستن رکورد 60 نه 70! کامنت)

ما شهرستانیهای بدبخت که چنین چیزی ندیدیم!
ممنون
نیستش خودمون بامزه ایم!!

فینگیلی سه‌شنبه 7 مهر‌ماه سال 1388 ساعت 04:38 ب.ظ http://ruzegaran.blogsky.com/

سلام دکتر
من هم در همین حدی که دوستان گفتن میدونم...به نظرم امتحانش کنین باید تجربه ی جالبی باشه!
معروف شدینا!شایدم یه روز مثل دکتر غریب فیلمتون در اومد!... وزیر شدین یادتون نره واسمون بای بای کنین!!

اگه وزیر شدیم که دیگه من کجا وبلاگ کجا؟ شما کی بیدی؟ من کی بیدم؟ .....
من چکاره بیدم؟!

یک دانشجوی پزشکی سه‌شنبه 7 مهر‌ماه سال 1388 ساعت 01:56 ب.ظ

نه چرا کار بد.اتفاقا خوشحال هم شدیم!مثل اینکه همه اطلاعاتشون بالاست.اگر من به اون شکل نتونستم کمک کنم معذرت می خوام.شرمنده.

اختیار دارین!
شما اولین خبرو دادین!

زندگی جاریست... سه‌شنبه 7 مهر‌ماه سال 1388 ساعت 01:52 ب.ظ http://parvazz.wordpress.com

سلام
آقای دکتر یعنی شما نشریه سپید رو نمی شناسین ؟این نشریه رو برای پزشکان میفرستن پس چرا نمیشناسین ؟
این نشریه برای خان داداش من چند ساله که فرستاده میشه و من مشتری پرو پا قرص این نشریه هستم و خیلی هم دوستش میدارم! خیلی باحاله ! اگه از من میپرسین قبول کنین !
خواستم خصوصی بذارم دیدم بقیه همه عمومی جواب سوالتون رو دادن !

چی بگم والله!
لابد ما رو داخل آدم حساب نمیکنن!!

دکتر سارا سه‌شنبه 7 مهر‌ماه سال 1388 ساعت 01:47 ب.ظ

سلام ربول جان اره نشریه سپید یه نشریه پزشکیه البته هفته نامه است مثل سلامت و ... اتفاقا به منم گفته بود ولی به کل یادم رفته بود خوب شد یادم اوردی من که میخوام همکاری کنم

ممنون

یک دانشجوی پزشکی سه‌شنبه 7 مهر‌ماه سال 1388 ساعت 01:42 ب.ظ

بله همش یک آدرس هست!شما امتجحان کنین آدرس درست هست
فکر کردم فقط از من پرسیدین!ظاهرا از همه پرسیدین!

میخوام بی گدار به آب نزنم
اگه کار بدی کردم ببخشید!

[ بدون نام ] سه‌شنبه 7 مهر‌ماه سال 1388 ساعت 01:38 ب.ظ

خصوصی دارین!
نمیدونستم باید خصوصی کنمش یا نه ...

ممنون لطف کردی خواهر کوچولو!

یک دانشجوی پزشکی سه‌شنبه 7 مهر‌ماه سال 1388 ساعت 01:22 ب.ظ

دکتر معروف شدینا!!

آره دوره بعد وزیر نشیم یکدفعه!

یک دانشجوی پزشکی سه‌شنبه 7 مهر‌ماه سال 1388 ساعت 01:20 ب.ظ

این هم یکی از نوشته های دکتر دنانپزشک شایان تو این هفته نامه هست
http://www.salamatiran.com/NSite/FullStory/?Id=28867&Title=%DA%A9%D8%A7%D8%B1%D9%8A%D9%85%D8%AF%D9%8A%DA%A9%D8%A7%D8%AA%D9%88%D8%B1&type=3

باز هم ممنون
این همه اش یه آدرسه؟!

یک دانشجوی پزشکی سه‌شنبه 7 مهر‌ماه سال 1388 ساعت 01:17 ب.ظ http://manopezeshki.persianblog.ir/

سلام.اسمش رو شنیدم
آدرس هفته نامه این هست.
http://www.sepidweekly.ir/

آقای دکتر شایان (دندانپزشک) توش عضو هست.این هم آدرس ایشون می خواین از خودشون بپرسین.http://psudodentist.blogfa.com/
ببخشین من بیشتر از این اطلاعات ندارم.
تو سایت هفته نامه نوشته پر تیتراژترین نشریه پزشکی کشور!!!

ممنون

[ بدون نام ] سه‌شنبه 7 مهر‌ماه سال 1388 ساعت 12:03 ب.ظ

حالا که رسید به ۶۰تا
هر چی بگی می ارزه
شعر کفتیما

بازم بدون اسم؟!

یک دانشجوی پزشکی سه‌شنبه 7 مهر‌ماه سال 1388 ساعت 11:20 ق.ظ

دکتر این هم 60 تا!!

هوررررااااا

girl69 سه‌شنبه 7 مهر‌ماه سال 1388 ساعت 10:01 ق.ظ http://baro0oni69.blogfa.com

in yeki vaghean fogholade bood.vaghtyi khoondam enghade boland khandidam ke yeho melat bargashtan nigam kardan.
kandom va tandon ke dg akharesh bood

مگه میری کافی نت اینا رو میخونی؟
حیف از پولت نیست؟

دکی بارونی سه‌شنبه 7 مهر‌ماه سال 1388 ساعت 09:01 ق.ظ http://golibarayeto.blogfa.com

۱. در مورد بعضی ها صدق می کنه البته دور از جون شما
۵. من که مامانم پزشک نیست از کی بپرسم؟!
۱۱. خیلی بامزه بود
آقا عماد شما هم چه بچه ی بامزه ایه
دکتر مهم نیست چند تا کامنت دارین. اینکه خوانندگانتون همیشه علاقه دارن مطالبتونو بخونن خودش یه موفقیته تو وبلاگ نویسی

از خودم بپرس!! (خدا رحمت کنه منوچهر نوذریو)

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد