جایی برای گفتن دلتنگیها

ماجراهای یک پزشک هنوز عمومی

جایی برای گفتن دلتنگیها

ماجراهای یک پزشک هنوز عمومی

درد را از هر طرف که بخوانی درد است

سلام

آخر پست قبلی گفتم امیدوارم بتونم قانون این وبلاگو رعایت کنم و بیشتر از سه پست غیر از خاطرات پشت سر هم نگذارم اما نشد. از همه شما عذرخواهی میکنم اما واقعا نتونستم.

بعد از چند روز بستری و بهتر شدن حال عمومی قرار بود مادرم مرخص بشه، اما یکدفعه دچار تنگی نفس شد و کم کم به جایی رسیدیم که بدون اکسیژن قادر به تنفس نبود. سی تی اسکن جدید یه مشکل جدیدو نشون داد، تجمع مایع در ریه، و در نهایت ناچار شدند آبو با گذاشتن یه لوله مخصوص تخلیه کنند.

مادر هنوز بستریه و همچنان دچار ضعف و بی حالی شدید. و از طرفی همه آزمایش ها و تصویر برداری ها علتو مشخص نکرده.

واقعا عذاب آوره وقتی میبینم مادر در حال صحبت با افرادی که برای ملاقات اومدن یکباره به خواب میره و دقایقی بعد بیدار میشه و سراغشونو میگیره.

برام دردناکه وقتی میبینم اون زن پر جنب و جوش با زحمت و با کمک قادره چند قدم راه بره.

دیروز پزشک معالجش اعتراف کرد که علت این ضعف شدیدو نمیدونه و من نگرانم که وقتی همه متخصصان جراحی که باهاشون صحبت کردم معتقد بودند این نوع سرطان خیلی زود در بدن پخش میشه و هر تصمیمی که داریم چه جراحی و چه شیمی درمانی باید هرچه زودتر انجام بشه ما داریم زمان باارزشو از دست میدیم.

احتمالا به زودی از محضر متخصصان محترم دیگه استفاده کنیم.

پ.ن۱: به گرفتاری های اخیر بستری شدن دایی گرامی در بخش قلبو هم اضافه کنید. خنده دار این که داروشو اینجا پیدا نکردند و پسرخاله گرامی که ساکن کشور آفریقایی کنیاست قراره از اونجا براش بفرسته!

پ.ن۲: برای سلامتی همه مادرها دعا کنید.