جایی برای گفتن دلتنگیها

ماجراهای یک پزشک هنوز عمومی

جایی برای گفتن دلتنگیها

ماجراهای یک پزشک هنوز عمومی

خاطرات (از نظر خودم) جالب (۱۸۵)

سلام

۱. داشتم برای بچه نسخه مینوشتم که دیدم مادرش داره آروم لب پایینشو گاز میگیره و انگشتهای دست راستشو روی صورتش بالا و پایین میبره. زیرچشمی به بچه نگاه کردم و دیدم از جاش بلند شده و به سبک کاراته کارها پاشو بلند میکنه و تا نزدیکی بدن من میاره و برمیگردونه!

۲. (۱۶+) خانمه گفت: یه دارو برای شوهرم مینویسی؟ از وقتی بازنشسته شده و توی خونه است هی میاد سراغ من!

۳. (مطمئن نیستم که اینو قبلا هم نوشتم یا نه؟) کارمون تموم شد و اومدیم توی حیاط درمونگاه تا سوار ماشین بشیم. دیدم راننده به آسمون خیره شده، نگاه کردم و دیدم داره به یه هواپیما نگاه میکنه، وقتی دید که من هم دارم نگاه میکنم گفت: میبینی دکتر؟ فکر کنم صد و بیست کیلومتری سرعت داشته باشه! فکر کردم داره شوخی میکنه، گفتم: نه بابا صد و بیست کیلومتر آخه؟ خیلی جدی گفت: چرا ببین با چه سرعتی میره، صد و بیست کیلومتر هست!

۴. خانمه گفت: ببخشید استرس با تپش قلب فرق داره؟!

۵. پیرزنه گفت: انگار یه سوراخ روی زانوم هست هی ازش درد میاد بیرون! 

۶. به خانمه گفتم: مشکلتون چیه؟  گفت: هی اینطوری میکنم، و یه آروغ بزرگ تحویلم داد!

۷. پیرمرده گفت: دیشب اگه تو خوابت رفته من هم رفته!

۸. پیرزنه گفت: من پول ندارم برم پیش یه دکتر که یه چیزی بفهمه میام پیش شما! 

۹. خانمه گفت: دفترچه ام تموم شده مهر کن عوضش کنم بعد هم توش داروهامو بنویس! 

۱۰. داشتم برای خانمه نسخه مینوشتم گفت: تب بر توی خونه دارم،  شربت هم ننویس نمیخورم. بعد که داروهاشو گرفت صداش از بیرون اومد که میگفت: این دکتره هم انگار چیزی حالیش نیست من سرما خوردم فقط کپسول نوشته و آنتی هیستامین!

۱۱. به خانمه گفتم: چندوقته که دارین این قرصهارو میخورین؟ گفت: از وقتی که دکتر برام نوشته!

۱۲. یه پسر چهار پنج ساله رو دیدم و داشتم براش نسخه مینوشتم که رفت سراغ وسایل روی میز، وقتی پدرش اونها رو از دستش گرفت و گذاشت سرجاشون بچه با حالت اعتراض به من گفت: عمو اینو ببینششش!

پ.ن۱: با خانم امی صحبت کردم،  متاسفانه تصمیمشون برای ننوشتن توی وبلاگ کاملا جدیه. پس با همه احترامی که برای ایشون قایلم لینکشونو حذف میکنم، همین طور یکی دوتا از لینکهای دیگه که مدتهاست آپ نکردند. گرچه دوستی ما (دست کم از طرف من) همچنان پایداره. و صد البته لینک وبلاگ دکتر روژین گرامی همچنان با افتخار حفظ خواهد شد.

پ.ن۲: به دلیل پیشگیری از کژژ آمدن مطلب همراه با کامنتهای مربوط به این موضوع حذف شد 

پ.ن۳: چه عجب!  بالاخره دیشب شاهد چند قطره باران به عنوان اولین باران پاییزی امسال بودیم!

پ.ن۴: یه جمله زیبا از عسل برای این پست آماده کرده بودم اما میگذارمش برای پست بعدی چون باید یه خبر مهمو به اطلاعتون برسونم!

همیشه با آسیب رسوندن به بخشی از بدن برای زیبایی مخالف بودم و همیشه با صحبت های آنی برای سوراخ کردن گوش عسل هم مخالفت میکردم اما وقتی از دو سه هفته پیش عسل شروع کرد به اصرار کردن برای سوراخ کردن گوشش و آنی هم قسم خورد که تحریکش نکرده تسلیم شدم! دو شب پیش (دوشنبه شب) بود که بردیمش و پرستاری که کارش سوراخ کردن گوش بود گفت: این گوشواره هارو داریم که ایرانیند و درد دارند بیست و پنج هزار تومن و اینها رو هم داریم که آمریکاییند و درد ندارند پنجاه هزار تومن،  حالا هر کدومو که دوست دارین انتخاب کنید! و انصافاً درد هم نداشتند. جالب این که دو نوعی که عسل انتخاب کرد نداشت و بالاخره از سومی استفاده کرد!

نظرات 45 + ارسال نظر
همون خواننده قدیمی ولی نام کاربری فراموش کرده چهارشنبه 13 تیر‌ماه سال 1397 ساعت 04:09 ب.ظ

مورد ده... فهمیدم چرابعضی دکتراوقتی بهشون میگم فلان دارو رو برام ننویس چرامینویسن

پس دیدین حق داریم؟!

رخساره سه‌شنبه 12 دی‌ماه سال 1396 ساعت 11:04 ق.ظ

اخیییی...لینک منم حذف شده...
ایشالا بعد از ازمون یه فکری به حال وبم میکنم و بهتون خبر میدم...چون دوران رزیدنتی حتما پر از خاطراتیه که باید ثبت بشه...
یه همچین اعتماد به سقفی دارم دراین مورد

شرمنده
منتظر نوشته های جدید شما هستیم

نیلو دوشنبه 4 دی‌ماه سال 1396 ساعت 08:32 ب.ظ http://nil-nil.blogfa.com

سلام. از لینک دوستان به اینجا اومدم. جالب می نویسین. با اجازه لینکتون کردم.

سلام خوش آمدید
ممنون

منم دکتر منم دوشنبه 4 دی‌ماه سال 1396 ساعت 06:18 ب.ظ

سلام خدا قوت دکتر
شما احیانا بعضی از این داستانا رو از خودتون در نمیارین؟

سلام
ممنون
نه

فائزه یکشنبه 19 آذر‌ماه سال 1396 ساعت 01:11 ق.ظ http://dr-noghli.blogfa.com/

عالی بودن مردم ازخنده.
آقای دکتر امروز حالم خیلی گرفته بود به یاد دوران کنکورم که حالم بد میشد شبا میمودم اینجا امشبم اومدم و خیلی خوشحال شدم که همچنان مینویسین

ممنونم

خنده تون مستدام
ممنونم

Mynah دوشنبه 13 آذر‌ماه سال 1396 ساعت 09:33 ب.ظ

سلام من میگم کانال نزنین. وبلاگ جای نوشتن خاطرات و این مدل چیزاست کانال کلن ی چیز بی ربطه. وبلاگ نوستالژیک تر و قشنگ تره! امیدوارم این کارو نکنین چون من یکی کلن با هر چی شبکه اجتماعی و تلگرامو واتس اپ و این چرت و پرتا قهرم|: دیگه نمیتونم بخونمتون اونجوری

سلام
ممنون از لطفتون
نظر من هم فعلا همینه

هانیه یکشنبه 12 آذر‌ماه سال 1396 ساعت 09:48 ب.ظ http://khoda-behtarindost.blogfa.com

سلام شماره ای 2 خجالت نکشید اون حرف زو زد؟
ولی من بچه گی اگه تصمیم گیری به اختیار خودم بودم بیخیال گوشواره و سوراخ کردن گوش می شدم آخه چه کاریه

ظاهرا که نکشید!
من که حریف عسل نشدم

پونی یکشنبه 12 آذر‌ماه سال 1396 ساعت 09:38 ب.ظ http://pppooonnnyyy.blogfa.com/

درود
من به روزم[گل]

سلام
چشم

ایرمان یکشنبه 12 آذر‌ماه سال 1396 ساعت 05:49 ب.ظ

اقا دکتر ببینید این پست ها باز میشن؟؟

http://faraneh1362.persianblog.ir/post/488
http://faraneh1362.persianblog.ir/post/489
درد داره که حتی نمیشه خداحافظی کرد...درد داره درد داره

جالبه
ازشون کپی که میگیرم و اون بالا پیست میکنم باز میشن ولی وقتی خود وبلاگتونو باز میکنم اصلا دیده نمیشن

نسیم یکشنبه 12 آذر‌ماه سال 1396 ساعت 03:44 ب.ظ

سلام نه کانال نزنید
منقرض می شیم ما وبلاگ نویسا

سلام
چشم

شیشه یکشنبه 12 آذر‌ماه سال 1396 ساعت 11:17 ق.ظ http://www.sangoshishee.blogsky.com

اینکه گوش عسل رو در زمانی که خودش درخواست کرد سوراخ کردید قابل تقدیره . از دیدگاه من یکی از ظلم ها به دختر بچه ها همین سوراخ کردن گوش هست . اون طفل معصوم چند روزه تا چند ماهه که چیزی از اون گوشواره متوجه نمیشه فقط به خاطر دل خودمون میریم و این کار رو میکنیم . اما وقتی خودش به زبون میاره یعنی دوست داره لذت اون درد رو به همراه زیبایی اش بچشه

ممنون از لطفتون
کاملا با شما موافقم

شقایق شنبه 11 آذر‌ماه سال 1396 ساعت 01:32 ب.ظ

ولی من همچنان میگم یه کانالم بزنین
مطمعنم فضای کانال هم مثل اینجا دوس داشتنی میشه
حالا یه امتحانی بکنین
خیلی راحت تره و در دسترس تره

ممنون از لطفتون
ولی میترسم دیگه کسی اینجا نیاد

نسیم جمعه 10 آذر‌ماه سال 1396 ساعت 04:08 ب.ظ http://www.mannevesht73.blogfa.com

سلام آقای دکتر تا حالا به عوض کردن قالبتون فکر کردین؟

سلام
نه!

بانو ویرا جمعه 10 آذر‌ماه سال 1396 ساعت 11:33 ق.ظ http://bano-vira.blog.ir/

درگیر درس و مشق هستم
به بزرگواری خودتون ببخشید
حکمت؟؟

اختیار دارید
موفق باشید

بانو ویرا جمعه 10 آذر‌ماه سال 1396 ساعت 12:11 ق.ظ http://bano-vira.blog.ir/

سلام سلام
آقا اون اولی خیلی خنده دار بود خخخخ بچه حریف تمرینی نداشت خووو
بقیشم خوب بود بعضی جاهاشم متاسفانه خیلی زیاده تو ولایتمون برای همه مشاغل هم میگن شما به دل نگیرید
اتفاقا منم گوشام سوراخ نبود تا همین چند سال پیش
اولش یکم حسودیم میشد که چرا خواهرام بچگی گوشاشونو سوراخ کردن ولی من نه
ولی بعدش دوستم(با روش کاملا بهداشتی) تو خوابگاه دوتا سوراخ کرد الانم راضیم خخخ

سلام
ممنون از لطفتون
راستی چه عجب از این ورا!

123 پنج‌شنبه 9 آذر‌ماه سال 1396 ساعت 03:39 ق.ظ

سلام
یه بار دیگم خیلی بچه بودم با مامانم واسه آزمایش انگل رفته بودیم دکتر گفت پشتت میخاره! ما نهایت به ناحیه کمر میگیم پشت اون نواحی برامون یه اسم دیگه داره خو
حالا من که کلا نمیخاریدم!!! ولی خب از کجا میفهمیدم منظورشو

سلام

123 پنج‌شنبه 9 آذر‌ماه سال 1396 ساعت 03:36 ق.ظ

سلام
یه بارم دکتر برگشت بهم گفت میری دستشویی بو میده؟ منم یه تعجب خاصی تو چهرم بود هیچی نگفتم بعد گفت یکی باید همرات بیاد بفهمه! منم برگشتم گفتم همه بو میدن خو

سلام
اینو حق داشتین خداییش

وجدان چهارشنبه 8 آذر‌ماه سال 1396 ساعت 12:22 ب.ظ

سلام!
من وجدان آسوده به خاطر شرایط پیش آمده
و واکنشهای تند و ناخوشا یند کردن جو وبلاگ
عذرخواهی میکنم .
باید میبخشیدم و رها میکردم .
و از چهار چوب ها و قوانین فکری و ذهنی ای که داشتم خارج نمیشدم .
ممنونم به خاطر قبول درخواست من و پاکسازی کامنتها .
این آخرین کامنتم و آخرین حضورم در اینجاست.

خلیل سه‌شنبه 7 آذر‌ماه سال 1396 ساعت 09:23 ب.ظ

سلام،

چه کار خوبی این خاطرات نویسی شما. کلی فرهنگ ما را نمایش می دهد. چه در حرف زدن، اطلاعات عمومی، رفتار کردن، درک از بیماری، از پزشک، از جامعه! دستت درد نکنه دکتر. با سپاس

سلام
سپاسگزارم

دانشمنگ سه‌شنبه 7 آذر‌ماه سال 1396 ساعت 03:12 ب.ظ

ممنون

ثریا سه‌شنبه 7 آذر‌ماه سال 1396 ساعت 02:47 ب.ظ

سلام آقای دکتر خسته نباشید راستش من یک مشکلی برام پیش اومده من اومدم ایران برای درمان و اندوسکپی دادم و فهمیدم بیماری هلیکوباکتری دارم بعد باز برگشتم هنگ کنگ یه هفته فقط ایران بودم و نسخه رو بردم که دیگه هنگ هنگ شروع کنم مصرف داروم رو... که متوجه شدم باردارم!!!!!!! کمتر از یکماهه باردارم نسخه ام به شرح زیر هست: ١) اموکسی سیلین هر دوازده ساعت یکبار دو عدد٢) مترونیدازول هر دوازده ساعت یکبار دو عدد٣) کلریترومایسین هر دوازده ساعت یک عدد
حالا باید چی کار کنم؟ نسخه ام رو بخورم یا ایا داروی جایگزین میتونم استفاده کنم؟ خواهش میکنم راهنمایی، کنید و شماره کارت بدید که حق ویزیت هم واریز کنم ایمیلم رو براتون میزارم متاسفانه دکتر گوارشم هم نه ایمیل داره نه تلفن مطبش رو جواب میده نمیدونم چی کار کنم تشکر از شما

سلام
لطفاً ایمیلتونو چک کنید

Maryam.k دوشنبه 6 آذر‌ماه سال 1396 ساعت 06:24 ب.ظ http://deramland.blogsky.com

دکتر نپیچون

چیو نپیچونم؟
واقعا منظور دیگه ای نداشتم

مینا دوشنبه 6 آذر‌ماه سال 1396 ساعت 02:04 ب.ظ http://WWW.dokhtaran-zamin.blogfa.com

سلام اقای دکتر


مبارک عسل بانو باشه

سلام
ممنون

[ بدون نام ] دوشنبه 6 آذر‌ماه سال 1396 ساعت 01:56 ب.ظ

من که واقعا از این که گوشامو سوراخ کردن راضی نیستم هر کسی خودش باید تصمیم بگیره

کاملا با شما موافقم

[ بدون نام ] دوشنبه 6 آذر‌ماه سال 1396 ساعت 01:52 ب.ظ

قسمت پایانی این پست تون در مورد مخالف بودن با آسیب رسوندن به بدن برای زیبایی حتی در حد گوشواره واقعا حالمو خوب کرد. کاش مثل شما بیش تر داشتیم.

سپاسگزارم

مریم دوشنبه 6 آذر‌ماه سال 1396 ساعت 12:28 ق.ظ

سلام تاموقعی که جواب کنکور رو نداده بودن هرشب که بی خوابی میزد به سرم میرفتم زیر پتو و وبلاگ شما رو در میاوردم میخوندم تمام آرشیو رو زیر و رو کرده بودم خاطرات اینترنی بخش مورد علاقه ام بود مخصوصا بخش زایمان اخه دلم میخواست همیشه دکتر زنان و زایمان بشم. ولی نمیدونم چرا نشد الان دانشجو ترم اول علوم آزمایشگاهم و به شدت از آینده شغلی م میترسم چون میگن کار تمیزی نیست خوش به حالتون که دکترید کاشکی منم ...........

سلام
ممنون از لطفتون
باور کنید متخصص زنان هم کار خیلی تمیزی نیست

افق یکشنبه 5 آذر‌ماه سال 1396 ساعت 08:04 ب.ظ http://ofogh1395.blogsky.com

نوع سوم گوشواره احیانا محصول چین نبوده؟گفته تا اینا با هم دعوا دارن من برم جنس تولید کنم و بفروشم ،حالا هم به ایرانی میفروشم هم به آمریکایی
حقیقتا بدون مخاطب خاصی:
عیب های ما مثل تپه هایی هستن که وقتی از آن بالا میرویم جز عیبهای بقیه چیزی نمیبینیم

چه عرض کنم؟

سیمین یکشنبه 5 آذر‌ماه سال 1396 ساعت 04:45 ب.ظ

وای دکتر روژین که تو لینک اول فاووریت لبتابمه هنوز
:(
منتظر خبر هستیم خیر باشه
آقای بازنشست با حال بود حالا دارویی هم هست آیا؟

خبر همون گوشواره ها بود دیگه!
دارو هست اما الکی که نمیشه نوشت

شیرین یکشنبه 5 آذر‌ماه سال 1396 ساعت 09:20 ق.ظ http://khateraha95.blogfa.com

اتفاقا سوتیهای مریضها خیلی بانمکن بهتر از بعضی وبلاگهاست که از رفتن و منتظر ماندن و رسیدن و نرسیدنه که یکم میخندیم خدا خیرت بده دکتر جان ما میخونیم و شاد میشیم و دعات میکنیم شما بنویس
گوش عسل مبارک باشه افتادی تو خرج هی باید گوشواره بخری یادمه بچه بودم عاشق گوشواره بودم بابام مجبورم میکرد میرم بیرون روسری بپوشم منم دلم میخواست دوستام گوشواره هامو ببینن عین برنامه کودک ننه قورباغه گوشهامو میزاشتم بیرون والا بخدا

ننه قورباغه
یادش بخیر

رها شنبه 4 آذر‌ماه سال 1396 ساعت 09:34 ب.ظ http://Delneveshtehayemn.mihanblog.com

سلام دکتر ریبولی خدا خیرتون بده کلی خندیدم
همشون خوب بودن اون اولیا بانمک تر بودن یه وقت فکر نکنین فقط اولیا دو خوندم به خاطر اون میگما به خدا همه رو خوندم ولی اولیا بانمک تر بوود دیگه
راستش برا منم اوایل تعجب آور بود که چقدر سوتی از بیماراتون مینویسید ولی الان به یه بخش‌جذاب وبلاگ هایی که میخونم تبدیل شده اصلا سر میزنم میبینم آپ نیستید کلی میخوره تو ذوقم
واقعا دلم برا آنی تنگ شده کاش ادامه میداد
رفتن دکتر روژین از پیشمون واقعا یکی از متاثر ترین فوت هایی بود که حالم و حسابی گرفت
میدونید به نظر من ما وبلاگیا یه خانواده ی بزرگیم که با رفتن هر کدوممون حال بقیه ممکن گرفته بشه
بی صبرانه منتظر پست بعدیتونم

سلام
کاملا موافقم
شما لطف دارین

ابانا شنبه 4 آذر‌ماه سال 1396 ساعت 06:04 ب.ظ http://abanac.mihanblog.com

سلام.
پیرو جوابی ک به sevin دادین والا ما ک دختریم از روزی ک جشم باز کردیم !! گوشواره داشتیم اصن فک میکردیم این جزیی از بدنمون بوده موقع تولد!!! وقتی عاقل شدیم درش اوردیم !
الان ملت گوششون شبیه ابکش پر از سوراخه!

سلام
جزیی از بدنش جالب بود

sevin شنبه 4 آذر‌ماه سال 1396 ساعت 12:21 ب.ظ

سلام سلام . ظهر سرد پاییزیتون بخیر واقعا هوا یخخخخه یخخخ
ممنون مثل همیشه عالی . عسل خانومم گوششو سوراخ کرد ای جان مبارکش باشه واقعا چرا مخالفت میکردین ؟ دخترم بدون گوشواره میشه آخه ؟

سلام
ممنون
بله واقعا سرده
نمیدونم والا من که اگه خودم دختر بودم عمرا گوشمو سوراخ نمیکردم

Maryam.k جمعه 3 آذر‌ماه سال 1396 ساعت 11:50 ب.ظ http://deramland.blogsky.com

سلام صد در صد مهمتر نیست ولی خب کنجکاویم دیگه

سلام
اما منظور من واقعا فقط همین گوشواره ها بود

نسیم جمعه 3 آذر‌ماه سال 1396 ساعت 01:44 ب.ظ http://www.mannevesht73.blogfa.com

آقای دکتر من آزمایش خون دارم میییی تررررسممممم
آخه چه وضعشه الان یار باید منو می برد نه اینجوری تنها و غریب برم سکته کنم

وا
دختر به این بزرگی!

[ بدون نام ] جمعه 3 آذر‌ماه سال 1396 ساعت 07:24 ق.ظ

3: حالا خوبه راننده است.
7: از کجا فهمیده شب نخوابیدید؟
8 و 10:

[ بدون نام ] جمعه 3 آذر‌ماه سال 1396 ساعت 07:19 ق.ظ

این که خوبه خواهرم تصمیم گرفته بود گوش دخترش را سوراخ نکنه، بچه همین که زبون باز کرده بود مطمئنم زیر سه سالش بود اصرار و اصرار کرده بود که گوشم را سوراخ کنید گوشواره می خوام.

پس لابد دیگه جزیی از ژنتیکشون شده!

مینا پنج‌شنبه 2 آذر‌ماه سال 1396 ساعت 06:02 ب.ظ

خواهر کوچیک من ۲ سالش بود گوشهاشو سوراخ کرد ساعتها مینشست گریه میکرد که من صد ساله وجود دارم گوشواره میخوام .یادمه وقتی گوششو با دستگاه سوراخ کردیم درد داشت گریه کرد .بهش گفتم دستتو بزن به گوشات .بعد به محض اینکه گوشاشو لمس کرد تا ته چشماش میدرخشید از شادی .... و اما من پارسال رفتم گوشامو دو جفت دیگه سوراخ کردم یعنی عاااااشق گوشواره ام.

پس انگار همه دخترها دوست دارند

خورشید پنج‌شنبه 2 آذر‌ماه سال 1396 ساعت 01:17 ب.ظ

یعنی اون مورد هشت
آخر ش بود
خیلی خیلی عالی بود
دکتر جان میشه راجع به قرص تینویید یه سوال بپرسم
تمام مزایا و مضراتش را آگاهی م
فقط میخواستم ببینم درسته که میگن سیستم خواب را مختل میکنه ؟

ممنون
من که عارضه خاصی براش پیدا نکردم فقط نوشته بود در زنان باردار و شیرده و در افراد زیر پونزده و بالای 55 سال مصرف نشه

پرنده گولو پنج‌شنبه 2 آذر‌ماه سال 1396 ساعت 12:03 ب.ظ

سلام
دکتر خیلی خوب میکنی می نویسی و چراغ این محفل قدیمی رو روشن نگه میداری
گوشواره های عسل خانم جونم مبارک
حنای ما هم خودش اصرار کرد برای سوراخ کردن گوش

سلام
سپاسگزارم

[ بدون نام ] پنج‌شنبه 2 آذر‌ماه سال 1396 ساعت 12:59 ق.ظ

سلام
بعد از کاری که تو مورد 6 کرد عکس العمل شما چی بود؟
من از خوندن کارش هم یهو زدم زیر خنده :)

سلام
تعجب
حق دارین

بصی پنج‌شنبه 2 آذر‌ماه سال 1396 ساعت 12:21 ق.ظ

سلام
من در 23 سالگی همچنان گوشم سوراخ نیس
اینجوری بوده که بچه بودم مامانم دلش نیومده گوشمو سوراخ کنه، بعد بزرگ تر که شدم خودم مقاومت کردم به خاطر ترس. بعد الان که نمیترسم چون خسته م بیخیالش شدم

+از پرسیسکی وراچ خبر ندارین؟ :(

سلام
خسته این؟ خب برین سوراخشون کنین دیگه!
آخرین بار چند ماه پیش با ایشون صحبت کردم و فرمودند فعلا حس و حال نوشتن ندارند

Maryam.k چهارشنبه 1 آذر‌ماه سال 1396 ساعت 11:47 ب.ظ http://deramland.blogsky.com

سلام دکتر
وای خدا شماره ۶رو خوندم هی دارم میخندم مردم از خنده
دکتر چرا خبر مهمتون رو ننوشتین حداقل نمیخواین بگینش تو این پست بهش اشاره نکنید حالا باید یه ماه صبر کنیم بلکم بفهمیم چی شده...
مبارک عسل خانم باشه

سلام
خنده تون مستدام
وا خبر مهم تر از سوراخ کردن گوش عسل؟

نسیم چهارشنبه 1 آذر‌ماه سال 1396 ساعت 11:15 ب.ظ http://www.mannevesht73.blogfa.com

ای وااااای چه مریض بی ادبه ۸ آخه :/
خب بمون بمیر به درک
سلام ^-^

من که دیگه عادت کردم
اگه میدیدینش..... واقعا درکش در همین حد بود
سلام از ماست

نل چهارشنبه 1 آذر‌ماه سال 1396 ساعت 09:26 ب.ظ

اتصافا سوراخ کردن گوش اسیب رسوندن نیست..تازه عسل هم نمیبخشیدتون در بزرگی:|
من در دوران کودکی گوشمو سوراخ کردم ولی بدلیلی بسته شد‌ و تا راهنمایی نمیتونستم سوراخ کنم.و همیشه با حسرت به گوشواره هایی ک داشتم نگاه میکردم و بعد با دردسر گوشمو سوراخ کردن...

واقعا؟
ممنون از توضیحتون

ماهان گستر طاها چهارشنبه 1 آذر‌ماه سال 1396 ساعت 04:35 ب.ظ http://www.mahansms.com

سلام
با تشکر از وبلاگ خوبتون
لطفا از مطالب ماهان اس ام اس دیدن کنید
http://www.mahansms.com

سلام
چشم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد