جایی برای گفتن دلتنگیها

ماجراهای یک پزشک هنوز عمومی

جایی برای گفتن دلتنگیها

ماجراهای یک پزشک هنوز عمومی

خاطرات (از نظر خودم) جالب (۱۸۳)

سلام 

۱. از پیرزنه شرح حال میگرفتم، یه کلمه فارسی میگفت و یه کلمه به زبون محلی، بعد گفت: من اینطوری یکی .....  و یکی فارسی میگم تا تو بخندی ها!

۲. خانمه بچه شو آورده بود گفتم: مشکلش چیه؟ گفت: از دیروز تا حالا سه بار سرفه کرده، البته با فاصله! 

۳. نسخه خانمه رو که نوشتم گفت: چندتا قرص بروفن هم بنویس برای دخترم. گفتم: چند سالشه؟  گفت: نمیدونم،  از وقتی دیپلمشو گرفته دیگه نمیفهمم چند سالش میشه!

۴. به مرده گفتم: غلظت خونتون بالاست. اگه میتونین یه واحد خون بدین. گفت: خونی که من بدم که به درد نمیخوره میندازنش دور!

۵. پیرزنه اومد توی مطب و گفت: زود فشارمو بگیر که حالم خرابه، گرفتم و گفتم: خب حالا مشکلتون چیه؟  گفت: آبریزش بینی دارم!

۶. خانمه گفت: این داروها که نوشتین برای بارداری مشکل نداره؟ گفتم: چند ماهتونه؟  گفت: باید هشت روز دیگه پریود بشم!

۷. پزشک یکی از روستاها طرحش تموم شد و رفت و یه خانم دکتر گذاشتن به جاش که متولد همون روستا بود اما خانم دکتر یه روز اونجا بود و دیگه نرفت. روز بعدش منو فرستادن اونجا، به یکی از پرسنل گفتم: چرا خانم دکتر دیگه نیومد؟  گفت: دیروز کلا سیزده تا مریض داشتیم، خانم دکتر با بیشترشون فامیل دراومد مجبور شد ویزیت نه نفرشونو خودش حساب کنه!

۸. به خانمه گفتم: یه آمپول دگزامتازون براتون مینویسم. گفت: میگن عوارض داره. گفتم: آره اما نه برای یه دونه برای کسی که مرتب بزنه. گفت: خب من هم یه دونه ده سال پیش زدم!

۹. خانمه که بچه پنجاه روزه شو آورده بود گفت: فقط آزیترومایسین بهش میفته بقیه شونو هرچقدر بهش دادم خوب نشده!

۱۰. (۱۸+) به خانمه گفتم: جلوگیری از بارداری هم دارین؟ گفت: آره هر شب که س.ک..س داریم دوتا قرص LD میخورم!

۱۱.  به خانمه گفتم: چربی تون بالاست، باید حداکثر دویست باشه الان چهارصده.  گفت: اون وقت تا چند جا داره که بالاتر بره؟!

۱۲. نسخه خانمه رو که نوشتم یه بسته قرص لووتیروکسین گذاشت روی میز و گفت: از این قرصهای تیروئید هم برام بنویس، قرص کم کاریه ها اشتباه ننویسی!

پ.ن۱: انشاءالله ادامه سفرنامه در پست بعدی.

پ.ن۲: قرار بود توی پست قبل عکس چوروتمه را بگذارم که یادم رفت شرمنده.  این هم عکسش.

پ.ن۳: به پیشنهاد بعضی از دوستان waze رو نصب کردم اما اصلا نتونستم باهاش کار کنم و نهایتا حذفش کردم. بخصوص که با سرچ اسمش شصتادتا اپلیکیشن با اون اسم پیدا شد!

پ.ن۴: عسل بهم میگه: بابا! یه چیزی برای من میخری؟ میگم: چی میخوای بابا؟ میگه: میخوام یه خونه اینجا داشته باشیم یه خونه هم اونجا بخریم که بابابرفی کادو میاره زمستونها بریم اونجا!