جایی برای گفتن دلتنگیها

ماجراهای یک پزشک هنوز عمومی

جایی برای گفتن دلتنگیها

ماجراهای یک پزشک هنوز عمومی

سلام و خداحافظ

سلام 

قرار بود امروز یه پست دیگه از خاطرات (از نظر خودم) جالب اینجا بنویسم و قرار بود در این پست از بازگشت دکترقهوه ای گرامی بنویسم و ابراز خوشحالی کنم.

اما وقتی پیش از نوشتن پست سری به کامنتها زدم و از طریق یکی از کامنتها به این پست رسیدم کلا به هم ریختم.

یادم افتاد که امسال کلا به وبلاگ روژین سرنزدم و نمیدونم چرا؟ 

ببین درد چه به روز این دختر صبور آورده بود که بالاخره چنین تصمیمی گرفته. 

واقعا حیف از اون دختر شجاع و مقاوم،

مطمئنم اگه خودم هم بخوام امروز نمیتونم پست دیگه ای بنویسم. 

فقط تونستم این چند خطو اینجا بنویسم و این آخرین کامنتو هم توی وبلاگ روژین

فعلا:

روژین عزیزم سلام 

هیچوقت خودمو نمیبخشم که چرا زودتر از این سراغ این پست نیومدم 

تا امشب که این خبر تلخو خوندم

میدونم که این کامنتو میخونی

میدونم که الان سرشار از آرامشی

دیگه نه دردی داری و نه رنجی 

آروم بخواب نازنین 

لینکت همیشه زینت بخش وبلاگم خواهد بود 

فقط 

بیچاره خانواده ات

بیچاره پاشا 

بیچاره پاشا

بیچاره پاشا

خداحافظ 

بعدنوشت: به گفته آبجی خانم خواهر گرامی روژین،  ایشون در آخرین لحظات، نظرشونو تغییر دادن و بعد از سفر به ایران در خاک وطن فوت کردن.