جایی برای گفتن دلتنگیها

ماجراهای یک پزشک هنوز عمومی

جایی برای گفتن دلتنگیها

ماجراهای یک پزشک هنوز عمومی

خاطرات (از نظر خودم) جالب (141)

سلام 

1. به دختره که با کمردرد اومده بود گفتم: چیز سنگینیو بلند نکردین؟ مادرش گفت: سنگین ترین چیزی که این دختر توی خونه بلند می کنه قاشقه! 

2. خانمه گفت: رفتم مطب دکتر .... گفتند تا چندماه دیگه نوبت نداره. اما منشیش گفت اگه از یه دکتر معرفی نامه بیاری میتونی بدون نوبت بری تو. گفتم: باشه براتون مینویسم. گفت: پس حتما مینویسین؟ دیگه لازم نیست به کس دیگه ای بگم؟! 

3. پیرمرده گفت: چندروز پیش اومدم اینجا اما شما نبودین یه خانم دکتر دیگه بود! 

4. خانمه گفت: اونقدر سرگیجه دارم که انگار هرروز منو میبندن به پنکه! 

5. خانمه گفت: گوشم ضربه خورده. میشه توی گوشمو ببینین شکسته یا نه؟! 

6. چند نفر دست و پای یه پیرمردو گرفته بودند و آوردند توی درمونگاه. دیدمش و گفتم: این که مرده. یکی شون گفت: ما الان زنگ زدیم خونه و گفتیم فشارش رقته بالا بردیمش درمونگاه حالا چطور بگیم مرده؟! (زیاد خنده دار نبود قبول دارم!) 

7. به خانمه گفتم: آمپول میزنین؟ گفت: من سرم هم میزنم! 

8. پیرمرده چندنوع دارو گذاشت روی میز و گفت: این داروهامو برام تکرار کنین. وقتی براش نوشتم گفت: خیلی وقته این داروهارو میخورم و خوب نمیشم. کاش دست شما شفا باشه بقیه که نوشتند که خوب نشدم! 

9. دختره گفت: برام یه آزمایش رانندگی بنویس! 

10. خانمه دفترچه بیمه رو گذاشت روی میز و گفت: لطفا نسخه رو آزاد بنویسین. گفتم: چرا؟ گفت: آخه دفترچه خودم نیست! 

11. یکی از پرسنل درمونگاه با یه پیرزن اومد توی مطب و گفت: ایشون مادرم هستند. پیرزنه گفت: مایه خجالت! 

12. پیرمرده گفت: این دو نوع قرصو برام بنویسین. گفتم: اینها که یکیند. گفت: پس فقط یکیشونو برام بنویسین! 

پ.ن1: برامون یه حکم حقوقی جدید زدند اما حقوق آبانمون از حقوق مهرمون کمتر شد. از امور مالی شبکه پرسیدم: چرا؟ گفتند: چون حقوق اضافه شده توی ماه اول میره توی صندوق ذخیره بازنشستگی اما مالیاتش کسر میشه! 

پ.ن2: جریان اضافه حقوقو برای معاون شبکه گفتم. گفت: این که چیزی نیست همین حکمو برای من زدن تاریخشو زدن از آبان 98! حالا کامپیوتر منتظره از آبان 98 این اضافه حقوقو برام محسوب کنه! 

پ.ن3: عسل داشت تاب تاب میکرد و میخوند: اگه منو انداختی یه جائی میندازی! 

بچه ای که کنار عسل روی تاب نشسته بود هم شروع کرد به خوندن همین شعر. یکدفعه مادرش به خانمی که همراهش بود گفت: یه نفر بود میگفت این شعرو به بچه هاتون یاد ندین چون ممکنه فکر کنن خدا عمدا اونهارو میندازه. بعد همونطور بچه رو تاب میدادند و به محض این که بچه میگفت: خدا منو نندازی هردوشون با هم میگفتند: نهههه خدا که آدمو نمیندازه! (پایان ماجراهای عسل در پارک) فعلا هم که توی این سرما نمیشه پارک رفت!

نظرات 39 + ارسال نظر
[ بدون نام ] سه‌شنبه 21 بهمن‌ماه سال 1393 ساعت 10:17 ب.ظ http://pezeshketarhi.blogfa.com

سلام .
9. رانندگی ؟؟؟؟
پ.ن . 1 : عجب !
پ.ن.2 : و باز هم عجب !!

سلام
بله و معنی و مفهوم آن چک گروه خونی میباشد
ممنون از لطفتون

نیایش جمعه 28 آذر‌ماه سال 1393 ساعت 02:37 ب.ظ http://1392niayesh.blogfa.com

چقدر حافظتون واسه ثبت خاطرات خوبه...کاش منم یادم میموند از خاطرات کلاس و اساتید بنویسم

یادداشتشون میکنم

ایرمان پنج‌شنبه 27 آذر‌ماه سال 1393 ساعت 01:50 ب.ظ

اون مایه خجالت عالى بود!

ممنون

فروز مامان دیانا چهارشنبه 19 آذر‌ماه سال 1393 ساعت 09:39 ب.ظ http://diananini.blogfa.com

سلام عرض شد ، مدت زیادی بود که نظر نداده وبلاگتون رو میبستم ولی این بار برای شعر عسل خانوم یاد مطلبی افادم ، دکتر شاهین فرهنگ که معرف حضورتون هستن !؟ ایشون توی یکی از همایشهاشون میگفتن به بچه ها این شعرو اینجوری یاد بدین :تاب تاب اباسی خدای من چه نازی

سلام
خوشحالم که باز شمارو اینجا میبینم
ممنون از حضورتون

شاداب چهارشنبه 19 آذر‌ماه سال 1393 ساعت 04:59 ب.ظ http://rival.blogfa.com

سلااااام دکتر مهربان

شماره 5 :)))))))))))))))))))))))

راجع به پ.ن: چقد اون خانومه جالب بودن.. از بچگی میخواد از خدا یه تصور مهربون برا بچه اش بسازه.. جالب بود..

سلام
ممنون از نظرتون

نسترن چهارشنبه 19 آذر‌ماه سال 1393 ساعت 08:46 ق.ظ

آخیییییییی. مورد یازدهم دلمو لرزوند. یعنی هیچی نگفتین ؟ نگفتین : مادر جان اختیار دارین این چه حرفیه ؟شما تاج سرین ؟؟؟!!!

پسرش گفت دیگه نیازی به گفتن من نبود

رها(من و نمی دونم) سه‌شنبه 18 آذر‌ماه سال 1393 ساعت 08:12 ب.ظ

قبل اینکه شوهرش تخصص قبول شه تو آموزشگاه مون تدریس میکرد
البته اون روز خداروشکر من رو نشناخت.

خب خداروشکر

منصوره(مامای مهربون) دوشنبه 17 آذر‌ماه سال 1393 ساعت 10:35 ق.ظ

سلام دکتر
1.خدا بده شانس
4.تعابیر جالبی دارن
9.خو راس گفته دیگه.ازمایش رانندگی
خب چرا تو سرما پارک نرین؟؟؟؟لباس گرم تنش کنید ببریدش گناه داره بچه
راستی دیگه خیارشور برنمیداره عسل؟

سلام
واقعا
باز هم واقعا!

چشم
وقتی دیگه اونجا نمیریم نه!

مادر دوشنبه 17 آذر‌ماه سال 1393 ساعت 09:12 ق.ظ

ممنونم از پاسخ شما آقای دکتر......شوهر منم کارمند هستن...........ولی اکثرااااا باورنمی کنن،هرماه مالیات رو........عسل عمادسلامت باشند وسایه ی پدر مادر بالاسرشون باشه انشاالله.بهترین هاروبرای شما وخانواده محترمتان آرزومندم.

خواهش
هرماه مالیات رو ....؟
ممنونم

سینا یکشنبه 16 آذر‌ماه سال 1393 ساعت 07:53 ب.ظ

ممنون

سمیرا یکشنبه 16 آذر‌ماه سال 1393 ساعت 07:43 ب.ظ

پررو نیستمااااا
میدونم جدیدم
ولی منتظر آپ می باشیم

چشم

سمیرا یکشنبه 16 آذر‌ماه سال 1393 ساعت 07:41 ب.ظ

سلام
خیلییییی اتفاقی وارد وبلاگتون شدم اما....
وارد شدن همانا و گرفتار شدن همانا

آقا تا 6 صبح بیدار بودم و میخوندم
اگه من این ترم اخراج شدم تقصیر شماست گفته باشم

ولی جدای از شوخی وبلاگ خیلیییی جذابی دارین کلی خندیدیم و کلی روحمان تازه گشت
هرچند که حقایقی هم بر ما آشکار شد! آقا چقدر شغل شما سخته ها!! اصلا فکرشو نمی کردم.

سلام
خوش اومدین
من هیچ مسئولیتیو درمورد اخراج شما قبول نمیکنم گفته باشم
ممنون

رها(من و نمی دونم) پنج‌شنبه 13 آذر‌ماه سال 1393 ساعت 02:11 ق.ظ

چ خوب ک نامه میدید!ما رفتیم پیش متخصص گفتیم ی فوق معرفی کن گفت من خودم فوقم!)))) البته ب زن لیسانس زبانشم ی جور خانم دکتر میگفت ک من جایی ندیدم و نشیدم!:)))
مورد 8 رو چیکارکردید.
سلام یادم رفت فعلا خدافظ!

حالا شما مدرک خانمشو از کجا میدونستین؟

عاطفه چهارشنبه 12 آذر‌ماه سال 1393 ساعت 01:13 ب.ظ http://www.ati-91.blogfa.com

سلام آقای دکتر
خب منم دست به سیاه سفید نمیزنم بعدش هم اون اقای همسر محترم باید قبلا فکر ایناشو بکنه
این پست هایی که تو این مدت نبودم بخونم رو خوندم بیمارستان بودم تازه مرخص شدم رمز پست هم براتون میذارم تو خصوصی

سلام
امیدوارم خواستگار آینده تون اینجارو بخونه!
مزاحم میشم

گندم سه‌شنبه 11 آذر‌ماه سال 1393 ساعت 10:33 ب.ظ http://www.gandom-med.blogsky.com

سلام
به مادرشون بگید چند وقت دختر خانمشونو بفرستند خوابگاه همه چى حل میشه!
هیچ یادم نمیره یک دفعه هندونه رو با چه مصیبتى حمل کردم!

سلام
با یه دست چندتا هندونه برداشتین؟!

عطیه سه‌شنبه 11 آذر‌ماه سال 1393 ساعت 03:37 ب.ظ

قاشق؟
شماره 3 خیلی خوب بود
کلا

ممنون از لطفتون

هیوا سه‌شنبه 11 آذر‌ماه سال 1393 ساعت 09:51 ق.ظ http://jojehordakezesht.blogsky.com

سلام
مورد اول رو کاملا درک می کنم. بعد از کنکور سراسری ، یه روز که مامانم تو حیاط پرده می شستن. رفتم کمک و سرش رو گرفتم تا بچلونم، که یهو مچ دستم داغون شد و تا دو هفته همون سنگین ترین چیزی هم که بر می داشتم(خودکار) رو نمی تونستم بردارم.
8.
11. آخی!
پ.ن3: چه قدر همه چیز سخت شده. من که به پسرم اینطوری آموزش داده بودم: اگه منو بندازی، بغل مامان بندازی، بغل بابا بندازی.

ممنون از نظرتون

شایان سه‌شنبه 11 آذر‌ماه سال 1393 ساعت 04:11 ق.ظ

اقای دکتر خیلی خیلی از شخصیتتون خوشم میاد.
منم دانشجو پزشکی هستم ولی خب خیلی اول راهم تازه!!!!
خیلی دوست داشتم شخصیت و اخلاق شما رو داشتم.
موفق باشین دکتر جان.

شما مگه شخصیت منو هم دیدین؟
وا!
موفق باشید

پونی دوشنبه 10 آذر‌ماه سال 1393 ساعت 01:09 ق.ظ http://pppooonnnyyy.blogfa.com

چه

؟

ریحان یکشنبه 9 آذر‌ماه سال 1393 ساعت 08:23 ب.ظ http://itwasntme.persianblog.ir

اوا! دفترچه رو....

شاعر شنیدنی ست یکشنبه 9 آذر‌ماه سال 1393 ساعت 10:09 ق.ظ http://kha2ne-sher.persianblog.ir/

چه مامان باحالی ..اینقد خوشم میاد از این بابا مامانایی که هرچیو میخوان به بچه یاد بدن قبلش بهش فکر می کنن
مثل همیشه باحال/مرسی

ممنون از لطف شما

پژمان یکشنبه 9 آذر‌ماه سال 1393 ساعت 09:59 ق.ظ http://lahzelahzeomrman.mihanblog.com/

پ.ن 3 خیلی بانمک بود.

ممنون

مادر یکشنبه 9 آذر‌ماه سال 1393 ساعت 09:43 ق.ظ

خیلی خوب بود......خسته نباشین.راستی آقای دکتر ازحقوق شما مالیات هم کسرمیشه؟؟ببخشیدا سوال پرسیدم دوس ندارین جواب ندین.

سلام
بله کم میشه
مثل بقیه کارمندها

افسانه شنبه 8 آذر‌ماه سال 1393 ساعت 09:22 ب.ظ

مرسی اقای دکتر از وقتی که گذاشتین و جواب دادین،
یکسری از دارو ها رو می تونیم بدون نسخه بگیریم نمی دونم این دارو جزء شون هست یا نه.
راستی من جزء اون دسته از افرادی هستم که از کرده خود پشیمونه و از اینکه اومدم اینجا پشیمونم، واسه همین به این مملکت میگم کوفتی
مرسی

خواهش
وظیفه است
موفق باشید

[ بدون نام ] شنبه 8 آذر‌ماه سال 1393 ساعت 07:37 ب.ظ

پیر زنه گناه

داشت یا نداشت؟

دکتر نگار شنبه 8 آذر‌ماه سال 1393 ساعت 07:32 ب.ظ

من این شعر تاب رو خیلی دوست دارم.
مهم هم نیست چی میگه.
مهم اینه که قشنگه

موافقم

زهره شنبه 8 آذر‌ماه سال 1393 ساعت 05:23 ب.ظ http://zohrehvameysam.blogfa.com/

ممنون

ستاره بامداد شنبه 8 آذر‌ماه سال 1393 ساعت 03:31 ب.ظ http://morningstars.blogsky.com

میگما شما فکر کردین قاشق کم چیزیه؟؟؟؟؟!!!
در ضمن اگه عسله که شما رو تو سرما هم پارک می بره!


بعید نیست

خاله آذر شنبه 8 آذر‌ماه سال 1393 ساعت 10:26 ق.ظ http://www.khaleazar.blogfa.com

آزمایش رانندگی رو به ما هم یاد بدین!

BG/RH

وانی شنبه 8 آذر‌ماه سال 1393 ساعت 01:43 ق.ظ

شماره هشت رو نسخه اشو عوض کردین؟ امان از سوتی خانم ها

نه
وقتی میگه متخصص گفته باید فقط همینهارو بخوری میشه عوضشون کرد؟
واقعا

پونی شنبه 8 آذر‌ماه سال 1393 ساعت 12:43 ق.ظ

بشینیم یک شعر مناسب و در شان برای تاب بازی بچه ها بسراییم

پایه ای؟

تاب تاب شلم.. ....

شلم؟

افسانه جمعه 7 آذر‌ماه سال 1393 ساعت 11:40 ب.ظ

١. دخترای این دوره زمانه روشون نمیشه بگن غذارو هم واسشون بجونن بعد اینا بخورن، از بس که انقدر این مامانا لوسشون کردن.
٦. بیچاره خیلی بد بود،
راستی شما از اون مدل دکتر ها هستین که دوست دارن به همه امپول بدن؟؟؟
اقای دکتر یک سوالی هم دارم خصوصی می پرسم ازتون،

خودتون هم یکی شون هستینا!
واقعا
به همه که نه!
خصوصی تونو هم دیدم جواب میدم خدمتتون

امی جمعه 7 آذر‌ماه سال 1393 ساعت 10:50 ب.ظ http://weineurope.blogsky.com

شماره 9 منظور دختره از آزمایش رانندگی چی بوده؟
این عسل شما خیلی شیرین و خوردنیه گفته باشم .

مدتیه برای تعویض گواهینامه نیاز به آزمایش گروه خونی هست
شما لطف دارین
سلامشو به سنجافکتون برسونین

یاشل.ماجراهای خواستگاری جمعه 7 آذر‌ماه سال 1393 ساعت 09:45 ب.ظ http://majerahayekhastegari.blog.ir/

اون جمله تاب تاب عباسی خدا منو نندازی رو دکتر فرهنگ میگه نخونین انرژی منفی داره و بچه در مورد خدا فکر بد میکنه و از این حرفا ولی من عقیده ندارم به این حرفا.
میخواستم کل آرشیوتونو بخونم تا وسطای 88 خوندم بعد دیگه نشد ادامه بدم.حالا بهتره بیام از آخر بخونم

ممنون از نظرتون
شما لطف دارین

زرین جمعه 7 آذر‌ماه سال 1393 ساعت 09:18 ب.ظ

4. یعنی چی؟ بستن به پنکه؟
پ.ن.1 .خب آقای دکتر این قانون برای همه هست دیگه،جدیدم نیست که . اینم از فواید فرزند کارمند بودن
1. خب مادر عزیز دختر که قرار نیست کار کنه، دختر زندگی و گرمای هر خونست.

یه لحظه تجسم کنین بستنتون به یکی از پره های پنکه!

باید یاد بگیره یا نه؟

مریم جمعه 7 آذر‌ماه سال 1393 ساعت 09:05 ب.ظ

9- احتمالا منظورش گروه خونی بوده

طفلی معاون شبکه

دقیقا
واقعا

محدثه جمعه 7 آذر‌ماه سال 1393 ساعت 08:53 ب.ظ http://maybechange.mihanblog.com

سلام ممنون که اومدین وبم...

با اجازتون لینک شدید

سلام خواهش
ممنون

زهره جمعه 7 آذر‌ماه سال 1393 ساعت 08:37 ب.ظ http://zohrehvameysam.blogfa.com/

سلام اقای دکتر
شماره 1 خیلی خنده دار بود دخترا تا زمانی که خونه باباشون هستن دست به سیاه و سفید نمیزنن ولی وقتی ازدواج میکنن و مسئو لیت گردنشونه دیگه مجبورن کار کنن نمونه ش خودم هستم


پ ن 3 : یعنی دیگه از عسل جون نمینویسین ؟؟؟؟

سلام
بیچاره شوهراشون که باید هزینه تجربیات اولیه این خانمهارو بپردازند!
از خاطراتش توی پارک نه اما از خاطراتش توی خونه چرا!

فردا جمعه 7 آذر‌ماه سال 1393 ساعت 08:14 ب.ظ

خسته نیاشید دکتر! فقط همین!

سلامت باشید!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد