جایی برای گفتن دلتنگیها

ماجراهای یک پزشک هنوز عمومی

جایی برای گفتن دلتنگیها

ماجراهای یک پزشک هنوز عمومی

خاطرات (از نظر خودم) جالب (130)

سلام

1. به خانمه گفتم: چربی تون بالاست. گفت: اون وقت آزمایش براش خوبه؟!

2. مرده گفت: برام چند بسته قرص آتنولول صد میلی بنویسین شبی نصفشو میخورم. گفتم: خب براتون پنجاه میلیشو مینویسم که یکی کامل بخورین. گفت: نه ممنون من سالهاست که عادت کردم شبی نصف قرص بخورم کامل نمیتونم بخورم!

3. (13+) ساعت حدود یازده شب مرده در اتاق استراحت پزشکو زد. اومدم بیرون و گفتم: بفرمائین. گفت: ببخشین خانم مسئول تزریقات توی اتاقشون نیستن، اینجان؟!

4. صبحونه مو خوردم (پیش از ماه رمضون) و رفتم یه مرکز شبانه روزی که حدود سی کیلومتر از ولایت فاصله داره و هشت صبح اون جا بودم. ساعت حدود یازده صبح خانم مسئول پذیرش که بومی همون جاست گفت: امروز اون قدر شلوغ شد که نشد صبحانه مو بخورم. گفتم: خب چرا توی خونه نمی خورین؟ گفت: مگه میخوام سحری بخورم؟!

5. بعد از معاینه شروع کردم به نوشتن نسخه پیرزنه که گفت: حالا مواظب باش درست دارو بنویسی!

6. خانمه بچه شو آورده بود و گفت: چندروزه که ماشاءالله شکمش خیلی گاز داره!

7. رسیدم به مرکز شبانه روزی تا شیفتو تحویل بگیرم که یکی از پرسنل پرید توی مطب و به پزشک شیفت قبل که میخواست بره گفت: برام یه نسخه بنویس. اون هم گفت: خب حالا دکتر میاد برات مینویسه دیگه. خانم پرسنل هم گفت: اونو ولش کن میخوام خودت برام بنویسی. اما دکتر شیفت قبل گفت: شرمنده من دیرم شده و رفت. وقتی نشستم توی مطب همون خانم (که نفهمیده بود من حرفهاشو شنیدم) اومد و گفت: میشه برام یه نسخه بنویسین؟ میخواستم دیگه شمارو توی زحمت نندازم اما دکتر ... گفت شما بنویسین بهتره!

8. به یه بچه گفتم: چرا اومدی اینجا؟ گفت: آخه صبح ها مثل مردها حرف میزنم! از مادرش پرسیدم: چش شده؟ گفت: چندروزه صبح ها خیلی صداش گرفته!

9. به خانمه گفتم: دیگه مشکلی نداشتین؟ گفت: چرا اما کاری از دست شما براشون برنمیاد باید برم پیش دکتر عمومی!

10. خانم پرستار به همراه مریض گفت: این نخ بخیه رو این جا نیست. از داروخونه بیرون بگیرین تا براش بخیه بزنم. همراه مریض گفت: پس بی زحمت شما یه مقدار بهش دلداری بدین تا من دفترچه شو بیارم!

11. مرده گفت: دو روز پیش چاقو خورد به چشمم. گفتم: پس چرا حالا اومدین؟ گفت: خب دو روز پیش که اومدم دکتر رفته بود!

12. مریض زمین خورده بود و زخمی شده بود. گفتم بیائین تا بریم توی تزریقات تا زخمشو شستشو بدن و ببینیم چطوره.  باهاش رفتم توی تزریقات و صبر کردم تا خانم پرستار آمپول یه مریض دیگه رو بزنه و بیاد. وقتی اومد همراه مریض گفت: خب دیگه خانم پرستار اومد حالا شروع کن!

پ.ن1: اگه بدونین این پستو با چه عجله ای دارم تایپ می کنم چون الان باید برم مرکز ترک اعتیاد و از اون جا هم سرشیفت و دیدم اگه باز آپ نکنم هم دیگه خیلی دیر میشه!

پ.ن2: آنی یه گوشی خوب خرید تا باهاش بره توی اینترنت. گفتم: اگه برای اینترنت میخوای یه سیمکارت .... (نمیگم تا تبلیغ نشه!) برات میخرم. چند روز بعد سیمکارت هدیه اش رو هم گرفتیم و این جا بود که بعد از سال ها وفاداری به گوشی سونی اریکسون قدیمی خودم یه گوشی دوسیم کارته خریدم تا بتونم از هر دوتاش استفاده کنم اما مسئله اینه که فعلا بیشتر با بازیهاشون مشغول شدیم تا اینترنت!

پ.ن3: دوست مشترک خیلی از ما (دکتربابک) دومین نفر (بعد از آنی) بود که از طریق وا.یبر باهاشون تماس گرفتم. باید بگم دلایلشون برای تعطیلی وبلاگشون کاملا منطقی بود که چون اجازه ندارم نمیتونم این جا بنویسم. ضمن این که هنوز وبلاگ جدیدشونو راه ننداختن.

نظرات 72 + ارسال نظر
المیرا دوشنبه 23 تیر‌ماه سال 1393 ساعت 04:24 ب.ظ

بد نبود

باز هم خدا رو شکر

رها شنبه 21 تیر‌ماه سال 1393 ساعت 04:28 ب.ظ

خب اره عکستونو که دیدم!
چرا دستم درد نکنه ؟!

واقعا؟
به خاطر لطفی که به همکارانم دارین!

رها شنبه 21 تیر‌ماه سال 1393 ساعت 03:28 ب.ظ http://nemidoooonaam.blogfa.com/

3.عالی بود !
ینی چی فکر کرد پیش خورش !
4.یعنی الان روزه می گیرین ! بهتون نمی اومد روزه بگیرین آخه !
گوشی نو مبارکککککککککککک !

همینو بگو
بهم نمیومد؟ مگه اصلا منو دیدین شما؟
ممنون

maryam شنبه 21 تیر‌ماه سال 1393 ساعت 09:22 ق.ظ http://man94drmisham.blogfa.com

ممنونم واسه حرفای خوبتون

خواهش

خاطره شنبه 21 تیر‌ماه سال 1393 ساعت 04:41 ق.ظ http://alone-t.blogfa.com

ســــــــال 71...؟؟؟؟

ینی الآن قشــنگ 40سالو دارین دیــگه؟؟

خوب اشکال نداره اگه دوس داشتین رتبتونو بگیـــن!!

(کنکوراونموقع باالآن یــه دنیــــــــــــــافرق داره)

آره بابا پیر شدیم رفت
خودتون که میگین یه دنیا فرق داره پس چی بگم؟

Bluish جمعه 20 تیر‌ماه سال 1393 ساعت 02:19 ق.ظ http://bluish.blogsky.com

سلام
خوبین دکتر ربولی؟
یه سوال واسم پیش اومده
دکتربابک آدرس وبلاگ جدیدشونو بالاخره به خواننده‌های روشن و خاموششون میدن یا نه؟؟؟؟
آخه تووبلاگشون یجور دیگه نوشتن ولی شما یجوری امیدوارانه نوشتین که آدم برداشت میکنه ما بالاخره میتونیم وب جدیدشونو ببینیم

سلام
ممنون
بعید میدونم در آینده نزدیک خبری از وبلاگ جدید باشه

dr-20 پنج‌شنبه 19 تیر‌ماه سال 1393 ساعت 09:48 ق.ظ http://dr-20.blog.ir

سلام دکتر جان
لینک شدید
لطفا بنده رو لینک بفرمایید

سلام
ممنون
مزاحم میشم

خاطره پنج‌شنبه 19 تیر‌ماه سال 1393 ساعت 05:01 ق.ظ http://alone-t.blogfa.com

شما رتبتون توکنکور چند بود..؟؟ سال چند کنکور دادین..؟؟

سال 71 کنکور دادم
رتبه ام هم عملا دیگه به درد شما نمیخوره!

Mahpari پنج‌شنبه 19 تیر‌ماه سال 1393 ساعت 02:07 ق.ظ

http://mahpari.blogsky.com/

لطفا بهم سر بزنید

مزاحم میشم

دلی پنج‌شنبه 19 تیر‌ماه سال 1393 ساعت 01:13 ق.ظ

سلام

نمیدونم دوتا کلیه هاش که عفونت کرده بود دکترم که دیده بود 119ست گفت مدام چک کنید

دیگه من از کار همکاراتون سر در نمیارم


راستی درمورد درمونگاهمون یه چیزی...بعصی مواقع خصوصا شیفت شب تزریقاتی خانم نداره....البته این بعصی مواقعش زیاد شده حتی به روزها هم کشیده که مورد اعتراص اهالی شده و به مسولان درمونگاه تدکر دادن

سلام
نداشتن تزریقات خانم تا چند سال پیش توی ولایت ما عادی بود اما الان دیگه نه

.....؟؟ چهارشنبه 18 تیر‌ماه سال 1393 ساعت 11:53 ب.ظ

سلام دکتر جون حالتون چطوره؟سوال دارم بنظرتون دانشجویان علوم پزشکی بهتره باهم ازدواج کنن یعنی اینطور درک بهتره؟؟ یا مثلا با صحبتای اطرافیان اینطور بیشتر هم شان و هم کفو ان؟ شما بعنوان پزشک بگید که یه پزشک با یه پیراپزشک ازدواج کنه هم شانن یا فاصله تحصیلات زیاده؟؟یا پیراپزشک با پیراپزشک؟پزشک با پزشک؟ اصن رشته های فنی با علوم پزشکیا؟ سواله برام چون همکفو بودن مهمه مخصوصا از دید اطرافیان...پیشاپیش ممنون اگه پاسخی میدید.

سلام
به نظر من آدم باید با کسی که دوستش داره ازدواج کنه بقیه مسائل در درجه دوم اهمیتند.
اگه یه پزشک با یه پزشک دیگه ازدواج کنه گرچه درکشون از شرائط همدیگه بیشتره اما فکر زندگی و بچه هاشونو هم بکنین!

مه چهارشنبه 18 تیر‌ماه سال 1393 ساعت 10:24 ب.ظ

توی لاین فقط اسمتونو عوض کنین واسه ده دقیقه .من آیدی میدم اینجوری اسمتونو فامیلیتون مشخص نمیشه دیگه اوکی؟

حرفی نیست به شرطی که این کارهایی که گفتینو یادم بدین چون من بلد نیستم!

مرسده چهارشنبه 18 تیر‌ماه سال 1393 ساعت 06:28 ب.ظ http://avaiezendegi.blogfa.com

سلام آقای دکتر چقدردلم واسه وبلاگتون تنگ شده بود اما چه میشه کرد که زورامتحانابیشتره
مثل همیشه خاطراتتون عالی بود

نگذارین این امتحانات شما را از وبگردی بازدارد!
ممنون

*setare* چهارشنبه 18 تیر‌ماه سال 1393 ساعت 01:20 ق.ظ

نمیدونم بزارین بگردم ببینم چنین موردی تا حالا ثبت شده

مه سه‌شنبه 17 تیر‌ماه سال 1393 ساعت 10:03 ب.ظ

یاهو مسنجر خوبه؟ آیدیمو بدم ادد کنین؟
بعدش بلاک کنین منو

جواب قبل تکرار میشود

*setare* سه‌شنبه 17 تیر‌ماه سال 1393 ساعت 01:10 ق.ظ

راستشو بگین حالا بی شوخی من به کسی نمیگم بین خودمون میمونه ،ساعت 11 شب پرستار تو اتاقتون نبود؟؟!!
راستی حالا مثلا میخواستین پُز گوشیه دو سیمکارتتونو اینجا بدین

خودمونیم اگه اون جا بود من عمرا چنین چیزیو توی وبلاگ مینوشتم؟!

مه سه‌شنبه 17 تیر‌ماه سال 1393 ساعت 01:09 ق.ظ

خب نیدونم لاین هم مثه وایبر نصبش کنین دگ راه ارتباطیه خوبیه بدون شماره و ایناس.

نصب که کردم اما اسممو میفهمینو چکار کنم؟

محمد دوشنبه 16 تیر‌ماه سال 1393 ساعت 10:04 ب.ظ

سلام اقای دکتر
ببخشید من یه سوال خیلی مهم دارم
این که ایا ریش و سبیل اقایون رو به طور کامل لیزر می کنن یا نه
فقط میخوام کمی رشدش کم بشه و تراکمش کم بشه نمی خواام مثل خانوما بشم ولی وقتی زیاده خیلی اذیت می کنه...
اخه شنیدم فقط برای خط ریش انجام میدن
ممنون میشم جواب بدید

سلام
بعید میدونم قدرتش اون قدر تحت کنترل باشه که بتونن در همون حدی که شما میخواین ازش استفاده کنن

دلی دوشنبه 16 تیر‌ماه سال 1393 ساعت 09:10 ب.ظ

سلام.طاعات و عبادات قبول

دکتر اجازه هست منم یه خاطره از نطرخودم جالب بگم


دوهفته پیش خالم بیمارستان بستری بود بخاطر عفونت کلیه هاش، تعریف میکرد که همون اول بستری دکتر دستور ازمایش قند داد که چون قندش 119 بود به پرستارا گفت که هرنیم ساعت به بار از این دستگاههای تشخیص سریع قند رو چک کنن
خلاصه گفت یه بار یه خانم پزشک طرحی بود (فک کنم)اومد قندش رو چک کنه خلاصه کارشو انجام داد بعد چنددقیقه گفت خانم فلانی شما قبلا بیماری دیابت داشتین گفتم نه،،، گفت تو خانواده تون هم کسی نبوده گفتم نه گفت ارثی چیزی...خلاصه هی به دستگاه نگاه میکرد و تعجب میکرد گفتم خوب مگه چیه گفتم اخه قندتون خیلی بالاست، گفتم مگه چندا گفت 611 ، گفتم یا خدا پس حتما کلیه هام از کارافتادن،،،، میگفت خیلی ترسیدم بعد با خودم گفتم پس چرا توکما نیستم....به دکتره گفتم دستگاه رو وارو نگرفتین...گفت یه نگاهی کرد گفت اخ چرا...ببخشید تروخدا

سلام
خواهش می کنم
یعنی این همکار ما این قدررررررر؟؟؟؟
اما خودمونیم معمولا برای قند خون 119 کنترل هر نیم ساعت نمیگذارنا

میتینگ انلاین دوشنبه 16 تیر‌ماه سال 1393 ساعت 05:27 ب.ظ http://meetingonline0.blogfa.com/

همه جاش
اینکه من ازون کتاب مث اون چند بیت بی معطلی لذت می بردم و اینجام بدون معطلی از خط اول لذت می برم.

شما لطف دارین

BARAN دوشنبه 16 تیر‌ماه سال 1393 ساعت 12:08 ب.ظ http://mahe-mehr.mihanblog.com

8-
چقد مردم ولایتتون بانمکن

چشمهاتون بانمک میبینه

صدای قلم2 دوشنبه 16 تیر‌ماه سال 1393 ساعت 09:08 ق.ظ http://sedayeghalam2.blogfa.com

به به دکتر
بالاخره اومدی ؟
6 و 8 قشنگ بود
خیلی گلی دکتر یه سر به ما بزن
یه داستان دکتری هم دارم

من که خیلی وقته اومدم
ممنون
چشم

بانمک یکشنبه 15 تیر‌ماه سال 1393 ساعت 04:35 ب.ظ

ن بابا گندم ! یه بار (گل )یه بار (من) الآنم که بانمک..تنوع طلبیه دیگه چیکار کنیم!! البته با یه اسم دیگه هم نظر دادم تو پست بار دیگر 13 اردیبهشت ولی اسممو نمیگم... هه هه هه هه.چ فرقی میکنه مهم نیس که برا اسم آخری خدای نکرده افکارتون آژیته نشه....ولی خدایی خاطراتتون خیییلی باحاله..شما کجا تشریف دارین که مریضاتون ایقد باحالن؟؟!

خب پس اشتباه کردم گرچه چندان فرقی هم نمیکنه
توی ولایتمونم دیگه!

surii یکشنبه 15 تیر‌ماه سال 1393 ساعت 01:50 ب.ظ http://baghban-kochak.mihanblog.com/

نه با جوابی که به فاطمه دادین در جواب 3. باید بگم حکم مرگتون رو امضا کردین. آنی همچین دوستایی داره... طفلی آنی.... از دوستم ساطورشو قرض گرفتممممممممممممم. ای نفس کشششششششش

ای بابا
اون خودش چیزی نمیگه اون وقت شما ...

ستوده یکشنبه 15 تیر‌ماه سال 1393 ساعت 12:24 ب.ظ http://aletaha15.blogfa.com

از همه جالب تر همون پسری بود که صبح ها مرد میشد

ممنون

ققنوس یکشنبه 15 تیر‌ماه سال 1393 ساعت 09:32 ق.ظ

نه آقای دکتر ...بردیمش پیش پزشک
سرما خورده بود. تو فوتبال هم خیلی داد و هوار کرده بود و بعد هم عرق و بعد هم آب یخ... خلاصه اینجوری شده بود.
الان بهتره الحمدا...
منظورم این بود که نکنه ظاهرتون از اون آقای دکترهاست که به پرستار و تکنسین و بهیار و کمک بهیار و خدمه رو نمیدن. ولی قلبی از طلا دارن.
البته این یه احتمال
شاید هم اون خانم مجرده و آقای دکتر هم مجرد و بععععععععللللللللللله.

کار خوبی کردین
بفرمائین معاون کلانترم دیگه!
خب بسه دیگه خانواده از اینجا رد میشه ها!

شادی یکشنبه 15 تیر‌ماه سال 1393 ساعت 05:24 ق.ظ

پس درست حدس زدم و شهرکرد هستین
چه حس خوبی
اونقدر که خاطراتتون بامزست از خوندنشون سیر نمیشم. خیلی هاشون را خوندم اما نه همشون رو
من مهاجرت کردم و الآن امریکا هستم
اندازه ی یک دنیادلم برای شهرکرد تنگ شده

به جای ما هم خوش بگذرونین

خانم حس هفتم یکشنبه 15 تیر‌ماه سال 1393 ساعت 03:59 ق.ظ

سلام....طاعات قبول.
گوشیاتون مبارک.

سلام
طاعات شما هم قبول
ممنونم

غزل یکشنبه 15 تیر‌ماه سال 1393 ساعت 01:39 ق.ظ

سلام !
واقعا اینا براتون اتفاق افتادن ؟؟؟ واقعا ؟؟؟
اگه بله ک اینا یه پا جکن !!
نه جک چیه
کتابش کنید !! حیفه !!!

سلام
پ نه پ
تا همین حالا توی دوتا نشریه چاپ شدن اما کتابو بعید میدونم چون فکر نکنم کسی بالای اینها پول بده!

مه شنبه 14 تیر‌ماه سال 1393 ساعت 09:14 ب.ظ

به ایمیلم جواب ندین لطفا.چون یاهوم باز نمیشه!!!!

پس چطور جوابتونو بدم آیا؟

مژگان امینی شنبه 14 تیر‌ماه سال 1393 ساعت 08:36 ب.ظ http://mozhganamini. persianblog.ir

بله یک پست راجع به معرفی وبلاگ ها داشتید.
اون جا ایشون را معرفی کردید من هم رفتم وبلاگ شان را خواندم.

باید حدس میزدم

بانمک شنبه 14 تیر‌ماه سال 1393 ساعت 08:30 ب.ظ

چقد شیرین... آقای دکتر حالا که ایقد باهوشین بگین من کدومم که هر دفه با یه اسم نظر میذارم؟؟!! اگه گفتین؟

گندم خودمون نیستین؟

Mina شنبه 14 تیر‌ماه سال 1393 ساعت 01:26 ب.ظ

جالب تر اینه:اصن بعد از اینکه دیگه ننوشتن من اون وبلاگو پیدا کردم :دی
سر هم میزنم که وبلاگ جدید رو پیدا کنم
بیشتر از روی کنجکاوی چون پیدا کردن ادرس شبیه معما مطرح شد...منم که عاشق هیجان :|
در ادامه:واااای تو رو خدا شرمندم نکنید
دستمال بیارم حضار فین کنن؟!

راستش نمیتونم بگم وبلاگ جدیدو کی شروع می کنن ممکنه خیلی طول بکشه گفته باشم

ستاره بامداد شنبه 14 تیر‌ماه سال 1393 ساعت 12:12 ب.ظ http://morningstars.blogsky.com

شما که سرگرم بازی بشین دیگه وای به حال عماد و عسل! البته ناگفته نماند خود من چند روزیه سرگرم یه بازیم و وقتی همه مراحلشو بازی میکنم ، پاک میکنم و دوباره نصبش میکنم و .........
این موبایل بدجوری جاذبه داره!

شما دیگه شرمنده ام نکنین
شما هم؟!

ققنوس شنبه 14 تیر‌ماه سال 1393 ساعت 10:49 ق.ظ

سلام آقای دکتر
من از این پست چند تا چیز دستگیرم شد.
۱- اتاق استراحت...شما .... مسئول تزریقات ... شب ساعت ۱۱....مشکوکم مشکوکم
۲- احیانا شما بر خلاف اینجا با همکاران درمانگاه اصلا مهربان نیستید.
۳- پسر منم چند روز مثل مردا صحبت می کنه آقای دکتر.

سلام
خدائیش فکر میکنین اگه چیزی بود اینو اینجا مینوشتم؟!
چطور اون وقت؟
خب ببرینش دکتر شاید لوزه داره

F.Gh شنبه 14 تیر‌ماه سال 1393 ساعت 10:42 ق.ظ

جدی!!!! آخه متاسفانه آپشن ولایت ما توی سایت نیست
کجا ئه؟ برداشت ام اینه که شهر کرد یا اصفهانه؟

حرف واو رو با دقت دیدین؟!

عطیه شنبه 14 تیر‌ماه سال 1393 ساعت 10:10 ق.ظ



بعضی مریضا اعتماد به نفس ندارن که، اعتماد به سقفه. تازه یک نفرو میشناسم که میگه دکترا که چیزی نمیفهمن. یعنی مغزم سوت میکشه اینجوری میگه. کلا در جریانید که؛ ایران 75میلیون دکتر، 75میلیون مهندس، 75میلیون دانشمند و .. داره.

دقیقا
گاهی که مثلا به کار یه مربی فوتبال گیر میدم بعد میگم خدائیش اگه همین مربی بخواد توی طب یه نظر بده خودت چی میگی؟!

زهره خاموش شنبه 14 تیر‌ماه سال 1393 ساعت 09:31 ق.ظ

مورد 3 :شاید انتظار داشت شما تو اتاق پرستار باشین......
مورد 9: یعنی شما رو چی فرض کرده منظورم از لحاظ مرتبه پزشکیه؟
گوشیای نو مبارک......

ممکنه
پزشک خیلی عمومی!
ممنون

مژگان امینی شنبه 14 تیر‌ماه سال 1393 ساعت 02:17 ق.ظ http://mozhganamini. persianblog.ir

2.بعضى قرص ها را بادوز بیشتر بخری نصف کنی ارزان تر در می آید. گوشی های نو مبارک
من نمی دانم دکتر بابک را خودتان به ما معرفی کردید مسئولیت بقیه اش هم با خودتان است. زودتر وبلاگ جدیدشان را رونمایی کنید.

واقعا؟ نمیدونستم
مطمئنین من به شما معرفیش کردم؟

F.Gh جمعه 13 تیر‌ماه سال 1393 ساعت 11:16 ب.ظ

خب اونجا کجا ئه؟؟؟

ولایت ما!

مه جمعه 13 تیر‌ماه سال 1393 ساعت 07:04 ب.ظ

ممنوم. خب یه راه ارتباطی بگین بهم؟
وبلاگ ندارم

همین پیام خصوصی چطوره؟

خزان جمعه 13 تیر‌ماه سال 1393 ساعت 02:15 ب.ظ http://khazan62.blogfa.com/

آموخته ام که وقتی ناامید میشوم ، خداوند با تمام عظمتش ناراحت میشود و عاشقانه انتظار میکشد که به رحمتش امیدوار شوم . . . !

زیبا بود

وانی جمعه 13 تیر‌ماه سال 1393 ساعت 01:28 ق.ظ

خدا فقط می تونه به یه خانواده ی معتاد به وایبر کمک کنه!!
همش تو فکرم بود که از کجا وبلاگ دکتر بابک رو می تونم پیدا کنم که امیدوارم از طریق شما میسر بشه.
چی؟نکنه توقع دارین هر دفه از خاطرات جالبتون تشکر کنم؟؟؟!!! آدم یه حرفو چند بار میزنه مگه؟!

واقعا دیگه واتس آپ و بقیه که هیچی
آمین
اختیار دارین شما تشکر نکرده هم دوست خوب ما هستین

خانم کاکتوس جمعه 13 تیر‌ماه سال 1393 ساعت 12:10 ق.ظ http://misskaktoos.blogfa.com

وای دلم باز شد کلی خندیدم
خوب دکترپیرزنه راست می گه دیگه حواس تون باشه درست نسخه بنویسین
حالا جدی آزمایش دادن حال آدم رو خوب می کنه ؟
اولین موبایل منم سونی اریکسون سفید بود ، یادش بخیر
حالا تلافی اون حرف خانم پرسنل رو که با آمپول زیاد در نیاوردین ؟

ممنون
چشم
پ نه پ
واقعا گوشی خوبیه
نه بابا ما از این بخارا نداریم!

اسکل پنج‌شنبه 12 تیر‌ماه سال 1393 ساعت 09:56 ب.ظ http://kallekharab.blogfa.com

جالب بود...!!!

ممنون

sab پنج‌شنبه 12 تیر‌ماه سال 1393 ساعت 08:51 ب.ظ http://sabinaaa.blogfa.com

گوشى جدید مبارک
اون صداى مردونه خیلى جالب بود دکتر

ممنون
بالاخره خنده یا گریه؟!

سما پنج‌شنبه 12 تیر‌ماه سال 1393 ساعت 08:07 ب.ظ

سلام دکتر
بنده خدا این مورد 2 به نصف قرص عادت کرده، مثل مادربزرگ من که هر قرص سبزی رو که میدید بهش می گفت کوفتی!!! مام مجبور بودیم قبل از گرفتن هر قرصی اول رنگشو چک کنیم
وایبر چیز خوبیه، مخصوصا وقتی آدم تو یه جمعی نشسته نمیتونه مستقیم بگه پاشید بریم
به دکتر بابک هم سلام برسونید

سلام
کوفتی؟!
راست میگینا تا حالا به این فایده اش فکر نکرده بودم!
سلامت باشین ایشون هم سلام میرسونن!

مه پنج‌شنبه 12 تیر‌ماه سال 1393 ساعت 06:06 ب.ظ

سلام. چنتا راهنمای درباره ترک اعتیاد میخواستم. راهنماییم میکنین؟
اگه آیدی لاین دارین بگین تا آیدیمو خصوصی بدم اددم کنین. وقتتونو زیاد نمیگیرم فقط چنتا سواله. مرسی

سلام
اگه بتونم درخدمتم
شرمنده ما از این قرتی بازی ها بلد نیستیم!

Mina پنج‌شنبه 12 تیر‌ماه سال 1393 ساعت 04:38 ب.ظ

سلام
اینجا چه خوب و صمیمیه :)
خوشحالم که وبتون رو پیدا کردم (از وبلاگ دکتربابک)
پستتون که عالی بود بسی شاد شدیم
و بابت خبر از وبلاگ جدید دکتر هم مرسی کلی

سلام
ایشون که دیگه نمینویسن فعلا باز رفته بودین سربزنین؟
چه خواننده های وفاداری (صدای گریه حضار)

F.Gh پنج‌شنبه 12 تیر‌ماه سال 1393 ساعت 12:31 ب.ظ

سلام، خوبین؟
شما کجا پزشک هستین؟ توی مراکز شما میشه کشیک اینا فروخت؟ من مرفه بی درد نیستم ولی یه سری مشکلات دارم. راستی من همونم که برای طرح ازتون پرسیدم! من اسمم برای زنجان در اومد اما ترکی بلد نیستم! برای همین فکر نکنم بتونم برم.

سلام
اینجا تا دلتون بخواد شیفت میفروشن!
من هم ترکی بلد نیستم
خب پس بیائین اینجا دیگه!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد