جایی برای گفتن دلتنگیها

ماجراهای یک پزشک هنوز عمومی

جایی برای گفتن دلتنگیها

ماجراهای یک پزشک هنوز عمومی

خاطرات (از نظر خودم) جالب (122)

سلام

۱. ساعت یک صبح مرده اومد و گفت: الان سه ماهه که بی خوابی دارم!

۲. زنه گفت: داروهائی که نوشتین داروخونه اینجا نداشت. گفتم: میتونین بیرون بگیرین؟ گفت: اون وقت شما اینجا نوشتین داروخونه بیرون بهمون میدن؟!

۳. خانمه گفت: اسهالم درست مثل آبیه که دست و صورتمونو باهاش میشوریم!!

۴. خانمه گفت: اگه آزمایش کامل برم بعد اگه حامله هم باشم نشون میده؟!

۵. خانمه بچه شو آورده بود و گفت: میشه واکسنشو بزنیم؟ گفتم: چرا نزنین؟ گفت: اینو واکسن بدو تولدشو که زدیم گردنش باد کرد، واکسن شش ماهگی شو که زدیم زیر بغلش. حالا هم نوبت واکسن یک سالگیشه!

۶. مرده گفت: این مریض سرم نمیخواد؟ گفتم: نه. چند دقیقه بعد اومد و گفت: سرم براش ننوشته بودین؟ گفتم: نه. گفت: خودتون وقتی گفتم سرم بنویسین گفتین خب باشه!

۷. مسئول تزریقات اومد پیشم و گفت: بی زحمت به مریض ها بگین داروهاشونو بیارن بهتون نشون بدن. گفتم: چرا؟ گفت: آخه خیلی از داروها توی داروخونه اینجا نیست. نزدیک داروخونه بیرون هم یه تزریقاتی هست!

۸. خانمه گفت: باید برم پیش متخصص داخلی؟ گفتم: نه باید برین پیش جراح. گفت: مگه متخصص داخلی با جراح فرق می کنه؟!

۹. مرده گفت: مدتیه که چند روز پشت سرم درد می گیره، بعد میاد پشت شونه هام و همین طور میاد پائین تا پشت پاهام و بعد دوباره از اول!

۱۰. به خانمه گفتم: توی خونه بهش دارو هم دادین؟ گفت: بله استامینوفن. گفتم: تب داشت؟ گفت: نه همینطوری!

۱۱. خانمه گفت: اون قدر اشتها ندارم که وقتی یه بار غذا میخورم همه تعجب می کنن!

۱۲. خانمه ساعت یازده شب بچه شو با استفراغ آورده بود. گفتم: اسهال هم داره؟ گفت: نمیدونم از هشت صبح که پوشکش کردم دیگه بازش نکردم!

پ.ن: و سرانجام از «دائی» تبدیل شدم به «باباجی» !!

نظرات 68 + ارسال نظر
پندار دوشنبه 1 اردیبهشت‌ماه سال 1393 ساعت 01:19 ق.ظ http://neat.persianblog.ir/



روز زن بر همه ی مادران و زنان مبارک باد..

حالا من زنم یا مادر آیا؟!

ساقی سه‌شنبه 26 فروردین‌ماه سال 1393 ساعت 12:40 ق.ظ

من اگه جای شما بودم که ریسه میرفتم از خنده...
والا چندروز پیش شاگردم تلفظ اشتباه گفت هی تحمل کردم تا اخرش زدم زیر خنده ناااااااااااااجورا

کدوم خاطره رو میفرمائین آیا؟

شیرین سه‌شنبه 5 فروردین‌ماه سال 1393 ساعت 08:40 ب.ظ http://sweetdr.mihanblog.com

سلام چه خاطرات جالبی بود کلی خندیدم

سلام
خنده تون مستدام

سینا جمعه 23 اسفند‌ماه سال 1392 ساعت 02:56 ق.ظ http://www.sinaa.blogsky.com

دکتر یعنی بچه داری شدین به سلامتی؟

بچه داری شدیم؟
یعنی چی آیا؟

s چهارشنبه 21 اسفند‌ماه سال 1392 ساعت 07:39 ب.ظ

بله

چی بله؟

s دوشنبه 19 اسفند‌ماه سال 1392 ساعت 09:12 ب.ظ

سلام دکتر ممنون از مطالبتون ولی اگه زحمتی نیست لطفا یه خرئه مطالب اموزشی رو بیشتر کنید.

سلام خواهش
منظورتون مطالب آموزش پزشکیه آیا؟

[ بدون نام ] یکشنبه 18 اسفند‌ماه سال 1392 ساعت 10:56 ب.ظ

از نظر من که نه!
ولی چی تو فوتبال ما منطقیه که این بخواد منطقی باشه!
کُری خوندنا منطقیه یا نتیجه دربی!؟
یا قیمت قراردادا!؟
یا پرداخت نکردن قراردادا!؟
اصن این جدولمونم منطقی نیس! کجای دنیا از تیما اینطوری امتیاز کم میکنن!؟

راستش من درباره ی استقلال هیچ منطقیو نمیپذیرم!:دی


صبا که از اولم نباید میبود!ولی فولاد حقش بود.

راستی منظورتون این بود که استقلالی هستین دیگه!؟
(آیکنِ آخه این همه تیم! آخه چرا اسقلال!؟)

دکتر شما الان تهران هستین عایا؟

در این که هیچ چیزی توی فوتبال ما منطقی نیست با شما موافقم.
راستی من توی وبلاگ کاملا بی طرفم اما توی فیس بوک طرفدار دو آتیشه یکی از تیمها هستم شدید. لطفا نفرمائین کدوم تیم که نمیگم.
ضمنا تهران هم نیستم.

[ بدون نام ] یکشنبه 18 اسفند‌ماه سال 1392 ساعت 01:22 ق.ظ

میگم مدیر اون سایته احیانن با چن تا استقلالی دوس نیس!؟
پس کِی استقلال حذف میشه؟؟؟؟؟!؟!؟!؟!؟

اگه همین الان قبل جام جهانی تیمای ایرانو بحذفن ازون سایته،بنظرم آبرومندانه تره!البته باید از استقلال شروع کنن!
شما که استقلالی نیستین خدای نکرده!؟

به نظر شما منطقیه که تیمی که چند ساله توی باشگاه های آسیا حضور داره یهو حذف بشه؟
فعلا که صبا حذف شده و فولاد اضافه

yasaman شنبه 17 اسفند‌ماه سال 1392 ساعت 11:28 ب.ظ

مرسی
پ.ن این پست رو خوندم دلم ضعف رفت واسه عسل، من هم مدت مدیدی به بابام می گفتم باباجی، خیلی یهو نوستالژیک شدم، حالا ببینم اسم بعدی که من به بابا دادم رو هم رو شما می گذارد

خواهش
پس باید صبر کنیم و ببینیم!

مژگان امینی شنبه 17 اسفند‌ماه سال 1392 ساعت 09:58 ب.ظ http://mozhganamini.persianblog.ir

3.یاد قصه ی ماه پیشونی افتادم!
6.یک سرم می نوشتید تزریقات هم به فیض می رسید.
9.قبلاً می گفتند یه بادی که توی تنم می چرخه
11.چه سعادتی داشته !

3. واقعا هم که چه شباهتی!

شکلات شنبه 17 اسفند‌ماه سال 1392 ساعت 05:53 ب.ظ

نه بابا هک کجا بود؟؟ اصلن این صوبتا به شمایل من میخوره؟؟؟؟؟


خب، من تا چند وقت پیش ( در دوران جاهلیتم:)) توی " بلاگ فا " یه وبلاگ داشتم، که بدون هیچ دلیلی یه روز دیدم همه ی مطالبش حذف شدن، من که سی یا سی نمینوشتم، به نظرم ایراد از خود بلاگ فا بود.
بعد از اون واقعه ی تلخ به همه ی وبلاگای مورد علاقه م پیشنهاد میدم که حتما یه نسخه ی پشتیبان ( با فرمت html) از وبلاگشون تهیه کنند

شاهد هم اینا ، :
http://kafiketab.blogfa.com/comments/?blogid=kafiketab&postid=1391&timezone=12600


بلاگ فا و بلاگ اسکای نداره که....

موفق باشید

میدونم
محض مزاح عرض کردیم

دکترکوچولو شنبه 17 اسفند‌ماه سال 1392 ساعت 06:12 ق.ظ

دیگه دیر گفتین دکتر
من عطسه هامو زدم :)

دکتر پرتقالی شنبه 17 اسفند‌ماه سال 1392 ساعت 12:22 ق.ظ http://dr-orange.blogfa.com

امیدوارم عماد و عسل کوچولو همیشه شاد باشند و با آنی و باباجی خوش بگذرونن

از لطفتون ممنون

ستاره جمعه 16 اسفند‌ماه سال 1392 ساعت 11:15 ب.ظ

چقدر ناراحته این خانم / آقای حالا!!!ا
نگار مجبورش کردن!!!
بی ادب هم هست

مهم نیست
ایشون هم نظرشونو گفتند

حالا جمعه 16 اسفند‌ماه سال 1392 ساعت 09:09 ب.ظ

یه مشت خاطرات مزخرف با یه مشت ابله که دم به دم مهر تایید به اونا بزنن

من از کسی نخواستم که مهر تائید به حرفهام بزنه
اونها نظرشونو گفتن شما هم نظرتونو بفرمائین
خوشحال میشم

yasaman جمعه 16 اسفند‌ماه سال 1392 ساعت 08:56 ب.ظ

سلام آقای دکتر، امیدوارم حال شما و آنی خانم و عماد و عسل جان خوب و خوش باشه، یادتون می آد وبلاگتون رو تحریم کردم؟امروز 8 مارچ، اگر به آنی خانم تبریک گفتین که تحریمو می شکنم اگر نه به فعالیت فمینیستیم ادامه می دم، هرچند که نخوندن خاطرات (از نظر من هم) جالبتون سخت، به خصوص زمان امتحانا که دپرس بودم سختتر بود
پ.ن:تبریکات بعد از این کامنت هم با اغماض قبول

سلام
بدین وسیله روز زن و روز پرستارو به همه دوشیزگان و بانوان و همه پرستاران کشور تبریک عرض می نمائیم
ضمنا روز زن به طور ویژه به آنی خانوم تبریک گفته می شود
خوب شد حالا؟

خبرنگار جمعه 16 اسفند‌ماه سال 1392 ساعت 08:36 ب.ظ http://ghasedake90.mihanblog.com

کشب عنوان باباجیّت توسط شما بر شما مبارک

ممنونم
اما هنوز معتاد نشدم که میگین کشب!!

وکیل جمعه 16 اسفند‌ماه سال 1392 ساعت 03:58 ب.ظ

سلام مجدد
پروانه پزشکی، ٨٦ سال پیش،

http://www.asriran.com/fa/news/324792/پروانه-پزشکی-در-86-سال-پیش-عکس

سلام
از لطفتون ممنون

شکلات پنج‌شنبه 15 اسفند‌ماه سال 1392 ساعت 08:47 ب.ظ

سلام آقای دکتر

وای خیــــــلی قشنگ بودن.... خیلی خندیدم... مخصوصا 12

دستتون درد نکنه :)
شماره ی5 خانومه باسواد بود؟؟

راستی آقای دکتر یه بک آپ از وبلاگتون دارید یانه آیا؟؟:S003:]
بالاخره این همه سال وقت براش گذاشتید.... به مسئولین اینترنت ایران هم که اعتباری نیست...
[
همیشه شاد و موفق باشید

سلام
ممنونم
ظاهرا که بود
چطور؟ میخواین هکش کنین؟!

دکترکوچولو پنج‌شنبه 15 اسفند‌ماه سال 1392 ساعت 07:26 ب.ظ

امروز ب حدی داروخونه ما شلوغ بود ک دوبار چاییم خنک شو و برام دوباره ریختن
ی دفه وسط اینهمه شلوغی ی زنه اومده میگه : دختر خانم ( منظورش من بودم ) ؟؟
میگم بله ؟؟
ی دارو بده راه گلومو باز کنه ، از این داروها ک این سرفه هارو درمون کنه ... بعدش هم واسه ملموس ترشدن قضیه چند تا او صورت بنده سرفه همراه با خلط میکنه و تهش میگه از این سرفه ها...
الانم دارم با سردرد و سرفه شب رو سرمیکنم
+ من بخاطر اینکه با مریض های بدحال خیلی فیس تو فیس نشم رفتم دارو خوندم این همه سال ، حالا هم ک شد اینجوری ....
این شانسه ما داریم ؟؟

خسته نباشین
عوضش درآمدتون هم بیشتر شد
خواهشا حالا شما اینجا از اون سرفه ها نکنین من حال مریض شدنو ندارم

ستاره پنج‌شنبه 15 اسفند‌ماه سال 1392 ساعت 05:10 ب.ظ

بامزه بودن آقای دکتر
میگم به مورد 3 میگفتین به همون خاطره که
اسهال گرفته!
(آلودگی آب مصرفی!)

ممنون
یعنی توی یه چرخه معیوب گیر کرده دیگه!

داش آکل چهارشنبه 14 اسفند‌ماه سال 1392 ساعت 11:10 ب.ظ

سلام دکتر خیلی باحال بود
گفتم یه نظری بدم از خاموشی در بیام

سلام ممنون
روشنائی تون مبارک!

یوکابد چهارشنبه 14 اسفند‌ماه سال 1392 ساعت 08:11 ب.ظ

3.
4.
8.
9.چرخه ی درد داره تو بدنش؟؟؟؟؟؟
10.اینکه بین ایرانیا طبیعیه
12.بیچاره بچه نمیتونسته چیزیم بگه
پ.ن:بازم خودش یک پیشرفته!!!!

ممنون از لطفتون
پ.ن: ممنون

میم الف یاس چهارشنبه 14 اسفند‌ماه سال 1392 ساعت 07:17 ب.ظ http://http:doctormim.persianblog.ir/

سلام دکتر
وب تون خیلی جالبه
سبک جالبیه برای نوشتن
من لینک وبتون رو توی وبلاگم قرار دادم خوشحالم میشم شما هم لینک من رو قرار بدین
http://doctormim.persianblog.ir/

سلام
ممنون
چشمهاتون جالب میبینه
شما لطف کردین مزاحم میشم

آسیه چهارشنبه 14 اسفند‌ماه سال 1392 ساعت 06:36 ب.ظ

سلام آقای دکتر
مثل همیشه جالب بود
عسل جونو از طرف من ببوسین آنی خانم که عکسای عسلو نمیذارن شما حداقل چند تا عکس برامون بذارین

سلام
ممنون
بهش میگم وظیفه شو انجام بده!

آنا چهارشنبه 14 اسفند‌ماه سال 1392 ساعت 06:32 ب.ظ http://www.gandom1359.persianblog.ir

منم خیلی وقته بی خوابی دارم باباجی...

واقعا؟
چرا آیا؟

مرسده چهارشنبه 14 اسفند‌ماه سال 1392 ساعت 12:42 ب.ظ http://avaiezendegi.blogfa.com

سلام دکتر احوال شما ؟
آخی چه جالب من کوچیک بودم به پدر بزرگم میگفتم باباجی بعد که بزرگ شدم هم هروقت میخواستم خودمو لوس کنم واسش میگفتم بابا جی آخی چقدرم پدربزرگم اینکارم رو دوست داشت
وای این کلاسا کلا زندگیم رو مختل کردن فقط استرس اززمان کنکورکم شده ازشانس بد من هم با یه گروه .. خون هم کلاسیم که مجبورم پا به پاشون درس بخونم اساتید هم که میان جو رو میبینن میگن شما پتانسیلش رو دارین فشاررو بیشترمیکنن
دکتر واقعا شما هم تو این سبک بودین آخه 95%پسرای کلاس ما اینطورین و ما دخترا رو بد بخت کردن به پسره میگم چه جوری به همه این درسا اینقدرخوب میرسی میگه شبی 3 ساعت میخوابم منو میبینی حالا

سلام
ممنون از لطف شما
زمان ما که معمولا دخترها ... خون بودن حالا رو نمیدونم

پروانه چهارشنبه 14 اسفند‌ماه سال 1392 ساعت 11:28 ق.ظ http://bestmoments.blogfa.com

سلام آقای دکتر،
3
8
10
12 واااااا بیچاره بچه!!!!
پ ن: به به تبریک عرض میکنم.
ممنون.

سلام
ممنون از لطف شما

عاطفه چهارشنبه 14 اسفند‌ماه سال 1392 ساعت 09:20 ق.ظ http://www.ati-91.blogfa.com

سلام آقای دکتر باباجی
۳)
۱۲)مادر نمونه!!!

سلام
ممنون از لطفتون
حالا فهمیدین هنوز دائی عسلم یا نه؟

وکیل چهارشنبه 14 اسفند‌ماه سال 1392 ساعت 08:04 ق.ظ

سلام
باباجی یعنی بابا حاجی و به پدربزرگ میگن!
البته یه پله پیشرفت کردین چون پدربزرگ از دایی نزدیک تره!

سلام

morteza چهارشنبه 14 اسفند‌ماه سال 1392 ساعت 12:02 ق.ظ http://psoriasis2.blogfa.com

سلام دکتر
شماره ی 4 : یه بار تو اورژانس بودم یه خانمه آزمایش B-Hcg آورد دادش به من گفتش که پسره یا دختر
شماره ی 8 : من هم یه روز داشتم 10 دقیقه به یه خانمه توضیح میدادم که فرق ارتوپدی با طب فیزیکی رو
شماره ی 10 : متاسفانه در مورد مسمومیت با استامینفون بسار کم اطلاع رسانی شده در صورتی که شایع ترین مسمومیت هستش و کشنده! ملت هم فکر میکنن نقل و نباته!

سلام
بابا شما که خاطراتتون از من هم جالب تره که!

راضیه سه‌شنبه 13 اسفند‌ماه سال 1392 ساعت 08:48 ب.ظ

12. وااااای چقدر دلم وسه بجه هه سوخت

باباجی شدنتونو هم تبریک می گم دکتر.

ایضا
ممنون

سما سه‌شنبه 13 اسفند‌ماه سال 1392 ساعت 08:16 ب.ظ

این دستاورد بزرگ رو بهتون تبریک میگم دکتر!

رکسانا سه‌شنبه 13 اسفند‌ماه سال 1392 ساعت 07:09 ب.ظ http://iranbanooo.blogsky.com

سلام دایی باباجی !
حسرت شماره 11 را میخورم ! خوش به حالش ! :)
12.چقدر جنس پوشک خوب بوده !!!!!

سلام
واقعا؟
واقعا

ستوده سه‌شنبه 13 اسفند‌ماه سال 1392 ساعت 03:52 ب.ظ http://aletaha15.blogfa.com

پزشکان همیشه خاطرات جالب وشنیدنی از بیمارستان وبیمارانشان دارند ولی بعضی ها اصلا اهل نوشتن نیستند هرچه بگوییم کو گوش شنوا .
موفق باشید .

البته من نام شما را در وبلاگ سلامی چو بوی خوش آشنایی خوندم ودر وبلاگ یک مامان نیز نام شما را دیدم و بر آن شدم تا به وبلاگتان سری بزنم

ممنون
کار خوبی کردین که بر آن شدین

نویــد هستم یکــ C.N.A سه‌شنبه 13 اسفند‌ماه سال 1392 ساعت 11:48 ق.ظ http://captain-medic.blogfa.com

دکــــتر یه سوال؟
از این که پزشک شدین راضی نیستین؟
یا از اون اول علاقه به رشته دیگه ای داشتین؟
آخه از حرفاتون تو وبم این سوالا برام درست شده!
راستی سلامــــــ

من از اول پزشکیو دوست داشتم
اما همچنان به حرفهام توی وبتون هم معتقدم

وانی دوشنبه 12 اسفند‌ماه سال 1392 ساعت 10:27 ب.ظ

شما از آدم هایی که آدم نمی دونه از شوک تفکراتشون بخنده یا گریه کنه، توقع دارین فرق متخصص و جراح بدونن؟! دکتر عید هی نرین مهمونی و مسافرت؟ اصلن دکتر خوب اونه که همش کار کنه هی! پول در بیاره!!! خاطره بنویسه ملتو شاد کنه آنی خانوم منو نکشین جوووونم

البته تا جائی که من میدونم جراح هم یه نوع متخصصه
اتفاقا ما هیچ وقت عیدها مسافرت نمیریم

باران دوشنبه 12 اسفند‌ماه سال 1392 ساعت 10:10 ب.ظ http://withmygod.blogfa.com/

سلام
شماره 3 مثال بهتری نداشت؟
باباجی!!!! عزیییزم چه بامزه!
شماره 12 طفلی بچه هه از صبح پوشک بوده! بمیرم همه پاهاش سوخته لابد!

سلام
خب لابد نداشته دیگه!
واقعا
احتمالا

گیلاس آبی دوشنبه 12 اسفند‌ماه سال 1392 ساعت 07:42 ب.ظ http://thebluecherry.blogfa.com

سلام دکتر
به مورد 12 بگین
اون بچه کپک زد!!
بااین وضعیت تا2سال دیگه,بچه دم و دستگاه براش نمیمونه دیگه!!!
دکتر چطوری یا نه؟!

سلام
دم و دستگاه؟
نه بهترم

محسن:) دوشنبه 12 اسفند‌ماه سال 1392 ساعت 05:47 ب.ظ http://azghabl.blogfa.com

سلام آقای دکتر
مرسی
خدایتان بخنداناد;)

سلام
خواهش
آمین

ستاره دوشنبه 12 اسفند‌ماه سال 1392 ساعت 03:43 ب.ظ http://razesukoot.blogfa.com

سلام
دکتر می رسی خونه حالتون خوب هست آیا؟
ماشاالله صبر و استقامت می خواد این همه سوال و توضیح دادن به این همه مریض
خدا قوت

سلام
آی گفتین

فردا دوشنبه 12 اسفند‌ماه سال 1392 ساعت 03:17 ب.ظ http://med84.blogfa.com

پ.ن» تبریک می گم و انتخاب شیرینیش رو هم به خودتون واگذار می کنم!

ممنونم خانم دکتر
شیرینیشو هم تشریف بیارین درخدمتیم

یاس دوشنبه 12 اسفند‌ماه سال 1392 ساعت 12:37 ب.ظ http:// nasimsahari. blogsky.com

۱)بیخوابی نکشیدی نمی دونی چه دردیه!
۲تکراری نبود؟
۳
۴٫۵نکته اشو نگرفتم
۶!!!
۷؟؟؟؟
۹)
۱۲بچه ی بیچاره!!!
پ ن:ای جان

1. کشیدم دکترجان کشیدم
2. شبیهش بود

ققنوس دوشنبه 12 اسفند‌ماه سال 1392 ساعت 08:59 ق.ظ

سلام
دکتر منظور مسئول تزریقات را متوجه نشدم... منظورش چی ؟؟؟؟
شماره ۳ چه حال بهم زن بوده...خیلی چندش بود زنه...
۱۰ و ۱۱ هم خیلی با حال بود..
راستی دقت کردین جامعه آماری شما همش خانومها هستن؟؟؟؟؟

سلام
خب وقتی مریض بره داروخونه بیرون داروشو بگیره همون جا هم آمپولشو می زنه دیگه
اما اگه مجبورشه بیاد داروهاشو نشون من بده آمپولشو هم توی درمونگاه می زنه
ممنون
اکثرشون

میتینگ انلاین دوشنبه 12 اسفند‌ماه سال 1392 ساعت 02:10 ق.ظ http://meetingonline0.blogfa.com/

ایرانی ها چون اهل قضاوت هستند، توصیف شخصی برایشان مشکل تر می شود. وقتی هم قرار است وضعیتشان را برای یک پزشک شرح بدهند، سعی می کنند واضح ترین جملات را به کار بگیرند. البته این هم علت دارد و بعض شما نباشد علتش پزشکانی هستند که وقتی بیمار می گوید فلان مرگم زده، می گویند خودت فکر می کنی از چه بوده و خلاصه مریض "خر" خورده. از طرف دیگر تایم کوتاهی که به 3 دقیقه نمی رسد، به ویژه در درمانگاه و اورژانس سبب می شود بیمار به دلیل دفعات زیاد مواجهه با مراجعه به پزشک و عدم تشخیص همکارانتان، جوری وضعیت را بیان کند که در کل چراغ قرمز را داده باشد و هشدار دهنده تر شرح دهد. و جالب اینجاست که خیلی ها فکر می کنند بیمار متوجه وضعیت خودش نیست و اصلا گوش نمی دهند چه می گوید و از لحظه ی ورود بیمار دفترچه را باز می کنند و خط و شعر می کنند!

کاملا با شما موافقم
حیف که اهل بحث های جدی نیستم وگرنه میتونستیم بحث های خوبی با هم داشته باشیم

خانوم معلم یکشنبه 11 اسفند‌ماه سال 1392 ساعت 11:27 ب.ظ

آقای دکتررررررر من اونیکی خانوم معلمم.. قبلنم منو اشتباهی گرفتین خووب نشون به اون نشون که یه بار درمورد عمل چشم براتون ایمیل زده بودم ..

واقعا؟
شرمنده

گل پونه یکشنبه 11 اسفند‌ماه سال 1392 ساعت 10:51 ب.ظ

سلام دکتر
5 ایران رو با ولایت افغانستان اشتباه نگرفته!!
12 احتمال مادر نبوده شاید پرستار بچه بوده شک نکنین
این خانم تزریقاتی هم جدیدا خیلی فرمایشات میفرمان نکنه فردا پس فردا یک وقت دیر برین مطب بجاتون همه بیمارو ویزیت کنه البته برا همه امپول با سرم مینویسه از ما گفتن بود

سلام
اما این اتفاق اینجا افتاده بودا!
چی بگم؟
البته این آقای تزریقاتی بود این بار

کیمیاگر یکشنبه 11 اسفند‌ماه سال 1392 ساعت 10:32 ب.ظ

شما مگه تومرکز دولتی نیستید؟شماره 7مسوول تزریقات چه فرقی براش میکنه روزی چند تا تزریق کنه داره حقوقشو میگیره...مگه براش پرکیسی حساب میشه؟شماره (3 6 12)وقتی بیمارا این مدلی حرف میزنن شما حتی بانگاهتون هم مورد تفقد قرارشون نمیدین؟

ما توی مرکز دولتی هستیم اما الان چند ساله که تزریقات مراکز خصوصی شدن و هرسال به مزایده گذاشته میشن
بیشتر شبیه سریال های مهران مدیری می شدم وقتی توی دوربین خیره می شدن

نگین یکشنبه 11 اسفند‌ماه سال 1392 ساعت 10:13 ب.ظ

سلام دکتر. ینی من واقعا تو کف این مراجعین شمام! این کیس های اوکازیونو از کجا پیدا می کنین!!!
خدا قوت و روزگارتون بکام

سلام
از توی درمونگاه!
ممنون

شیرین امیری یکشنبه 11 اسفند‌ماه سال 1392 ساعت 09:47 ب.ظ

یعنی مورد شماره سه خدا بود به قول این نسل جدید..
عطف به مورد ایشون بلانسبت شما یکی هم به داداش ما گفته : اقا دکتر گاهی وقتا اینقدر شله که عین سوپ باید قاشق برداری بخوری!
ببخشید چندش بود ولی نقل قول بود دیگه!
حیف که داداشم اهل وبلاگ نویسی نیست و گرنه میزد رو دست شما
ازمورداش یادم بود خودم مینویسم !

ممنون
خدائیش خنده دار بود
نمیتونین ایشونو هم به نت معتادش کنین؟

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد