جایی برای گفتن دلتنگیها

ماجراهای یک پزشک هنوز عمومی

جایی برای گفتن دلتنگیها

ماجراهای یک پزشک هنوز عمومی

معتادنامه (1)

سلام

۱. بعد از گرفتن شرح حال و مشاوره روان شناس و ... شیشه متادونو گذاشتم جلو مریض و میزان مصرفشو بهش گفتم که یه نگاه کرد و گفت: اینو باید بخرم هجده هزار تومن؟ همون تریاکو بکشم که ارزونتره که! بعد هم بلند شد و رفت!

۲. به پسره گفتم: تزریق هم میکردی؟ گفت: برای خودم نه اما هرکدوم از بچه ها که نمیتونست رگشو پیدا کنه میومد پیش من تا براش تزریق کنم!

۳. خانم پرستار درحال بررسی مدارک مریض جدید بود که یکهو صداش رفت بالا و گفت: شماره شناسنامه ات صفره؟! پسره گفت: نه خانم ما دیگه شماره شناسنامه نداریم فقط کد ملی داریم! خیلی دلم برای یه پسر معتاد متولد شصت و نه سوخت.

۴. خانمه اومد برای شوهرش دارو بگیره. گفت: میدونین چرا شوهرم معتاد شد؟ گفتم: نه. گفت: ما توی تهران زندگی می کردیم. شوهرم توی قسمت هوا فضای ارتش کار می کرد. به محض این که گفتند هرکی بره شهرستان بهش وام و زمین میدن درخواست انتقال داد. اما اینجا گذاشتنش .... (یه جای خیلی پائین تر) تا مدتی داشت عذاب می کشید. بعد هم کم کم معتاد شد.

۵. قیافه پسره از دوفرسخی داد می زد که معتاده. یه دستش مشکل حرکتی داشت و توی هرجمله چندبار از «به قول معروف» استفاده می کرد. خانم پرستار ازش پرسید: متاهلین؟ گفت: به قول معروف نامزد کردم. مریض که رفت خانم پرستار گفت: واقعا این نامزد کرده؟ آخه این دختره دلشو به چی این خوش کرده؟!

۶. نیازی به اطلاعات پزشکی نبود که بفهمی طرف معتاده و خمار. فتوکپی از کارت ملی داداششو آورده بود و گفت: من مشکلی ندارما. اما داداشم پاش شکسته و توی خونه است. ما هم میخوایم تا اونجاست ترکش بدیم!

۷. به مرده گفتم: روزی چقدر تریاک مصرف میکردید؟ گفت: من جنوب کار میکنم. اونجا هم مواد خیلی از اینجا ارزونتره. هربار میرفتم یه کیلو میخریدم و میومدم اینجا مصرف میکردم تا تموم می شد. دقیقا نمیدونم روزی چقدر می شد!

۸. برای پسره یه پرونده درست کردیم. رفت و چند روز بعد با دوستش اومد تا براش پرونده درست کنیم. بعد گفت: حالا یه شیشه متادون بهم اشانتیون نمیدین که دوستمو آوردم؟!

۹. به مرده گفتم: روزی چند بار مواد مصرف میکردین؟ گفت: یه بار صبح مینشستم پای بساط تا شب!

۱۰. چقدر دردناک بود وقتی یکی از همکلاس های قدیمی اومد برای تشکیل پرونده. بعد که میخواست بره گفت: دکتر راز نگهدار باشیا! (من هم که به کسی نگفتم!)

۱۱. مریض جدید بیرون اتاق ایستاده بود که یه مریض دیگه اومد توی مرکز. بعد همو شناختند و یکیشون به اون یکی گفت: عجب جائی هم همدیگه رو دیدیم. حالا به کسی نگین که من هم اینجا میام. اون یکی گفت: آخه به کی بگم؟!

۱۲. مریضه گفت: این شربت متادون هیچ عوارضی نداره؟ گفتم: به هرحال هر داروئی ممکنه عوارض داشته باشه. اما معمولا مشکل خاصی نداره. یه نگاه به صورتم کرد و گفت: خودتون هم انگار مصرف می کنین آره؟! 

۱۳. پسره گفت: حالا که تحریمهارو برداشتند متادون ارزون نشده؟!

پ.ن1: تا جائی که یادم میومد هیچوقت بیشتر از سه تا پست خاطرات پشت سر هم نگذاشته بودم. اما هرچقدر فکر کردم نفهمیدم این بار به جای اون پستها چی بگذارم که خوشبختانه تعداد خاطرات معتادین گرامی به میزان لازم برای یک پست رسید!

پ.ن2: یه نامه اومده که: باتوجه به سیاستهای جدید جمعیتی دیگه کسی حق نداره همین طوری بره وازکتومی یا توبکتومی (لوله بندی!) هرکی مایله باید درخواست بده تا براساس سن و تعداد فرزندانش درباره اش تصمیم گیری بشه!

پ.ن3: به عسل میگم: بگو بابا. میگه: دائی! میگم: بابا! میگه: دائیییی!! میگم: من هر نسبتی که باهات داشته باشم مطمئنا دائیت نیستم چرا هی میگی دائی؟!

نظرات 60 + ارسال نظر
reza دوشنبه 7 بهمن‌ماه سال 1392 ساعت 11:57 ب.ظ http://drreza.loxblog.com

salam vebaton zibast v agar tamayol darid hamdigaro add konim.man shoma ro dar vebam add kardam

سلام
شما لطف دارین
مطمئن باشین من هروبلاگیو که خوشم بیاد لینک میکنم چه صاحبش منو لینک کرده باشه و چه لینک نکرده باشه

hgh جمعه 13 دی‌ماه سال 1392 ساعت 12:12 ق.ظ

Salam aghaye doctor...
In dokhtare khoshgele shoma nemige daii shayad mige dady..shayad jaheshe geni rokh dade dokhtaretoon khareji shode...daryabid in bache ro...!!

سلام
خب شما اون طرف آبین چنین چیزی به ذهنتون میرسه من به این فکر نکرده بودم تا حالا

إمادیوف پنج‌شنبه 28 آذر‌ماه سال 1392 ساعت 12:52 ب.ظ http://emadiof.ir

خیلی خاطرات جالب ولی در عین حال غمگین بودن
خیلی خیلی معتاد داریم!

ممنون
بیشتر از چیزی که فکر می کنید

پزشک طرحی چهارشنبه 27 آذر‌ماه سال 1392 ساعت 05:43 ب.ظ http://www.pezeshketarhi.blogfa.com

سلام .
چقدر خوب که معتاد نامه هم اضافه شد !
خیلی جالب بود .

سلام
واقعا؟
ممنون

اىرمان چهارشنبه 27 آذر‌ماه سال 1392 ساعت 03:50 ب.ظ

من رفتم مدرک ام ام تى گرفتم ولى راستش مطمئن نىستم که بتونم حرىف اىن داستان معتاد شم.... سخته ؟؟؟
عسل رو دست عماد زده ها!!

آسون تر از چیزیه که فکر میکنین
شما میتونین!
فلفل نبین چه ریزه!

ساقی چهارشنبه 20 آذر‌ماه سال 1392 ساعت 10:35 ب.ظ http://mey-khaneh.blogfa.com

دایی:دی

:دی

باران لاهیجی سه‌شنبه 19 آذر‌ماه سال 1392 ساعت 12:10 ب.ظ

خعلی باحال بود 8 از همه باحالتر بود

ممنون

دکتر ابریشم جمعه 15 آذر‌ماه سال 1392 ساعت 05:18 ب.ظ http://oneengineer.blogfa.com/

واااا
خب شاید یه بدبختی پول بچه بزرگ کردن نداشت و نخواست بچه دار بشه و خواست اونکارو کنه

ظاهرا معتقد به فرضیه هرآنکس که دندان دهد نان دهد هستند

دکترکوچولو جمعه 15 آذر‌ماه سال 1392 ساعت 11:07 ق.ظ

طرف اگه شییشه متادون رو برمیداشت و میبرد هم الان دیگه ب ته شیشه رسیده بود هآآآآآآآآآآآآ :)
خخخ
دکتر اپ کنی دیگه !!

چشم
فعلا نگران قرعه کشی جام جهانی هستم!

مظهرگلی پنج‌شنبه 14 آذر‌ماه سال 1392 ساعت 08:19 ب.ظ http://mazhar-goli.blogfa.com

یاد اون خاطره از خودتون افتادم که خودتون یه بار امتحانی ... :))

خب بابا بی خیال!

دکتر زهرا پنج‌شنبه 14 آذر‌ماه سال 1392 ساعت 07:47 ب.ظ

سلام دکتر
فکر میکردم اگه وبلاگم بخونی بهم بگی دختر عقده ای
ولی نگفتید
شایدم توی دلتون گفتید
خدایش گفتید یا نه؟؟؟

سلام
دلیلی نداشت که بگم داشت؟

دوست پنج‌شنبه 14 آذر‌ماه سال 1392 ساعت 07:35 ب.ظ

چرا نظر منو ثبت نمیکنید اقای دکتر ممثلا چش بود؟

من همه نظراتو تائید کردم مطمئنم

رکسانا پنج‌شنبه 14 آذر‌ماه سال 1392 ساعت 03:35 ب.ظ http://iranbanooo.blogsky.com

دلم گرفت براشون

واقعا

بهداشتی پنج‌شنبه 14 آذر‌ماه سال 1392 ساعت 07:05 ق.ظ

وااااااا
کامنت دومی من کو؟؟؟؟؟؟؟

وا
کدوم؟

دکتر پرتقالی پنج‌شنبه 14 آذر‌ماه سال 1392 ساعت 02:36 ق.ظ http://dr-orange.blogfa.com

دلم برای همکلاسیتون بیشتر از همه سوخت

واقعا

خاله آذر پنج‌شنبه 14 آذر‌ماه سال 1392 ساعت 12:55 ق.ظ

باید دکتر ظریف یه سر بره افغانستان،شاید بتونه با لبخند و مذاکره قیمت مواد رو کمی پایین بیاره،شاید این دوستان دلشون خوش باشه که نحریم رو از کالاهای مصرفیشون برداشتن!!

بیوطن چهارشنبه 13 آذر‌ماه سال 1392 ساعت 09:09 ب.ظ

بابا از شما که این بنگاه اون بنگاه دنبال خونه بودید بعید بود همچین سوالی .....
ما میرفتیم میگفتیم خونه چن سال ساخته میگفت نوسازه می گفتیم دقیق چن سال ... میگفت یه سال دوسال

حالا شوما اون کولر نداشته را درنظر بگیرید با این تعریف نوساز اقل کم یه سال ساخت بوده

آهان از اون لحاظ پس

دلارام چهارشنبه 13 آذر‌ماه سال 1392 ساعت 05:16 ب.ظ http://delaaram.persianblog.ir

دکتر جان یعین ایول به روحیت با کار تو اون مرکز ترک اعتیاد!خسته هم نباشید
پ.ن1:یعنی چی اونوقت کسی بچه نخواد تکلیف چیه؟
پ.ن2:خب کم کم یاد میگیره!

ممنون از لطفتون
اینو دیگه از اونها باید بپرسین
انشاءالله

سودی چهارشنبه 13 آذر‌ماه سال 1392 ساعت 05:05 ب.ظ

از یک جهت میشه خندید ولی اینها درد بزرگی که خندیدن بهش خیلی سخت . چی میشد اینکه بگیم ای کاش تو جامعه مون از این چیزها نباشه دیگه شعار نباشه .

آمین

وکیل چهارشنبه 13 آذر‌ماه سال 1392 ساعت 05:00 ب.ظ

سلام، دکتر جان ، اشتباه نکنید، همه ی وکلا متفق القول شاکی هستن که هر وقت دکتر میرن، دکتر فقط بهشون چوب بستنی میده! حالا درسته سرما میخوریم میایم خدمت همکاران گرامی شما، اما دلیل نمیشه چوب بستنی در حلق ما کنید، خوب بستنیشم بدید قول میدیم خوب شدیم بخوریم

چشم

cna یـــه سرباز پشتـــ کنکـــوری!!! سه‌شنبه 12 آذر‌ماه سال 1392 ساعت 09:32 ق.ظ http://captain-medic.blogfa.com

:)
آدمای جالبی هستن برادران معتاد،ولی ایشالله خدا کمکشون کنه!
آمین!

واقعا
آمین
اما به شرطی که خودشون هم به خودشون کمک کنند

×بــانـــو! سه‌شنبه 12 آذر‌ماه سال 1392 ساعت 01:20 ق.ظ http://x-banoo.blogfa.com/

سلام
این پستتون از "خاطات بنظر خودم جالب" خیلی خنده دارتر بود! مخصوصا 1 و 9
اینا هم با این سیاستاشون واقعا گل کاشتن.... :|

سلام
از لطفتون ممنون

مریم دوشنبه 11 آذر‌ماه سال 1392 ساعت 11:45 ب.ظ http://soir.blogfa.com

لابدشبیه دایی ها هستید....

مطمئنا شبیه علی دائی که نیستم!

وکیل دوشنبه 11 آذر‌ماه سال 1392 ساعت 03:43 ب.ظ

سلام، دیگه اینجوریه دکتر جان، منم با نام ربولی... کاملا شناختمتون
حتی از نظام پزشکی هم استعلام کردم گفتن بله! پزشکی به نام ربولی ح... داریم!
دکتر جان میخوام وکالت کودکی رو قبول کنم علیه شما که مدعیه وقتی بشما برای ویزیت مراجعه کرده، شما بستنی رو خودتون خوردین و چوبش دادین به ایشون

سلام
هرطور صلاح میدونین
مطمئنا چندتا از وکلای دنیای مجازی هستند که حاضرند وکیل مدافع من بشن

پرسشگر دوشنبه 11 آذر‌ماه سال 1392 ساعت 11:33 ق.ظ

عبارت :دی
یعنی چی؟!

به جای دی فارسی شما حرف دی بزرگ انگلیسیو بعد از دونقطه تجسم بفرمائید

وانی دوشنبه 11 آذر‌ماه سال 1392 ساعت 02:02 ق.ظ

خیلی زیاد جالب بود هم خنده دار بود هم تاسف و خلاصه دکتر کلی سوال های قدیمی ذهنم جرقه زدن!! مصرف کننده های سنتی و صنعتی فرق می کنن و همه متادون می گیرن؟ پاکسازی بدن چه مدت طول می کشه؟ برای دارو های اعتیاد آور هم این مراکز خوب جواب می ده و آیا اونا هم مشابه دارو هاشونو می گیرن؟ از نظر روانی هم به شما تکیه می کنن تا درمان واقعی بشه؟

ممنون
ما فقط مجوز درمان مخدرهای سنتیو داریم نه صنعتی
متادونو میشه تا آخر عمر هم مصرف کرد یا اینکه توی بعضی افراد که مطمئن باشیم از نظر روانی دیگه دنبالش نمیرن کم کم قطعش کرد اما مسئله اینه که اکثرا بعد از چند ماه دیگهدوباره شروع میکنن به کشیدن!
برای دارو ما که برنامه ای نداریم بقیه جاهارو نمیدونم
یه روانشناس توی مرکز هست که میرن پیش ایشون

مهسا یکشنبه 10 آذر‌ماه سال 1392 ساعت 08:11 ب.ظ http://www.eltiam.persianblog.ir

بله تعدادشون کمک نیست
خوب بود

نه متاسفانه
ممنون

باران یکشنبه 10 آذر‌ماه سال 1392 ساعت 08:06 ب.ظ http://barf-va-baran.mihanblog.com

چقد بده که یه روز خوش ندارم تا ازش بنویسم
حس میکنم افسردگی گرفتم تو خوابگاه...
خاطراتتون خیلی جالب هستن

چرا؟
مگه هم اتاقی هاتون باحال نیستند؟
ممنون

امیلی یکشنبه 10 آذر‌ماه سال 1392 ساعت 05:28 ب.ظ http://dlneveshtehayeman.persianblog.ir

چیزی که خیلی آدمو ناراحت میکنه دیدن آدمای جوون معتاد هستش...واقعا آدم دلش میخاد شونه هاشو نو محکم تکون بده و بگه آخه چرا؟؟؟
(واقعا خوب که بنده مسولیت شمارو بعده ندارم :دی)
دایی

اینا بیشتر نیاز دارن که یکی مخشونو تکون بده
واقعا
بابا

وکیل یکشنبه 10 آذر‌ماه سال 1392 ساعت 04:15 ب.ظ

سلام، ببخشید دکتر جان، اولاً یادم رفت اسممو بنویسم و بعدش اشتباهی نوشتن قبول شده بودین! منظورم این بود: بودیم، دیگه ببخشید نوشتن با گوشی موبایل این اشتباهاتم داره خوب دکمه ها کوچیکه!

سلام
خواهش میشود
حالا با این معرفی کاملا شناختمتون :دی

حافظ کوزه شکسته یکشنبه 10 آذر‌ماه سال 1392 ساعت 03:09 ب.ظ http://Jamewazhehha.blogfa.com

سلام؛
یــــــــــــــــک کیلو کم کم مصرف می کرد؟!! واااای اونوقت زنده بود و می تونست نفس بکشه؟!
7،9 باحال بود
12: آقا دکتر شما هم؟!!!
اتفاقی کامنت های "دکتر کوچولو" رو خوندم. کلی خندیدم. خدا صبرش بده ها. یه بنده خدا تعریف می کرد تو روستای پدریش یه دکتر بودشض که بیوگرافی بیشتر مرغ خروس و گاو و گوسفند و ... اهل محل رو می دونست!
به شوخی می گفت: دکتر پرونده پزشکی هم براشون تشکیل بده ثواب داره!!!
دکتر: پسر خجالت بکش... موقع ازدواج کردنت شده!عاقل باش.
من بعد از شنیدن:
خدا شفات بده!بی ادب!

سلام
همه شو که توی یه روز نمیکشیده که
جالب بود

بیوطن یکشنبه 10 آذر‌ماه سال 1392 ساعت 09:56 ق.ظ

شلام دکتر
وا مگه هنوز تریاک خالش هم پیدا میژه
تریاک خالش یعنی وختی میچشبونی روی شینه حقه چنان جلژ ولژی میکنه که دل آدم کباب میشه ...
الان تو یه مشقال تریاک روم به دیفال یه من پهن گاو ریختن ....
یادم افتاد دانشجو بودم یه ده سال پیش
از اونجا که با خوابگاه میونه خوبی نداشتم پدرم برام یه سوییت تو آپارتمان کرایه کرده بود ...آخرین طبقه و با یه بالکن با صفا و بزرگ ... ساختمان نوساز و هنوز کولر را کار نزاشته بودن ..دریچه کولرم تو اتاق من حفاظ نداشت
باد میپیچید تو کانال کولر و خنکی با حالی داشت ...
اسباب ها را که آوردم بالا متکاها را گذاشتم زیر کانال و افتادم روشون یه نفسی چاق کنم .... نیم ساعت نشده بود یهو یه گلوله پلاستیکی افتاد روسرم .....از اونجا که مواد کشیدن دانشجوها رو دیده بودم دوزاریم افتاد سوخته تریاکه ....اندازه یه توپ پینگ پونگ ... اومدم بندازمش تو چاه مستراح گفتم یه زنگی به بابا بزنم ....
زنگ زدم به بابا که یه چنین چیزی یافتم ... گفت بزار سرجاش شاید مال صاب خونس ...
اومدم رو متکا بزارم سرجاش دستم خورد به یه چیز دیگه برداشتم دیدم یه وافور تر و تمیز و خوشکل هم اونجاس!!!! رفتم صاب خونه را صدا زدم .... بنده خدا میگفت مستاجر قبلی معتاد بود اینا رو نبرده .... سوخته تریاکا را انداخت تو چاه مستراح ....وافورم برداشت برد خونه یه پایه خوشگل براش درست کرد و گذاشت تو دکور خونه ...

بعدها که برا یکی از معتادای محترم تعریف کردم گفت خاک بر سرت اقلا وافور را بر میداشتی شیرین 700 -800 تومن قیمتش بوده ....
الان دارم حسرت میخورم

سلام
میگما
خونه نوساز که هنوز کولرشو هم کار نگذاشته بودند مستاجر قبلیش کجا بود؟!

فردا شنبه 9 آذر‌ماه سال 1392 ساعت 09:14 ب.ظ

12>
پ.ن.2> دیوانه ن بخدا با این سی.یاست های مزخرف!
پ.ن3> آخه بچه ها داییاشونو خیلی دوس دارن!!!
*
ما هر وقت میایم اینجا کامنت بذاریم موقع ارسال، انگار که دزد گرفته باشن فوری پیام میاد رمز رو اشتباه زدی!! ینی کپی همون شماره ی توی کادره ها! اما نمیدونم چرا این جوره!!!
**
اینم بار چهارم که رمز میخواد... خدااااا!
***
حالا بار پنجمه!
**
دارم کفرات می شم! بار ششم!


خب لابد فکر شغل و تحصیل و آینده شونو کردن دیگه
میدونم چی میگین گاهی برای خودم هم پیش میاد

نیلوفر شنبه 9 آذر‌ماه سال 1392 ساعت 06:23 ب.ظ

سلام آقای دکتر
2.بامزه بود.پس یه جورایی همکار محسوب میشه!

3.آه .......


12.دکتر؟؟؟!!!!!
پ.ن3:منظورش همون بابا است!فعلا اشتباهی ثبت شده! شایدم خواهرزاده ای دارین که از اون ها یاد گرفته به شما بگه دایی!

سلام
یه جورائی!
واقعا
نیلوفر؟؟؟!!!!!
احتمالا

گیلاس آبی شنبه 9 آذر‌ماه سال 1392 ساعت 05:50 ب.ظ http://thebluecherry.blogfa.com

دکتر....
میگن اگه یه متادون بری بالا دیگه تا فضا میری!!!
راستکیه؟!!
نگفتی دکتر خودت چی میکشی؟!
من نقاشی میکشم

گیلاس
نمیدونی تا کجا میری
از اونها که امتحان کردن بپرس
درد :(

دکتر نفیس شنبه 9 آذر‌ماه سال 1392 ساعت 03:46 ب.ظ http://drnafis.blogfa.com

ملت یادگاری قبلا ها واسه بچه شون قابوسنامه می ذاشتن ..بیچاره عماد !
ولی تو منطقه مصر قبلا خیلی ارزون بود تریاک اما الان ده برابر شده به خاطر همین خیلی ها رفتند روی متادون . اینجا به صورت فرهنگی تریاک مصرف می شد و اوردوز کم بود اما روی متادون ارست تنفسی زیاده

خب قابوسنامه رو یکی دیگه نوشته اگه من هم مینوشتم تکراری میشد!
فرهنگی؟!

دکتر شیرین شنبه 9 آذر‌ماه سال 1392 ساعت 03:25 ب.ظ http://dr-shirinalyan.mihanblog.com

سلام دکتر
دلم خیلی برای مورد 3 سوخت.
مورد7 هم بنده خدا راست میگه. اینجا از هر 5 تا مریض که میاد مطب 1 نفر به صورت خفن معتاده وضع دندان ها هم افتضاح
مورد 10 رازداری تون هم قابل تحسین

سلام
واقعا
واقعا؟
خب دیگه قسم خوردیم دیگه!

مژگان امینی شنبه 9 آذر‌ماه سال 1392 ساعت 02:15 ب.ظ http://mozhganamini.persianblog.ir

سلام
این دفعه واقعاًوبلاگتون جایی برای گفتن دلتنگی ها بود
شاید عسل دلش می خواهد باهاش دای دای بازی کنید.یا کلاً دلش بازی می خواهد.

سلام
واقعا
بازی که وظیفه هرروزه است

[ بدون نام ] شنبه 9 آذر‌ماه سال 1392 ساعت 01:45 ب.ظ

سلام
یاد یه خاطره ای افتادم، وقتی که آزمون وکالت قبول شده بودین، فرستادنمون پزشکی قانونی مرکزی( پارک شهر) که آزمایش رومون به دیوار بدیم! هشت صبح سالن پُر بود از حدود دویست خانم آقایی که مثل من از طرف کانون وکلا معرفی شده بودن برای ...
اون وسط یه گروهبان کادر و یه ستوان وظیفه دو آقا و یک خانم معتاد رو که خیلی تابلو بودن آورده بودن، گروهبانه دائم با نگرانی این ور اون ورو نگاه میکرد بعد به وظیفه گفت: اینا رو ببر یه جا دیگه، نمیبینی اینا همه دانشجو هستن آدم حسابین! بعد از رو کردن من به دیوار،همین برادران معتاد رفتن تو و نمونه ها لب دیوار بود، تا هفته بعد که نتیجه معلوم شه همش میترسیدم اینا لیوان نمونه منو دوستمو با خودشون عوض نکنن آخه اونجا یه وضعی داشت، مثلاً پزشکی قانونی بود!!! خلاصه روم به دیفال

سلام
اولا شما
ثانیا من کی آزمون وکالت قبول شده بودم؟ :دی
ثالثا مردم دیگه با نتیجه آزمون مثبت زن میگیرن وکالت که چیزی نیست!

فائزه شنبه 9 آذر‌ماه سال 1392 ساعت 09:29 ق.ظ http://scarecrow9.blogfa.com/

حالا واقعا مصرف نمی کنید؟

به کسی نمیگین؟!

بهداشتی شنبه 9 آذر‌ماه سال 1392 ساعت 09:02 ق.ظ

سلامممممممممم
خوبین؟
چقد دلم واسه تون تنگ شده بود.....
شما هم ک خدای نکرده ی خبری نگیرین

سلام
ممنون
شما لطف دارین
وا خب گفتم یه وقت آقاتون ناراحت بشن :دی

ندنیک شنبه 9 آذر‌ماه سال 1392 ساعت 09:00 ق.ظ http://blue-sky.persianblog.ir

دردنامه بود

واقعا

فاطمه.م جمعه 8 آذر‌ماه سال 1392 ساعت 07:41 ب.ظ

12:)))))))))))
8:))))))
7:)))
10:((((((((((((
11:))))))
3:((
پ.ن3:

تا درودی دیگر بدرود

ممنون از لطفتون
اما اینها به چه ترتیبی بودند؟!

شیرین امیری جمعه 8 آذر‌ماه سال 1392 ساعت 06:28 ب.ظ

ماکه افسرده شدیم رفت ...
هی روزگار...
اخه این اعتیاد لعنتی چیه که نه فقط خود مصرف کننده رو نابود میکنه همه خانواده و زن و بچه شو هم داغون و نابودمیکنه..؟
یادمه نفر اول مسابقات علمی استان شده بودم تو در و همسایه و فامیل همه یه جورایی تحویلمون میگرفتن که یکی بدذات گفت درخشان ترین ستاره تو اسمونم که باشی با اون بابای معتادت به جایی نمیرسی و هیچ ارزشی نداره موفقیتهایت.
البته که به جایی رسیدم ..ولی نه اینقدری که حقم بود و لایقش بودم
و زخم جمله اون ادم هرگز که فراموشم نمیشه
و هنوز پدر من به عمق زشتی اعتیادش پی نبرده..
حتی وقتی که من بهترین موقعیتهامو به خاطر اعتیادش ازدست می دادم براش مهم نبود
بخشید که غمنامه نوشتم

هیییی
شرمنده که باعث ناراحتی تون شدم
اتفاقا وقتی آدم با وجود داشتن مشکل خودشو به جائی میرسونه لذتش بیشتره
موفق باشید

elena جمعه 8 آذر‌ماه سال 1392 ساعت 04:17 ب.ظ http://elen.blogsky.com

یعنی شماره ی 12 و 13 آخرش بود مخصوصا 12

یعنی ممنون

مینوحه جمعه 8 آذر‌ماه سال 1392 ساعت 02:49 ب.ظ http://flyrisklady.persianblog.ir/

مثلا درخواست بدیم که ک میخواییم چیکار کنیم؟؟؟!!!!!! بعدش اونوقت توی کمیسیون بزشکی قراره بررسی کنن یا مثلا توی جلسه ی صبحانه ی کاری رییس جمهوری؟!
مثلا:!
خانوم ایکس نمیشه توبکتومی شین!شمایه بچه هنوز به دولت بدهکارین!؟!
جووووووووووووووووووووونم عسسل کوشولوووووو
ماچ محکمش کنین اطرفم

خب مملکت ماست دیگه
چشم

خانوم معلم جمعه 8 آذر‌ماه سال 1392 ساعت 12:37 ب.ظ

پست خیلی خوبی بود..ترازدیی بود واسه خودش.. ازونایی که پشت یه لبخند آروم یه غم بزرگ میخوابه.. امیدوارم روزی بیاد که دیگه هیچ معتادی وجودنداشته باشه شمام بیکار بشین

آی من قربون عسل خانومی بشم.. آنچنان که پیداس یه رقیب سفت و سخت تو شیرین زبونی برا عماد جان پیدا شده هااااا... از روشون ببوسین.. خدا حفظشون کنه براتون

روز جمعه تون بخیر

ممنون از لطف و نظرتون
من هم امیدوارم اما بعید میدونم
ممنون

گندم جمعه 8 آذر‌ماه سال 1392 ساعت 11:36 ق.ظ http://www.medbeheshti92.blogsky.com

سلام میشه لطفا یه کمکى به من بکنید؟نخندید ها!من میخوام پست بنویسم میخوام این خطا زیر هم بیان اما میشن دنبال هم چیکار کنم؟

سلام
ببخشین کدوم خطا؟

دکترکوچولو جمعه 8 آذر‌ماه سال 1392 ساعت 09:58 ق.ظ http://na7777777viid.blogfa.com

بعله!!

واقعن!!

واقعا !!

گندم جمعه 8 آذر‌ماه سال 1392 ساعت 08:29 ق.ظ http://www.medbeheshti92.blogsky.com

اعتیاد قطعا دردناک است!مخصوصا براى کودکى که رو زانوان پدرى بنشیند که تمام لذت هایش خلاصه شده توى شیشه اى که قل قل میکند!

شما هم انگار واردینا!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد